هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
میخای قلب و کبدت رو تقویت کنی🤔
فرزندتون غذا نمیخوره یا لاغره⁉️
🤦همش بهونه گیری میکنه😔
کبدت دچارمشکله وپوستت لک شده⁉️
فکر میکنی قلبت خوب کار نمیکنه😳
موهات دچار ریزش شده و کمپشتن⁉️
ازکم خونی و ضعف و بی حالی کلافه شدی⁉️
⁉️ازقند خون و يبوست رنج میبری⁉️
میخای بیماری صعبالعلاج نگیری🤲
👈درمان شما پیش ماست🥰👇
https://eitaa.com/joinchat/731447353Cbe5f89160f
همه عضو بشین تا جونتازه پیدا کنید.🏃♂🏃♂🏃🏃🏃🏃
🌸🍃🌸🍃
#تلنگر
نقل است ساربانی در آخر عمر، شترش را صدا میزند و به دلیل اذیت و آزاری که بر شترش روا داشته از وی حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیتهایی که بر شتر روا داشته را نام میبرد. از جمله؛ زدن شتر با تازیانه، آب ندادن ، غدا ندادن، بار اضافه زدن و …. همه را بر میشمرد و میپرسد آیا با این وجود مرا حلال میکنی؟ شتر در جواب میگوید همه اینها را که گفتی حلال میکنم، اما یکبار با من کاری کردی که هرگز نمیتوانم از تو درگذرم و تو را ببخشم. ساربان پرسید آن چه کاری بود؟ شتر جواب داد یک بار افسار مرا به دُم یک خر بستی. من اگر تو را بخاطر همه آزارها و اذیتها ببخشم بخاطر این تحقیر هرگز تو را نخواهم بخشید!
ضربالمثل معروف "افسار شتر بر دُم خر بستن" اشاره به سپردن عنان کار به افراد نالایق است و اینکه چنين افرادی بدون دارابودن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط تصدی پست و مقامی، صرفاً بر مبنای روابط زمام امور را بدست گیرند و بدبخت جماعتی که دچار چنین افرادی شوند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
❌️خطر بیخ گوش کسب و کارته ❌️
چندین هزار کسب و کار آنلاین و غیرآنلاین
تو سال ۱۴۰۱ ورشکسته شدن
فقط و فقط به یه علت 🙃
علت شکست این کسب و کارها
و راه نجات ازش تو این کانال پین شده 👇
https://eitaa.com/joinchat/1622540493C59f83e83d5
اگر نبود لفت بده 👆👆👆
#داستان
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و (لگنش) از جایش درمیرود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به لگنش بزند .به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر میشود .تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به لکن دخترتان او را مداوا کنم...پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن لگن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...از آنطرف حکیم به شاگردانش دستور میدهد که تا دوروز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند. شاگردان همه تعجب میکنند و میگویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد .حکیم تاکید میکند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود .دو روز میگذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف میشود..خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد, حکیم به پدر دختر دستور میدهد دخترش را بر روی گاو سوار کند. همه متعجب میشوند، چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.. بنابراین دختر را بر روی گاو سوار میکنند .حکیم سپس دستور میدهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.همه دستورات مو به مو اجرا میشود، حال حکیم به شاگردانش دستور میدهد برای گاو کاه و علف بیاورند..گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر میشود، حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند..شاگردان برای گاو آب میریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم میشود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر میشود, دختر از درد جیغ میکشد..حکیم کمی نمک به آب اضاف میکند, گاو با عطش بسیار آب مینوشد, حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن لگن دختر شنیده میشود..جمعیت فریاد شادی سر میدهند, دختر از درد غش میکند و بیهوش میشود.حکیم دستور میدهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند .یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری میشود و گاو بزرگ متعلق به حکیم میشود.
این ماجرا ، افسانه یا داستان نیست.
آن حکیم، ابوعلی سینا بود.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
**سوتین کهنه داری؟ نندازی دور😱 بیا ببین چه ایدهها و #آموزشایی داره این کانال💃
هر چیزه #دور_ریختنی داری نگهدار و وارد این کانال شو😍👇
http://eitaa.com/joinchat/2915893264Cfc16e4b7dd
کلی #ایدههای باحال داره که دیگه هیچی رو دور نمیندازی💃
#آموزشاش همه با فیلم و عکسه😍**
🌸🍃🌸🍃
در بيمارستان ها وقت شام و ناهار ،
غذاها خيلی متفاوت است ...
به يك نفر سوپ، چلوكباب و دسر می دهند
و به يك كسی فقط سوپ می دهند
و به يك نفر حتی سوپ هم نمی دهند و
می گويند كه فقط آب بخور
به يك كسی می گويند كه حتی آب هم نخور
جالب است كه هيچ كدام از اين بيماران
اعتراض ندارند
زيرا آنها پذيرفته اند كه كسی كه اين تشخيص ها را داده است طبيب است و آن كسی كه طبيب است حكيم است .
پس اگر "خــــــدا" به يك كسی كم داده يا زياد داده ،
شما گله و شكوه نكنيد كه چرا به او بيشترداده ای و به من كمتر داده ای .
اين كارها روی حساب و حكمت است
خــــــدایا به داده و نداده ات شکر...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
یادمون باشه
تصویر زندگیمون، همون چیزیه که با قلم افکارمون ترسیم میکنیم.
اگر نقصی توی تصویر زندگیمون میبینیم،
بهتره با پاک کنی از جنس انرژی و اندیشه مثبت
اون رو پاک کنیم و مجددا با قلم افکارمون
شروع به طراحی و رفع اون نقص کنیم
یادمون باشه
که بزرگترین مسائل رو آدمها
خودشون با طرز فکر و دیدشون نسبت به دنیای اطراف میسازن.
پس بهتره عدسی و لنز دوربین فکرمون رو
با دستمالی از جنس محبت و عاطفه و عشق و بخشش، پاک کنیم تا عکس زندگیمون شفافتر و زیباتر بیفته...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
#زن_آلوده_و_عابد_بنی_اسرائیل
زنی فاسد و هرزه گرد،
با چند نفر از جوانان بنی اسرائیل روبرو شد.
با قیافه زیبا و آرایش کرده خود آنها را فریفت.
یکی از آن جوانان به دیگری گفت: «اگر فلان عابد هم این زن را ببیند فریفته اش خواهد شد.»
زن آلوده چون این سخن را شنید گفت: «به خدا سوگند تا او را نفریبم به خانه برنمی گردم.»
پس شب به خانه عابد رفت و درب را کوبید و گفت: «من زنی بی پناهم! امشب مرا در خانه خود جای بده.» ولی عابد امتناع ورزید.
زن گفت: «چند نفر جوان مرا تعقیب می کنند، اگر راهم ندهی، از چنگشان خلاصی نخواهم داشت.»
عابد چون این حرف را شنید به او اجازه ورود داد. همین که آن زن داخل خانه شد لباسش را از تن خود بیرون آورد و قامت دلارای خویش را در مقابل او جلوه داد. چون چشم عابد به پیکر زیبا و اندام دلفریب او افتاد چنان تحت تأثیر غریزه جنسی واقع شد که بی اختیار دست خود را بر اندامش نهاد. در این موقع ناگهان به خودش آمد و متوجه شد که چه کاری از او سرزده است. به طرف دیگی که برای تهیه غذا زیر آن آتشی افروخته بود رفت و دست خود را در آتش گذاشت.
زن پرسید: «این چه کاری است که می کنی؟»
او جواب داد: «دست من، خودسرانه کاری انجام داد، حالا دارم او را کیفر می دهم.»
زن از دیدن این وضع طاقت نیاورد و از خانه او خارج شد. در بین راه به عده ای از بنی اسرائیل برخورد کرد و گفت: «فلان عابد را در یابید که خود را آتش زد.» و وقتی آنها رسیدند مقداری از دست او را سوخته یافتند..
دینداری به این شکل زیباست که حتی زیباترین و سمج ترین موجودات توان فریب دادن ما را نداشته باشند...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
شیخ اسماعیل دولابی (ره):
هروقت تو زندگیت مشکلی پیش آمد، و
راه بندان شد بدان خدا کرده است، زود برو
با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی
که راهم را بستی؟ هرکس گرفتار است، در
واقع گرفتار یار است
هرچه غیر خداست را از دل بیرون کن.در الا
تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی
مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود.
آن گاه الله را بگو تا همه ی دلت را تصرف کند.
زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت
بعد،نماز بعد ، ذکر بعد وعبادت بعد حفظ کن،
کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و.... نکن و آن
را سالم به بعدی برسان، اگر این کار را بکنی،
دائمی می شود، دائم در زیارت و نماز و ذکر
خواهی بود.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
🔵 میخوای با کمترین هزینه بهترین هدیه رو بگیری؟
پس فورا بزن رو #عطر_خاتم⛅رو
ـ 🌸
ـ 🌸
ـ 🌸
ـ🌸🌸 🌸🌸🌸
ـ 🌸 🌸 🌸
ـ🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ـ 🌸
ـ ⛅خاتـم⛅ 🌸
ـ 🌸
خوشبو ترین کانال پیامرسان ایتا☝️🏻👇🏻👏🏻
https://eitaa.com/joinchat/471072914C421ded4c37
🌸🍃🌸🍃
ماجرای شعر معروف شهریار
درباره امیرالمومنین علی (علیه السلام)
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند :
شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجدکوفه نشستهام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند
فرمودند: شاعران فارسیزبان را نیز بیاورید.
آنگاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند.
فرمودند: شهریار ما کجاست
شهریار آمد.
حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان
شهریار این شعر را خواند:
«علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند.
گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیدهام
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساختهای....
شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد: که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه درباره آن با کسی صحبت کردهام
گفتم: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند.و كل خواب را برايش تعريف كردم،
شهریار بعد از شنیدن این خواب، فوقالعاده منقلب شد و گفت: من فلان شب این شعر را ساختهام و همانطور که قبلا عرض کردم تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام. یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است
روحش شاد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
تقوا چیست؟
شاگردی از عابدی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن
عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی چه میکنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم
عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
#سبزه_آکواریومی_درآب
فقط در 10 روز 😍👆
🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟
آموزش انواع سبزه مختلف 😍
خودت بجا50 تومن با 5 تومن تراریوم آبی بساز😱
اموزش کشت #گیاه_آبزی در ده روز😍
سبزه تو اب
چون #زرد نمیشه و بو نمیگیره👍
لازمم نیس هر روز بهش آب بدی☺️
#ایده_جدیدیه که هیچکس ندیده😍
بیا اینجا آموزششو گذاشته 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1483538738C6165a07429
🌸🍃🌸🍃
مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
می گویند روزی جمعی از بازاریان تهران به محضر آیت الله العظمی بروجردی رسیدند .
ایشان فرمودند ؛ مراقب باشید این روستایی ها و شهرستانی ها کلاه سرتان نگذارند.
صدای خنده حضار بلند شد و خوشمزه ای فریاد زد آقا چه می فرمایید همین دیروز یکی شان آمده بود جنس ( مثلا) 50 تومنی را 200 تومن به او فروختم.
آقا فرمود؛ بله او با صفا و صداقت خود آمد اما دین تو را با خود برد کلاه سرت رفت ، حواست نیست.
راستی در میان فتنه های اجتماعی ، مکاره بازار شایعات ، داغی دعواهای سیاسی و صنفی و قومی ما کجای کاریم
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
🕊 #فال_ازدواج شما بر اساس ماه تولدتون🌈
👫💍 ماه تولدت رو لمس کن 💍👫
فروردین 💍♥️ اردیبهشت 💍♥️
خرداد 💍♥️ تیر 💍♥️
مرداد 💍♥️ شهریور 💍♥️
مهر 💍♥️ آبان 💍♥️
آذر 💍♥️ دی 💍♥️
بهمن 💍♥️ اسفند 💍♥️
باورم نمیشه خیلی دقیق بود 😳☝️
🌸🍃🌸🍃
مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
.
‼قبرستان جن ها در ایران 😱
🔵چرا با گذشت 2300 سال کسی شب نمی تواند وارد این منطقه شود⁉️
❇️بعد از ورود حتما سرچ کنید قبرستان♨️👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
🌸🍃🌸🍃
داستانی شنیدن
در خیابان سعدی رشت، منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و مزاری متعلق به یک انسان آزاده به نام "آرسن میناسیان" معروف به “مسیو آرسن”
"آرسن" در شهر رشت زاده شد.
دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود.
در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود.
روزی مادرش برای "آرسن" پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی می پوشاند اما در برگشت "آرسن" پالتو را به همراه نداشت...
وقتی با سؤال مادر روبرو می شود میگوید یکی از همکلاس های مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده است.
بعدها "آرسن" به داروسازی تجربی رو آورد.
شهرت "آرسن" از همین جا شروع شد...
آن مرد بزرگ غالباً مشاهده می کرد که افرادی هستند که حتی هزینه داروهای خود را ندارند و یا به دلیل فقر اصولاً دسترسی به دارو ندارند. در آن زمان کشور ایران دچار فقر فراگیر شده بود...
"آرسن" با هزینه خودش نیمه شب ها به سمت تهران راه می افتاده و صبح هنگام در تهران داروهای موردنیاز نیازمندان را خریداری، تأمین و یا موادّ آنرا تهیّه می کرد و سپس ظهرهنگام خودش را به رشت می رساند و از بعد ازظهر داروهای مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوّم قیمت واقعی بین ایشان توزیع می کرد.
در ابتدا عدّه ای کوته فکر علیه آن ابَرمرد دست به اتهام زنی و شایعه پراکنی کردند و با تأکید بر ارمنی بودن وی، داروها را حرام دانستند. چند بار "آرسن" بخاطر همین ناجوانمردیها و اتهامات به زندان افتاد امّا آن آزادمرد عزم داشت که مسیح رشت بشود...
زندگی خود را فروخت و داروخانه ای راه انداخت کم کم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزادمرد اعتماد کردند.
داروخانه "آرسن" تبدیل شد به قبله و مأوای بی پناهان و مستضعفان رشت...
امّا "آرسن" خسته نشد...
آنقدر پیش رفت و بزرگ مردی به خرج داد تا علمای رشت به دیدار او رفتند. آن زمان امام جماعت مسجدجامع رشت در اختیار " آیت الله ضیابری" بود.
آیت الله، به آزادگی "آرسن" اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابرمرد گذاشت و "اولین داروخانه شبانه روزی ایران" را در شهر رشت بنا نهادند.
مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به "داروخانه آرسن" هجوم می آوردند. "تجار شهر" پول خود را به "آیت الله ضیابری" میدادند و آیه الله نیز پول را دو دستی تقدیم "آرسن" مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود.
بعدها "آیت الله ضیابری" و "آرسن میناسیان" برای سر و سامان دادن سالمندان بی سرپرست "اولین سرای سالمندان ایران" را در "شهر رشت" و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تأسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از "دولت وقت" پذیرای سالمندان بیمار و بی کس و کار از سراسر ایران شدند.
در سال 1356 آن آزادمرد درحال خدمت در سرای سالمندان رشت و در هنگام کار درگذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود تنها گذاشت...
روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شده بود. جا برای سوزن انداختن نبود.
مردم گیلان از هر فرقه و آیین آمدند.
و عظمتی خلق شد به نام "تشیع جنازه مسیح رشت..."
جنازه ساعت ها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد.
گفته شده است که بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمّامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود.
مردم تکبیرگویان و ذکر صلوات جنازه یک ارمنی را تشییع می کردند. در ابتدا مردم اجازه دفن آن بزرگ مرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند که او در قبرستان مسلمانان دفن شود. امّا با میانجی گری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید.
ساعت ها مردم رشت کلیسا را مانند کعبه ای در برگرفتند و آن روز "مسلمان و ارمنی" یک کعبه داشتند و آن هم "کلیسای کوچک رشت" بود. و نهایتا جسد آن آزادمرد را درهمان مکان "کلیسا" دفن شد.
واعظی پرسیدازفرزندخویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق وبی آزاری وخدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگی ست
گفت: زین معیار اندر شهر ما.
یک مسلمان هست آن هم ارمنی ست.
"پروین اعتصامی"
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
❣#حراااج بزرگ عیدانه در ایتا❣
🌼حراااج انواع کت شلوار
🌼مانتو ، شومیز و...
🌼حراج به علت تغییرشغل
⁉️❌قیمتها زیر قیمت خرید ❌⁉️
✅ ارسال #رایگاااان به سراسر کشور😳
✅ پرداخت #درب_منزل 😳
همه اجناس حراجی در کانال زیر تعدااااد محدود👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4228120626C4592975fde
https://eitaa.com/joinchat/4228120626C4592975fde
🌸🍃🌸🍃
مردی مؤمن برادر خود را نزد عارفی آورد که او را امر به معروف کند. به عارف گفت: برادر من زنا میکند و شراب مینوشد او را نصیحتی کن. دوستانش فلانی هستند... که همه اهل این کار هستند.
عارف تا اسم آورد، برادر مؤمن را امر کرد تا دهان ببندد. از برادر فاسق خواست که اتاق را ترک کند.
روی به برادر مؤمن کرد و گفت: غیبت از زنا گناهش بیشتر است. برادرت از تو برندهتر است چون زنا کرد و شراب خورد و لذتی برد. اگر خدا مجازاتش کند، زیاد جای غصه نیست. بدبختی برای توست که با این غیبت لذتی نبردی و بدتر از او عذاب خواهی شد.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از سفارشات گسترده نور ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨❌مبل هات کهنه شده؟؟؟
دوسداری تا #عید یه تغییری تو وسیله های #خونت بدی😍 اما هزینش زیاده😔
بیا اینجا ما یاد میدیم با #کمترین_هزینه خونتو #لاکچری کنی😱😍👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8
✅ هرررچی #ترفند میخوای اینجاست😍👆
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
🔴⚫️ کودک معلول و دستان حضرت ابالفضل العباس😢💔
در یک روز جمعه متوجه شدم جوانی همراه با پسر معلولش که مانند یک تکه گوشت روی دستان پدربود وارد حرم شد در نیمه شب پدر با لهجه عربی گفت اقامن ازشما فرزندی سالم خواستم وشمابه من فرزندیمعلول دادهای من ۸سالاست کهمبتلایاین بچه شدهامحال این بچه رابگیربرای خودت باشد😰
شیخ عباس می گویدبه چشم خوددیدم که ناگهانآن پدرکودک۸ ساله معلولش رابه سمت ضریحچنان پرتاپ کردکه صدایبلندی دادو پدر ازحرم فرارکردخودبه بالای سرکودک رفتم که متوجهشدم..💔😭ادامهداستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099
🌸🍃🌸🍃
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های
کلاس گفتم انشایی بنویسند با این
عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را
انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر" خوب است
چون چشم و گوش آدم را باز می کند
و او را بیدار نگه می دارد...
ولی عطر آدم را بیهوش
و مدهوش می کند.
"عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند
چون نصیبشان شده بود!
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر"
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود "عطر حس هایي را در آدم
بیدار می کند که فقر آنها را
خاموش کرده است"...!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk