eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان زندگی اسم من صباست…..۳۵ساله و اهل تهران اما در حال حاضر ساکن شهر دیگری هستم…… شوکه شده بودم و بزور روی پاهام وایستاده بودم……. هر ان امکان داشت بیفتم….تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد …… حالم خیلی بد شد اما بزور خودم به گوشیم رسوندم و شماره ی منشی رو ازش در اوردم و با گوشی امید شماره رو نوشتم و دیدم شماره ی ثریا به اسم فرزاد سیو شده…………… تازه فهمیدم که اون همه فرزاد فرزاد کردنش همین ثریا بوده و منه احمق فکر میکردم واقعا با فرزاد شبهارو میمونه….. با عصبانیت رفتم سمت اتاق و به شدت تکونش دادم….. چشمهاشو باز کرد تا حرفی بهم بزنه که گفتم:امید تو چه غلطی کردی؟؟؟خاک تو سرت….خاک تو سر من احمق….. امید تا گوشی رو دستم دید ازم قاپید و گفت:تو گه خوردی رفتی سر گوشی من….. با داد و گریه و عصبی در حالیکه دستم و صدام میلرزید گفتم:کثافت!!بجای اینکه خجالت بکشی جواب منو میدی؟؟؟ بعد مثل دیوونه ها شروع کردم محکم به سر و صورتم زدن…امید سریع لباس پوشید و با عجله از خونه رفت بیرون…. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💖💖ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ هم ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ. ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ. ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
. ✅ داستانک؛ پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جمله‌ای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد. همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان زندگی اسم من صباست…..۳۵ساله و اهل تهران اما در حال حاضر ساکن شهر دیگری هستم…… باید ثریارو پیدا میکردم و رو در رو یه تف توی صورتش مینداختم شاید اینطوری یه کم اروم میشدم……بالاخره رسیدم به .یه ساختمون بزرگ….….زنگ یکیشونو شانسی زدم که یه خانم گفت:آپارتمان دکتر طبقه ی چهارمه…..در رو براتون میزنم برید بالا……رفتم در زدم و زود با انگشتم چشمی رو پوشوندم…..ثریا در رو باز کرد….تا دیدمش با کینه یه تف تو صورتش انداختم و بعد بهش حمله کردم و چند ضربه بهش زدم….. امید تا منو دید با پررویی تمام منو گرفت و از خونه پرت کرد بیرون و سریع در رو بست….من هم کم نیاوردم و با صدای بلند به هر دو بد و بیراه گفتم میخواستم همه بدونند که با من چیکار کردند….. همسایه ها همه ریختند بیرون…… همه ی همسایه ها فهمیدند که موضوع چیه…..!!؟؟؟با حقارت برگشتم خونه و به امید پیام دادم:فردا دادگاه میبینمت……مطب رو باید پس بدی بهمراه مهریه ام تمام و کمال….بعداز پیام بچه هارو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردم.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
عقرب فردی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا می زند، 💕او به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند. 💟با این وجود مرد هنوز تلاش می کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند. 😳 مردی در آن نزدیکی به او گفت: ❗️چرا از نجات عقربی که مدام نیش می زند دست نمی کشی؟ 💓 او گفت: عقرب به اقتضای طبیعتش نیش می زند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من❣ عشق ورزیدن❣ 💗 چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم؟ ⁉️ 👌هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من می‌نویسم، تو اگر می‌خواهی بخوان! 🔸گاهی با چشمان بسته شیفته و شیدای کسی می‌شویم که آن فرد اولویت زندگیِ ما می‌شود، برای بودنش به همهٔ در های دنیا می‌زنیم و نمی‌گذاریم تنهایمان بگذارد، بارها شکست می‌خوریم ولی تن به باخت نمی‌دهیم، شب‌ را با غم و اندوه برایش سَر می‌کنیم، بارها و بارها احساسات ما را به بازی می‌گیرد، هزاران بار او را می‌بخشیم ولی بازهم در قلب‌مان جای دارد. 🔹اما یک روزی می‌رسد که دیگر تحملی نمی‌ماند و از چشم ما می‌افتد، دیگر بس است! از این خواب زهرآلود بیدار می‌شویم و آرام می‌گیریم؛ به علایق و آینده خود فکر می‌کنیم، به هرآنچه که قبل‌ها از آن غافل بودیم سر می‌زنیم و آنجاست که دوباره به زندگی برگشته‌ایم. 💌 این همان دیوار فرسوده‌ای است که قرار است بر سر و رویِ شما خراب شود؛ پس آن را قبل از ریزش ویران کنید و به آن تکیه ندهید. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان زندگی اسم من صباست…..۳۵ساله و اهل تهران اما در حال حاضر ساکن شهر دیگری هستم…… مامان گفت:کجا بودی؟؟؟چرا گریه میکنی؟؟؟؟همونی که گفته بودم بهت ثابت شد؟؟؟؟ گفتم:نه مامان!!!فقط بخاطر بی محبتیهاش گریه میکنم….. مامان گفت:بی محبتی هم مثل خیانته فرقی نمیکنه……خب صبا !!کاری نداری من برم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم:دستت درد نکنه ،،،،چرا ناهار رو نمیمونی؟؟؟؟؟؟ گفت:حالت بهتر شد خودت بیا تا باهم بیشتر حرف بزنیم…… گفتم چشم و مامان رفت……. به دو ساعت نرسید که امید اومدخونه و زد زیر گریه و گفت:ثریا گولم زده….با مادرش برام دعا گرفتند و منو کشیدند اون سمت و چند سالی هست که ازم سوء استفاد میکنند….بخدا من عاشقتم و بدون تو نمیتونم بمونم….جزئیاتش یادم نیست اما اشک تمساح ریخت و من هم یه زن درمانده و بدبخت که دوست داشتم حرفهاشو باور کنم امید گفت:منو ببخش….بعد شماره ی ثریا رو گرفت و بهش بد وبیراه گفت و‌من هم باور کردم بخشیدمش…. از اون روز امید شد همون عاشق قبل از ازدواج ،،.هر شب میومد خونه و کلی قربون صدقه ام میرفت.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🚫🚫🚫 بزرگی می‌گفت: دختر ها و خانوم هایی که تو ایام عزاداری ماه محرم آرایش میکنن میان روضه یا میرن کنار خیابون تماشای دسته های عزاداری منو یادِ زن های شامی می‌اندازدن که وقتی بهشون خبر رسید کاروان اسرای کربلا و سر های بریده به شام رسیده آرایش کردن و خلخال به پاهاشون بستن و هلهله کنان به تماشای اون عزا رفتن ... هیچ‌ وقت این حرفِش رو فراموش نمیکنم.. ‌ 📌 تا میتونید نشر بدید قطعا تأثیرِ زیادی خواهدگذاشت 📌 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹 📔 ✍اگر را کاشتند ‌سبز نشد می گویند روزی ساربانی که از کنار یک روستای کویری می گذشت به زمین خشک و خالی ای رسید و شترهایش را آنجا رها کرد در این وقت ناگهان یکی از روستاییان آمد و شتر را زیر باد کتک گرفت ساربان گفت چه می کنی مرد؟ چرا حیوان بینوا را می زنی ؟ روستایی گفت چرا می زنم؟ مگر نمی بینی که دارد توی زمین من می چرد و از محصول من می خورد؟ ساربان گفت چه می گویی مرد؟ در این زمین که تو چیزی نکاشته ای به من نشان بده که شتر چه خورده؟ روستایی گفت چیزی نخورده؟ اگر من همه ی زمین را گندم کاشته بودم شتر تو آمده بود و همه چیز را خورده بود و آن وقت چه می کردی؟ اگر را کاشتند ‌سبز نشد.. ⚠️ این مثل زمانی استفاده می شود که یک نفر بخواهد از یک کار اتفاق نیفتاده یا محال یک نتیجه ی قطعی بگیرد. ‎‌ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان زندگی اسم من صباست…..۳۵ساله و اهل تهران اما در حال حاضر ساکن شهر دیگری هستم…… هر روز برام کادو میخرید و حسابی مهربون و با محبت شده بود…شبها دوتایی میرفتیم بیرون برای تفریح و رستوران غذا میخوردیم…. این‌کارای امید اصلا سابقه نداشت ،،حتی مامان و بابا هم وقتی بچه هارو میبردم بزارم اونجا تعجب میکردند…. روزهای خیلی خوبی بود ،،،روزهایی که حتی دوران دوستی هم نداشتیم اما امید داشت جبران میکرد…یکماه گذشت …..یک شب که داخل اشپز خونه بودم دیدم امید گوشی بدست لبخند میزنه…متوجه شدم که کاسه ایی زیر نیم کاسه است…..به بهانه ایی از کنارش رد شدم و دیدم داره داخل تلگرام چت میکنه…….از عکس پروفایل طرف فهمیدم ثریاست….. همون لحظه مچشو گرفتم و با داد و هوار از خونه مثل خودش که جلوی چشمهای ثریا منو از خونشون پرت کرده بود،،،، پرتش کردم بیرون…هر چی در رو کوبید بازش نکردم …… اومدم بشینم که دیدم بهم پیام داد…… امید نوشته بود:بخدامجبور شدم ،،،آخه ثریا حامله است …..مجبورشدم برم پیشش…..زودتر بهم نگفت وگرنه سقطش میکردم ……..الان سه ماهه است و نمیشه سقط کرد…….باور کن مجبورم بعنوان پدر هواشو داشته باشم….. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️تلافی خدمت در دستگاه امام حسین علیه السلام 🔸مرحوم آیت الله العظمی سید باقر درچه ای: هر کاری که در دنیا برای امام حسین (علیه السلام) انجام دادم به محض ورود به برزخ برایم تلافی کردند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
‍ "احتـرام بـه همســر" 🍃 فرزند آیت‌الله فاطمی‌نیا نقل می‌کند: روزی با پدر می‌خواستيم برويم به یک مجلس مهم؛ وقتی آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند.....! گفتم عبايتان کجاست؟ گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده‌ام؛ گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است.... جواب دادند: اگر آبروی من در گروی اين عباست و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است؛ نه آن عبا را می‌خواهم نه آن آبرو را......! در خانه‌ای که آدم‌ها یکدیگر را دوست ندارند؛ بچه‌ها نمی‌توانند بزرگ شوند. شاید قد بکشند؛ اما بال و پر نخواهند گرفت.....! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈