eitaa logo
شعرکده
102 دنبال‌کننده
134 عکس
123 ویدیو
6 فایل
ارتباط با ادمین کانال: @alisafari1403
مشاهده در ایتا
دانلود
02 Field.mp3
8M
گفتي چه دلگشاست افق در طلوع صبح گفتم كه چهره ي تو از آن دلگشاتر است @sher_kade
بنویسید خزان، سهمِ من و قسمتِ من بنویسید خزان، مالِ من و ثروتِ من بنوسید خزان، ماه ترین فصلِ من است مهرِ او مهرفزایِ شبِ من، خلوتِ من نفسِ ثانیه ها عاشقِ پاییز شده با چه چیزی به جز او ، کوک شود ساعتِ من؟ بنویسید « بهاری است که عاشق شده است »... سایه ات سبز! ، گلِ زردِ پر از حسرتِ من! هیچکس مثلِ تو در عشق وفادار نبود شاهِ عریان شده ام! ، عاشقِ با غیرتِ من! تو هم انگار کسی داغ به جانت زد و رفت بِنِشین چای بنوشیم، بیا... دعوتِ من... من و دلدار کنارِ تو قدمها زده ایم بعد از او ، مثلِ تو، برخاک شده قامتِ من... غزلم را بگذارید به پایان ببرم... بنویسید خزان، سهمِ من و قسمتِ من @sher_kade
در مدرسه حتی تو نرفتی ز خيالش استاد از او هندسه پرسيد غزل گفت! @sher_kade
اصلاً نپرسیدی که شهریور چه با من کرد شبهای تاریکش به روز من چه آوردند. حالا مراقب باش چون پاییز هم گاهی کاری ندارد برگها سبزند یا زردند @sher_kade
🏴 پدرم را خدا بیامرزد...😢🥺 پدرم را خدا بیامرزد مردِ سنگ و زغال و آهن بود سال‌های دراز عمرش را کارگر بود، اهل معدن بود از میان زغال‌ها در کوه عصرها رو سفید برمی‌گشت سربلند از نبرد با صخره او که خود قله‌ای فروتن بود پا به پای زغال‌ها می‌سوخت سرخ می‌شد، دوباره کُک می‌شد کوره‌ای بود شعله‌ور در خود‌ کوره‌ای که همیشه روشن بود بارهایی که نانش آجر شد از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش یکی دو تا که نبود دردهایش هزار خرمن بود از دل کوه‌های پابرجا از درون مخوف تونل‌ها هفت‌خوان را گذشت و نان آورد پدرم که خودش تهمتن بود پدرم مثل واگنی خسته از سرازیر ریل خارج شد بی‌خبر رفت او که چندی بود در هوای غریب رفتن بود مردِ دشت و پرنده و باران مردِ آوازهای کوهستان پدرم را خدا بیامرزد کارگر بود، اهل معدن بود @sher_kade
أنا من أولئک ، ممَّن یموتون حین یُحبّون. «من از آن‌ هایم، آن‌ هایی که حینِ دوست داشتن می‌میرند..» 🌱 @sher_kade
پاییز بهانه ست که یک گوشه‌ دلِ من آتش بزند خشک و ترِ خاطره ها را @sher_kade
صبح در كوچه ی ما منتظر خنده ی توست وقت آن است که خورشيد مجدد باشی @sher_kade
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد ما همانیم اگر یار همان است که بود... @sher_kade
من از نگاهِ حسودان شهر می‌ترسم بنا نبود که موی تو تا کمَر برسد..! @sher_kade
آه از غمی که تازه شود با غمی دیگر... 🖤 @sher_kade
گیرم که بشکنید از این سرو شاخه‌ای مردی که پای دین ندهد سر که مرد نیست شهادتت مبارک مرد خدا😔😢 @sher_kade
اين واژه‌ها چقدر به دردم نمى خورند در وصفِ چشم‌هاىِ تو بايد سكوت كرد @sher_kade
چقدر دلهره داری...چقدر لرزانی  از آمدن به تنِ من مگر پشیمانی؟ به من بچسب و بگو هر نفس دچار منی  بگو... مگر رگ خوابِ مرا نمی‌دانی؟ گران نمانده‌ام امشب که دستِ تو برسم  که نوبتِ تو رسیده است و وقت ارزانی تلاقیِ تن ما یک حماسه‌ی محض است دهانِ آینه باز از شکوه عریانی چقدر وحشی و خوب و شکنجه‌گر شده‌ای و کاش در تو بمانم همیشه زندانی به انتهای نفس گیر خود بیا برسیم  که جای حُسن ختام است بیت پایانی... @sher_kade
روزی به دامن تو رسیده‌ست دست من اعجاز دست های مرا دست کم مگیر @sher_kade
نرو! بمان، که من از انتظار میترسم من از جدایی و بُغض و فرار میترسم نگو که این همه دل کندن اضطراری بود من از مُواجهه با اضطرار میترسم مرا میانِ دلِ گوشه گیرِ خود جا کن من از حواشی و گوشه کنار میترسم بمان که بی تو من حتی از آسمان، از گل از این ترنمِ فصل بهار میترسم تصورت کنم اینجا؟ میان این خانه؟ نه! من از این تصورِ بی اعتبار میترسم من از شنیدنِ صوتِ "خدا به همراهت" من از شنیدنِ سوتِ قطار میترسم نماز وحشتِ این عاشقانه را خواندم من از نبودِ تو... با افتخار میترسم... @sher_kade
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!! @sher_kade
نسیمی شاخه‌هایم را شکست و با خودم خواندم: « بهار با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی است » @sher_kade
اى فروغ مهر تو در كارِ ذرّه پرورى می كنى با گوشه ی چشمى ز عالم دلبرى آفتاب حسن تو خورشيد را شرمنده كرد روى ماهت كرد بر كون و مكان جلوه گرى اى نگاه روشن تو معنى عين‏ اليقين می نشينم پيش تو بر سفره حق باورى خون زهرا و على جارىست در رگهاى تو جلوه خير كثيرى از تبار كوثرى تيغ ابرويت به هم ريزد سپاه فتنه را هيبت تو امتداد ذوالفقار حيدرى مكتب و مشى و مرامت زنده كرد اسلام را در تو می‏ ديدند مردم شيوه ی پيغمبرى سينه ات گنجينه ی اسرار اسم اعظم است سرّ الله - ى تو نور الله از پا تا سرى در شعاع نور تو هفت آسمان گم می‏شود كهكشان ها گشته بر ماه جمالت مشترى ماسوى الله خلق شد تنها به يمن اهل بيت گردش چرخ فلك هرگز نباشد سرسرى اشك می‏ ريزد به عشق تو ز چشم آسمان تا زمين گردد به پايت غرق در بار آورى سامره از لطف تو دارد هزاران خاطره عشق مديون تو باشد اى امام عسگرى آبرومندى كه در درگاه لطف گردگار دست دل ها را بگيرى روز سخت داورى دست من دامان تو چشم من و احسان تو مهر تو باشد به من برتر ز مهر مادرى اف بر اين دنيا كه قدر عشق را نشناختند قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهرى @sher_kade
تو رفته‌ای و مانده دراین خانه سیاهی برگرد که سخت‌است چنین چشم‌به‌راهی هر روز در آیینه به تکرار شکستم از خود خبری دِه به من و آینه گاهی سرتاسرِ این خانه پُر از بال‌وپرِ توست برگرد به آغوشِ من ای کفترِ چاهی یادت به دل و جان و تنم ریشه دوانده تو جوهری و خاطرِ من کاغذِ کاهی آشفته‌ام از قحطیِ بارانِ نگاهت آشفته‌تر از مزرعه‌ی رو به تباهی با عکسِ تو آرام گرفته دلِ تَنگم تُنگ از سرِ اجبار شده چاره‌ی ماهی دلگیرتر از پنجره‌ها چشم‌به‌راهم لعنت به خیابان و شبِ نامتناهی... @sher_kade
آمد اینگونه ولی هرچه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود و به مقصد نرسید که اویس قرنی هم به محمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید آه بانو چه کشیدید نفس تازه کنید خسته از راه رسیدید نفس تازه کنید دل این شهر گرفته ست شما می دانید تشنه ی آمدن است و شما بارانید و کویر دل قم، رحل و شما قرآنید به دل شعر من افتاده شما می مانید قم کویر است؛ کویری که تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمّم دارد صبح شب می شد و شب نیز سحر، هفده روز چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز بین سجاده ولی چشم به در هفده روز چشم در راه برادر شد اگر هفده روز دم به دم چشم ترش روضه مرتّب می خواند شک ندارم که فقط روضه ی زینب می خواند بمان تا پنجره ی باغ ارم وا باشد و از آن آینه در آینه پیدا باشد حرم اش موجب آرامش دلها باشد حرم او حرم حضرت زهرا باشد تا که ما روضه ی بسیار بخوانیم در آن روضه های در و دیوار بخوانیم در آن روضه ی گریه ی مادر به سر سجاده مادرم بر سر سجاده زمین افتاده @sher_kade
وصف اورا نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او «فاطمۀ معصومه» @sher_kade