eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
512 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
739 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام ⚫️هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود ای آنکه هستی‌ام شده‌ای از قدیم‌ها ای عاشقِ تو حضرتِ عبدالعظیم‌ها با گَرد و خاک صحنِ تو ادغام شد گِلَم ویران شده چنان حرمت بارها دلم تاریکی جهان مرا نور مطلقی ای جان فدای روی تو یا ایها النقی در گوشه گوشه‌ی همه عالم نوشته‌اند بنگر که در متون کهن هم نوشته‌اند: از بس که سبک بخشش و لطفش جوادی است گاهی توکل متوکّل به هادی است بی شک همیشه بخشش تو عاری از چراست ثروت همیشه نزد گدایان سامراست ای خاک پات سرمه‌ی چشم امیرها سر می‌نهند پای قدوم تو شیرها بعد از تو بس که دل به تو حسّ نیاز کرد ” صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد “ یک عده با تو گرچه کمی هم قبیله‌اند در پشت دین و اسم شما غرق حیله‌اند . بیزارم از تمامی ارباب‌های شهر دلخسته‌ام ز جعفر کذاب‌های شهر با سیب سرخ حیله همه ناتوان شدیم ننگا به ما که آدمک این و آن شدیم از بس که خیری از همه عالم ندیده است این جامعه به جامعه خواندن رسیده است آقا؛ پدر بزرگ گُل آخرین تویی یعنی برای خواندن او بهترین تویی تا از قفس تمام جهان را رها کنی باید خودت برای ظهورش دعا کنی با یک دعای خود غم ما را مَهار کن با یک دعای خود دلِ ما را بهار کن بی تو بهار قسمتِ مردم نمی‌شود هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود هادی شدی که بر همگان سر شویم ما هادی شدی که از همه برتر شویم ما هادی شدی که جلد غم سامرا شویم هادی شدی شما که کبوتر شویم ما گمراه شد هر آنکه از این طایفه جداست هادی شدی که پیرو حیدر شویم ما هادی شدی که که فاتح دل‌ها شوی و بعد از عاشقان فاتح خیبر شویم ما هر کس غلام خان شما شد امیر شد هادی شدی که خود همه دلبر شویم ما هادی شدی که در همه‌ی کوچه‌های شهر از بانیان روضه‌ی مادر شویم ما زخم زبان زدن به تو جور است دائماً وقتی که هم علی شده‌ای هم ابالحسن آه ای امام شاعر ما شاعران سلام ای چارمین علی! گُل حیدر نشان سلام ای نام دلبرانه‌ی تو ذکر ناب ما یک قطره از غدیریه‌ات شد شراب ما گفتم شراب و ذهن من انگار پر کشید هی جرعه جرعه روضه‌ی سربسته سر کشید دنیای شعر و شاعری‌ام بی‌شراب باد بزم شراب دفتر شعرم خراب باد شعرم به سر رسید و به پای تو اشک ریخت وقت گریز شد به کجا می‌توان گریخت؟ دندان گرفته‌ام به جگر! روضه‌خوان بس است تنها برای کشتن ما خیزران بس است ای کشته‌ی حسادت دنیا حسین جان ای تشنه‌ی مُقطَع الاعضا حسین جان … 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
بخونید، بفرستید #چالش_خواندن 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ از هر سخن نازک و هر نکته باریک پیچیده به فکر کمر یار و دگر هیچ در عالم افسرده ز نیکان اثری نیست از لاله و گل مانده خس وخار و دگر هیچ دلبستگیی نیست به کام دو جهانم با من بگذارید غم یار و دگر هیچ از بیخودی افتاد به جنت دل افگار در خواب بود راحت بیمار و دگر هیچ افسانه شیرین جهان هوش فریب است خواب است ره آورد شب تار و دگر هیچ در کار جهان صرف مکن عمر به امید کافسوس بود حاصل این کار و دگر هیچ یک چشم گرانخواب بود دایره چرخ حرفی است بجا از دل بیدار و دگر هیچ از زاهد شیاد مجو مغز که این پوچ ریش است و همین جبه و دستار و دگر هیچ بی ذکر، شود تار نفس رشته زنار محکم سر این رشته نگه دار و دگر هیچ دل باز چو شد، باز شود مشکل عالم یک عقده سخت است بر این تار و دگر هیچ از بنده دنیا نپذیرند عبادت بردار دل از عالم غدار و دگر هیچ صائب ز خوشیها که درین عالم فانی است ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ و نامِ پروردگارت را ياد كن سوره زمر آیه ۸ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
زنهار از این امید درازت که در دل است هیهات از این خیال محالت که در سر است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد جولانگه جلالت در کوی دل نباشد جلوه‌گه جمالت در چشم و جان نگنجد سودای زلف و خالت در هر خیال ناید اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد پیغام خستگانت در کوی تو که آرد کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد بخشای بر غریبی کز عشق می‌نمیرد وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد جان داد دل که روزی در کوت جای یابد نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast