﷽
بعضی از بزرگان با توجه به حساسیت های امشب و فردا توصیه فرموده اند آیه شریفه
فَاللّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ
تکرار شود
تعداد : هرچه بیشتر بهتر
#نشرحداکثری
هدایت شده از شیخ علی🇵🇸
فایل پیدیاف.pdf
حجم:
30.94M
30 جلسه کاربردی در رابطه با ازدواج
از ملاک و معیار ها گرفته
تا زیبایی و سن و جایگاه استخاره
#پیشنهاد_دانلود
#فور
@Sheikh_ali_110
دهه فاطمیه دوم
28 جمادی اولاولی 1446
تبلیغ دانش آموزی
استان اصفهان
موقعیت: گلستان شهدا
از دو ماه قبل برنامه این بود که تبلیغ دانش آموزی در مدارس داشته باشیم، بنا این بود که وارد مدارس بشیم و در قالب پاورپوینت محتواهایی با موضوع: جنگ حق و باطل، صهیونسیم جهانی و حل مسئله ارائه بدیم.
جمعه عصر رسیدیم اصفهان، گفتند شنبه مدرسه جور نشده، از طرفی هم بلاخره اومدیم تبلیغ نمیشه بیکار بشینیم، کلاس آمادگی دفاعی واسه پایه نهمیا یه برنامه گلستان شهدا گذاشته و قراره بیاردشون اونجا، یه مقدار مسائل نظامی و جنگ نرم بهشون یاد بده، ما هم میتونیم بریم اونجا و واسشون روایتگری شهدا بکنیم و باهاشون ارتباط بگیریم، و حالا درسته برنامه عوض شده منتهی میتونیم هدفی که داشتیم رو طبق یه برنامه دیگه پیش ببریم.
منتقدشون من بودم، حالا یا به خاطر کمال گرایی یا به خاطر مسائل دیگه توجهم به باگ ها و اشکالات کار بیشتر میرفت، البته شاید هم نگاه واقع بینی نسبت به بقیه داشتم و دیگران این نگاه واقع بین رو کمال گرایی میگفتن، خلاصه حالا واستون میگم شما بررسی کنید که این نگاه واقع بینی بوده یا کمال گرایی.
اول میگفتن 5 تا مقر قرار بدیم، و بچه هارو مثل تور گلستان گردی تو این 5 تا مقر بیاریم و واسشون 20، 25 دقیقه روایتگری کنیم.
بهشون گفتم مخاطب ما معلوم نیست، کیه؟ تو چه فضایی بوده از کجا اومده، اصلا تا حالا گلستان شهدا اومده یا نه؟ گارد داره یا نه؟ چقدر گارد داره؟ از آخوند بدش میاد یا خوشش میاد یا مساویه؟
از طرفی هم هوا سرده ساعت 9 صبح، دو ساعت تو اون سرما دانش آموز 15 ساله رو میخواهی بگردونی، خستش میکنی، احتمال اینکه گاردش بیشتر بشه و بیشتر دفع بشه بیشتر از اینه که بخواد جذب بشه.
اساسا فضای گلستان شهدا خودش مربیه و آدما رو جذب میکنه، نیازی نیست وایسی یک ساعت و نیم واسش صحبت کنی که بعله شهدا فلان اند و بهمان اند، خیلی وقتا همین که بره تو این فضا بِتابه، اثرش از حرفای ما خیلی بیشتره.
خلاصه پیشنهاد دادم که به جای 5 تا مقر سه مقر بیشتر نباشه: سرداران، آیت الله ناصری و شهید کریمی، زمان هر کدوم از اینها هم 10 دقیقه نهایتا یک ربع باشه، این سه تا مقر های اجباری باشن، حین این سه مقر واسه بچه ها حسابی انگیزه سازی کرده باشی نسبت به شهدا، بعد بهش میگیم خب رفقا دو سه تا مقر دیگه هست، اختیاریه هرکی دوست داشت بیاد، هرکی هم دوست نداشت بره تو فضای گلستان سر قبر شهیدا بتابه. و اجباری واسه این مقرا در کار نیست ولی یکیش هم سن خودتونه.
با اینکه موقع بیان اشکالات طرح 1 رفقا همراهی کردن، منتهی نهایتا همون 5 تا مقر برنامه ریزی شد: سرداران، شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، عبدالرسول زرین، شهید علیرضا کریمی
ما شدیم راوی مقر سرداران:
قاچاقچیا دنبالش بودن، تا بلاخره تو یه کوچه خلوت، پیچیدن جلوش، اسلحه کشیدن، آقا مصطفی از ماشین پرید بیرون، عصبانی ، داد زد، بزنید دیگه! معطل چی هستین؟
عمامشو در آورد، گفت: عمامه من کفن منه، بزنید دیگه؟
قاچاقیا که این شجاعت و شهامت رو از آقا مصطفی دیدن همگی ماستا رو کیسه کردن و حاضر شدن با ایشون به عنوان نماینده دولت مذاکره کنند...
در مورد شهید مصطفی ردانی پور، شهید حججی و رفاقتش با حاج احمد کاظمی و حاج حسین خرازی روایتگری کردیم، حدود 100، 120 دانش آموز تو 5 مرحله پایه این روایتگری بودند.
#قسمت_اول
دهه فاطمیه دوم
28 جمادی الاولی 1446
تبلیغ دانش آموزی
استان اصفهان
موقعیت: مَسکَن
اذان ظهر شد رفتیم نمازو خوندیم و برگشتیم محل اسکانمون.
بعد از نهار جلسه بارش فکری داشتیم، نقد و اشکالات کار رو گفتیم، مثلا برنامه گلستان شهدا خیلی خوبه، خیلی اثر داره، اما شما رو به اون هدفی که دو ماه واسش کلاس گذاشتید نمیرسونه، با اون برنامه ریزی گروه تبلیغ همخوانی نداره، اما از جهت تبلیغی بلاخره تاثیر خودشو میذاره و ممکنه باعث رفاقت با شهدا بشه اما اون هدفی که شما دنبالش بودید رو به دنبال نخواهد داشت.
خلاصه برنامه شب هارو گذاشته بودن هیئت گرفتن تو منزل شهدا، بهشون گفتم این کار، کار خوبیه، اما شما ببین این خانواده شهید، شهید دادن، همگی مذهبی اند و نیاز به کار تبلیغی آنچنانی نداره. این گروه که از قم پاشده اومده، بهتره بره تو یه فضای تبلیغی که اثر گذاری بیشتری داره.
پیشنهاد تبلیغ چهره به چهره چارباغ رو دادم، که حداقلی ترین اثرش اینه که اون نوجوون و جوونی که اومده اونجا دنبال جی اف و خوشگذرونیش، حداقل یه آخوند میبینه، میشینه سر به سرش میذاره، یکم باهاش شوخی و خنده داره، گاردش نسبت به آخوندا کم میشه، میبینه نه بابا آخوندا اونطوری هم که میگفتن نیستن، باحالن، اهل بگو و بخندن، وسطاش هم دوتا نکته تربیتی در لفافه بهش میگی همین واسش بسه، قرار نیست بری بشینی اونجا از صفر تا صد از خدا و پیغمبر و نماز و روزه و... ها بگی.
متاسفانه چیزی که بنده زیاد دیدم تو فضای تبلیغی، اینه که میخواهیم تو فرصت کم کل دین رو به مخاطب عرضه کنیم و انتظار داشته باشیم اون الان که از پیش ما رفت یه مومنِ انقلابیِ درجه یک باشه، درحالی که کار تبلیغی و تربیتی قدم به قدمه، زمان بره، الان که مخاطبِ جوونِ چارباغ بروعهِ دنبال جی اف و خوشگذرونی اومده دو دقیقه نشسته پیش تو، و کل وجودش گارده نباید تو این نیم ساعتی که پیش توعه از خدا و پیغمبر واسش بگی و از نماز و اینها بگی، همین که تو با لباس طلبگی روبه روشی، همین از خدا گفتنه، همین از پیغمبر گفتنه، یکم گاردشو تو این فرصت کم، کم کن، اگر ارتباطتون مستمر و ادامه دار بود گاردشو کمتر کن و تو بستر زمان بکشش بیارش سمت خدا، ولی اگه فقط تک ارتباط دارید باهم و نهایت ارتباطتون همین نیم ساعته یکم گاردشو کم کن، سعی کن کاری کنی از آخوندا خوشش بیاد، بقیشو بسپار دست خدا، خدا خودش هدایتش میکنه.
#قسمت_دوم
دیشب رفتیم چهره به چهره چارباغ، نظرتون درباره خاطره نگاری چیه؟!
ادامه بدم؟!
http://payamenashenas.ir/sheikh_ali_110
شیخ علی🇵🇸
دیشب رفتیم چهره به چهره چارباغ، نظرتون درباره خاطره نگاری چیه؟! ادامه بدم؟! http://payamenashenas.ir
ممبرز هم ممبرزای قدیم یه اِهِنی، یه اوهونی، یه نظری میدادن، ولی حالا چی؟!😕
دهه فاطمیه دوم
29 جمادی الاولی 1446
تبلیغ دانش آموزی
استان اصفهان
موقعیت: گلستان شهدا
امروز با یکی از رفقا جامونو عوض کردیم، از راوی مستقر بودن داخل مقر ها اومدم همراه بچه ها شدم و با بچه ها به 5 تا مقر می رفتیم.
اولین جایی که رفتیم مزار شهید علیرضا کریمی بود، شهیدی که دکترا ازش قطع امید کردند و شفا گرفته ی حضرت عباس بود، شهیدی که معروف به مسافر کربلا و در سن نوجوانی به شهادت رسید، پیشنهاد میکنم حتما کتابشون رو بخونید.
روایتگری خوبی اتفاق افتاد و تاثیر گذار بود، روایتگری که تموم شد، به بچه ها گفتم وایسید یه عکس دسته جمعی با شهید بگیریم، عکس گرفتن خیلی جذاب بود واسشون.
مقر دوم شهدای مدافع حرم بود، راوی سر قبر شهید مسلم خیزاب ایستاده بود، بچه هارو بردیم اونجا و راوی شروع کرد به روایتگری، حقیقتا روایتگری ای نبود که مناسب سن بچه ها باشه، همش دنبال درس دادن و نکته اخلاقی بود که بعله شهید به نماز و اینها خیلی اهمیت میداد.
اساسا برخی اساتید توصیه میکنند به هیچ وجه پیام و نکته ی مطلب رو خودتون صریح نگید، بذارید مخاطب خودش از داستان اون نتیجه و پیام رو برداشت کنه، بذارید خودش بفهمه که شهدا الکی شهید نشدن، شهدا خیلی مواظب بودن، رو یه سری چیزها خیلی حساس بودن، که حالا یکیش نمازه، یکیش حق الناس، هیچ وقت اینو مستقیم نگید، چون نسل جدید و قشر خاکستری واقعا از موعظه و نصیحت فراریه، گارد داره، نباید مستقیم بهش گفت.
خلاصه مقر دوم واسه خوده بنده هم یکم خسته کننده بود از بس نکات و توصیه های صریح اخلاقی داشت.
مخاطب باید خودش به فکر بیفتد و نکته مورد نیاز خودش رو از داستان استخراج کند، نه اینکه اون نکته رو به خوردش بدهیم و با این کار اون رو از فکر کردن روی داستان و برداشت های بیشتر و بهتر بازداریم.
خلاصه رفتیم مقر سوم، شهید عبدالرسول زرین، این مقر از مقر قبلی خسته کننده تر بود، دو گروه همزمان رسیده بودیم این مقر و جمعیتمون دوبرابر شده بود، از طرفی هم راوی مستقیم داشت نکات اخلاقی رو خیلی صریح به مخاطب نسل زد میگفت، یه عده از شر و شورا که ول کردن رفتن، اونایی هم که موندن زیاد دل نمیدادن، چون هم طولانی بود و هم خیلی صریح داشت مسائل رو میگفت، به جرات میتونم بگم این نوع محتوا واقعا واسه مخاطب جذابیتی نداره.
وقتی ما وضعیت نسل جوان رو بررسی میدانی میکنیم، شاید بشه گفت یکی از علت های اصلیش همین باشه، مخاطب شناسی نداریم و با توجه به جنس و نیاز مخاطب صحبت نمیکنیم، تو کارمون خلاقیت و ایده پردازی نداریم، محتوا رو به صورت جذاب به مخاطب ارائه نمیدیم، فقط میخواهیم اصل و اساس و نکات رو خیلی شسته رفته به مخاطب بگیم، بدون هیچ خلاقیتی و بعد انتظار داریم که مخاطب هم جذب بشه و اوضاع کمی بهتر بشه، در حالی که داریم محتوای مخصوص طلاب پایه دو و سه رو به دانش آموز نسل زدِ 14.15 ساله ارائه میدیم، بعد هم میگیم چرا تبلیغ ما اثر نداره و چرا این وضعیت ماست!
مقر دو و سه هم وایسادیم عکس یادگاری گرفتیم، جذابیت این کار به حدی بود که چند نفرشون گوشی دادن که با گوشی خودشون هم عکس بگیریم و مکرر میپرسیدن این عکسارو کجا میذارید و چجوری میتونیم بگیریم ازتون.
رفتیم مقر چهار، شهدای گمنام، واقعا بهتر از دو سه مقر قبلی بود، داستانی بود و با ادبیات نوجوانان بیان میشد، شاید مفیدترین مقر همین بود، که البته به علت کم بود وقت میخواستیم نریم، ولی به راوی مقر گفتم خیلی کوتاه و ساندویچی یه داستان واسشون بگو، اونم درباره شهید ابراهیم هادی گفت.
به مقر پنجم نرسیدیم و رفتیم واسه برنامه دست جمعی.
برنامه دست جمعی نکته خاص و قابل بیانی نداشت، نمازو خوندیم و رفتیم و محل اسکان!
#قسمت_اول