جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد، عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذرهبین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها، بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست، تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد
#محمدحسین_ملکیان
#شعر_پایداری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کودکان سرزمین تو
غرق بازیاند
دکمههای دسته را فشار میدهند
بنگ بنگ!
کودکان سرزمین من
دسته دسته کشته میشوند بیدرنگ
کودکان سرزمین من
"خون" جلوی چشمهایشان را گرفتهاست
کودکان سرزمین تو
آبرنگ!
سرزمین تو
سرزمین قهر و آشتی ست
سرزمین من
سرزمین جنگ!
گیسوان تو شرابی است
چشمهای تو درست مثل آسمان سرزمینتان
آبی است
چشمهای من...
بگذریم
زیر نور انفجار
آسمان سرزمین من شبانه روز آفتابی است
سرزمین تو
دور دورهاست
تا هزار هم که بشمریم
نمیرسیم
تا هزار!
سرزمین من ولی کجاست؟
زیر آوارها... همین کنار!
کودکان سرزمین تو
با صدای لایلای خوابشان عمیق میشود
کودکان سرزمین من
با صدای سوت انفجار
موشکی که خورد روی سقفمان صدا نداشت
باشد اصلاً این عروسکم از اولش
دست و پا نداشت
بُهت مادرم
اشکهای خواهرم
تکههای پیکر برادرم
جای تیر مستقیم در سرم
یک دلار هم برای دوربینها نداشت
عکسهای تو
بر خلاف عکسهای من
در تمام روزنامهها، مجلهها
چاپ شد
لحظهای که من
داشتم قتل عام می.شدم
لحظهای که تو
داشتی میگریستی!
از نگاه سازمان بیملل
تو شبیه من
نیستی!
کودکان سرزمین تو
در جواب این سوال که:
"بزرگتر شدی چه شغلی انتخاب میکنی؟"
دکتر و معلم و مهندس و پلیس میشوند
رییس میشوند
مدیر مرکز خرید میشوند
کودکان سرزمین من
شهید میشوند!
#محمدحسین_ملکیان
#غزه
#فلسطین
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
🔹صبر🔹
برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را
خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش
بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشانها را
ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادانها
بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را
چه میفهمد کسی این در برای شخص پیغمبر
تداعی میکند دروازۀ عرش معلا را
اگر توحیدشان را با حضور قلب میخواندند
نمیانداختند امروز پشت گوش «اسری» را
اگر یکبار میخواندند کوثر را چه میدیدند؟
مقام حضرت زهرا سلاماللهعلیها را..
چه میبینم خدا! وا شد به جایی پای بعضیها
که بیرخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را..
دری را با لگد وا میکنند اکنون که میکائیل
از آن در میبرد هر روز و هر شب رزق دنیا را
دری را با لگد وا میکنند اکنون که عزرائیل
بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را
اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه
که در یک تُنگ جا دادهست پیغمبر دو دریا را
اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ
حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را
ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست
خدا این بار میخواهد بسنجد صبر مولا را
نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمییابید!
علی تنها درون سینه جا میداد غمها را
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
تصور میکنی این مرد، راحت حاج قاسم شد؟
نه! چون دل کند از میز ریاست حاج قاسم شد
گرفت آن کس که از نفسش گریبان، حاج قاسم بود
نفسها کم که آمد، مرد میدان حاج قاسم بود
کجا لبخند بر لب داشت؟ با دشمن؟ نه! با ایتام
کجا تسلیم شد؟ در لحظهی تکبیرهالاحرام
بله! خم شد سرش، اما نه هرجا، پای سجاده
بله! افتاده بود، افتادهای از پا نیفتاده
بله! ما اشک او را دیدهایم اما نه با خواری
نه از وحشت، نه با ذلت، نه! هنگام عزاداری
دلش دریای خون بود، از دو چشمش اشک میجوشید
لباس نوکری بود آن چه در پیکار میپوشید
بساط روضه را با دادن جانش فراهم کرد
اگر سردار شد، سر پیش اولاد علی خم کرد
قلم کردند دستش را، دلیلش را کسی پرسید؟
چرا؟ چون که برای فاطمه بر سینه میکوبید!
تنی صدچاک در غربت رها روی زمین دارد
بله! هرکس حسینی ماند، پایانی چنین دارد
نگاهش روضهی باز است، میدانی چه میگویم
وصیت کرد سرباز است، میدانی چه میگویم
همیشه بین شام و کربلا در رفت و آمد بود
ولی جایی که بغضش باز میشد زود، مشهد بود
□
مزارش را ببین! یک لحظه هم تنها نمیماند
بله! ارباب زیر بار نوکرها نمیماند
#محمدحسین_ملکیان
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#امام_علی علیهالسلام
🔹زخم بیشمار🔹
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
امیر هیچ بهجز زخم بیشمار نخورد
امیر هیچ بهجز درد بیشمار نداشت
شبانههای علی مثل روز روشن بود
اگر که پنجرهها پردۀ غبار نداشت
نه در خیال خلافت که پیش چشمش این
به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت
و کینهها همه یک تیغ شد فرود آمد
که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
نوبت به لبان خشک عباس رسید
نقاش چقدر آه باید بکشد
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
🔹سفر آغاز شد🔹
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
🔹انا الیه راجعون🔹
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..
فَلَک میریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را
یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاریست
یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را
تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را
بزرگان گِرد او هستند و میچرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را
علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
کرامت پیشهای بیمثل و بیمانند میآید
که باران تا ابد پشت سرش یکبند میآید
کسی که نسل او را میشناسد، خوب میداند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند میآید
همان تیغی که برقش میشکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را میدهد پیوند میآید
همه تقویمها را گشتهام، میلادی و شمسی
نمیداند کسی او چندِ چندِ چند میآید
جهان میایستد با هر چه دارد روبهروی او
زمان میایستد، بوی خوش اسفند میآید
ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمیتابند، میآید
بله! آن آیتاللهی که بعضی خشک مذهبها
برای بیعت با او نمیآیند میآید
برای یک سلام ساده تمرین کردهام عمری
ولی میدانم آخر هم زبانم بند میآید
بخوان شاعر! نگو این شعربافی درخور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند میآید
به در میگویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند میآید
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
ای جامعۀ میلیونی عصر ظهور!
او سیصد و سیزده نفر میخواهد!
#محمدحسین_ملکیان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
تمثال تو
پس از یک فصل سرد آنگونه بهمن راه میافتد
که تخت شاه میلرزد، کلاه شاه میافتد
چنان سست است جای کفر بر ارّابه قدرت
که مظلومی اگر همت کند با آه میافتد
تو از تبعید میآیی که بنشینی به دل آری
و شاه از چاله در میآید و در چاه میافتد
تمام دوربینها دیدهاند آن لحظهای را که
جهان کفر روی پای روح الله میافتد
تو میآیی و تمثال تو روی دست میچرخد
و ناگاه از بهای سکههای شاه میافتد
بگویم دوستت دارم چه جز شرمندگی دارد؟
که گاهی از قلم این جمله کوتاه میافتد
خودم رد میشوم اما دلم پیش تو میماند
گذارم سمت و سوی مرقدت هرگاه میافتد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🇮🇷 #دهه_فجر
#امام_خمینی قدسسره
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast