#حضرت_خوله_بنت_الحسین
سلام خدا بر گُل بَعْلَبَک
که شد مرقدش قبله ی هر مَلَک
گلی که شده زینت عالمین
نوه ی علی، خوله بنت الحسین
حریمش مکان شفاعت شده
محل نزول کرامت شده
حریمش ببین باغ رضوان ببین
ضریحش ببین نور ایمان ببین
به جسم همه صحن او، جان شده
شفاخانه ی لاعلاجان شده
شده هر ملک نوبتی خادمش
به طوف حرم، ذاکر دائمش
کسی منکر این قضیه که نیست
که بین عزا، مرقدش خون گریست
میان عزاداری شیعیان
مجسم شده روضه ها ناگهان
به سر آمده گوییا صبر او
شده خون سرازیر از قبر او
دهم حق که او داغ ها دیده است
تن زخمی از دست و پا دیده است
دل خوله از داغ بابا شکست
سرش روی نی دید و از پا نشست
شده خوله در کودکی خون جگر
گذر کرده از قتلگاه پدر
شبیه سکینه جسارت شنید
شبیه رقیه قد او خمید
سه ساله گل باغ ارباب ما
کتک خورده از دشمن بی حیا
شده روضه ی مقتلش چون عمو
که از روی مرکب زمین خورده او
شده خسته از محنت بی امان
اسارت از او برده تاب و توان
غم دفن او گوشه ی بعلبک
به زخم دل کاروان زد نمک
عمو گفتم و رفته دل علقمه
شده روی لب: یا أخا ؛ زمزمه
عمودی رسید وسرش را شکافت
حسین با قد خم به سویش شتافت
به صورت زمین خورد ماه حرم
شد از کینه ها، هر دو دستش قلم
بیا منتقم جد تو بی کس است
بیا که عموی تو دلواپس است
شده ناله ی شاه کربوبلا
حرم بی پناه است مهدی بیا
ببین آمده مادرت فاطمه
تو را خوانده در گوشه ی علقمه
#علی_مهدوی_نسب_عبدالمحسن
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#ورود_به_شام
#شام
#حضرت_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
▫️▫️▫️
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#جواد_هاشمی_تربت
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#اسارت #شام
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت
وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت
دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند
پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت
کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را
بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت
وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا
سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت
آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد
ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت
هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد
پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت
دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب
بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت
سر ببریده درآورد سر از طشت طلا
خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت
چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت
وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
#عبدالحسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#اسارت
#شام
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند
کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند
شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند
پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند
تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند
کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند
من که میدانم تو از زینب خجالت میکشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند
چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند
کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت
میروم در مجلس اغیار چشمت را ببند
من کجا و این همه نامحرمان بی حیا
من کجا و این همه خمار چشمت را ببند
رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو
ای برادر میکنم اصرار چشمت را ببند
خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت
تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند
#عبدالحسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
*مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه:
حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام
سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار دور اهلبیتم ببینم
@sher_alghoth
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین
از شهر شام آمده ام با سرت حسین
از گوشه مزار تو ای شاه بی کفن
آید هنوز زمزمه مادرت حسین
یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا
دست مرا گرفت علی اکبرت حسین
آغوش باز کن که سکینه رسیده است
او را بگیر بار دگر دربرت حسین
حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست
برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین
می خواستم که آب بریزم به قبر تو
یاد آمدم که تشنه جدا شد سرت حسین
خاک مزار تو به سرم تا که ریختم
یاد آمدم که خاک نشد پیکرت حسین
جسم کبود و زخمی من شاهد من است
خیلی مرا زدند سرِ دخترت حسین
خیلی زدند خنده به اشکم زنان شام
پای سرِ تو و سرِ آب آورت حسین
بزم شراب و پرده نشینان فاطمه
ای کاش مرده بود دگر خواهرت حسین
ای کاش خورده بود به لبهای خواهرت
چوبی که زد عدو به لبِ اطهرت حسین
جانِ سر بریده حلالش نمیکنم
آنکه شراب ریخت کنارِ سرت حسین
#عبدالحسین
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
بی مهر تو که راه نجاتی نداشتیم
در نامه عمل حسناتی نداشتیم
توفیق خرج کردنِ ما در بساط تو
آری نبود اگر، برکاتی نداشتین
ما زنده ایم تا که فقط نوکری کنیم
بهتر از این دلیل حیاتی نداشتیم
آن لحظه ای خوش است که در بین روضه ایم
بی روضه ات چنین لحظاتی ندلشتیم
بت خانه بود جای تمامی ما اگر
چون کربلای تو عتباتی نداشتیم
تنها دلیل قاطع اسلام ما تویی
یعنی که بی تو صوم و صلاتی نداشتیم
در کوی تو مقرب درگاه حق شدیم
بی نوکری تو درجاتی نداشتیم
#عبدالزهرا
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسین_علیه_السلام
#زیارت #اربعین
نگاه از زائر خود بر نداری
ز گریه نوحه ای بهتر نداری
زیارت نامه ی بالای سر را
کجا باید بخوانم ، سر نداری
#میثم_مؤمنی_نژاد
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#مدح
به نام خاک ديار خدا، به نام نجف
به نام حضرت سلطان دين امام نجف
به نام خاک زمينی که جمع اضداد است
که پادشاه و گدا میشود غلام نجف
دليل خلقت آدم، دليل خلق زمين
به احترام علی بود و احترام نجف
گمانکنم.که خدا از ازل بهدست خودش
نوشته واژهی "الله" را به بام نجف
علی _عليهالسلام_ است کعبهی دلها
که واجباست کنیسجده درتمام نجف
بشر کنار، که حتی بعيد نيست اگر
که کعبه هم بزند بوسه بر مقام نجف
به روی کافر و مومن در حرم باز است
که ردّ هيچکسی نيست در مرام نجف
سلام کرده به سمت نجف تمام زمين
ولی به کرببلا میرسد سلام نجف...
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه
#اربعین
اگر سوار و اگر که پیاده میآییم
بهشوق توست که جادهبهجاده میآییم
هزارشکر که در اوج این همه سختی
به دیدن حرم تو چه ساده میآییم
بزرگ و کوچک ما شوق کربلا دارند
بدیهی است که با خانواده میآییم
اگرچه سختی و دشواری است، اما ما
به خُلق باز و به روی گشاده میآییم
"بهرغم مدعیانی که منع عشق کنند"
به حکم عشق الهی زیاده میآییم
شکوهمندترین نوع انتظار این است
همین که خسته ولی ایستاده میآییم
در این مسیر فقط در پی رضای توایم
که فکر غیر تو از سر نهاده، میآییم
بیا به دیدن ما ای امام صاحبامر
که ما به شوق تو با این اراده میآییم
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#مقام_شاعران_نزد_اهل_بیت
خوشبهحال وصال و اشعارش
که بهعشق تو بسته شد بارش
چون خدا میشود خریدارش...
شاعریرا کهمقبل حسن است
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه
همیشه آنچه برای عروج ما پل شد
همین دعا و همین خلوت و توسل شد
خوشا به حال زبان کسی که در دنیا
زمان ذکر گرفتن شبیه بلبل شد
علاقه شد سبب عاقبت به خیر شدن
محبت است که آغاز هر تحول شد
هزار معرکه رخ داد بین منطق و نَفْس
ولی دل آمد و پیروز این تقابل شد
جهان عاری از احوال خوب ما، تنها
بهلطف یاد خدا قابل تحمل شد
گناه کوچک ما غفلت از دل خود بود
گناه کوچک ما مانع تکامل شد
بهخویش آمد و از دست اینوآن دل کند
هر آن که عافیتش بسته بر توکل شد
محمدبنابوبکر یاد داد به ما
که در تبار لجنزار میتوان گل شد
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#امام_حسن_علیه_السلام
#شهادت #مدح
هر قطره ای که وصلْ به دریا نمیشود
هر قامتی که قامتِ رعنا نمیشود
این حرفِ آخر است که اول می آورم
(هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود)
.
هرکس که از ولایت و مِهرش جدا بُوَد
هرکس که هست ؛ در بَرِ من بی بها بود
از حُسن و خُلقِ نیکْ رُخان دم مزن دگر
وقتی که حرفْ از حسنِ مجتبی بود
.
بر چشم های فاطمه نور و ضِيا شده
مجموعه ی جمال و جلال خدا شده
در شوکت و شهامتِ خود ، مرتضى على
در هیبت و سیادتِ خود ، مصطفی شده
.
ذکرِ خدایِ عزوجل بر لبش بُوَد
صدها فرشته محوِ نمازِ شبش بود
جائی نشسته است که از عرشْ برتر است
او کودک است و دوش نبی مَرکبش بود
.
در بزمِ عشق حرفِ ریا جمع میشود
بی نان دوست، سفره ی ما جمع میشود
بی خود شلوغ نیست در خانه ی کسی
وقتی کریم هست،گدا جمع میشود
.
لال است در بیانِ کراماتِ او زبان
شرح کرامتش كه نگُنجَد در این بیان
هرگز ندیده است کسی اینچنین کریم
بَخْشَد سه بار زندگى اش را به این و آن
.
روی خدایْ مَنْظَر و قلبی رحیم داشت
تنها به دوستان که نه،لطفی عَمیم داشت
هرکس رسید بر درِ او بی نیاز شد
از بسکه پور فاطمه دستی کریم داشت
.
درمانده را ز درگه خود رَد نمیکند
راه بهشت را به کسی سَد نمیکند
صدها چو مرد شامی اگر هم بدی کنند
او حِلْم پیشه میکند و بَد نمیکند
.
باید سرم به مَقدمِ او خاكِ پا شود
تا اینکه قَدْر و قیمت من کیمیا شود
باید امید داشت به دریای رحمتش
وقتی که با گرسنه سگی هم غذا شود
.
مردی کریم و زندگی اش صاف و ساده است
هربار میرود سفر حج، پیاده است
لرزه فِتَد به پیکرِ او موقع نماز
یعنی که در حضور خدا ایستاده است
.
(مهرش به كائنات برابر نمیشود)
بی خود که خاکِ مَقدم او زَر نمیشود
فرموده اند: هرکه بر او گریه میکند
در روز حَشْر دیده ی او تَر نمیشود
.
شمعی که بین انجمنش هم غریب بود
دور از وطن-نه-در وطنش هم غریب بود
یک عُمْر ناسزا به على را شنید و سوخت
مولا غریب بود،حسنش هم غریب بود
.
از بسکه داغْ بر دلِ زارش عدو بریخت
خونابه جایِ اشکِ روان در سبو بريخت
شعر وصال بر همه شد فاش تا که او
(خونی که خورد در همه عمر از گلو بريخت)
.
از زَهْر گرچه در بدن او توان نبود
گردید سبز چهره ی او، ارغوان نبود
می ریخت لخته های جگر را درون طشت
اما هزار شُکر دگر خیزران نبود
#على_اصغر_انصاريان
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth