eitaa logo
اشعار ناب آیینی
29هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
64 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
اگرچه زخم سرش راتمام مي ديدند ولي ززخم عميق دلش نپرسيدند كسي نخواست بپرسدچراسرش بشكافت اگرچه مردم بي دردكوفه مي ديدند شبي نخفت علي ازغم جهالت خلق ولي تمامي آنان ز جهل خوابيدند بهار عمرعلي شدخزان وگل نشدند دوباره درره اوخار فتنه پاشيدند نرفت رنگ سياهي بُرون ازآن دل ها زداغ سُرخ علي گرسياه  پوشيدند بـه غيراهل ولايت، هنوزهم آنان اسير وسوسه واهل شك وتريدند عليست چون شب قدر خدا كه اين مردم زقدرو منزلتش نكته اي نفهميدند علي حقيقت عدل است وتا ابد زنده است ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند خداگواست كه دركربلا همين مردم شکوفه های علي رابه نيزه هاچيدند چه روزگار غريبي بودكه بعدازاو به اشك زينب او اهل كوفه خنديدند دلم گرفته «وفایی»بیاکه گریه کنیم به احترام غمی که به شیعه بخشیدند http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نهـان زچشـم مردم ، زمانه مي رود علي شكسته فرق وخونجگر،زخانه می رود علی باغم ومحنت درون، باپروبـال غرق خون به سـوی گلشن جنـان، زلانه می رود علی قسم كه حق مدارشد، به سجده رستگار شد به ديـدن خـدابدين ، تـرانه می رود علی زبی كسی وغربتش، به سوی خاك تربتش به همـره هـزارهـا، نشـانـه می رود علی همره اشك زينبين، بادل خـونين حسين به روی دوش مجتبی ، زخانه می رود علی نهان زچشم دشمنان، جانب تربتی نهان غـريب تـرزفـاطمه، شبـانـه می رود علی شب غمش شده سحـر،بستـه اگربار سفـر بـرای ديـدن گُـل و،جـوانـه می رود علی زگلشن عشق وشرف، به وادی پاك نجف دريغ جسم اطهرش، به شانه می رود علی چه باصفا وبايقين، زخاك تاعرش بريـن پی وصـال ايــزد، يگــانـه می رود علی «وفایی» اشك فشان، بـگونفس نفس زنان نهان زچشم مردم زمـانـه می رود علی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خون دل های علی گل کرد برفرق سرش می برد این دسته ی گل را برای همسرش آن که عمری کرد دلجویی زپا افتاده را حال می ریزد گل از خون درمیان بسترش مسجدو محراب ومنبر درفروغی ازخلوص محشری دیدند درحال نماز آخرش بعد زهرا با همان عشق ومحبت بارها دید زهرا را ولیکن درنگاه دخترش کم کم ازپا می فتاد این شمع واز غم زینبش بال وپرمی زد چنان پروانه در دور وبرش گفت عباسم علمدار حسین من تو باش این وصیت نامه رابنوشت با چشم ترش گفت با پروانه های خویشتن پنهان کنند همچو زهرا نیمه شب درخاک غم خاکسترش پرشداز شهد شهادت تا که جامش عشق گفت ساقی کوثر رود امشب به سوی کوثرش ازسخن گفتن «وفایی» گرکه کم کم شد خموش قطره قطره اشک می افتاد روی دفترش http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
امشب شب سقایی یعسوب دین است پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر او صورت انسانی الله باشد او کاشف الکرب رسول الله باشد او جلوه ربانی شب های قدر است او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است او را تمام عرشیان تکریم کردند خیل ملائک بر علی تعظیم کردند امشب جنون آبها هم بی مثال است می نوشی از دست علی تنها حلال است پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر روی سخن با آن امیر عالمین است تنها خجالت بهر سقای حسین است در علقمه عباس عمود آهنین خورد در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آدمی چیست که اینقدر به خود می نازی؟ داری از عمر خودت می زنی و می سازی زندگی مثل قماری ست مسلم که در آن هر قدر خبره شوی آخرسر می بازی به دوای تو طبیبان همگی دل سردند چه بلایی به سر روح و تنت آوردند این قدر زور نزن زندگی ات آمال است آخر عمر مگر بیش تر از صد سال است؟ به چه دلخوش شده ای موی سر و قد بلند نفس برده است به تاراج جهانت را چند؟ همه ی زندگی ات را سر این تن دادی خوب بنگر که به افسار که گردن دادی؟ اینکه اینگونه تورا بند زده شیطان است روز و شب هی به تو لبخند زده شیطان است دشمن توست اگر همره راهت شده است باعث خستگی و روی سیاهت شده است تو که با دست خودت آفت جانت شده ای چه قدر پیش همه قفل زبانت شده ای دست بردار به تسبیح خداوند خودت کی خودت را تو رها می کنی از بند خودت کی صدای تو رها گشت و به الله رسید خواب ماندی و شب هفدهم ماه رسید توبه کن توبه تو که وقت عبادت داری سیزده روز دگر مانده و فرصت داری سیزده روز دگر مانده و سرگردانی نفس را باید از این راه تو برگردانی دست بر دامن هرکس بزنی بیهوده ست نفس تو سرکش و مغرور و گناه آلودست بارالها چه کنم آب حیاتم بدهی باز وقت سحر از غصه نجاتم بدهی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خدایا این جماعت خود پرستند به روی دین وقرآن دیده بستند پس ازبشکستن پهلوی زهرا سرمظلوم عالم را شکستند اشعارناب آئینی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هر کس برای توبه مصمم نمی شود با صد هزار موعظه آدم نمی شود امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم فردا همین مجال فراهم نمی شود طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا خالص نبوده است که محکم نمی شود نامردی است بندگی لحظه ای ما شوق گناه و نافله با هم نمی شود باید برای خشکی چشم التماس کرد این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی شود ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو: من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟ شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر چیزی که از کریمی تو کم نمی شود حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده حلوا برای غم زده مرهم نمی شود جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود هرکس که آمده قدمی سمت کربلا شرمنده ی رسول مکرم نمی شود نان علی و فاطمه را سائلی که خورد دیگر مقابل احدی خم نمی شود شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند پس مرهمی براش فراهم نمی شود جوری که آیه های سرش ریخته بهم هر کار هم کنند منظم نمی شود این ضربه سخت بود ولی در دل علی بر دردهای کوچه مقدم نمی شود زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
من که پا تا سر گناهم آمدم پاکم کنی بنده ی نامه سیاهم آمدم پاکم کنی عمر خود را صرف عصیان کرده ام اما خدا با همین عمر تباهم آمدم پاکم کنی خوب می دانم که محشر ملجایی غیر تو نیست فاش گویم ای پناهم آمدم پاکم کنی یا غفور و یا مجیر و یا حبیب الصادقین سائل گوشه نگاهم آمدم پاکم کنی در لجنزار گناهان دستگیری کن مرا حبس گشته بانگ آهم آمدم پاکم کنی در طریق معرفت من پای در گل مانده ام سالکی گم کرده راهم آمدم پاکم کنی بارالها در میان منجلاب غفلتم من که افتاده به چاهم آمدم پاکم کنی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌یِ در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه‌یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه‌ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می‌خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
زبان حال حضرت زینب سلام الله در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است لَخته‌خون بسته ببين چادرِ مادر امشب قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد باز اين خانه پُر از روضه‌یِ زهرا شده است ديدم آن روز در آن كوچه‌یِ باريك چه شد ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است   وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای تیغ مرا لبالب از یارب کُن ای تیغ بیا و راحتم امشب کُن بشتاب و سرِ مرا شکاف اما باز رحمی به دلِ سوخته ی زینب کُن ای تیغ زمان زمانه‌ی نیرنگ است بشکاف سَرَم که سینه‌ام خون رنگ است یکبار نشد که سیر رویَش بینم بشتاب دلم برایِ محسن تنگ است ای تیغ پَرِ پر زدنش را بزنند آن مرغ که قیدِ ماندنش را بزنند ای تیغ ندیدی که چه حالی دارد مردی که به پیشِ او زنش را بزنند امروز نه آن دَم علی از پا اُفتاد تا خانمِ من زیرِ قدم‌ها اُفتاد یک شهر برای بُردنم رد میشد از رویِ دری که رویِ زهرا اُفتاد ای وای ندیدی که چه دیدم آن روز او خورد زمین و من بُریدم آن روز از پهلویِ میخ کوبِ زهرا آن روز با دستِ خودم میخ کشیدم آن روز http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو شالش گرفت حلقه‌ی در : جانِ من مرو پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت مسجد رسید روضه‌ی خود را به پا کُنَد مسجد رسید قاتل خود را صدا کند تا ضربه خورد بُغضِ پریشانی‌اش شکست تا ضربه خورد صفحه‌ی پیشانی‌اش شکست جبریل پیشِ ضربه‌ی او شهپرش گرفت از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش اُفتاده مثلِ فاطمه‌اش وای با سرش محراب غرق آتش و سیلی و دود شد سر ضربه خورد گوشه‌ی چشمش کبود شد خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است خون می‌چکید از سر و روی و محاسنش زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود چشم انتظار دارد علی خانه میرود آهسته گفت آه عبا را رها کنید زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت یا باز چشم زینب کبراش را گرفت اینبار شُکر که زینب عبا ندید اینبار شکر که او بوریا ندید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7