#غزل_مصیبت_حضرت_علی_ع
اگرچه زخم سرش راتمام مي ديدند
ولي ززخم عميق دلش نپرسيدند
كسي نخواست بپرسدچراسرش بشكافت
اگرچه مردم بي دردكوفه مي ديدند
شبي نخفت علي ازغم جهالت خلق
ولي تمامي آنان ز جهل خوابيدند
بهار عمرعلي شدخزان وگل نشدند
دوباره درره اوخار فتنه پاشيدند
نرفت رنگ سياهي بُرون ازآن دل ها
زداغ سُرخ علي گرسياه پوشيدند
بـه غيراهل ولايت، هنوزهم آنان
اسير وسوسه واهل شك وتريدند
عليست چون شب قدر خدا كه اين مردم
زقدرو منزلتش نكته اي نفهميدند
علي حقيقت عدل است وتا ابد زنده است
ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند
خداگواست كه دركربلا همين مردم
شکوفه های علي رابه نيزه هاچيدند
چه روزگار غريبي بودكه بعدازاو
به اشك زينب او اهل كوفه خنديدند
دلم گرفته «وفایی»بیاکه گریه کنیم
به احترام غمی که به شیعه بخشیدند
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#غزل_مصیبت_حضرت_علی_ع
نهـان زچشـم مردم ، زمانه مي رود علي
شكسته فرق وخونجگر،زخانه می رود علی
باغم ومحنت درون، باپروبـال غرق خون
به سـوی گلشن جنـان، زلانه می رود علی
قسم كه حق مدارشد، به سجده رستگار شد
به ديـدن خـدابدين ، تـرانه می رود علی
زبی كسی وغربتش، به سوی خاك تربتش
به همـره هـزارهـا، نشـانـه می رود علی
همره اشك زينبين، بادل خـونين حسين
به روی دوش مجتبی ، زخانه می رود علی
نهان زچشم دشمنان، جانب تربتی نهان
غـريب تـرزفـاطمه، شبـانـه می رود علی
شب غمش شده سحـر،بستـه اگربار سفـر
بـرای ديـدن گُـل و،جـوانـه می رود علی
زگلشن عشق وشرف، به وادی پاك نجف
دريغ جسم اطهرش، به شانه می رود علی
چه باصفا وبايقين، زخاك تاعرش بريـن
پی وصـال ايــزد، يگــانـه می رود علی
«وفایی» اشك فشان، بـگونفس نفس زنان
نهان زچشم مردم زمـانـه می رود علی
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#غزل_مصیبت_حضرت_علی_ع
خون دل های علی گل کرد برفرق سرش
می برد این دسته ی گل را برای همسرش
آن که عمری کرد دلجویی زپا افتاده را
حال می ریزد گل از خون درمیان بسترش
مسجدو محراب ومنبر درفروغی ازخلوص
محشری دیدند درحال نماز آخرش
بعد زهرا با همان عشق ومحبت بارها
دید زهرا را ولیکن درنگاه دخترش
کم کم ازپا می فتاد این شمع واز غم زینبش
بال وپرمی زد چنان پروانه در دور وبرش
گفت عباسم علمدار حسین من تو باش
این وصیت نامه رابنوشت با چشم ترش
گفت با پروانه های خویشتن پنهان کنند
همچو زهرا نیمه شب درخاک غم خاکسترش
پرشداز شهد شهادت تا که جامش عشق گفت
ساقی کوثر رود امشب به سوی کوثرش
ازسخن گفتن «وفایی» گرکه کم کم شد خموش
قطره قطره اشک می افتاد روی دفترش
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مثنوی
امشب شب سقایی یعسوب دین است
پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است
بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر
بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر
او صورت انسانی الله باشد
او کاشف الکرب رسول الله باشد
او جلوه ربانی شب های قدر است
او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است
او را تمام عرشیان تکریم کردند
خیل ملائک بر علی تعظیم کردند
امشب جنون آبها هم بی مثال است
می نوشی از دست علی تنها حلال است
پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر
سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر
روی سخن با آن امیر عالمین است
تنها خجالت بهر سقای حسین است
در علقمه عباس عمود آهنین خورد
در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مناجات_با_خدا
آدمی چیست که اینقدر به خود می نازی؟
داری از عمر خودت می زنی و می سازی
زندگی مثل قماری ست مسلم که در آن
هر قدر خبره شوی آخرسر می بازی
به دوای تو طبیبان همگی دل سردند
چه بلایی به سر روح و تنت آوردند
این قدر زور نزن زندگی ات آمال است
آخر عمر مگر بیش تر از صد سال است؟
به چه دلخوش شده ای موی سر و قد بلند
نفس برده است به تاراج جهانت را چند؟
همه ی زندگی ات را سر این تن دادی
خوب بنگر که به افسار که گردن دادی؟
اینکه اینگونه تورا بند زده شیطان است
روز و شب هی به تو لبخند زده شیطان است
دشمن توست اگر همره راهت شده است
باعث خستگی و روی سیاهت شده است
تو که با دست خودت آفت جانت شده ای
چه قدر پیش همه قفل زبانت شده ای
دست بردار به تسبیح خداوند خودت
کی خودت را تو رها می کنی از بند خودت
کی صدای تو رها گشت و به الله رسید
خواب ماندی و شب هفدهم ماه رسید
توبه کن توبه تو که وقت عبادت داری
سیزده روز دگر مانده و فرصت داری
سیزده روز دگر مانده و سرگردانی
نفس را باید از این راه تو برگردانی
دست بر دامن هرکس بزنی بیهوده ست
نفس تو سرکش و مغرور و گناه آلودست
بارالها چه کنم آب حیاتم بدهی
باز وقت سحر از غصه نجاتم بدهی
#مهدی_رحیمی_زمستان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#خودپرستان
خدایا این جماعت خود پرستند
به روی دین وقرآن دیده بستند
پس ازبشکستن پهلوی زهرا
سرمظلوم عالم را شکستند
اشعارناب آئینی
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مناجات
#امیرالمؤمنین
هر کس برای توبه مصمم نمی شود
با صد هزار موعظه آدم نمی شود
امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم
فردا همین مجال فراهم نمی شود
طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا
خالص نبوده است که محکم نمی شود
نامردی است بندگی لحظه ای ما
شوق گناه و نافله با هم نمی شود
باید برای خشکی چشم التماس کرد
این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی شود
ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:
من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟
شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر
وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود
در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر
چیزی که از کریمی تو کم نمی شود
حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده
حلوا برای غم زده مرهم نمی شود
جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید
بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود
هرکس که آمده قدمی سمت کربلا
شرمنده ی رسول مکرم نمی شود
نان علی و فاطمه را سائلی که خورد
دیگر مقابل احدی خم نمی شود
شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند
پس مرهمی براش فراهم نمی شود
جوری که آیه های سرش ریخته بهم
هر کار هم کنند منظم نمی شود
این ضربه سخت بود ولی در دل علی
بر دردهای کوچه مقدم نمی شود
زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف
یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود
#محمد_جواد_شیرازی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مناجات_با_خدا
#ماه_مبارک_رمضان
من که پا تا سر گناهم آمدم پاکم کنی
بنده ی نامه سیاهم آمدم پاکم کنی
عمر خود را صرف عصیان کرده ام اما خدا
با همین عمر تباهم آمدم پاکم کنی
خوب می دانم که محشر ملجایی غیر تو نیست
فاش گویم ای پناهم آمدم پاکم کنی
یا غفور و یا مجیر و یا حبیب الصادقین
سائل گوشه نگاهم آمدم پاکم کنی
در لجنزار گناهان دستگیری کن مرا
حبس گشته بانگ آهم آمدم پاکم کنی
در طریق معرفت من پای در گل مانده ام
سالکی گم کرده راهم آمدم پاکم کنی
بارالها در میان منجلاب غفلتم
من که افتاده به چاهم آمدم پاکم کنی
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان
#ضربت_خوردن_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین
به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت
دید از ضربهیِ در همسرش اُفتاد زمین
کَس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین
خواست تا خانهیِ زینب رویِ پا راه رَوَد
دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین
دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را
دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین
چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید
چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزهای او را هول داد
از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین
دید پایین قدمهاش سَنان میخندید
دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
زبان حال حضرت زینب سلام الله
در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است
بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است
لَختهخون بسته ببين چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است
قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد
يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است
باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد
باز اين خانه پُر از روضهیِ زهرا شده است
ديدم آن روز در آن كوچهیِ باريك چه شد
ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است
وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد
آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان
#از_زبان_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیهالسلام
ای تیغ مرا لبالب از یارب کُن
ای تیغ بیا و راحتم امشب کُن
بشتاب و سرِ مرا شکاف اما باز
رحمی به دلِ سوخته ی زینب کُن
ای تیغ زمان زمانهی نیرنگ است
بشکاف سَرَم که سینهام خون رنگ است
یکبار نشد که سیر رویَش بینم
بشتاب دلم برایِ محسن تنگ است
ای تیغ پَرِ پر زدنش را بزنند
آن مرغ که قیدِ ماندنش را بزنند
ای تیغ ندیدی که چه حالی دارد
مردی که به پیشِ او زنش را بزنند
امروز نه آن دَم علی از پا اُفتاد
تا خانمِ من زیرِ قدمها اُفتاد
یک شهر برای بُردنم رد میشد
از رویِ دری که رویِ زهرا اُفتاد
ای وای ندیدی که چه دیدم آن روز
او خورد زمین و من بُریدم آن روز
از پهلویِ میخ کوبِ زهرا آن روز
با دستِ خودم میخ کشیدم آن روز
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان
#ضربت_خوردن_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد
دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقهی در : جانِ من مرو
پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت
مسجد رسید روضهی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند
تا ضربه خورد بُغضِ پریشانیاش شکست
تا ضربه خورد صفحهی پیشانیاش شکست
جبریل پیشِ ضربهی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت
اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمهاش وای با سرش
محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشهی چشمش کبود شد
خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است
خون میچکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش
رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود
آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید
ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت
اینبار شُکر که زینب عبا ندید
اینبار شکر که او بوریا ندید
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7