eitaa logo
شیخ محمد آمیخته
199 دنبال‌کننده
278 عکس
440 ویدیو
34 فایل
اطلاعاتی پیرامون کلاس ها و سخنرانی های حقیر جهت ارائه‌ی انتقادات و پیشنهادات👇 @emam_hasan118 لینک دعوت به کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹 هیاهوی جهان یاد توام مهدی جان‌❤️ حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی   لحمدلله🙏 ویژگی انتظار  ۵. الحسین بن علی العلوی، عن سهل بن جمهور، عن عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی، عن الحسن بن الحسین العرنی، عن علی بن هاشم، عن ابیه، عن ابی جعفر (علیه السّلام) قال:  ما ضرّ من مات منتظراً لامرنا الاّ یموت فی وسط فسطاط المهدی وعسکره. [۱]  ترجمه:←علی بن هاشم از پدرش از حضرت باقر (علیه السّلام) روایت کرده که آن جناب فرمود: کسی که در انتظار «امر» ما باشد زیانی به او نخواهد رسید، و این شخص مانند این است که در وسط خیمه ی حضرت مهدی و در میان لشگر آن جناب مرده باشد.  شرایط غیبت ـ.................. [۱]: ۳۶. الکافی ۱ / ۳۷۲.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹 ❤️ حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی لحمدلله🙏 گروه در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366 👇👇  ۲- وصال دوست  بُشر بن سلیمانِ برده فروش که از فرزند زادگان ابو ایوب انصاری، صحابی شریف پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم - یکی از شیعیان امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام بوده، و در سامرا نیز همسایه حضرت علیه السلام بوده است - می‌گوید:  کافور، غلام امام هادی علیه السلام، نزد من آمد و گفت: «مولای مان امام هادی علیه السلام تو را می‌خواند. »  من نزد حضرت علیه السلام شرفیاب شدم، هنگامی که در مقابل ایشان نشستم، فرمود: «ای بشر! تو از فرزندان آن گروهی هستی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را یاری دادند، و این دوستی در شما هیچ گاه از بین نخواهد رفت، و نسل به نسل به شما به ارث می‌رسد، و شما همواره مورد وثوق و اطمینان ما اهل بیت علیهم السلام هستید. اکنون تو را بر آگاهی از رازی مفتخر می‌سازم که به واسطه آن از سایر شیعیان و دوستاران ما برتری و پیشی خواهی گرفت، و آن فرمان من، به توست که کنیزی را خریداری کنی. »  آنگاه نامه ای زیبا و لطیف به خطّ و زبان رومی نگاشت و با انگشتر مبارک خویش مُهر نمود، و بسته زرد رنگی را بیرون آورد که در آن دویست و بیست سکّه طلا بود.  سپس فرمود: این نامه را بگیر و به بغداد برو، بامدادان هنگام طلوع آفتاب فلان روز بر روی پل فرات حاضر باش. هنگامی که قایقهای فروشندگانِ شراب به کنار تو رسیدند و کنیزان را در آنها دیدی، به زودی گروهی از خریداران را می‌یابی که نمایندگان اشرافِ بنی عباس هستند، در میان آنها عدّه کمی نیز از جوانان عرب به چشم می‌خورد.  هنگامی که آنان را دیدی از دور شخصی به نام «عمر بن یزید» برده فروش را زیر نظر داشته باش، او از اوّل روز کنیزی را در معرض فروش نگه می‌دارد، کنیز دو قطعه حریر مندرس بر تن دارد که مانع از نگاه و دست درازی تماشاگران است، و خود را در اختیار کسی که بخواهد به او دست بزند قرار نمی دهد.  در این حال، صدای ناله او را که به زبان رومی است از پس نقاب نازکی می‌شنوی که می‌گوید: به فریادم برسید! می‌خواهند حرمتم را بشکنند و پرده حجابم را بدرند.  در این هنگام، یکی از خریداران حاضر خواهد شد تا با میل و رغبت، به خاطر عفّت او، برای خریدن وی سیصد سکّه طلا بپردازد، ولی آن کنیز به زبان عربی می‌گوید: اگر مقام و مُلک سلیمان بن داود را هم داشته باشی من رغبتی به تو ندارم، بیهوده مال خود را تلف نکن.  فروشنده خواهد گفت: چاره چیست؟ من ناچارم که تو را بفروشم.  آن کنیز خواهد گفت: چرا شتاب می‌کنی؟  من باید خریداری را انتخاب کنم که قلبم به او و وفا و امانت او آرام بگیرد!  در آن هنگام به سوی عمر بن یزیدِ برده فروش برو و به او بگو: من نامه سربسته ای دارم که یکی از اشراف آن را به خط و زبان رومی نوشته است، و در او کرامت، وفا، شرافت و سخای خود را شرح داده است. آن را به او بده تا در آن و نویسنده آن بیندیشد، اگر به او تمایلی یافت و تو راضی شدی من از سوی او وکیل هستم که این کنیز را از تو بخرم. بشر گوید:........