eitaa logo
🌿شعر نوشت
67 دنبال‌کننده
55 عکس
10 ویدیو
0 فایل
┈••✾•ا بِسـْـمِ اَللـهِ الرَحْمـٰنِ الرَحِیـْمِ ا•✾••┈ به‌وصف‌روی‌تو‌جامی‌ز‌بس‌که‌شعرنوشت﴾🌸--- ---🌸﴿چکـد گـلاب گـر اوراق او بیفشـارم 💠شعر ‌نوشت 🖋از دل نوشت؛ 🖌از عقل عاشق 💠در خدمتم؛ ┈••✾• @a_sher_newesht •✾••┈
مشاهده در ایتا
دانلود
تا به چند اندر پی عشق مجازی‌؟ چند با یار مجازی عشق‌بازی‌؟‌! چند گردی گرد اسرار حقیقت ای ندانسته حقیقی از مجازی‌؟ ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
من شنیدم کربلا شب های جمعه دیدنی است کن نصیبم تا نرفتم من از این دنیا، حسین علیه السلام ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
گاه گاهی عتاب خواهد کرد بیشتر فتح‌ِباب خواهد کرد بعدِ هر بار گفتنِ «یارب» بنده را «جان» خطاب خواهد کرد او دعاهای توبه کاران را زودتر مستجاب خواهد کرد و فقط ناامید از خود را در جهنم عذاب خواهد کرد بین دل‌های مُرده و غمگین «یا حسین» انقلاب خواهد کرد ره صد ساله را خلاصه کند غوره‌ها را شراب خواهد کرد گریه کردیم، یا کمک کردیم همه‌اش را حساب خواهد کرد نسپاریدمان به شهر و دیار شهر، مارا خراب خواهد کرد سمت هرکس اگر به جز تو رویم زود مارا جواب خواهد کرد آری آقا به غیرِ تو مارا چه کسی انتخاب خواهد کرد؟ چه کسی جز حسین با ذکرش بین دل انقلاب خواهد کرد؟ چه کسی جز حسین با خونش موی خود را خضاب خواهد کرد؟ چه کسی جز حسین با داغش هر دلی را کباب خواهد کرد؟ :: فکر طفل رباب افتادم طفل او را که خواب خواهد کرد؟ ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
عشق تو مست جاودانم کرد ناکس جملهٔ جهانم کرد گر سبک‌دل شوم عجب نبود که می عشق سر گرانم کرد چون هویدا شد آفتاب رخت راست چون سایه‌ای نهانم کرد چون نشان جویم از تو در ره تو که غم عشق بی‌نشانم کرد شیر عشقت به خشم پنجه گشاد پس به صد روی امتحانم کرد دردیم داد و درد من بفزود دل من برد و قصد جانم کرد گفت ای دلشده چه خواهی کرد گفتمش من کیم چه دانم کرد تا ز پیشم چو آفتاب برفت همچو سایه ز پس دوانم کرد سایه هرگز در آفتاب رسد آه کین کار چون توانم کرد چند گویی نگه کن ای عطار که یقین‌ها همه گمانم کرد ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
از صفات خود اگر یابی فنا حضرت باقی تو را بخشد بقا جز صفات او نیابی در نظر گر ببینی نور چشم ما به ما ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
نان و حلوا چیست؟ ای فرزانه مرد منصب دنیاست، گرد آن مگرد گر بیالایی از او دست و دهان روی آسایش نبینی در جهان منصب دنیا نمی‌دانی که چیست؟ من بگویم با تو، یک ساعت بایست آنکه بندد از ره حق پای مرد آنکه سازد کوی حرمان جای مرد آنکه نامش مایهٔ بدنامی است آنکه کامش، سر به سر، ناکامی است آنکه هر ساعت، نهان از خاص و عام کاسهٔ زهرت فرو ریزد به کام بر سر این زهر روزان و شبان چند خواهی بود لرزان و تپان؟ منصب دنیاست، ای نیکونهاد! آنکه داده خرمن دینت به باد منصب دنیاست، ای صاحب فنون! آنکه کردت این چنین، خوار و زبون ای خوش آن دانا که دنیا را بهشت رفت همچون شاه مردان در بهشت مولوی معنوی در مثنوی نکته‌ای گفته است، هان تا بشنوی: « ترک دنیا گیر تا سلطان شوی ورنه گر چرخی تو، سرگردان شوی زهر دارد در درون، دنیا چو مار گرچه دارد در برون، نقش و نگار زهر این مار منقش، قاتل است می‌گریزد زو هر آن کس عاقل است» زین سبب، فرمود شاه اولیا آن گزین اولیا و انبیا: حب الدنیا، رأس کل خطیة و ترک الدنیا رأس کل عبادة ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
33.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره بهائی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌. مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده اینهمه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هرشب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند : این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنیکه بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ... ۴۰۱/۰۲/۲۵ ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
هزار طایفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که قال الامام صادق داشت ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
چو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کار چو رفت سایه سلطان حشر چه سود کند چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
... . مبین جز من که جز من هر چه بینی یقین میدان که نی صاحب یقینی چو بر منبر روی منگر بجز من که میگویم ترا اسرار روشن منم حاضر ترا از شیب و بالا نمودم لاالهم دان تووالا منم حاضر منم ناظر بسویت منم در حالت در های و هویت منم اینجا ترا جویان ز اسرار همی گویم دمادم سرّ اسرار درون جانت اینجاهم برونم حقیقت من تراکل رهنمونم بجزمن هیچ اینجاگه مبین غیر که یکسانست پیشم کعبه و دیر چنین بُد با تو ما را عشقبازی مدان زنهار ما را عشقبازی چنین بُد با تو ما را دوستداری که دانستم که ما را دوستداری چنین بُد با تو ما را راز پنهان که برگوئی تو ما را راز پنهان چنین بُد با تو ما را خوش فتاده ببین این رازها چه خوش فتاده چنین بُد با تو ما را راز اوّل که گفتم اندر اینجا راز اوّل چنین بُد با تو ما را راز تحقیق که بخشیدیمت اینجا راز توفیق بگو با اهل مجلس هر زمانی از این معنی حقیقت راستانی بگو با اهل مجلس راز ما را نمای اینجایگه سرباز ما را بگو با اهل مجلس جمله مائیم که خود را این چنین ما مینمائیم درون جانشان آگاه هستیم که ما در جانتان سرّ الستیم ... . ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
🌷🌷 🌷 «سروده ای از مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره» اى كه دراين آستان پا می گذارى هوشدار كاين حرم باشد حريم عصمت پروردگار در حريم حضرت معصومه پا نِه با خلوص تا بگيرى از خدايش آنچه دارى انتظار اين مقام قرب حق است و از اين ره می توان هم به دست آرى بهشت و هم رها گردى ز نار دختر موسى بن جعفر جسته در اينجا مكان فخر كن كاندر حريم او تو را دادند بار هر چه ميخواهى بخواه از او كه با اذن خدا هست قادر بر عطا و باشدش اين اقتدار سالهايى شد گداى آستان او شدم تا بگيرد دست من امروز و در روز شمار بر (على) صافى گلپايگانى از كرم منتى نه، تا رها گردد ز رنج و انكسار ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
Poyanfar - Ghamat Yar.mp3
10.6M
دل سراپرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیر بار منت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دار حریم حرمت اوست بی خیالش مباد منظر چشم زان که این گوشه جای خلوت اوست هر گل نو که شد چمن آرای ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست دور مجنون گذشت و نوبت ماست هر کسی پنج روز نوبت اوست ملکت عاشقی و گنج طرب هر چه دارم ز یمن همت اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک غرض اندر میان سلامت اوست فقر ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینه محبت اوست ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
خداوندا گنه بسیار دارم ولکین جمله را اقرار دارم قلم درکش باین طومار عصیان که غرقم اندرین دریای طوفان ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
چل تیکه.mp3
7.11M
⏳به وقت توبه 🔻چِل تیکه؛ اربعین موسوی ▫️در این چهل روز چه اتفاقی افتاد؟ ▫️کارت ورود به میقات! ▫️چرا به حضرت معصومه سلام الله علیها کریمه اهل بیت می‌گویند؟ ▫️چطور چله بگیریم؟ @m_a_tavallaie : استاد تولایی ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ز سودای تو جانم سوخت سرتاسر همه تن هم چنانکه دوست بر حالم پریشان گشت، دشمن هم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
هر چند گذشته ی تباهی دارم عاصی ام و نامه ی سیاهی دارم بخشید و کریمانه بغل کرد مرا انگار نه انگار گناهی دارم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی : "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده به نیاز، روسیاهان همه با حیا نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
نقاره‌ها ز اوج مناره وزیده‌اند مردم صدای آمدنت را شنیده‌اند زیباتر از همیشه شده آستان تو آقا، چقدر ریسه برایت کشیده‌اند ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
رونق ایام جوانی‌ست عشق مایهٔ کام دو جهانی‌ست عشق میل تحرک به فلک عشق داد ذوق تجرد به ملک عشق داد چون گل جان بوی تعشق گرفت با گل تن رنگ تعلق گرفت رابطهٔ جان و تن ما ازوست مردن ما، زیستن ما، ازوست مه که به شب نوردهی یافته پرتوی از مهر بر او تافته خاک ز گردون نشود تابناک تا اثر مهر نیفتد به خاک زندگی دل به غم عاشقی‌ست تارک جان در قدم عاشقی‌ست ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تـو را دیدم و بیمار شدم  فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سرِ دار شدم  غم دلدار فكنده است به جانم، شررى كه به جان آمدم و شهره بازار شدم  درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم  جامه زهد و ریا كَندم و بر تن كردم خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم  واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد از دم رند مى آلوده مددكار شدم  بگذارید كه از بتکده یادى بكنم من كه با دست بت میكده بیدار شدم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
در کار عقوبت تو عطار چون ممتحنی در امتحان است ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
┈••✾• السلام علیک یا جواد الائمه •✾••┈ ⭕️شهادت مظلومانه حضرت امام جواد علیه السلام تسلیت باد سلام ما به رخ انور امام جواد درود ما، به تن اطهر امام جواد غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود کسى به وادى غم، یاور امام جواد ز آتش ستم خصم، آب شد تن او به خاک حجره بود، بستر امام جواد کسى نبود، به بالین آن امام همام به غیر همسر بد اختر امام جواد چه ظلم‏ها که به حقش، نکرد ام الفضل نگر، به دشمنى همسر امام جواد به خشکى لب لعلش، نریخت آب کسى به غیر دیده ‏ى او خون ‏تر امام جواد به روى خاک، چو پروانه شد فدا و دریغ چو شمع آب شده، پیکر امام جواد فغان که آتش زهر ستم، به فصل شباب شرر فکند، ز پا تا سر امام جواد : «جوادُ الشَّهید؛ اثر جدید استاد روح الامین» ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
مـا مــورِ کوچک و تـو سلیمان عالمی جــان امــام هشتـم و جانــان عالمی مدفون به کاظمینی وسلطان عالمی مـــاه رضـــا و مهــر فـــروزان عـالمی ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو هفت‌آسمان صحیفۀ مدح و ثنای تو چشم رضا به ماه رخ دلربای تو چشم فرشتگان خدا جای پای تو دل‌هـای عارفـان حـرم بـا صفای تو تو خود جوادی و همه عالم گدای تو دست گدائی همه عالم به سوی تو دل برده از امام رضا ماه روی تو پیشانی ملائکه بر خاک کوی تو جام بهشتیان همه پر از سبوی تو ذکر خوش امام رضا گفتگوی تو زیبد که او هماره بگوید ثنای تو بسم‌اللهِ صحیفۀ دل‌هاست نام تو خیل ملَک ستاده به عرض سلام تو عالم رهین کثرتِ جود مدام تو بالاتر از ثنای خلایق مقام تو نور است همچو آیۀ قرآن کلام تو رویـد مسیـح از نفس جانفزای تو وابسته بر وجود تو این عالم وجود آرند جن و انس به خاک درت سجود مشهور در میان امامان شدی به جود بر جود و بر قیام و سجوت همه درود آیـات غیب را رخ نـورانی‌ات شهود وجه خداست روی محمّدنمای تو تو بضعۀ امام رضا نجل حیدری سر تا قدم پیمبر و زهرا و حیدری چشم و چراغ زادۀ موسی‌بن‌جعفری ابن الرضای اوّلِ آل پیمبری از هـر چـه گفته‌انـد و نگفتنـد برتـری گوهر چه قابل است که ریزم به پای تو جز تو که خصم گشته ز جود تو بهره‌بر کی داده حرز فاطمه بر قاتل پدر جایی که می‌کنی تو به دشمن چنین‌نظر باور نمی‌کنم که برانی مرا ز در از من اگر چه نیست کسی روسیاه‌تر دارم امیـد بـر تو و لطف و عطای تو مأمون به پیش علم و کمال تو شد حقیر افتاد در حقارت و افکند سر به زیر «یحیی‌ابن‌اکثم» آمده در محضرت اسیر با آنکه در مدارج تعلیم گشته پیر در محضر تو کم بوَد از کودک و صغیر شـد محـو علـم و دانش بی‌انتهـای تو ما مورِ کوچک و تو سلیمان عالمی جان امام هشتم و جانان عالمی مدفون به کاظمینی و سلطان عالمی ماه رضا و مهر فروزان عالمی در هـر قـدم نثـار رهـت جان عالمی جان چیست تا کنند خلایق فدای تو یک عمر بوده آتش غم شمع محفلت مأمون هزار مرتبه خون ریخت در دلت دردا که یار جانی تو گشت قاتلت حل شد به زهر، عاقبت کار، مشکلت بودی جوان و قتلگهت گشت منزلت خامـوش گشت زمزمه‌هـای دعای تو در بین حجره سوختی و دست و پا زدی وز سوز سینه نالۀ واغربتا زدی با کام تشنه مادر خود را صدا زدی وز سوز ناله شعله به ارض و سما زدی فریاد بهر تشنه‌لبِ کربلا زدی بـر عرش رفت نالۀ واویلتای تو هر چند هیچ‌کس ز غمت با خبر نبود دیگر سرت به نوک نی و طشت زر نبود در قلب داغدار تو داغ پسر نبود لب‌هایت از حسین دگر تشنه‌تر نبود دیگر به سنگ ماه جمالت سپر نبود جاری نگشت خون به رخ دلربای تو تا دور چرخ فصل خزان دارد و بهار روزی چو روز جد تو نبْوَد به روزگار «روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار» «میثم» بیـار در غـم او چشـم اشکبــار کن گریه تا که سیل شود اشک‌های تو ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈