eitaa logo
شیخ محمد آمیخته
201 دنبال‌کننده
279 عکس
446 ویدیو
34 فایل
اطلاعاتی پیرامون کلاس ها و سخنرانی های حقیر جهت ارائه‌ی انتقادات و پیشنهادات👇 @emam_hasan118 لینک دعوت به کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹 هیاهوی جهان یاد توام مهدی جان‌❤️ حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی (شروع مطالعه این کتاب) حمدلله🙏 گروه در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366 👇👇 15_ وظایف شیعیان و کنجکاوی بی مورد  لَا تُحَاوِلُوا کَشْفَ مَا غُطِّیَ عَنْکُمْ؛  ←در صدد کشف اموری که از شما پوشیده شده است، نباشید.  16_ وظایف شیعیان و راست و چپ  لَا تَمِیلُوا عَنِ الْیَمِینِ وَتَعْدِلُوا إِلَی الْیَسَارِ؛  ←از صراط مستقیم به راست و چپ منحرف نشوید.  17_ وظایف شیعیان و راه نزدیک شدن به امام  اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُنَّةِ الْوَاضِحَةِ؛  ←توجّه تان را نسبت به ما براساس محبت و سنت‌های روشن شرعی قرار دهید.  18_ امام و دلسوزی نسبت به شیعیان  لَوْلَا مَا عِنْدَنَا مِنْ مَحَبَّةِ صَلَاحِکُمْ وَرَحْمَتِکُمْ وَالْإِشْفَاقِ عَلَیْکُمْ لَکُنَّا عَنْ مُخَاطَبَتِکُمْ فِی شُغُلٍ مِمَّا قَدْ إِمْتَحَنا؛  ←آری اگر محبت و علاقه و دلسوزی ما نسبت به شما نبود، از ارتباط و گفت و گوی با شما به امتحانات الهی مشغول می‌شدیم.  19_ حضرت زهراعلیها السلام الگوی امام  ←فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛  دختر رسول خداصلی الله علیه وآله برای من الگوی مناسبی است. [۱] ـ..................... [۱]: زیرا ایشان در حد توان تلاش کردند تا با غاصبان خلافت مبارزه کنند و زمانی که از آن مأیوس شدند، صبر و شکیبایی پیش ساختند. مقصود امام آن است که من نیزمانند مادرم چنین خواهم کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹 ❤️ حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی لحمدلله🙏 گروه در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366 👇👇  بشر گوید: من تمام اوامر امام هادی علیه السلام را اجرا نمودم. هنگامی که آن کنیز نامه را دید و خواند به شدّت گریست وگفت: ای عمر بن یزید! تو را به جان خودت سوگند! مرا به صاحب این نامه بفروش.  او پس از سوگندهای سخت و بسیار، گفت: اگر مرا به او نفروشی خودم را خواهم کشت.  من با فروشنده بر سر قیمت گفت و گوی بسیار کردم تا او به همان مبلغی که مولایم به من داده بود راضی شد. پولها را به او دادم و کنیز را در حالی که شاد و خندان بود تحویل گرفتم، و از آنجا به همراه کنیز به خانه کوچکی - که در بغداد برای سکونت اختیار کرده بودم - بازگشتم.  کنیز در مسیر راه آرام و قرار نداشت، همین که به منزل رسیدیم نامه را از گریبان خود بیرون آورد و آن را می‌بوسید و روی دیدگان و صورت خود می‌نهاد و بر تن خود می‌کشید.  به او گفتم: عجبا! نامه ای را می‌بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟  فرمود: «ای بیچاره جاهل، که مقام فرزندان پیامبران را نمی شناسی!  گوش فرادار و دل به من بسپار، من ملیکه،دختر یشوعا - پسر قیصر روم - هستم، و مادرم از نوادگان - حواری و جانشین مسیح علیه السلام - شمعون است. داستانی عجیب دارم که اکنون تو را از آن با خبر می‌سازم.  جدّم، قیصر می‌خواست مرا به برادرزاده خود - یعنی پسر عموی پدرم - تزویج کند، من سیزده سال بیشتر نداشتم. برای برگزاری این مراسم، سیصدتن از حواری زادگان مسیح و رهبانان و بزرگان کلیسا، و هفتصد تن از اعیان و اشراف، و چهارهزار نفر از فرماندهان سپاه و سران لشکر و بزرگان گروههای مختلف و امیران طوایف گوناگون را دعوت نمود، و تختی آراسته به انواع جواهرات، بر روی چهل ستون در بهترین و بالاترین قسمت قصر خویش نصب کرد، و صلیب‌های بسیاری از هر طرف برپا داشتند.  هنگامی که داماد را بر تخت نشاند و کشیشان بزرگ مشغول اجرای مراسم شده و انجیل‌ها را گشودند، ناگهان صلیب‌ها از جایگاههای بلند خویش بر زمین فرو ریختند، و پایه‌های تخت لرزیدند، و از محل استقرار خویش جدا شدند، و داماد از بالای تخت بر زمین افتاد و بیهوش شد. رنگ از رخسار اسقف‌ها پرید، و بدنشان لرزید.  آنگاه اسقف اعظم به جدّم گفت: پادشاها! ما را از این کار معاف کن که این حوادث علامت از بین رفتن دین مسیح و مذهب بر حق آن پادشاه می‌باشد.  جدّم نیز این حادثه را به فال بد گرفت، در عین حال به اسقفها  گفت: ستونهای تخت و صلیب‌ها را دوباره در جایگاه‌های خویش نصب کنید، و برادر دیگر این فلک زدهٔ، بخت برگشته را که مانند جدّش بدبخت است بیاورید تا این دختر را به او تزویج کنیم تا شاید نحوست برادر نخستین را با سعادت برادر دیگر دفع کنیم.  وقتی مجدداً خواستند مراسم را برگزار نمایند دوباره رویداد اوّل تکرار شد و مردم متفرّق شدند.  جدّم - در حالی که بسیار اندوهگین بود - برخاست و به حرم سرای خویش رفت، درها بسته و پرده‌ها افکنده شد.  من آن شب در خواب حضرت مسیح علیه السلام و شمعون و گروهی از حواریان را دیدم که در قصر جدّم گرد آمده بودند، آنان منبری از نور که بلندای آن به آسمان می‌رسید در همان جایی که جدّم در آن، تخت بزرگ را نصب کرده بود، نصب نمودند.  در این حال، پیامبر اسلام محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم، و داماد و جانشین او علی مرتضی علیه السلام و گروهی از فرزندانش وارد شدند. حضرت مسیح علیه السلام به پیشواز ایشان رفتند و با آنها معانقه فرمودند. آنگاه حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم به ایشان فرمود: ای روح اللَّه! من برای خواستگاری ملیکه از شمعون، برای این پسرم آمده ام.  آنگاه با دست به سوی ابا محمّد حسن بن علی علیهما السلام، پسر صاحب این نامه، اشاره کرد.  حضرت مسیح علیه السلام به شمعون نگاه کرد و فرمود: شرف و سعادت به تو روی آورده، خاندان خود را به خاندان آل محمّدعلیهم السلام پیوند ده. عرض کرد:....