#حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#غزل
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
هر چه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم
روزهایم شب نمیشد چشم او تا باز بود
سایۀ خورشید را همواره بر سر داشتم
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
چشمهایش را از اول نیز باور داشتم
راههای آسمان را از زبان همسرم
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم
آیهها تکرار او بودند و عمری بر لبم
با طنین نام او قند مکرر داشتم
چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
هدیه میدادم اگر صد جان دیگر داشتم
#مهدی_مردانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
#مهدی_مردانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
كه جای من بسرایند از غریبی تو
شنیدن غزلی كوه را تكان میداد
خدا نخواسته حتماً و گر نه میدانم
كه از شنیدن یك شعر، كوه جان میداد
پس از علی شایع بود كه شبانه هنوز
غریبهای به یتیمان كوفه نان میداد
غریبهای كه اگر دیگران غمش دادند
همیشه شادی خود را به دیگران میداد
غریبهای كه تو بودی و مثل بغض علی
گلوی تو خبر از زخم و استخوان میداد
درون خانۀ خود تا غروب كردی آه
به غربت تو لب آفتاب اذان میداد...
شهابهای جهان میشدند خون جگرت
زمین اگر كه غمت را به آسمان میداد
پر ملائكه تابوت را بغل میكرد
اگر كه بدرقۀ تیرها امان میداد
شبیه آتش ماندی به زیر خاكستر
زبانههای تو را كربلا نشان میداد
#مهدی_مردانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هر چه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه رار یخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
ازعرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
میخواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژههای جهان مادر آفرید
#مهدی_مردانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#غزل
🔹سایۀ خورشید🔹
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم
روزهایم شب نمیشد چشم او تا باز بود
سایۀ خورشید را همواره بر سر داشتم
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
چشمهایش را از اول نیز باور داشتم
راههای آسمان را از زبان همسرم
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم
آیهها تکرار او بودند و عمری بر لبم
با طنین نام او قند مکرر داشتم
چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
هدیه میدادم اگر صد جان دیگر داشتم
📝 #مهدی_مردانی
✍
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#غزل
🔹سایۀ خورشید🔹
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم
روزهایم شب نمیشد چشم او تا باز بود
سایۀ خورشید را همواره بر سر داشتم
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
چشمهایش را از اول نیز باور داشتم
راههای آسمان را از زبان همسرم
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم
آیهها تکرار او بودند و عمری بر لبم
با طنین نام او قند مکرر داشتم
چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
هدیه میدادم اگر صد جان دیگر داشتم
📝 #مهدی_مردانی
🌐 shereheyat.ir/node/341
✅ @ShereHeyat
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹مرز بهشت و دوزخ🔹
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است..
او فاطمهست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است..
در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است
با پهلوی شکسته هم از کوه، کوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند میزند که بخندند بچهها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اوّل بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است!
📝 #مهدی_مردانی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹مادر🔹
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز، تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
میخواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژههای جهان مادر آفرید
📝 #مهدی_مردانی
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
🔹لا فتی الّا علی🔹
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
📝 #مهدی_مردانی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#هلال_محرم
#غزل
🔹وارث دریا🔹
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
ما مثل ابر وارث دریا شدیم و حیف
از بیکران عشق به ما چشم تر رسید
هر کس به قدر وسع خود از عشق سهم برد
دریادلی به آب و... به آتش شرر رسید
در آب و آتشیم که از داغ تو به ما
چشمی شبیه رود و دلی شعلهور رسید
این چشمها لیاقت باران نداشتند
از برکت حسین به ما این هنر رسید
آغاز کربلا دل و انجام آن سر است
شاید که با تو قصۀ ما هم به سر رسید...
ای مهربانترین کم ما را قبول کن
شاید بلای عشق به ما بیشتر رسید
📝 #مهدی_مردانی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زهرا_ولادت
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز، تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
میخواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژههای جهان مادر آفرید
#مهدی_مردانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم:
کافر! چرا اعمال حج را جا به جا کردی؟
✍ #مهدی_مردانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مهدی_مردانی:
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
میخواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژههای جهان مادر آفرید
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#ام_ابیها
#البتول_بابی_هی_و_امی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#خروج_کاروان_سیدالشهدا_ع_از_مکه_به_سوی_کربلا
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
تو در تمام راه، دور عشق چرخیدی
حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی
هفتاد دفعه دور معشوق خودت گشتی
آخر به روی نیزه حَجَّت را ادا کردی
شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم:
کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی
تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود
عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی
خون خدا بودن قیامت میکند در تو
حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی
تو خوب میدانستی آنجا یار و یاور نیست
حس میکنم از کربلا ما را صدا کردی
اینکه تو ابن بوترابی اتفاقی نیست
تو خاک را با خون پاکت کیمیا کردی
حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست
یک کعبهٔ ششگوشه در قلبم بنا کردی
✍ #مهدی_مردانی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7