ـــــــ « #خاطرات_شهید_خلیل_کریم» ـــــــ
🌷یک دفعه که شهيد كريم به مرخصی آمده بود به او گفتم: از #جبهه برایمان تعریف کن آنجا چه کار می کنید؟ او گفت: یک روز در سنگر نشسته بودیم #نفت_فانوس تمام شد و یکی از بچه ها فانوس را برد تا نفت کند همین که در پشت خاکریز سنگر دنبال نفت می گشت #ترکش_خمپاره به فانوس که در دست داشت اصابت مي کند و چراغ تکه تکه می شود ولی او سالم می ماند، وقتی که ایشان این لحظه را می بیند #ایمانش به خدا زیادتر می گردد.
یک روز در آشپزخانه مشغول درست کردن ناهار بودم، یک دفعه صدای گریه بلند شهید را شنیدم با عجله به اتاق رفتم ببینم چه شده؟ دیدم رادیو در #ماه_محرم، مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نوحه پخش می کند و همسرم گریه می کند؛ من را که دید اشک هایش را پاک کرد و گفت: دلم هوای #کربلا را کرده است، دوست دارم #شهید شوم ولی خداوند این لیاقت را به من نمی دهد که سرانجام رفت و به #آرزویش رسید.🌷
✍ #راوی :همسر شهید
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃