eitaa logo
بانوان شایسته
315 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
866 ویدیو
28 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ┄━•●❥ ❥●•━ "به نام خدای ابراهیم" امروز از مادر شنیدم که میلاد تصادف کرده و طفلی پای چپش باید مدتی را مهمان گچ باشد. میلاد کمی بدعنق است و ممکن است میزبان را برنجاند، دلم برای صاحبخانه بخت برگشته می سوزد! مدام با خود کلنجار میروم به عیادتش بروم یا نه؟! هر چه باشد در زمان نه چندان دوری دوست بودیم و از طرفی قوم و خویش... آنقدر استخاره کردم که بالاخره عقل و دل یکصدا جواب بله را برایم صادر کردند. پیامی از جانب خالق به مخلوق: «...و آنان که قطع می کنند آنچه را خدا به پیوند آن دستور داده، و فساد در زمین می نمایند بر اینان است لعنت و برای آنان است دوزخ.» ۲۵رعد• {یادت باشه صله رحم رو قطع نکنی! / یادم هست... یادم هست...} "به نام خدای ابراهیم" بچه ها با دیدنم در بیمارستان شروع به پچ پچ کردند، یکی نیشخند و یکی تلخند... مش ماشالا با چشم و ابرو به میلاد اشاره می رفت بلکه کمی مرا تحویل بگیرد. میلاد بزور سلام خشک و خالی داد و بالاجبار لبخندی تحویل من... با کمی فاصله کنار بقیه سر پا توی اتاق ایستادم، سبدهای گل روی میز و کنار تخت را اشغال کرده بودند. هر ثانیه که می گذشت قلبم بیشتر و بیشتر به درد می آمد. نمک پاش قوی روی زخم بودند، کم مانده بود مرا از پای در بیاورند و من هم روی یکی از تخت ها بستری شوم. یادآور روزهای تلخ زندگی ام شدند و عرق شرم روی پیشانی ام نشاندند... پیامی از جانب خالق به مخلوق: «و به یقین ما می دانیم که تو سینه ات از آنچه آنها می گویند تنگ می شود.» ۹۷حجر• {یادت باشه دلت درد نگیره از زخم زبون ها..! / یادم هست... یادم هست...} "به نام خدای ابراهیم" حاج حیدر طبق روال گذشته دو رکعت نماز شکر برای حال خوب الانم و تحولم به جا می آورد و بلند بلند می گفت: «هر چه قدر خدا را در برابر این نعمت شکر کنم، باز کم است.» هزار بار دل دل کردم و بالاخره کنار سجاده پهن شده، پهلو به پهلویش نشستم و گفتم که عزم رفتن کرده ام! جو سنگین کوچه و محله برایم سنگین تر از قبل شده، قلبم به درد آمده و کاری از دست اطرافیان ساخته نیست. با این همه حرف و جدل، بی محلی ها جز تضعیف روحیه چیزی نصیبم نمی شود. شاید دوری از این محل و آدمهایی که هنوز نمی دانند تحول یعنی چه، آرامش را به من هدیه دهد تا فارغ از فکرهای پوچ و وسوسه های شیطانی مشغول درس خواندن شوم. دلم می خواست حالا که همان گل پسر دوست داشتنی سابق حاج حیدر شده ام، کنارش بمانم و از ثانیه ثانیه بودن با او لذت ببرم، دلم می خواست بمانم و عصای دستش باشم. دلم می خواست کنار مادر بمانم و هر روز و هر شب بر دستانش بوسه زنم و تلافی آن چند سالی که دق و دلی بیجایم را سرش خالی کردم جبران کنم اما چه کنم که گاهی رفتن راه را هموارتر می کند، گاهی رفتن گام ها را استوارتر می کند. وقتی من نباشم، دل مادر از حرف های خاله خان باجی های محله و فک و فامیل به درد نمی آید و دانه های تسبیح حاج حیدر از شنیدن طعنه های بازاریان دیگر روی زمین پخش و پلا نمی شود. گاهی باید رفت... گاهی باید رفت... پیامی از جانب خالق به مخلوق: «پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه تا تو زنده هستی هر دو یا یکی از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتی خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگوی‏ »۲۳اسراء• {یادت باشه حق نداری به پدر و مادرت اف بگی! / یادم هست...یادم هست..!} ┄━•●❥ ادامه دارد... 🌸🍃 @shayestegan98