eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
23.2هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
18.8هزار ویدیو
38 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦢 فاصله بین داشتن ها و نداشتن ها در زندگی، فقط یک خواستن است. خواستنی که با تلاش همراه باشد. 🦢 اگر در زندگی به خواسته هایت نرسیده ای، به این دلیل است که، شخصیت خود را برای داشتن آن ها، پرتلاش، فعال، پویا، پرشور و امیدوار نساخته ای! 🦢 اشکالی ندارد! بگذار تمام دنیا پشتت را خالی ڪنند ، بگذار هیچ ڪس هوایت را نداشته باشد، بگذار بی پناه و بی پشتوانه رهایت ڪنند ،شانه هایت را بالا بینداز باخودت تڪرارڪن؛ 🦢 فدای سرم...فدای سرم اگر برایشان خوب خواستم و خوبِ مرا نمی خواستند..فدای سرم ڪه دنیایشان با دنیای من فرق داشت.. نفسی عمیق بڪش به اهدافت خیره.شو ... 🦢 خودت را گول نزن! تو تا همین جایش هم ڪسی را نداشتی اما توانستی..ادامه اش برای تو؛هیچ ڪاری ندارد..دیگران را بیخیال...باز هم روی پاهای خودت بایست.. 🦢 هرگاه ڪنی "هیچ شانه ای امن تر از شانه های خودت نیست" ؛به قله خواهی رسیدهمه چیز به خودت بستگی دارد خودت را ! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 داستان تاریخی حاکم و دهقان ! 🤴روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. 👨🏼‍🌾روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. 🤴حاکم از کشاورز پرسید: مرا می شناسی؟ 👨🏼‍🌾کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: به خاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در باز بود من رو به آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نکرده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. 🤴حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و من و توست که فرق دارد.... "از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه" خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌!👏 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
✿زنان زيبا شبيه باربی نيستند انها شبيه واقعيتند ... شبيه زنی که گاهي دست های خيسش را با دامنش پاک مي کند، واشک هايش را با سر آستينش .... نه دلهره ی جلوه نکردن دارند و ﻧﻪ نگران پاک شدن رژ لب هايشان ﻫﺴﺘﻨﺪ... زنان زيبا ، زنانی هستند که خود را دارند و ميدانند که اگر تصميم بگيرند قادر به انجام هر کاری ﻫﺴﺘﻨﺪ ! زنی که اعتماد به نفسش از تجربه ها نشأت می گيرد، و مي داند که مي تواند به زمين بخورد، اماﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﺩ، و ادامه دهد... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 داستان تاریخی حاکم و دهقان ! 🤴روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. 👨🏼‍🌾روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. 🤴حاکم از کشاورز پرسید: مرا می شناسی؟ 👨🏼‍🌾کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: به خاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در باز بود من رو به آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نکرده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. 🤴حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و من و توست که فرق دارد.... "از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه" خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌!👏 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
را باور کن تا زندگیت زیرو رو شود !! . . . 🗝. در مورد احساس شایستگی و لیاقت ثروت و پول : داشتن باور به فراوانی و شایستگی و لیاقت ثروت بسیااار طبیعی هست و اگر غیر از این باشه یعنی مشکل وجودداره…. . مثل سلامتی مون، بدن ما اکسیژنی که تنفس میکنیم کاملا نرمال و طبیعی هست و اگه درد داشته باشیم و بیماری نشونه دهنده ی یه مشل تو بدنمون هست… . . وجود ثروت و فراوانی و به اینکه خداوند همه ی بندگان اش رو یکسان افریده و ثروت و نعمت اش رو به همه ارزانی داشته و بیش از انچه که ما نیاز داشته باشیم یا تو تصوراتمون بگنجه ، یه اعتقاد و باور سالم هست اما افکار و باورهایی که سالها و نسل هاست به ما خلاف این رو گفتند باعث شده که ما هم به این موضوع عدم فراوانی عادت کنیم یعنی به اون درد و زخمی که نشون دهنده ی غیرطبیعی بودن هست عادت کردیم…و خوب باید با یه زیاد و عالی به همه چیز و همه جا بادیده ی فراوانی و تایید و تحسین چشم بندازیم تا درهای بیشتری از نعمت خداوند رو زندگی مون باز کنیم.چیزهایی که همیشه بوده اما خودمون با دستانمون خودمون رو محروم کردیم. . ✍🏻تمرین✍🏻. را از دیدن نعمت های فروان خداوند شروع میشود، دوست خوبم در همین ابتدای که میخواید رو باور فراوانی کار میکنید پیشنهاد میدم یک دفتر بردارید و تمام نعمت های زندگی تونو از زمانیکه به دنیا آمدید تا الان تون رو یاد داشت کنید، از اشیای مادی شروع کنید، از بنویسید، از سلامتی جسمانی تون بنویسید، از ارتباطات تون بنویسید، از پول و ثروت، ، هاتون، پدر و مادر، از اکسیژن که تنفس میکنید، از طبیعت ، تمام آنچه که در زندگی تون وجود دارد رو لیست کنید شما شروع کنید اینقدر در زندگی تون پیدا کنید که در همین ابتدای راه به فروانی ایمان بیاورید. به ثروت ثروتمندان توجه کنید، اونارو تحسین کنید به محصولات که وارد بازار میشود توجه کنید، . .مثلا یک مدل ماشین رو تو نت سرچ کنید ببنید ها به بازار عرضه میشن و هر روز در حال تولید هستند، به خرید های مردم که هر روز خریداری میکنند اما تمامی ندارد، به لوازم خانه ها توجه کنید که تا همین چند دهه پیش هیچ چیزی در درون خانه پیدا نمیشد اما الان ارزش لوازم یک خانه به اندازه چندین خانه شده است اینا فراوانیست. دوست خوبم تمرین خاص همان کنترول کانون توجه است، در هر لحظه کانون توجه تونو به چیزی معطوف کنید که نتیجه آن است 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk