eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃‍ کوزه درون! هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد، پر می شود. این کوزه اگر روزی پر شود، یاد گرفتن آدمی تمام می شود، نه که نتواند، دیگر نمی خواهد چیز بیشتری یاد بگیرد. پس تفکّر را کنار می‌گذارد و با تعصّب از کوزۀ باورهایش دفاع می‌کند و حتّی برای آن می‌میرد. امّا آدم غیر متعصّب تا لحظۀ مرگ در حال پر کردن کوزه و صدها بار محتوای آن را تغییر داده است. اگر ما مدّتی است که افکارمان تغییر نداده‌ایم!!! بدانیم که این مدّت فکر نکرده‌ایم، آب هم اگر یکجا بماند،فاسد میشود... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🔻آنچه را ذخیره کرده‌ای، به دست سارق ایام مسپار ✍مردی مزرعه‌ای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانه‌اش ذخیره کرد تا نزدیک عید گران‌تر شود و آن‌ها را بفروشد. دزدی شب به انبار او زد و تمام آفتابگردان‌ها را برد و در ته یکی از گونی‌ها، کمی از آفتابگردان‌ها را رها کرد. او دست نوشته‌ای به این مضمون گذاشت: «زحمت یک‌ساله‌ات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی. برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!» ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم خانوم ناراحت بود و مدام غر میزد و میگفت؛ اینا این دختر رو بردند پیش خودشون که آزارش بدند، شوهرشم که نیست، خدا ذلیلشون کنه، بالاخره به مُراد دلشون رسیدند.همش با خودم میگفتم، خوب شد، حالا وحیده بره پیش خانواده‌ی شوهرش، بلکه اینا بفهمند که خودشون چه بلاهایی سر من دارند میارن..انگاری مکافات عمل خودشون بود که وحیده ناچار شد که با مادرشوهرش زندگی کنه..اواخر شهریورماه بود و ۵ روز به تولد خاطره مونده بود..منتظر بودم که حسین طبق قولی که داده بود بیاد ولی در کمال ناباوری با شنیدن شروع جنگ بین ایران و عراق شوک عجیبی بهم وارد شد..دیگه هیچ خبری از حسین نداشتیم و هر روز خبر تازه‌ای از جنگ و شلوغی می‌اومد و منو دل آشوب میکرد،انقدر حال روحیم آشفته بود که دیگه دل و دماغی برای جشن تولد یکسالگی خاطره نداشتم..فقط روز تولد، آقا یه جعبه شیرینی گرفت و آورد خونه و تنها کادویی که خاطره گرفت یک جفت گوشواره‌ی طلا بود که آنا براش با پول جوراب‌هایی که بدستش اومده بود، خریده بود و این هدیه‌ی آنا خیلی برام با ارزش بود..مدام دلشوره داشتم و با خودم میگفتم؛ نکنه خدایی نکرده بلایی سر حسین بیاد و من آواره بشم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
سلام خانم ضیغمی هستم به دلیل جدا شدن از همسرم تمام وسایل مغازمو حراج کردم بود چون عجله دارم با ۸۰درصد زیر قیمت همشونو حراج کردم مبل ۳میلیون اتو‌۱۰۰هزار چرخ گوشت ۵۰۰هزار جاروبرقی یک میلیون فرش ۲میلیون ساید حایر ۳میلیون کتری قوری 300 هزار تومن حراج پتو ۵۰ هزار تومن ظرفشویی الجی ۲۲۰۰ پراید مدل ۹۵ فقط ۸۰میلیون ✅صلواتی تعدادی لوازم منزل رایگان هدیه و ارسال میشود https://eitaa.com/joinchat/1999504373C4057b3c7a3 https://eitaa.com/joinchat/1999504373C4057b3c7a3 ✅کار در منزل بسته بندی قند و شکر بدون سرمایه با حقوق ۵/۰۰۰/۰۰۰
🌺🍃 وقتی که حال شما خوب نیست یکی از این علتها یا چندتا از این علتها را جستجو کنید و شک نکنید که علت حال بد شما همین است و بس 1️⃣ شما به نداشته هایتان و نخواسته هایتان و اتفاقها و خاطرات منفی و شکستهای گذشته و رنجشهای قبل فکر کردید و این فکر کردن را ادامه دادید! 2️⃣ ساعاتی قبل یا روزهای قبل کلمات منفی و ناامیدکننده و ترس آور و کینه آوری را برزبان آورده اید! 3️⃣ یک فکر منفی باید 17 ثانیه ادامه پیدا کند تا بتواند حال شما و کار شما را خراب کند!!! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌱 تکنیک هایی برای رهایی از استرس : ۱.علت این اضطراب رو پیدا کنید (شروعش از کیه؟چه احساسی داری؟) چه افکاری داری؟رفتارت چیه؟ ‌۲.برای حل این مشکل چه راه هایی به ذهنت میرسه(بارش‌فکری) ‌۳.اگه این اتفاق بیفته چی میشه؟ و مرحله به مرحله از خودت سوال میکنی و ذهن ناخودآگاه تسلیم خواهد شد‌ ۴.یک مکان که حس میکنی حالتو بهتر میکنه برای خودت انتخاب کن بعضی اوقات استرس داشتن ما طبیعیه به خودتون حق و کمی زمان بدید زندگی بدون استرس نیست مدیریتش مهمه ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم شبها با فکر جنگ همش کابوس میدیدم و با گریه از خواب می پریدم..حسین دیگه دیر به دیر می اومد خونه و خسته از جنگ، طوریکه حوصله من رو هم نداشت،ولی خاطره براش عزیز بود..حسین نقاشی رنگ روغن خوب بلد بود هر وقت می اومد خونه، توی زیر زمین و روی بوم نقاشی میکشید و بعضی وقتها ساعتها به خاطره نگاه میکرد تا عکسش رو بکشه.۸ ماه از شروع جنگ میگذشت و اوضاع روز به روز وخیم‌تر میشد..خستگی از کار زیاد تو خونه امانم رو بریده بودیه روز که تو حیاط داشتم رخت و لباس میشستم از شدت خستگی، سرگیجه گرفتم و بی‌حال نشستم رو زمین،خانوم که از ایوون منو نگاه میکرد سرفه‌ای کرد و گفت؛ چت شده دختر؟ نصف لباسها مونده‌ها..با صدای آرومی گفتم؛ خیلی خسته‌ام خانوم،سرگیجه دارم.خانوم با اینکه حال بد منو دید و میدونست که هیچ وقت از زیر کار در نمیرم ولی بازم دلش به رحم نیومد و با صدای بلندتری گفت؛ وحیده قراره بیاد اینجا، اونم سرگیجه داره،میخواد بیاد چند روزی اینجا استراحت کنه، آخه اژدر برام پیغام فرستاده که اگه کار نداری بیا به وحیده سر بزن، منم بهش گفتم، بیارش اینجا ترلان هم هست مواظبش میشیم..کارد میزدی خونم در نمیومد... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💢🔗ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ! ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ مسائل ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.. ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ! ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ مسئله‌ای ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مسائل ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ...! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌼عقلی که روی آن را نفْس گرفته، خوب کار نمی‌کند ▫️همیشه گمان می‌کردم اگر روزی انسان به اجبار در مجلس گناهی وارد شود و دلش با خدا باشد، نفس را بر او اثری نیست. ◼️روزی، در زمستانی سرد از اتوبوس پیاده شدم تا وارد یک غذاخوری شوم. ▪️عینکی بر چشم داشتم. دیدم سریع عینکم را بخار گرفت و دیگر چیزی ندیدم. ▫️آن روز فهمیدم محیط تا چه اندازه روی نفس تأثیر دارد. 🌀اگر انسان وارد محیطی از گناه شود، خواسته یا ناخواسته مثل عینکِ من که بخار آن را فراگرفت، نفس هم رویِ عقل را می‌پوشاند و دیگر جز نفس چیزی را نمی‌بیند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
یه تکنیک ساده برای رفع استرس، ساخت جعبه نگرانیه: یک جعبه مقوایی مثل جعبه کفش بردارید و در اون رو محکم چسب نواری بزنید و بالای اون یک شکاف کوچک مثل صندوق رای گیری ایجاد کنید. حالا هر نگرانی که نسبت به یک موضوع دارید رو ،روی یک تکه کاغذ بنویسید و داخل جعبه بندازید. بعد از گذشت چندماه در جعبه رو باز کنید و تمام نگرانی های گذشته خودتون رو دوباره بخونید باور کنید که کلی میخندید و در اوج ناباوری می بینید که ۹۰ درصد اون استرس‌ها اصلاً اتفاق نیفتاده. با این روش مغزتون یاد بگیره که به سادگی با مسائل کوچیک مضطرب نشه اگه این روش را ادامه بدید بعد یک مدت دیگه اصلا احتیاجی به جعبه نگرانی ندارید. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌱فکرایی که بهتون اضطراب میدن؛ • تصور بدترین‌ها -راه حل: احتمال رخ دادن بدترین اتفاق رو بسنجین و ببینین چه میزان از نگرانیتون به جاست • نسبت دادن یک اتفاق منفی به تمام جنبه های زندگی -راه حل: در مورد هر اتفاقی جداگانه واقعیت سنجی کنین و اتفاق‌های مثبت و خوب رو هم به خودتون یادآوری کنین. • دیدن همه چیز به صورت خوب یا بد مطلق -راه حل: دنبال حد وسط باشین به خودتون یادآوری کنین که بیشتر آدمها و اتفاقها خاکستری هستن نه سفید یا سیاه این فکرها و رفتارها هم میتونن افسردگی ساز و هم اضطراب آور باشن و در روابطمون هم اختلال ایجاد کنن. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
‍ در زندگى مشترک، محبت و صفا و صمیمیت و یكرنگى لازم است  و همسر به نامى كه مطلوب و محبوب اوست می‌تواند در بوجود آمدن صمیمیت بین همسران نقش داشته باشد. هر یك از زن و شوهرها باید همسر خود را به نامى كند كه او بیشتر دوست دارد و خوشترش مى‌آید، چه اسم كوچك باشد و یا نام خانوادگى ، یا القاب مذهبى و عناوین اجتماعى و شاید بعضى از مردان كه داراى عنوان حاجى و رئیس و دكتر و مانند آن هستند از همسرشان شنیدن این عناوین را دوست نداشته باشند و كلمه « احمد جان» را مثلا از او بهتر بپسندند؛ در آنصورت همسر باید همان كلمه ایى را بگوید كه او بیشتر دوست دارد.. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈