eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
434 ویدیو
31 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17344654120743 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
علی مقدم
قسمتی از توصیف #علیقلی_واله_داغستانی مولف کتاب #تذکره_ریاض_الشعرا از جناب #بیدل_دهلوی 《میرزا عبدا
چند رباعی از خواجه افضل الدّین محمدکاشی(بابا افضل) که در تذکره ریاض الشعراء آمده را این جا به اشتراک می گذارم تا شما هم لذت ببرید
علی مقدم
چند رباعی از خواجه افضل الدّین محمدکاشی(بابا افضل) که در تذکره ریاض الشعراء آمده را این جا به اشتراک
بازآ ، بازآ ، هر آنچه هستی بازآ ور کافر و گبر و بت پرستی بازآ کاین درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی بازآ
علی مقدم
بازآ ، بازآ ، هر آنچه هستی بازآ ور کافر و گبر و بت پرستی بازآ کاین درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار
رباعی حِکمی جز حق حَکَمی که حُکم را شاید نیست حکمی که ز حکم حق فزون آید نیست هر چیز که هست آن چنان می باید و آن چیز که آن چنان نمی باید نیست
علی مقدم
رباعی حِکمی جز حق حَکَمی که حُکم را شاید نیست حکمی که ز حکم حق فزون آید نیست هر چیز که هست آن چنان
نه جان تو با سرّ الهی پرداخت نه در طلب نامتناهی پرداخت دردا که چنان به نقش مشغول شدی کز نقش به نقّاش نخواهی پرداخت
علی مقدم
نه جان تو با سرّ الهی پرداخت نه در طلب نامتناهی پرداخت دردا که چنان به نقش مشغول شدی کز نقش به نقّا
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که جمله بگذاشتنی است بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الّا غم دوست کان نگه داشتنی است
علی مقدم
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که جمله بگذاشتنی است بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الّا غ
افضل دیدی که آنچه دیدی هیچ است وز هر چه بگفتی و شنیدی هیچ است سرتاسر آفاق دویدی هیچ است وین نیز که در کنج خزیدی هیچ است
علی مقدم
افضل دیدی که آنچه دیدی هیچ است وز هر چه بگفتی و شنیدی هیچ است سرتاسر آفاق دویدی هیچ است وین نیز که
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک ز بهر کاری بوده است زنهار قدم به خاک آهسته نهی کان مردمک چشمِ نگاری بوده است
علی مقدم
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک ز بهر کاری بوده است زنهار قدم به خاک آهسته نهی کان م
بر هر که حسد بری ، امیر تو شود وز هر که فرو خوری اسیر تو شود تا بتوانی تو دستگیری می کن کان دستِ گرفته، دستگیر تو شود
علی مقدم
بر هر که حسد بری ، امیر تو شود وز هر که فرو خوری اسیر تو شود تا بتوانی تو دستگیری می کن کان دستِ گر
علمی که حقیقی است درسی نبود در سینه بود هر آنچه در سی نبود صد خانه پر از کتاب سودی ندهد باید که کتابخانه در سینه بود
علی مقدم
علمی که حقیقی است درسی نبود در سینه بود هر آنچه در سی نبود صد خانه پر از کتاب سودی ندهد باید که کتا
آنی که غم تو رنگ را می شکند خوی تو صف پلنگ را می شکند جان سختی ما حریف دل سختی تُست اینجاست که سنگ سنگ را می شکند
علی مقدم
آنی که غم تو رنگ را می شکند خوی تو صف پلنگ را می شکند جان سختی ما حریف دل سختی تُست اینجاست که سنگ
در پس منگر دمی و در پیش مباش با خویش مباش و خالی از خویش مباش خواهی که غریق بحر توحید شوی مشنو ، منگر ، مگو ، میندیش ، مباش
علی مقدم
در پس منگر دمی و در پیش مباش با خویش مباش و خالی از خویش مباش خواهی که غریق بحر توحید شوی مشنو ، من
گر فضل کنی ندارم از عالم باک ور عدل کنی شوم به یکباره هلاک روزی صد بار گویم ای صانع پاک مُشتی خاکم ، چه آید از مُشتی خاک
ابر از دهقان که ژاله می روید از او دشت از مجنون که لاله می روید از او طوبی و بهشت و سلسبیل از زاهد ما و دلکی که ناله می روید از او
علی مقدم
ابر از دهقان که ژاله می روید از او دشت از مجنون که لاله می روید از او طوبی و بهشت و سلسبیل از زاهد
ای در طلب گره گشایی مُرده از وصل بزاده وز جدایی مُرده وی بر لب بحر تشنه در خاک شده وی بر سر گنج از گدایی مُرده
علی مقدم
ای در طلب گره گشایی مُرده از وصل بزاده وز جدایی مُرده وی بر لب بحر تشنه در خاک شده وی بر سر گنج از
گیرم که تمام مُصحف از بر داری با آن چه کنی که نَفسِ کافر داری سر را به زمین همی نَهی بهر نماز آن را به زمین بِنِه که در سر داری
علی مقدم
گیرم که تمام مُصحف از بر داری با آن چه کنی که نَفسِ کافر داری سر را به زمین همی نَهی بهر نماز آن را
ای آنکه خلاصه ی چهار ارکانی بشنو سخنی ز عالم روحانی دیوی و ددی و مَلَکی ، انسانی زین چار هر آنچه می نمایی ، آنی
علی مقدم
ای آنکه خلاصه ی چهار ارکانی بشنو سخنی ز عالم روحانی دیوی و ددی و مَلَکی ، انسانی زین چار هر آنچه می
گه ترکِ وجودِ غم ، فزاینده کنی گه آرزوی حیات پاینده کنی آینده عمر خواهی از رفته فزون در رفته چه کرده ای که آینده کنی؟!
علی مقدم
گه ترکِ وجودِ غم ، فزاینده کنی گه آرزوی حیات پاینده کنی آینده عمر خواهی از رفته فزون در رفته چه کرد
ای نسخه ی نامه ی الهی که تویی وی آینه ی جمال شاهی که تویی بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
علی مقدم
ای نسخه ی نامه ی الهی که تویی وی آینه ی جمال شاهی که تویی بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود
کم‌ گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی گوش تو دو دادند و زبان تو یکی یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
علی مقدم
کم‌ گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی گوش تو دو دادند و زبان تو یکی یعنی
ای لطف تو دستگیر هر خودرایی وی عفو تو پرده پوش هر رسوایی بخشای بر آن بنده که اندر همه عمر جز درگه تو هیچ ندارد جایی
علی مقدم
ای لطف تو دستگیر هر خودرایی وی عفو تو پرده پوش هر رسوایی بخشای بر آن بنده که اندر همه عمر جز درگه ت
از باد اگر سبق بری در تیزی چون خاک اگر هزار رنگ آمیزی چون آب محبّت علی نیست تو را آتش ز برای خود همی انگیزی
در معیّت استاد حاج علی انسانی تهران