#حرکت_کاروان_از_مدینه
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
کاش اُفتد به دلش، خواهر خود را نَبَرد
یا اگر بُرد، دگر دختر خود را نبرد
چند روزی نگذشته ست پسردار شده
یارب ای کاش، علی اصغر خود را نبرد
نبوَد نام علی، جُرم کمی درکوفه
میشد ای کاش، علی اکبر خود را نبرد
هست جانها به خطر، بدتر از آن جان خودش
اگر عباس ز جان بهتر خود را نبرد
چه عقیق یَمنی، کاش فقیری میخواست
تا ببخشد شه و انگشتر خود را نبرد
میرود پشت سر لشگر او، عشق ز شهر
مگر او مادر سر لشگر خود را نبرد
فاطمه خواسته هر جا پسرش رفت ، روَد
میتوانست مگر مادر خود را نبرد
✍#حیدر_توکلی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حرکت_کاروان_از_مدینه
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
حسين قافله ات نيّتِ سفر دارد
تو ميروي و خدا از دلت خبر دارد
براي بدرقه اُمّ البنين هم آمده است
به جاي مادرتان دست بر كمر دارد
مسيرتان،زياد است و دخترت كوچك
براي دختر تو اين سفر خطر دارد
براي قاسم از اينجا زره ببر آقا
براي پيكر او سنگها شرر دارد
ميان قافله ات جا كه هست با زينب
بگو كه چادر و معجر اضافه بر دارد
بيا حسين عوض كن تو ساربانت را
گمان كنم كه به انگشترت نظر دارد
بيا براي خودت هم كفن بخر آقا
ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد
✍#محمد_جواد_پرچمی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حرکت_کاروان_از_مدینه
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
صدای بانگِ جرس ، کاروان مهیّا شد
دلِ تمام عوالم گرفت و غوغا شد
حسینِ فاطمه راهیِ کربلا شده و...
دو چشمِ زینبِ کبری ، شبیهِ دریا شد
مدینه شهرِ نبی بود ، شهرِ خوبی ها
ولی چه عرصه ی تنگی برای آقا شد
رسید جای بلندی که شهر پیدا بود
نگاه کرد و دلش بی قرارِ زهرا شد
وداع کرد و ، روانه به سوی وادیِ عشق
عزیزِ فاطمه راهیِ کوه و صحرا شد
نگاه کرد به اصغر ، به روی دخترِ خود
دلش شکست و گرفتارِ کارِ دنیا شد
در این میانه ، زنی پشتشان دعا میخواند
نگاهِ امِّ بَنین خیره بر پسرها شد
خدا کند که دوباره حسین برگردد
دعای مادری اش پشتِکارِ سقّا شد
خبر نداشت که گودالِ کربلا روزی ،
سَرِ عبا و عمامه ، چقدر دعوا شد...
✍#پوریا_باقری
#صلوات 👉
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مناجاتی
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
وقتی ندارد بنده ای حالِ مناجات
هرگز نخواهد رفت دنبالِ مناجات
باور کن اِی تنهاترین باور... نگاهت...
ما را کند اهلِ دعا... مالِ مناجات
امشب مُقدّر کن تمامِ رزقِ سالم
سربرگِ آن هم قِید کن سالِ مناجات
سالِ دعا... سالِ فرج... سالِ زیارت
یک سال گریه کنجِ گودالِ مناجات
گرمِ نیایش بود که سر را بریدند!!!
بی حال شد اما پُر از حالِ مناجات
زیرِ سمِ اسبانِ کوفه آسمان دید...
دارد شکسته می شود بالِ مناجات
راضی به آنچه خالقش می خواست بود و...
شد ندبه هایِ نیزه اِقبالِ مناجات
✍#حسین_ایمانی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_زمان_علیه_السلام
#جمعه_انتظار
#غروب_جمعه
#غزل_مرثیه
بیش از این کاش با خدا باشیم
بیش از این با تو آشنا باشیم
می شود عاشق تو اهل سحر
باید اهل شب و دعا باشیم
ای خوش آن "قدر" که کنار شما
تا سحر مست ربنا باشیم
تو می آیی اگر که از ته دل
ما بخواهیم با شما باشیم
حسرت چشم های مانده به راه
عصر جمعه بگو کجا باشیم؟
در کنار تو می شود آیا
یک شب جمعه کربلا باشیم؟!
کربلا با تو کاش گریان
تن از هم جدا جدا باشیم
روضه اکبر است پس باید
باز در فکر یک عبا باشیم ...
✍#وحید_محمدی
#صلوات 👉
🔹 #اشعارناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل_مرثیه
آنسان که خیرها همه آثار کوثرند
درد و بلا ، مصائب آل پیمبرند
گلواژه های گریه که یک جا شوند جمع
جوشن نوشته: روضه ی موسی بن جعفرند
زنجیر، زجر، زهر، سیه چال، ناسزا
گویا همه روایتِ گودالِ دیگرند
شیبُ الخضیب را به تهِ چاه دیده ای؟
خدُّالتَّریب ها چه بجا سجده میبرند
مقتل نوشته: ساق برایش نمانده بود
رَزّازها هَماره یهودِ ستمگرند
ریشه دوانده همچو درختی به قعرِ خاک
این عضوهاست، وارثِ زهرای اطهرند
آهن کجا و گردنِ مجروح و پای زخم
این دستهای خسته همان دستِ حیدرند
با اینکه زیر سُمِّ ستوران نرفته اند
این دنده ها شکسته تر از نعش اکبرند
سیلی به استخوانِ شکسته نمیزنند
اما چه باک؟ وارث غمهای مادرند
سبط حسین بود که پیشانی اَش شکست
این سربلندها پسرِ شاه بی سرند
با اینکه او نمود بلا را خود اختیار
خلّصنی یارب از چه به لعلش مُکررند؟
آن بد دهن نمود اهانت به مادرش!
این خاندان ز اهل جهان مادری ترند
عجّل وفاتی اَش به عطش مستجاب شد
بر روزه دار، زهر به افطار میبرند؟
گر تخته پاره ای شده تابوت این امام
آری همه تلافی آن فتح خیبرند
زنجیرها به پیکر او حلقه حلقه ماند
تا روز حشر نیز نشانش به پیکرند
✍#محمود_ژولیده
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند
اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند
گرچه ز سنگ، جوجهی تو پر شکسته شد
صیاد باز دور پرم چرخ میزند
آن دختری که زیور من شد به گوش او
با خنده هی به دور و برم چرخ میزند
از تاریانهای که عدو بر سرم زده
بابا خرابه دور سرم چرخ میزند
موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم
دردش مدام بر کمرم چرخ میزند
#محمود_اسدی_شائق
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
آخرین لحظهی عمر است ببین رهسپرم
به سفر میروم ای یار بیا همسفرم
تا که از راه بیایی و ببینم رویت
گویم آرام به تو، مانده به در چشم ترم
آه، معصومه ز معصوم تمنا میکرد
که رضا جان تو بیا لحظهی آخر به برم
جای شکر است که خواهر به برادر رو زد
خواهری رو به برادر زدو سوزد جگرم
وای بر من که عقیله ز که خواهش میکرد
گفت گودال مرو شمر به پیش نظرم
حاضرم نیزه به آقا نزنی در عوضش
نوک سر نیزهی خود را بزنی بر کمرم
#محمود_اسدی_شائق
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
«بسم ربّ الفاطمــه»
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
پیش چشمم گاه ، مــادر را تصور می کنم
دست آتـش رویِ معجــر را تصور می کنم
لحظه ای ردّ نفس درسینه ام گم می شود
وقتــی آن مسمــار بر در را تصور می کنم
قلب من مــانندِ در می لرزد و بی اختیــار
چشمْ بسته ، یاس پر پر را تصـور می کنم
آسمـان ، دورِ ســرم گویا سـیاهی می رود
تـا درِ افتــاده بـر ســر را تصــور می کنم
در هجومِ بغـض ها از پا میفتــم ناگهـــان
بســتنِ دستــانِ حیــدر را تصور می کنم
آیه آیه اشـک می بارد قلــم آن لحـظه که
غــــربت آیـــات کـوثـر را تصــور می کنم
از غـــم و تنهـاییِ زینـب دلـم می گیرد و
خانه داریهــای دختـــر را تصـور می کنم
می رود با این تصـورها قــرار از قلب من
قلب نا آرام مــــادر را تصــــور می کنــم
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
«بسم ربّ الفاطمــه»
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
با نــاله های فاطــــمه ، دیــوار می گرید
بر داغ زخم سینــه اش مسمار می گرید
آهِ دل زهـــرا ، شکـــسته بغــض دریا را
امواج غم بر ساحلش ، خونبار می گرید
پروانه می سـوزد به عشــق شمع کاشانه
چشمان شمــع از این همه ایثار می گرید
وقتی که دست آسمان را در زمین بستند
از این جسارت ، ذوالفقارش زار می گرید
از بس که سنگین است غم برشانهٔ حیدر
آن کوه غیـــرت ، حیــــدر کــرار می گرید
در نیمـــهٔ شب با یتیمانش علــی ، تنــــها
هنـــگام غســــل پیکــــر دلدار ، می گرید
آب روان می ریزد اسمـــا و نمــی شـــویَد
دست علـــی می لرزد از این کار می گرید
آغـــاز مظلـــومیت مـــولاست از امـشب
در حســــرتِ لبخـــند زهرا ، زار می گرید
همناله هایش،چاه و نخلستان وعرشی که
می لرزد ارکــانش ، علی هر بار می گرید
امــروز هـــم مهـــدیِ زهرا گوشــهٔ غربت
بر غــربت آن مـــادر غمـخــوار می گرید
رقیه سعیدی(کیمیا)
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
«بسم ربّ الفاطمــه»
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
پیش چشمم گاه ، مــادر را تصور می کنم
دست آتـش رویِ معجــر را تصور می کنم
لحظه ای ردّ نفس درسینه ام گم می شود
وقتــی آن مسمــار بر در را تصور می کنم
قلب من مــانندِ در می لرزد و بی اختیــار
چشمْ بسته ، یاس پر پر را تصـور می کنم
آسمـان ، دورِ ســرم گویا سـیاهی می رود
تـا درِ افتــاده بـر ســر را تصــور می کنم
در هجومِ بغـض ها از پا میفتــم ناگهـــان
بســتنِ دستــانِ حیــدر را تصور می کنم
آیه آیه اشـک می بارد قلــم آن لحـظه که
غــــربت آیـــات کـوثـر را تصــور می کنم
از غـــم و تنهـاییِ زینـب دلـم می گیرد و
خانه داریهــای دختـــر را تصـور می کنم
می رود با این تصـورها قــرار از قلب من
قلب نا آرام مــــادر را تصــــور می کنــم
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
با که گویم قبلهگاه وحی را آذر زدند
با لگد بیت امیرالمومنین را در زدند
تا که فهمیدند زهرا داغدار مصطفاست
آمدن با شاخه هیزم به زهرا سر زدند
بین دشمن فاطمه تا شال حیدر را گرفت
با غلاف تیغ روی بازوی مادر زدند
ناکسان دیدند تا دستان حیدر بسته شد
بیهوا بر پهلوی صدیقه محکمتر زدند
بیشتر قلبم به یاد زینب کبری شکست
مادری را دسته جمعی پیش یک دختر زدند
یک نفر نه شرم دارم واقعا از گفتنش
چل نفر در بین کوچه بر تن کوثر زدند
#محمود_اسدی_شائق
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7