فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«اعتراف معاویه به غصب حق اهلبیت علیهمالسلام»
🔸اهل منبر خوب استقصا نمیکنند روایات عامه (اهل سنت) را درباره این مطالب که آنچه اینها نقل کردهاند حجت است.
🔸میگوید حضرت امام حسن تشریف داشت، یزید هم بود، معاویه هم بود، شاید کس دیگری هم بوده که این را نقل کرده. حضرت امام مجتبی سلام الله علیه، کلمهای گفت، [که] در نظر آنها تند بود، بر علیه معاویه بود. [اما] وقتی که داشت تشریف میبرد، [معاویه] یک جایزه خطیرهای (بزرگی) برای او حواله داد.
🔸یزید اعتراض کرد؛ او آن حرف را به تو زد، [تو] به او این مقدار جایزه میدهی؟!
[معاویه] گفت: «یا بُنَیَّ، والله إنَّ أَلْحَق لَهُمْ، أَخَذْناهُ مِنْهُمْ أَفَلا نُرْدِفُهُمْ دآبةً أَخَذْناها مِنْهُمْ؟!؛ فرزندم! حق [حکومت] از آن ایشان (خاندان پیامبر) است، و ما [به ظلم] از آنها گرفتهایم! آیا آنها را بر مرکبی که از آنها غصب کردهایم، سوار نکنیم!» حاضر نباشیم پشت سر خودمان هم بنشینند؟
چه کلمه بسیار عجیب و غریبی است! آدم اینها را نباید حفظ کند؟ ما در روایات خودشان، عجائب و غرائب دیدهایم، بر له (به نفع) اهلبیت علیهم السلام، بر علیه دشمنان اهل بیت.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیبت ڪردم چطــور حـلالیـت بطلبــم
🎙#حجــتالاســلامحـسینــےقمــے
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚حکايتي شگرف از مقدس اردبيلي
مير فيض الله تفرشي ، که از شاگردان مرحوم مقدس اردبيلي بود، براي انجام کاري شبانه از خانه بيرون مي رود. هنوز به در خانه مقدس اردبيلي نرسيده بود که مقدس از خانه بيرون آمد و متوجه روضه ي مقدسه علويه (ع)شد.
حس کنجکاوي مير فضل الله او را به دنبال مقدس کشاند. نيمه شب بود و آسمان روشن از مهتاب، لطف ديگري داشت. کوچه هاي نجف خلوت و خالي بودند، سکوت سنگيني بر گرده شهر سايه انداخته بود. گاه سکوت نشسته را صداي گريه ي کودکي يا ناله ي مرغي مي شکست.
مقدس آهسته قدم بر مي داشت. سايه قامت رشيدش به روي ديوارهاي گلي مي افتاد و همراه او حرکت مي کرد. مير فيض الله دنبال مقدس راه افتاده بود و در تعقيب او سر از پا نمي شناخت. در پشت نخل ها و ديوارها پنهان مي شد تا اگر مقدس نگاهي به عقب انداخت او را نبيند.
هميشه آرزو کرده بود که شبي شاهد خلوت او با خدايش باشد و آن شب که به پندار خود، چنين فرصتي دست داده بود چقدر خوشحال بود. دلش در انتظار مشاهده ي وصال عارفانه استادش لحظه اي از تپش نمي ايستاد.
مقدس تا به صحن حرم رسيد، درها گشوده شد. درکنار ضريح ايستاد و سلام کرد، صداي جواب زمزمه وار به گوش مير فيض الله رسيد و او گوش تيز کرد که ديگر چه خواهد گذشت و مقدس چه خواهد گفت و چه جوابي خواهد شنيد.
اما مقدس تنها دست به ضريح مقدس برد و صورت بدانجا گذاشت و آرام چيزهايي زمزمه کرد و لحظاتي بيرون آمد وبه سوي مسجد کوفه رهسپار شد.
مير فيض الله باز از پي او راه افتاد و او را مشاهده کرد که داخل مسجد شد و به طرف محراب رفت . مير فيض الله از لاي در مسجد، چشم به طرف محراب دوخت. توي محراب کسي رو به قبله نشسته بود.
مقدس نزديک شد و در کنار آن شخص زانوي ادب زد و خاضعانه شروع به سخن گفتن با او کرد. مير فيض الله از ديدن اين صحنه به تعجب و حيرت افتاد و با خود مي گفت:
اين کيست خدايا؟مگر داناتر از مولاي ما مقدس نيز کسي در اين شهر وجود دارد که مولاي ما خاضعانه در مقابل او زانو مي زند و از او سوال مي کند؟
قلبش تپيد و بدنش لرزيد . هنوز از تماشاي صحنه نگاه بر نگرفته بود که مقدس بلند شد و بيرون آمد . مير فيض الله به کناري رفت و پنهان شد و مخفيانه باز به تعقيب مقدس پرداخت .
مقدس خوشحال و قبراق راه مي رفت . نزديک حرم مطهر رسيده بودند که مير فيض الله تنحنحي (سرفه اي )کرد و مقدس فورا سر به عقب گرداند:
مير فيض اللهً ! اينجا چه کار مي کني؟
عرق شرم بر پيشاني مير فيض الله نشست و از خجالت سر به زير انداخت و خاموش شد.
مقدس خودش را به او رساند و ملاطفت کرد ودوباره سوال فرمود:
- تو با من بودي اولاد پيغمبر؟!
- بلي !براي پرسيدن سوالي به طرف خانه شما راه افتاده بودم . وقتي به نزديکي هاي در رسيدم شما از خانه بيرون آمده بوديد نخواستم مزاحم بشوم . اما حس کنجکاوي مجبورم کرد که دنبال تو بيايم و ببينم کجا مي روي ؟
ملايمت و ملاطفت آخوند شرم و خجلت را از وجود فيض الله برگرفت و ميرفيض الله جرات کرد او را سوگند دهد که وي را خبر دهد از آنچه مشاهده کرده بود . مقدس قبول کرد و فرمود:
مسئله اي از مسائل دين بر من مشکل شده بود، آمدم به خدمت حضرت اميرالمومنين(ع) و از آن حضرت پرسيدم.
🌹 آن حضرت فرمود :« امروز امام زمان تو حضرت صاحب الامر (عج)در اين شهر است ، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سوال کن.» پس رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله را از آن حضرت سوال نمودم و جواب شنيدم.
🌹السلام علیک یا علی بن ابی طالب(ع)
🌹السلام علیک یاحجت ابن الحسن العسکری(عج)
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚داستان #امام_حسین(ع) و #شیخ_رجبعلی_خیاط
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید:
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد.
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد....
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی!
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
📚کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ «ورود امام زمان ممنوع»
👤 استاد #دانشمند
🔸 روایت داستانی واقعی از خواب یک جوان تهرانی درمورد امام زمان...
اگر آیفون منزلتون زنگ بخوره و امام زمان پشت در باشه، چقدر آمادهای که همون لحظه در رو به روی آقا باز کنی؟ حاضری همین الان گوشی موبایلت رو بدی امام زمان تا چک کنه؟
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️نیایش شبانگاهی🙏
✨پروردگارا دستانم بسوی توست
⭐️نگاهم به مهربانی و کرم توست
✨با تو غیر ممکنها ممکن میشود
⭐️نا ممکنهای زندگیام را ممکن بفرما
✨که باخدای بیهمتایی چون تو
⭐️معجزه زندگی جان میگیرد
✨الــهــی آمـیـــن🙏🏻
🌙شبتون قشنگ عزیزان
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
⛅️☀️
مرابِهغِیرِتُونبودپناهمہدےجآن
ڪِهمنگدایموهستےتوشاهـ،مَہدےجآن
درانتظارِتوشامهاگذشتعمرعزیز
نگشتحاصلمنغیـرآهمہدےجآن...
سلام حضرت عشق❤️
🌤اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج🌤
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔹#یک_دنیا_یک_پدر ۴
📝تکالیف منتظران در عصر غیبت امام زمان علیه السلام
💠خواندن زیارت نامه های امام زمان علیه السلام
🔸در کتب و منابع روایی شیعه زیارات از جایگاه بسیار مهمی برخوردار هستند. برای #امام_زمان علیه السلام زیارت نامه های متعددی در منابع روایی وجود دارد.
از جمله مهمترین زیارت های آن حضرت “زیارت آل یس” در مفاتیح الجنان است که متن آن توسط خود امام زمان علیه السلام آموزش داده شده است.
🔸خواندن این زیارات اگر همراه با توجه و تدبر باشد علاوه بر بالابردن سطح معرفتی شخص نسبت به امام (حدیث من مات و لم یعرف…) ارتباط معنوی و قلبی او را هم با امام علیه السلام برقرار و تقویت می کند.
🔸زیارات دیگر آن حضرت مانند زیارتی که با جمله: «السلام علیک یا خلیفه الله و خلیفه آبائه المهدیین..» شروع می شود و همچنین زیارتی که با جمله : «السلام علی الحق الجدید…» آغاز می شود از مهمترین زیارات آن حضرت هستند. (هر دو در کتاب شریف مفاتیح الجنان موجود است)
زیارتی که با جمله: «السلام علی الحق الجدید…» آغاز می شود متن کوتاهی دارد و اگر اراده کنیم می توانیم هر روز صبح آن را بخوانیم. علاوه بر معارف موجود در متن زیارت، گفتگو با امام علیه السلام به صورت مخاطب قرار دادن آن حضرت ما را به زنده و عالم بودن ایشان متذکر شده و پیوند قلبی و معنوی ما با آن عزیز را دوچندان می کند.
به امید کسب رضایت و تعجیل در فرجش
🔰ادامه دارد...
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📖 داستانک
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر ون ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعه کیست؟
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
کافی نیست کسی خود را به این بهانه که دوستدار ماست شیعه بداند. شیعه ما فقط کسی است که تقوا داشته باشد.
نشانه شیعیان ما: تواضع، امانت داری، نیکی به والدین، راستگویی، کمک به فقیران و کثرت یاد خداست. شیعه ما کسی است که زبانش جز به نیکی باز نمی شود. کسی که صرفا بگوید من "علی" را دوست دارم، اما اهل عمل نباشد، و به سیره آن حضرت عمل نکند، شیعه نیست.
📔کافی، جلد۲، صفحه۷۴
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌اثبات علمی شگفتی سجده کردن و تخلیه انرژی الکترومغناطیسی به سمت مرکز زمین « مکــ🕋ـــه»
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قَالَ أَمیرُالمومِنین (ع) :
لا قحَةَ كَالبُهتِ.
امیرالمومنین (ع) :
هيچ بی شرمی و وقاحتی چون
بهتان زدن نيست.
📙غرر الحكم ، حدیث 4438 .
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
در جهان،هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟
چون که یک جا،چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و پور دلبند بتول
صادق و سجاد و باقر،مجتبی دارد بقیع
#هشتم_شوال🥀
#سالروز_تخریب_قبور_ائمه💔
#تسلیت_یاد🏴
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔹#یک_دنیا_یک_پدر ۵
📝تکالیف منتظران در عصر غیبت امام زمان علیه السلام
💠 نتایج دعای بر فرج؛
🔸دعا کننده بر فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، در واقع به ایشان تحفه داده و پاداش بهشت را دارد. مفضل از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: وقتی مومن به برادرش تحفه می دهد، بهشت برای پاداش او گردن می کشد. عرض کردم: تحفه چیست؟ فرمود: از قبیل جای نشستن، متکا، غذا، پوشاک، سلام و…
🔸خدای عزوجل به بهشت وحی فرماید: من خوراک تو را بر اهل دنیا حرام کردم مگر بر پیغمبر و وصی او. چون روز قیامت شود، خداوند به بهشت وحی فرماید که: دوستانم را در برابر تحفه هایشان پاداش ده…
📚(کافی ج 2 ص 207)
☑️دعا بر تعجیل فرج از مصادیق تحفه است.
🔰ادامه دارد...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦂حکایت عقرب
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣کار خوبه خدا درست کنه عین الدوله کیه؟
عین الدوله از وزرای دوران ناصرالدین شاه بود. اومد بره تو خونه دوتا درویش دید. یکیشون بلند بلند میگه:
کار خوبه خدا درست کنه!
اون یکی میگه:
کار خوبه عین الدوله درست کنه!
عین الدوله خوشش میاد از این حرف درویش. میره خونه و میگه یه ظرف پلو بکشین یه اشرفی(سکه) هم بزارین زیرش این بخوره.
وقتی پلو رو جلوی این میزارن نمیدونه زیرش یه اشرفی هست. قهر میکنه! پلو رو میزاره جلو اونی که میگه کار خوبه خدا درست کنه و میره!
اونم پلو رو میخوره و اشرفی رو برمیداره و میره!
دوسه روز دیگه میاد باز ذکر میگیره.
عین الدوله میاد میگه؛ مگه پریروز بهت نهار خوب ندادن؟
میگه: نه! دادن اما من ناراحت شدم! گذاشتم جلوی اونی که می گفت: کار خوبه خدا درست کنه!
عین الدوله گفت: همونی که اون میگفت درسته ! کار خوبه خدا درست کنه...!
آدم با خدا یه ارتباطی برقرار کنه همه کارا درست میشه!
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
دیگران را قضاوت نکنیم!
امیرالمومنین امام علی علیه السلام:جرأت شما در عیب جویی از مردم، بزرگترین گناه است. ای بنده ی خدا ! در عیب جویی از بندهای که مرتکب گناهی شده شتاب مکن؛ شاید گناه بزرگ او بخشیده شود ولی تو را به خاطر گناهی کوچک عذاب کنند. هر کدام از شما که به عیب دیگری آگاهی یافت، باید از عیبجویی او خودداری کند زیرا شما به عیب خود آگاه هستید. شکرگذاری به خاطر پاک بودنتان از گناهی که دیگری مرتکب شده، باید شما را از پیگیری کردن گناه دیگران باز دارد.
📚وسائل الشیعه، بابجهادالنفس، روایت۳۳۴
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴منـــکران و مخـــالفان پس ازظهــور
از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه قائم (عليه السلام) قيام مى كند با امر جديد و كتاب جديد و قضاى جديد و بر عرب سخت مى گيرد و با شمشير عمل مى كند و...[1]
حال بايد ديد مراد از «امر جديد» و «كتاب جديد» چيست. مسلماً، مراد، اين نيست كه حضرت مهدی (علیه السلام) كتاب و قرآن جديدى مى آورد، همان گونه كه پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله) كتاب تازه اى به بشريّت عرضه كرد؛ چون، اين معنا، با خاتميّت دين محمد (صلى الله عليه و آله) و اين كه قرآن آخرين و كاملترين كتاب الهى است، سازگارى ندارد، بلكه مراد، اين است كه تبيين جديد و تفسير تازه از دين و قرآن ارائه مى دهد كه طبعاً با تفسيرهاى موجود كه با عقل هاى بشرى و غير معصوم ارائه شده، فرق خواهد داشت و پيرايه هايى كه بر دين و احكام بسته اند، زدوده خواهد شد. لذا ممكن است اين تفسير جديد، با خواسته ها و اميال بعضى، سازگارى نداشته باشد و باعث مخالفت آنان با حضرت حجت (عليه السلام) شود و عدّه اى با تمسّک به اين مطلب، به انكار آن حضرت بپردازند.
به عبارت ديگر، همان عواملى كه باعث مى شد تا مردم جاهلى، نبوّت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را انكار كنند، باعث انكار حضرت مهدى (عليه السلام) نيز خواهند شد.
📚پی نوشتها:
بحارالأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۴.
نعمانى، الغيبة، ص ١۵٢.
منبع: امام مهدى (عج)، رسول رضوى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (١٣٨۴)
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل ماجرای تخریب بقیع از زبان پدر شیخ العَمری،رهبر شیعیان مدینه
امام حسن علیه السلام فرمودند:
خودتون حرم روخراب کنیدوگرنه اینهاجسارت میکنند...
شیعیان با اشک دونه دونه کاشی ها رو...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه ❤️
الهی💞🌸
ای صاحب همه جهان
ای مهربانترین
ای عظیم
برای هرلحظه از زندگیام،
که با عطر حضور تو،
برکت یافته است
سپاسگزارم💖🌸🙏
همین حالا رو به آسمان کن🌸
وازآنکه تو را آفریده
وتو را نیرومندترین
موجودهستی قرارداده
وتوراعاشقانه دوست دارد💖
ازبابت هرآنچه به تو داده
تشکرکن🌸
شبتون با یاد خدا زیبا
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
⛅️☀️
هَرڪٖہرَفتاَزدیٖدھ،
مٖےگویَنداَزدِلمےرَوَد
دِلبَـرمآاَزنَـظَردوراَست
واَزدِلدورنـیٖست...
سلام یاایهاالعزیز❤️
🌤اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج🌤
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚تاجر خرمایی که هرگز ضرر نمی کند
حکایت چنین است که ...
تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار !
دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ...
تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد ..
دوستانش به او گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا زیاد است و کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد ..
آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما وگرما همچون بهار است
دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد ..
تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟!
آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند ..
پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ...
مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ...
این سخن به گوش خلیفه رسید که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !!
این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت !
بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛
پس تاجر گفت :
هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم ..
و مادرم را اجل دریافت ... او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ...
دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید !
خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ...
اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش وارد عراق شد .. و او نیز داماد خلیفه گشت !!
سبحان الله از دعای مستجاب مادر که چنین زندگی فرزند را می سازد ... خداوندا برّ و نیکی به والدین را به ما عطا کن .
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی یکی از یاران شیطان از شیطان پرسید:
فرمانده چرا انقدر خوشحالی؟
مگر گمراه کردن این مردم چه فایده ای دارد؟!
شیطان جواب داد:
این مردم را که گمراه کنیم امامشان دیرتر می آید ...
دوباره پرسید آیا موفق بوده ایم ؟!
شیطان خنده ای کرد و گفت:
مگر صدای گریه ی امامشان را نمی شنوی؟!
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
#لحظه_ی_خوش
متقین کسانی هستند که به هنگام خشم، از شعلهور شدن آن جلوگیری میکنند و اجازۀ پرخاشگری در ناملایمات را به خود نمیدهند؛
چرا که میدانند مهمترین عاملی که آدمی را از خوی انسانی دور میکند غضب است.
غالباً انسانها در ناراحتی و خشم ، بداحوال میشوند و گاه رفتارهای جنونآمیز و جبرانناپذیری انجام میدهند.
غضب ریشه در انانیّت و کبر دارد؛
همان جایی که انسان به «من» بها میدهد و برای او حقوقی متصور میشود که دیگران ملزم به رعایت آن هستند.
اما شخصی که «من» را بر سر جای خویش مینشاند و به او به اندازۀ سهمش بها میدهد، از این مخمصه رهایی مییابد.
انسان میتواند چنان خود را تربیت کند که خشم او نهتنها در بیرون جلوه نکند، بلکه بهطورکامل از بین برود و محو شود .
فرد صبور، هرگز در هنگام خشم، تصمیمهای مهم نمیگیرد ،
یا در برابر دشنام و بیحرمتیهای كلامی و رفتاری، به اقدام سریع و متقابل دست نمیزند؛
بلكه به آینده و عاقبت هر واكنش میاندیشد و به بركت همین خردورزی، از لغزش و ندامت مصون میماند.
▫️بر گرفته از کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۸
دکتر محمدعلی انصاری
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚اصحاب رقیم !
پیامبر اکرم - ص - فرمود : سه نفر بودند که برای بعضی از حوائج خود از شهر بیرون آمدند . در حالی که شب بود ، باران در راه آنها را فرا گرفت ، برای محفوظ ماندن از سرما و جانوران به غاری پناه بردند ، چون به درون غار رفتند سنگی بزرگ بر در آن غار افتاد و راه بیرون آمدن آنها را مسدود ساخت . ایشان مضطرب و پریشان شدند و طمع از جان بر گرفتند و گفتند : که هیچ کس بر حال ما مطلع نیست و بر فرض هم مطلع شوند کسی قدرت برداشتن این سنگ را ندارد . پس راه باز شدن این گره جز اخلاص و تضرع و زاری به درگاه خدای سبحان نیست که هر یک از ما بهترین عمل صالح خود را شفیع خود آوریم شاید ، خدای متعال ما را از این مهلکه نجات عنایت فرماید .
آنگاه یکی از آنها گفت : خداوندا ! تو عالمی که من روزی کارگرانی داشتم که برایم کار می کردند ، مردی ظهر آمد او را گفتم تو نیز کار کن و مزد بستان . چون شام شد همه را یکسان مزد دادم ، یکی از کارگران گفت : او نیم روز آمده ، مزد من و او را یکسان می دهی ؟ گفتم : تو را با مال من چکار ؟ مزد خود را بستان . او در خشم شد و مزد نگرفت و رفت . من آنچه مزد او بود گوساله ای خریدم و در میان گاوهای خود رها کردم و از آن گوساله بچه هایی متولد شدند مدتی زیاد که گذشت ، آن مرد باز آمد ، ضعیف و نحیف و بی برگ و نوا شده بود و گفت : مرا بر تو حقی است . گفتم آن چیست ؟ گفت : من همان کارگرم که مزد خود را از تو نگرفتم ، من در او نگریستم ، وی را شناختم ، دست او را گرفتم و به صحرا بردم و گفتم : این گله گاو مال تو است و کس دیگری را در آن حقی نیست . گفت ای مرد ! مرا مسخره می کنی ؟ گفتم : سبحان الله ! این مال تو است ، حکایت به او گفتم و همه را تسلیم وی کردم .
بار خدایا ! اگر می دانی که من این کار را برای رضای خاطر تو انجام دادم و هیچ غرضی دیگر در آن نداشتم ، ما را از اینجا خلاصی بخش . که ناگاه سنگ تکانی خورد و یک سوم در غار باز شد .
دیگری گفت : خداوندا در یکی از سالها قحطی بود ، زنی با جمال نزد من آمد که گندم بخرد . به او گفتم : مراد من حاصل کن تا گندم به تو بدهم و گرنه از همان راهی که آمده ای بازگرد . وی از این عمل خودداری کرد و بازگشت . تا این که گرسنگی به خود و بچه هایش فشار آورد ، دوباره آمد و گندم خواست ، من خواسته ام را به او گفتم ، او باز هم ابا کرد و بازگشت . بار سوم از نهایت اضطرار و عجز نزد من آمد و گفت : ای مرد ! بر من و بچه هایم رحم کن که از گرسنگی هلاک می شویم ، من همان سخن را به او گفتم ، این بار هم امتناع کرد .
بار چهارم چون عنان اقتدار از دست برفت ، راضی شد . من او را به خانه بردم تا به هدف شیطانی خود برسم ، دیدم که مثل بید در معرض باد بهاری می لرزد ، گفتم : چه حال داری ؟ گفت : از خدا می ترسم ، من با خود گفتم : ای نفس ظالم ! او در حال ضرورت از خدا ترسید و تو با وجود این همه نعمت ، اندیشه عذاب او نمی کنی ، آنگاه از کنار او برخاستم و زیادتر از آن چه می خواست به او دادم و او را رها کردم .
بار خدایا ! اگر این کار را محض رضای تو کردم ما را از این تنگنا ، گشادگی بخش . همان موقع یک سوم دیگر از در غار باز شد و غار روشن گشت .
مرد سوم گفت : خدایا ! مرا مادر و پدر پیری بود و من صاحب گوسفند بودم . نماز شام قدری شیر برای ایشان آوردم ، آنها خفته بودند . مرا دل نداد که آنها را بیدار کنم ، بر بالین ایشان نشستم و گوسفندان را به حال خود گذاشتم و با آن که از تلف شدن گوسفندان بسیار می ترسیدم ولی دلم به پدر و مادرم مشغول بود و از بالین آنها برنخواستم و ظرف شیر از دست ننهادم تا آن که صبح آفتاب طلوع کرد . آنان بیدار شدند و من آن شیر را به آنها خورانیدم .
بار خدایا ! اگر این کار را برای رضای تو کردم و به این عمل رضای تو را جستم ، ما را از این گرفتاری نجات ده . آنگاه سنگ به تمامی زایل شد و راه غار باز گردید و آنها از غار بیرون آمدند .
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 ناپدید شدن جوانان شیعه بر پشت بامها...
🌕 آقا امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هنگام ظهور حضرت مهدی عجلالله فرجه، جوانان شیعه در حالی که روی پشتبام خانههایشان در خواب به سر میبرند در یک شب بدون قرار قبلی به صاحبشان میرسند، پس صبح در مکه خواهند بود» (و به زیارت امام و رهبر خویش نایل میشوند و در خدمت آن حضرت قرار میگیرند.)
عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ اَلْبَطَائِنِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَيْنَا شَبَابُ اَلشِّيعَةِ عَلَى ظُهُورِ سُطُوحِهِمْ نِيَامٌ إِذَا تَوَافَوْا إِلَى صَاحِبِهِمْ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ فَيُصْبِحُونَ بِمَكَّةَ .
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۷۰
📗الغيبة (للنعمانی)، ج۱، ص ۳۱۶
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
#زبان_نیش_دار
مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛ هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم.
خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم. خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده.
خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده. زبان نیشدار روح را بیمار می کند. توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می مانند و وحشت ایجاد می کنند.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 تجدید حکومت عبّاسیان در آخرالزمان...
🌕 آقا امام کاظم علیهالسلام فرمودند:
اگر اهل آسمان و زمین علیه بنی عباس قیام کنند، به طوری که زمین از خون آنها سیراب شود، مادام که سفیانی خروج نکرده بی اثر است. سوال شد: آقا آمدن سفیانی حتمی است؟ فرمودند: آری! حتمی است. آنگاه سر مبارک را پایین انداخت و بعد از لختی سر برداشت و فرمودند: دولت بنی عباس بر پایه حیله و نیرنگ قرار گرفته. این دولت طوری از میان خواهد رفت که اثری از آن باقی نماند. آنگاه دوباره حکومت آنها تجدید میشود، به طوری که گویی آسیبی به آن نرسیده است.
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۲۵۰
📗الغيبة(للنعمانی)، ج ۱، ص۳۰۲
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙پـــرودگـــارا
✨امشب از تو میخواهم
🌙دلهایمان راچون آب روشن
✨زندگیمان را چون
🌙گرمای آتش دلچسب
✨وجودمان را چون
🌙ماه آسمان آرام و روزگارمان را
✨چون نگاهت زیبا کن
🌙شبتون پر از نگاه خـدا ✨
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
⛅️☀️
اگر سلام بہ شما نبود
آفتاب هر روز صبح
بہ چہ امیدے
سر در آسمان مےڪشید
با سلام بہ امام زمانمان
روزمان را پر برڪت ڪنیم.
سلام گل همیشه بهارم❤️
🌤اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج🌤
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی