02 Field.mp3
8M
گفتي چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم كه چهره ي تو از آن دلگشاتر است
#فريدون_مشيری
@sher_kade
#پاییز
بنویسید خزان، سهمِ من و قسمتِ من
بنویسید خزان، مالِ من و ثروتِ من
بنوسید خزان، ماه ترین فصلِ من است
مهرِ او مهرفزایِ شبِ من، خلوتِ من
نفسِ ثانیه ها عاشقِ پاییز شده
با چه چیزی به جز او ، کوک شود ساعتِ من؟
بنویسید « بهاری است که عاشق شده است »...
سایه ات سبز! ، گلِ زردِ پر از حسرتِ من!
هیچکس مثلِ تو در عشق وفادار نبود
شاهِ عریان شده ام! ، عاشقِ با غیرتِ من!
تو هم انگار کسی داغ به جانت زد و رفت
بِنِشین چای بنوشیم، بیا... دعوتِ من...
من و دلدار کنارِ تو قدمها زده ایم
بعد از او ، مثلِ تو، برخاک شده قامتِ من...
غزلم را بگذارید به پایان ببرم...
بنویسید خزان، سهمِ من و قسمتِ من
#علیرضا_رنجبر
@sher_kade
اصلاً نپرسیدی که شهریور چه با من کرد
شبهای تاریکش به روز من چه آوردند.
حالا مراقب باش چون پاییز هم گاهی
کاری ندارد برگها سبزند یا زردند
#پانته_آ_صفائی
@sher_kade
🏴 پدرم را خدا بیامرزد...😢🥺
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغالها در کوه
عصرها رو سفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قلهای فروتن بود
پا به پای زغالها میسوخت
سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود
کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش یکی دو تا که نبود
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوههای پابرجا
از درون مخوف تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته
از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود
در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران
مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود، اهل معدن بود
#موسی_عصمتی
#کارگران_مظلوم_معدن
#ایران_تسلیت
@sher_kade
أنا من أولئک ، ممَّن یموتون حین یُحبّون.
«من از آن هایم، آن هایی که حینِ دوست
داشتن میمیرند..»
#عربیات🌱
@sher_kade
پاییز بهانه ست که یک گوشه دلِ من
آتش بزند خشک و ترِ خاطره ها را
#رضا_ترکمان
@sher_kade
صبح در كوچه ی ما منتظر خنده ی توست
وقت آن است که خورشيد مجدد باشی
#ابراهیم_فراهانی
@sher_kade
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود...
#صائب_تبریزی
@sher_kade
هدایت شده از شعرکده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی امام حسین علیه السلام
@sher_kade
من از نگاهِ حسودان شهر میترسم
بنا نبود که موی تو تا کمَر برسد..!
#مهدی_خداپرست
@sher_kade
#شیهد_مقاومت
#شهید_سیدحسن_نصرالله
گیرم که بشکنید از این سرو شاخهای
مردی که پای دین ندهد سر که مرد نیست
#سیدمجید_نبوی_نامقی
شهادتت مبارک مرد خدا😔😢
@sher_kade
اين واژهها چقدر به دردم نمى خورند
در وصفِ چشمهاىِ تو بايد سكوت كرد
#سید_تقی_سیدی
@sher_kade
چقدر دلهره داری...چقدر لرزانی
از آمدن به تنِ من مگر پشیمانی؟
به من بچسب و بگو هر نفس دچار منی
بگو... مگر رگ خوابِ مرا نمیدانی؟
گران نماندهام امشب که دستِ تو برسم
که نوبتِ تو رسیده است و وقت ارزانی
تلاقیِ تن ما یک حماسهی محض است
دهانِ آینه باز از شکوه عریانی
چقدر وحشی و خوب و شکنجهگر شدهای
و کاش در تو بمانم همیشه زندانی
به انتهای نفس گیر خود بیا برسیم
که جای حُسن ختام است بیت پایانی...
#نازنین_زالی
@sher_kade
روزی به دامن تو رسیدهست دست من
اعجاز دست های مرا دست کم مگیر
#سیدتقی_سیدی
@sher_kade
نرو! بمان، که من از انتظار میترسم
من از جدایی و بُغض و فرار میترسم
نگو که این همه دل کندن اضطراری بود
من از مُواجهه با اضطرار میترسم
مرا میانِ دلِ گوشه گیرِ خود جا کن
من از حواشی و گوشه کنار میترسم
بمان که بی تو من حتی از آسمان، از گل
از این ترنمِ فصل بهار میترسم
تصورت کنم اینجا؟ میان این خانه؟
نه! من از این تصورِ بی اعتبار میترسم
من از شنیدنِ صوتِ "خدا به همراهت"
من از شنیدنِ سوتِ قطار میترسم
نماز وحشتِ این عاشقانه را خواندم
من از نبودِ تو... با افتخار میترسم...
#سید_مهدی_موسوی
@sher_kade
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!!
#محمد_سلمانی
@sher_kade
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
« بهار با تو بودنها چه شد؟ پاییز دلتنگی است »
#سجاد_سامانی
@sher_kade
#امام_عسکری_ولادت
#امام_عسکری_مدح
اى فروغ مهر تو در كارِ ذرّه پرورى
می كنى با گوشه ی چشمى ز عالم دلبرى
آفتاب حسن تو خورشيد را شرمنده كرد
روى ماهت كرد بر كون و مكان جلوه گرى
اى نگاه روشن تو معنى عين اليقين
می نشينم پيش تو بر سفره حق باورى
خون زهرا و على جارىست در رگهاى تو
جلوه خير كثيرى از تبار كوثرى
تيغ ابرويت به هم ريزد سپاه فتنه را
هيبت تو امتداد ذوالفقار حيدرى
مكتب و مشى و مرامت زنده كرد اسلام را
در تو می ديدند مردم شيوه ی پيغمبرى
سينه ات گنجينه ی اسرار اسم اعظم است
سرّ الله - ى تو نور الله از پا تا سرى
در شعاع نور تو هفت آسمان گم میشود
كهكشان ها گشته بر ماه جمالت مشترى
ماسوى الله خلق شد تنها به يمن اهل بيت
گردش چرخ فلك هرگز نباشد سرسرى
اشك می ريزد به عشق تو ز چشم آسمان
تا زمين گردد به پايت غرق در بار آورى
سامره از لطف تو دارد هزاران خاطره
عشق مديون تو باشد اى امام عسگرى
آبرومندى كه در درگاه لطف گردگار
دست دل ها را بگيرى روز سخت داورى
دست من دامان تو چشم من و احسان تو
مهر تو باشد به من برتر ز مهر مادرى
اف بر اين دنيا كه قدر عشق را نشناختند
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهرى
#کمیل_کاشانی
@sher_kade
✨
تو رفتهای و مانده دراین خانه سیاهی
برگرد که سختاست چنین چشمبهراهی
هر روز در آیینه به تکرار شکستم
از خود خبری دِه به من و آینه گاهی
سرتاسرِ این خانه پُر از بالوپرِ توست
برگرد به آغوشِ من ای کفترِ چاهی
یادت به دل و جان و تنم ریشه دوانده
تو جوهری و خاطرِ من کاغذِ کاهی
آشفتهام از قحطیِ بارانِ نگاهت
آشفتهتر از مزرعهی رو به تباهی
با عکسِ تو آرام گرفته دلِ تَنگم
تُنگ از سرِ اجبار شده چارهی ماهی
دلگیرتر از پنجرهها چشمبهراهم
لعنت به خیابان و شبِ نامتناهی...
#الهه_سلطانی
@sher_kade
#وفات_حضرت_معصومه
آمد اینگونه ولی هرچه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود و به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
آه بانو چه کشیدید نفس تازه کنید
خسته از راه رسیدید نفس تازه کنید
دل این شهر گرفته ست شما می دانید
تشنه ی آمدن است و شما بارانید
و کویر دل قم، رحل و شما قرآنید
به دل شعر من افتاده شما می مانید
قم کویر است؛ کویری که تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمّم دارد
صبح شب می شد و شب نیز سحر، هفده روز
چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز
بین سجاده ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز
دم به دم چشم ترش روضه مرتّب می خواند
شک ندارم که فقط روضه ی زینب می خواند
بمان تا پنجره ی باغ ارم وا باشد
و از آن آینه در آینه پیدا باشد
حرم اش موجب آرامش دلها باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
تا که ما روضه ی بسیار بخوانیم در آن
روضه های در و دیوار بخوانیم در آن
روضه ی گریه ی مادر به سر سجاده
مادرم بر سر سجاده زمین افتاده
#سیدحمیدرضا_برقعی
@sher_kade
وصف اورا نتوان گفت به صد منظومه
گفته معصوم به او «فاطمۀ معصومه»
#سیدحمیدرضا_برقعی
@sher_kade