جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست
هر شب به سر کوی تو آیم متواری
با بدرقهٔ عشق تو بیم عسسم نیست
گویی که طلبکار دگر یاری رو رو
آری صنما محنت عشق تو بسم نیست
#سنایی
*مسجد جورجیر اصفهان
سردر مزبور از نمونههای بسیار عالی هنر آجرتراشی و گچبری در نیمه قرن چهارم هجری است.
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سر برار از گلشن توحید تا در کوی دوست
کشتگانِ زنده یابی انجمن در انجمن
#سنایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
Mohsen Chavoshi - Maleka.mp3
10.77M
#تصنیف "ملکا"
#سنایی
#محسن_چاوشی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله صمد لیس له ضد
لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
#سنایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یک رباعی از سنایی
گیرم که چو گل، همه نکویی با توست
چون بلبل، وقت خوبگویی با توست
چه سود که چون سیم، دورویی با توست
چون آینه، خوی عیبجویی با توست
سیم: سکه، پول نقره
دیوان حکیم سنایی، دکتر برزگر خالقی
#سنایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هرگز نشود به وصل مغرور
هر دیده که در فراق بیناست
#سنایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هزار سال به امید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود
مرا وصال نباید همان امید خوشست
نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود
مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال
نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود
من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو
نمودنی بنمود و ربودنی بربود
#سنایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast