eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
91.4هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
8.5هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌ ⚖ عدالت علوی می گوید : روزی بر وارد شدم . به حدّی از غذاهای شیرین و ترش برایم آورد که مایه‌ی تعجّب فراوان من شد . سپس نوعی غذا برایم آورد که برایم ناآشنا بود . از او پرسیدم : این چیست؟ گفت : روده ی مرغابی است که آن را با مغز حیوان پر کرده‌اند و روغن پسته‌ی سرخ شده و شکر سفید بر روی آن ریخته شده است . دراین‌هنگام من شروع به گریه کردم. معاویه پرسید : چرا گریه می‌کنی ؟! گفتم : به یاد علیه السلام افتادم. روزی نزد او بودم که وقت افطار فرا رسید . از من خواست تا نزد ایشان بمانم. سپس کیسه‌ای دربسته را آورد . گفتم : این چیست ؟ فرمود : قاووت جو! گفتم : آیا ترسیدی کسی از آن استفاده کند یا ورزیدی؟! امیرالمومنین علیه السلام فرمود : نه ! بلکه ترسیدم که حسن و حسین (علیها السلام) آن را با روغن بیامیزند . پرسیدم : آیا این کار حرام است؟ پاسخ داد : « لاَ، وَ لَكِنْ يَجِبُ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْحَقِّ أَنْ يَقْتَدُوا بِالْقَسْمِ مِنْ ضَعَفَةِ اَلنَّاسِ كَيْلاَ يَطْغَى بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» خیر ! بلکه (علیهم السلام) ، باید مانند مردم ضعیف - جامعه - زندگی کنند تا بر نیازمندان چیره نشود - و به آن ها فشار نیاورد - ». در این‌ هنگام معاویه گفت : از کسی یاد کردی که فضائلش غیر قابل انکار است . 🗂منبع : تفسیر برهان ، ج ۵ ، ص ۴۵ → @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
"بسم الله الرحمن الرحیم" 📚سخنان و حکایات کوتاه و پندآموز !!! به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی، بیدار نمی شود بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست» (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن بخورد از من نیست.» (بقره 249) آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد، عابد او را گفت: آنچه از من دیدی، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت «ما أغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه 28 و 29) و در همان روز جان داد ،بزرگترین‌نعمت‌الهی روزی پادشاهی به بهلول گفت: بزرگترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد: بزرگترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا آن که را عقل دادی، چه ندادی و آن که را عقل ندادی، چه دادی؟ پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است، رها کن گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمیرسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی