#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#امام_زمان_عجل_الله
#مدح #مرثیه #سوم_محرم
بگو به عشق بخواند کمی رسالهی ما را
که احترام کند مرجع سهسالهی ما را
هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند
سپرده است خدا دست تو سلالهی ما را
چه افتخار بزرگیست این که از دم خلقت
سند زدند به عنوان تو قبالهی ما را
یقین که اهل سعادت نمیشدیم، که جز تو
کسی نگفت به ما فرق چاهوچالهی ما را
فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی
که گوش کس نشنیدهست آهونالهی ما را
بریده بود دل ما از آستانهی رحمت
که گریه بر تو روا کرد استحالهی ما را
گدای هیچکسی نیستیم غیر تو بیبی
که دست لطف تو پر میکند پیالهی ما را
بهشت قسمت ما میشود اگر که رقیه
به دست کوچکش امضا کند حوالهی ما را
همان که لطف و بزرگیش سهم اهلزمین شد
ولی به جور ستمپیشگان خرابهنشین شد
هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه
مسیح نیزهنشینم خوشآمدی به خرابه
چهخوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن
چهخوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه
دوباره آیهی قرآن بخوان که از نفحاتت
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه
بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ایسر؟
چرا که از تو نمانده بهجا ردی به خرابه
مرددی سر ماندن به احترام دل من
اگر هرآینه در رفتوآمدی به خرابه
چقدر فاصله افتاده است بین من و تو
که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه
سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد
قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه
مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم
که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه
خوشآمدی که خوشآمد مرا رسیدن بابا
که آرزوی دل دختر است دیدن بابا
همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه
شدهست با تو برآورده آرزوی رقیه
دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است
گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه
دوباره راه مغیره رسیده است به مادر
همین که زجر میآید به جستوجوی رقیه
چنان که تیر کشیده کم از سهشعبه ندارد
که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه
دلم خرابهنشین شد، از آن زمان که شنیدم
که یکخرابه گرفتهست رنگوبوی رقیه
برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم
روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه
صدای هاتفی آمد که خواند مرثیهای را؛
" فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه
سری بهنیزه بلند است روبروی رقیه
خدا کند که نباشد سر عموی رقیه"
دوباره در دل صحرا غزل بهبار میآید
به احترام تو روزی که آن سوار میآید
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_حر_علیه_السلام
#چهارم_محرم
ذلیل آمده ام سمت خیمه های حسین
اگر اجازه دهد سر نهم به پای حسین
نخواستم که امیری کنم به لشکر کفر
من آمدم که کنم نوکری برای حسین
خدا به خاطر زهرا مرا کرامت کرد
به هم نشینی اصحاب باوفای حسین
چه خیر دیده ام از حرّیت ، نه، خیر این است
از این به بعد شوم عبد و مبتلای حسین
امیر هم که شوی مثل من ، نمی فهمی
چه لذتی بَرد آنکس که شد گدای حسین
اگر گناه همه خلق را خدا بخشد
عجب مدار، ز تأثیر ربنای حسین
اگر حسین ببخشد خدای می بخشد
تمام عفو خدا هست در رضای حسین
میان راه نهیبی زدم ، به خود گفتم
تو کیستی ! همه عالم شود فدای حسین
دوباره اهل حرم با صِدام لرزیدند
سیاه روی شدم پیش بچه های حسین
حسین آب به ما داد ، خاک برسرمن
صدای العطش آید ز خیمه های حسین
حسین آب به ما دادو حال می بینم
گرفته است ز سوز عطش صدای حسین
شما ز دست حسین آب خورده اید و کنون
شده ز سوز عطش تار چشم های حسین
هزار شکر که می میرم و نمی بینم
هزار و نهصد و پنجاه زخم های حسین
هزار شکر که می میرم و نمی بینم
شرار آتش و دود و حرم سرای حسین
#محمد_علی_قاسمی_خادم
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#اصحاب
پسر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب
خون جگر حضرت زهراست کجایید اصحاب
عهد بستید که تنها نگذارید او را
اوج مظلومی آقاست کجایید اصحاب
با لب تشنه زند ناله که هل من ناصر
پاسخش نیزه اعداست کجایید اصحاب
می گرفت آنکه به دامن سرتان را ، حالا
بر روی دامن صحراست کجایید اصحاب
سرِ پیرهن و عمامه و انگشتر او
وسط معرکه دعواست کجایید اصحاب
یک نفر نیست به دادش برسد در گودال
زینب از شمر کمک خواست کجایید اصحاب
هرچه آقای شما داشت که غارت کردند
نوبت خیمه زنهاست کجایید اصحاب
سختی دیشب و امروز گذشت هر چه که بود
سخت تر امشب و فرداست کجایید اصحاب
پسر فاطمه همراه عزیزانش رفت
دختر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب
#عبدالحسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_زمان_عجل_الله
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#ششم_محرم
از نفس افتاده ام آقا به فریادم برس
یادگار آخر زهرا به فریادم برس
هر چه هستم بر در این خانه خدمت می کنم
خوب یا بد زشت یا زیبا به فریادم برس
بیشتر از هر زمان محتاج یاری توأم
بد زمین خوردم همین حالا به فریادم برس
یا غیاث المستغیثین، یا امان الخائفین
چه در این دنیا چه آن دنیا به فریادم برس
تازه داماد حسن چون شد ز مرکب سرنگون
گفت عمو افتاده ام از پا به فریادم برس
من چه کردم کوفیان دارند سنگم می زنند؟
کینه دارند از حسن گویا به فریادم برس
از حرم با خود عبا بردار لازم می شود
جمع کن من را از این صحرا به فریادم برس
#اسماعیل_شمس
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
جانان علی اصغر
مثل رباب امشب بگو ای جان علی اصغر
در مذهب اسلام
هم دین و هم آیین و هم ایمان علی اصغر
شش ماهه بود اما
شد دستگیر عالم امکان علی اصغر
با گوشه چشمش نیز
درد دو عالم را کند درمان علی اصغر
بعد از ابوفاضل
بین حرم تنها مَهِ تابان علی اصغر
مادر به او می گفت
ای کاش می آمد کمی باران علی اصغر
سربازِ بابا شد
گفتند لشکر آمده میدان علی اصغر
آری رجز خوانده
با خنده ی خود می دهد جولان علی اصغر
حق را مشخص کرد
اینگونه داده جنگ را پایان علی اصغر
دلتنگِ مادر،رفت
از روی نیزه تا روی دامان علی اصغر
#محمدمعین_پوریلان
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
سر ِنیزه سرت را دیدم ، آه از چشم گریانت
نگاهی کن به حال و روز من مادر به قربانت
نمی خواهی ببینی مادرت را بین نامحرم
میان پرده اشکی اگر بسته است چشمانت
گریبان چاک کردم تا تو را دیدم به روی نی
به یادم آمد آن روزی که خونین شد گریبانت
مرا آشفته کرده خنده های آخرین تو
پریشانم شبیه زلف بر نیزه پریشانت
گلویت روضه باز است من سربسته می گویم
چه کرده تیر تیز حرمله با کام عطشانت
#حسین_بیدگلی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_رباب_علیها_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#امام_زمان_عجل_الله
کمتر ببار، چشم تو ابر ِبهاره نیست
کمتر ببار، اشک غمت را شماره نیست
قلبم شکسته از غم صحرانشینی ات
حقّم بده که جنس دلم، سنگ خاره نیست
گویم همیشه آخر هر استغاثه ام
آیا برای آمدنت راه چاره نیست؟
ای کاش من صدای تو را بشنوم دمی
حالا که چشم؛ لایق ِیک دم نظاره نیست
با ما بخوان دعای فرج، رد نمی شود
در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست
حق را برای امر ظهورت قسم دهم
بالاتر از قسم به لب شیرخواره نیست
اینجا رسید؛ روضه ی لالایی رباب
اصغر کسی به سنّ تو بر نی سواره نیست
پایین بیا و در بغلم خواب ناز کن
بر روی نی که جای تو با حلق پاره نیست
ای نیزه دار، اصغر من را به نی نبند
بر حنجرش که طاقت زخم ِ دوباره نیست
زحمت نده به خود، چه نیازی به نیزه است
آغوش من که هست اگر گاهواره نیست
از من نگیر فاصله هرچند مضطرم
من را که تاب دوری این ماه پاره نیست
در زیر دست و پا سر طفلم چه می کند؟
روی زمین که یکسره جای ستاره نیست
#علی_مهدوی_نسب
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_رباب_علیها_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
سلام ما به تو ای شرح ربّآب، رباب!
که با رشادت خود کردی انقلاب رباب
جهان حقارت محض است در برابر تو
که در نگاه تو شد کمتر از حباب رباب
چنان عزیز و بزرگی که در سیاهی شام
به احترام تو میتابد آفتاب رباب
به شاهکار بزرگ سلاح گریهی توست
اگر بنای ستم میشود خراب رباب
هزاربار به سعی صفا و مروه شدی
هزارمرتبه دیدی ولی سراب رباب
پس از حسین که بیسایه ماند در دل دشت
در آفتاب نشستی تو بینقاب رباب
غم حسین و علیاصغر تو کشت تو را
خدا کند نروی مجلس شراب رباب!
ولی تو را پی سرهای روی نی بردند
تو تشنه بودی و پیش تو "آب" میخوردند
فقط نه این که کشیده حرم عذاب از آب
که بودهست عذاب دل رباب از آب
به احترام لب تشنهی علیاصغر
تمام عمر خجالت کشیده آب از آب
عجیب نیست اگر سرکشوخروشان است
ربوده العطش اهل خیمه تاب از آب
پس از جنایت آنروز قوم اهل گناه
کسی نداشته انگیزهی ثواب از آب
هنوز هم که هنوز است دلخوری دارند
ستاره و فلک و ماه و آفتاب از آب
در این میانه ندارد اگرچه تقصیری
ولی نمانده بهغیر از دل کباب از آب
مرا ببخش و حلالم کن ای عروس علی
به گوش جان رباب آمد این خطاب از آب
رباب راز دل خسته با خدا میگفت
تمام غصهی خودرا به نیزهها میگفت
همین که دید برای تو انتخاب نشد
دلش گرفت که سرباز تو حساب نشد
هنوز هم که هنوز است ماندهام که چرا
دل فرات برای علی کباب نشد؟
دوجرعه آب برای لب تو کافی بود
بگو چهشد که فرات از غم تو آب نشد؟
هزار بار حرم را طواف کرد رباب
ولی چهسود که سهمش بجز سراب نشد
به احترام حسین و علی به سایه نرفت
که سایهی سر او غیر آفتاب نشد
چه خوابهای قشنگی برای اصغر دید
به گریه گفت ولی؛ کودکم بخواب، نشد.
رباب آب شد از غصهی علی اصغر
اگرچه آب نصیب لب رباب نشد...
به یاد اصغر، حال رباب آشفتهست
که روی نیزه به مادر چهحرفها گفتهست
برای اين که کند ختم ماجرا را تير
بساط مرگ مرا میکند مهيّا تير
چه فکرهای قشنگی، خيال میکردم
که با گلوم کمی میکند مدارا تير
نديد چشم زمين مثل مرگ من مرگی
گلوی ناز مرا کرده ارباًاربا تير
نياز نيست به اين قدرت و به اين شدّت
يواش هم برسد باز میشود جا تير
ولی چگونه دلش آمده که میشکند
عصای پيری بابا و مادری را تير
قرار بود علیاکبری دگر باشم
قرار بود که عباس ديگر... اما تير...
یکی میآید و با قصد انتقام آخر
به سمت حرملهها میزنند فردا تیر
به حرمت تن بیسر بیا امام زمان
بهخون حنجر اصغر بیا امام زمان.
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
از عطش وقتی تب مهتاب بالا رفته بود
آفتاب از دامن محراب بالا رفته بود
هرکسیکه عشقرا میخواست، سر را میگذاشت
قیمت این گوهر نایاب بالا رفته بود
داشت آنجا رونمایی میشد از بابالحسین
هرکه بالا رفت، از این باب بالا رفته بود
تشنهلب افتاد روی خاک هرعاشق، ولی
وقت بالا رفتنش سیراب بالا رفته بود
خونبهای مشک آبی شد عمو عباس ما
خشکسالی بود و نرخ آب بالا رفته بود
اصغر از گهواره با لبیک آمد تا شنید؛
بانگ «هَل مِن ناصِر» ارباب بالا رفته بود
بر زمین افتاده بود از سینه دلهای کباب
تیرها با نیّت پرتاب بالا رفته بود
آسمان کربلا روشنتر از هر شام شد
بر سر نیها سر اصحاب بالا رفته بود
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
چهمیشد هردوگل پرپر نمیشد
یکی میشد، یکی دیگر نمیشد
علیاصغر علیاکبر نشد، کاش
علیاکبر علیاصغر نمیشد...
#محمدمعین_پوریلان
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_ابالفضل_علیه_السلام
اگر میشد دمی با رزمجامه روی زین پیدا
همآوردی نمیشد در تمام سرزمین پیدا
«سِقاهُم رَبُّهُم» را تا نمیخواندند در گوشش
برای امر سقایی نمیشد جانشین پیدا
به قصد رزم تا میتاخت در هر معرکه، میشد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا
زمین از زخمهای تازه پر میشد، اگر هربار
نمیشد زیر تیغش شهپر روحالامین پیدا
بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا
«اَشِدّاءُ عَلَیالکُفّار» دشمن بود و با این حال
نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا
خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا
زد آتش بر دلش آوای «اَینَ عَمّیالعَباس؟»
ازآنساعت کهشد درخیمه اینصوت حزین پیدا
امان از لحظهای که شیرمردی خسته و زخمی
زمین افتاده بود و گرگها شد از کمین پیدا
عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا
تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هرسو قطعهای از «عین»و«با»و«آ»و«سین»پیدا
حسین ازخاک دستش را چنان با بوسه برمیداشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا
تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که
شد از گودی صدای نالهی «هَل مِن مُعین؟» پیدا
بههمراه امام عصر پای روضهاش هستند
پیمبرها -سلاماللهعلیهماجمعین- پیدا
دوایش گفتن یکجملهی «یاکاشِفُالکَرب» است
اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا
برای حضرت عباس طوری گریه کردم که
شده لبخند در روی کرامالکاتبین پیدا
گرفتم در دوعالم دستهایش را، یقین دارم
که در محشر برایم میشود حصنحصین پیدا
دلم تنگ عمود آخر است، آنجا که خواهد شد
به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_ابالفضل_علیه_السلام
به یاد مشک و دریا روضه ی ماست
غمش امروز و فردا روضه ی ماست
قیامت هم ، دو تا دست بریده
به روی دست زهرا روضه ی ماست
امید خیمه های نا امید است
بریده دست و پای این شهید است
بگو با زائران این قبر کوچک
مزار یک علمدار رشید است
عطش ، آتش به جان خیمه ها زد
بزرگ و کوچک این قوم را زد
بریده دست و پا ، جان داد عباس
علی اصغر به جایش دست و پا زد
سرش با تیغ تا ابرو شکسته
دلش مانند فرق او شکسته
شکسته استخوان بازوی او
شبیه مادر بازو شکسته
چه گرم است این عزا با العطش ها
گرفته خیمه ها را العطش ها
خدایا با دل سقا چه کرده
نوای العطش ها العطش ها
خمیده آسمان در حیرت افتاد
به خاک گرم کوه غیرت افتاد
ندارد دست پیش رو بگیرد
ندارد دست ، پس با صورت افتاد
بیا زائر بیا با اشک و احساس
بپرس از برگ برگ شاخه ی یاس
فدای قد و بالای رشیدت
چرا یک قبر کوچک داری عباس
#میثم_مومنی_نژاد
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth