eitaa logo
🌿شعر نوشت
66 دنبال‌کننده
55 عکس
10 ویدیو
0 فایل
┈••✾•ا بِسـْـمِ اَللـهِ الرَحْمـٰنِ الرَحِیـْمِ ا•✾••┈ به‌وصف‌روی‌تو‌جامی‌ز‌بس‌که‌شعرنوشت﴾🌸--- ---🌸﴿چکـد گـلاب گـر اوراق او بیفشـارم 💠شعر ‌نوشت 🖋از دل نوشت؛ 🖌از عقل عاشق 💠در خدمتم؛ ┈••✾• @a_sher_newesht •✾••┈
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوندا گنه بسیار دارم ولکین جمله را اقرار دارم قلم درکش باین طومار عصیان که غرقم اندرین دریای طوفان ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
چل تیکه.mp3
7.11M
⏳به وقت توبه 🔻چِل تیکه؛ اربعین موسوی ▫️در این چهل روز چه اتفاقی افتاد؟ ▫️کارت ورود به میقات! ▫️چرا به حضرت معصومه سلام الله علیها کریمه اهل بیت می‌گویند؟ ▫️چطور چله بگیریم؟ @m_a_tavallaie : استاد تولایی ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ز سودای تو جانم سوخت سرتاسر همه تن هم چنانکه دوست بر حالم پریشان گشت، دشمن هم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
هر چند گذشته ی تباهی دارم عاصی ام و نامه ی سیاهی دارم بخشید و کریمانه بغل کرد مرا انگار نه انگار گناهی دارم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی : "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده به نیاز، روسیاهان همه با حیا نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
نقاره‌ها ز اوج مناره وزیده‌اند مردم صدای آمدنت را شنیده‌اند زیباتر از همیشه شده آستان تو آقا، چقدر ریسه برایت کشیده‌اند ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
رونق ایام جوانی‌ست عشق مایهٔ کام دو جهانی‌ست عشق میل تحرک به فلک عشق داد ذوق تجرد به ملک عشق داد چون گل جان بوی تعشق گرفت با گل تن رنگ تعلق گرفت رابطهٔ جان و تن ما ازوست مردن ما، زیستن ما، ازوست مه که به شب نوردهی یافته پرتوی از مهر بر او تافته خاک ز گردون نشود تابناک تا اثر مهر نیفتد به خاک زندگی دل به غم عاشقی‌ست تارک جان در قدم عاشقی‌ست ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تـو را دیدم و بیمار شدم  فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سرِ دار شدم  غم دلدار فكنده است به جانم، شررى كه به جان آمدم و شهره بازار شدم  درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم  جامه زهد و ریا كَندم و بر تن كردم خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم  واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد از دم رند مى آلوده مددكار شدم  بگذارید كه از بتکده یادى بكنم من كه با دست بت میكده بیدار شدم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
در کار عقوبت تو عطار چون ممتحنی در امتحان است ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
┈••✾• السلام علیک یا جواد الائمه •✾••┈ ⭕️شهادت مظلومانه حضرت امام جواد علیه السلام تسلیت باد سلام ما به رخ انور امام جواد درود ما، به تن اطهر امام جواد غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود کسى به وادى غم، یاور امام جواد ز آتش ستم خصم، آب شد تن او به خاک حجره بود، بستر امام جواد کسى نبود، به بالین آن امام همام به غیر همسر بد اختر امام جواد چه ظلم‏ها که به حقش، نکرد ام الفضل نگر، به دشمنى همسر امام جواد به خشکى لب لعلش، نریخت آب کسى به غیر دیده ‏ى او خون ‏تر امام جواد به روى خاک، چو پروانه شد فدا و دریغ چو شمع آب شده، پیکر امام جواد فغان که آتش زهر ستم، به فصل شباب شرر فکند، ز پا تا سر امام جواد : «جوادُ الشَّهید؛ اثر جدید استاد روح الامین» ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
مـا مــورِ کوچک و تـو سلیمان عالمی جــان امــام هشتـم و جانــان عالمی مدفون به کاظمینی وسلطان عالمی مـــاه رضـــا و مهــر فـــروزان عـالمی ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو هفت‌آسمان صحیفۀ مدح و ثنای تو چشم رضا به ماه رخ دلربای تو چشم فرشتگان خدا جای پای تو دل‌هـای عارفـان حـرم بـا صفای تو تو خود جوادی و همه عالم گدای تو دست گدائی همه عالم به سوی تو دل برده از امام رضا ماه روی تو پیشانی ملائکه بر خاک کوی تو جام بهشتیان همه پر از سبوی تو ذکر خوش امام رضا گفتگوی تو زیبد که او هماره بگوید ثنای تو بسم‌اللهِ صحیفۀ دل‌هاست نام تو خیل ملَک ستاده به عرض سلام تو عالم رهین کثرتِ جود مدام تو بالاتر از ثنای خلایق مقام تو نور است همچو آیۀ قرآن کلام تو رویـد مسیـح از نفس جانفزای تو وابسته بر وجود تو این عالم وجود آرند جن و انس به خاک درت سجود مشهور در میان امامان شدی به جود بر جود و بر قیام و سجوت همه درود آیـات غیب را رخ نـورانی‌ات شهود وجه خداست روی محمّدنمای تو تو بضعۀ امام رضا نجل حیدری سر تا قدم پیمبر و زهرا و حیدری چشم و چراغ زادۀ موسی‌بن‌جعفری ابن الرضای اوّلِ آل پیمبری از هـر چـه گفته‌انـد و نگفتنـد برتـری گوهر چه قابل است که ریزم به پای تو جز تو که خصم گشته ز جود تو بهره‌بر کی داده حرز فاطمه بر قاتل پدر جایی که می‌کنی تو به دشمن چنین‌نظر باور نمی‌کنم که برانی مرا ز در از من اگر چه نیست کسی روسیاه‌تر دارم امیـد بـر تو و لطف و عطای تو مأمون به پیش علم و کمال تو شد حقیر افتاد در حقارت و افکند سر به زیر «یحیی‌ابن‌اکثم» آمده در محضرت اسیر با آنکه در مدارج تعلیم گشته پیر در محضر تو کم بوَد از کودک و صغیر شـد محـو علـم و دانش بی‌انتهـای تو ما مورِ کوچک و تو سلیمان عالمی جان امام هشتم و جانان عالمی مدفون به کاظمینی و سلطان عالمی ماه رضا و مهر فروزان عالمی در هـر قـدم نثـار رهـت جان عالمی جان چیست تا کنند خلایق فدای تو یک عمر بوده آتش غم شمع محفلت مأمون هزار مرتبه خون ریخت در دلت دردا که یار جانی تو گشت قاتلت حل شد به زهر، عاقبت کار، مشکلت بودی جوان و قتلگهت گشت منزلت خامـوش گشت زمزمه‌هـای دعای تو در بین حجره سوختی و دست و پا زدی وز سوز سینه نالۀ واغربتا زدی با کام تشنه مادر خود را صدا زدی وز سوز ناله شعله به ارض و سما زدی فریاد بهر تشنه‌لبِ کربلا زدی بـر عرش رفت نالۀ واویلتای تو هر چند هیچ‌کس ز غمت با خبر نبود دیگر سرت به نوک نی و طشت زر نبود در قلب داغدار تو داغ پسر نبود لب‌هایت از حسین دگر تشنه‌تر نبود دیگر به سنگ ماه جمالت سپر نبود جاری نگشت خون به رخ دلربای تو تا دور چرخ فصل خزان دارد و بهار روزی چو روز جد تو نبْوَد به روزگار «روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار» «میثم» بیـار در غـم او چشـم اشکبــار کن گریه تا که سیل شود اشک‌های تو ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
آسمان می خواند امشب قدسیان دف می زنند حوریان کِل می کشند و خاکیان کف می زنند ماه در اوج برکه دیدنی تر می شود قدر زهرا با علی فهمیدنی تر می شود مانده احمد تا کدامین وجه رب را بنگرد روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است خوب می دانست حیدر بی زره هم حیدر است تا در میخانه امشب روح را پر می دهیم دل به چشم کوثر و دستان حیدر می دهیم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
┈••✾• السلام عليك يا باقر العلوم •✾••┈  ⭕️شهادت امام باقر علیه السلام تسلیت باد بين نماز ، وقت دعا گريه مي كني با هر بهانه در همه جا گريه مي كني در التهاب آهِ خودت آب مي شوي مي سوزي و بدون صدا گريه مي كني هر چند زهر قلب تو را پاره پاره كرد اما به ياد كرب و بلا گريه مي كني اصلاً خود تو كرب و بلاي مجسّمي وقتي براي خون خدا گريه مي كني آب خوش از گلوي تو پايين نمي رود با ناله هاي وا عطشا گريه مي كني با ياد روزهاي اسارت چه مي كشي ؟ هر شب بدون چون و چرا گريه مي كني با ياد زلفِ خوني سرهای ني سوار هر صبح با نسيم صبا گريه مي كني هم پاي نيزه ها همه جا گريه كرده اي هم با تمام مرثيه ها گريه مي كني ديگر بس است « چشم ترت درد مي كند ! »   از بس كه غرق اشك عزا گريه مي كني ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات به هر که قدر تو دانست می‌دهند برات هلال وار ز راه دراز می‌آیند برای کارگزاری ز قاضی الحاجات به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست ز مخزن زر سلطان همی‌کشند زکات پی گشادن درهای بسته می‌آیند گرفته زیر بغل‌ها کلیدهای نجات به دست هر جان زنبیل زفت می‌آید شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات بیا بیا گذری کن ببین زکات ملک به طور موسی عمران و غلغل میقات دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار دریده قوصره‌هاشان ز بار قند و نبات ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد خمش کن و بنشین دور و می‌شنو صلوات ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
🤲 •✾••┈ علی جان ! بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را جلوه‌ای کن تا شود جانها فدای جان تو را من شوم قربان تو را تا زنده مانم جاودان زنده ماند جاودان آنکو شود قربان تو را ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
چنان عیدِ غدیــرش دلربا افتاد در عالم که یک هفته جلوتر می‌روم از خود به قربانش ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
با یای نام خویش بیا صیدمان نما عمریست انتظار ز قلّاب میکشم از شوق "مَن یَمُت یَرَنی" ، اختیار وار حنجر به روی خنجر قصّاب میکشم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
از شأن علی، فقط خدا آگاه است از دامن او دستِ خرد کوتاه است گفتیم علی بن ابی‌طالب کیست؟ گفتند محمد بن عبدالله است! ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک را بردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی بردست قالی را اگر‌ ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن ز لطف از ما  همین اشعار لالی را ؛ اثر استاد روح الامین ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
اولِ ابتدایِ آغاز است درِ جنت برای او باز است در مسیرش ملک به پرواز است همه ی کارهاش اعجاز است وقت پیکار شیر میدان است او که همبازی یتیمان است نقطه ی تحت باء بسم الله شرف لا اله الا الله آسمان پیش قامتش کوتاه در خیبر برای او پر کاه دشمن از پیش و پس اگر دارد ذوالفقار علی دو سر دارد دست و بازوی او نمک دارد به همه نیت کمک دارد عشق ما ریشه در فدک دارد به ولایت هر آنکه شک دارد برود کعبه را طواف کند و نگاهی بر آن شکاف کند هر زمان فاطمه کنار علی ست هر کجا هست ، بخت یار علی ست ملک الموت ، ذوالفقار علی ست جبر حتی در اختیار علی ست آن همه اختیار داشت ولی بر سر نفس ، پا گذاشت علی گفت ” یا فاتح ” و قرار گرفت نفس خود را در اختیار گرفت بعد در دست ، ذوالفقار گرفت جان کفار را دو بار گرفت بار اول به چشم و ابرویش بار دوم به تیغ و بازویش ما همه قنبریم و غم بَر اوست هم دلاور هم اینکه دلبر اوست خصلت جمله انبیا در اوست اوست از اول و در آخر اوست پیش پاهاش کوه خم شده است هر که با اوست محترم شده است در کمیاب اگر که در صدف است در نایاب ، ریگی از نجف است جلوی خانه اش همیشه صف است شاهراه بهشت ، این طرف است هر که دور ضریح مولا گشت بی هراس از پل صراط گذشت سعدی و مولوی و بیدل را حافظ و عنصری و دعبل را صایب و انوری و مقبل را همه ی شاعران قابل را خوانده ام ، نزد او کم آوردند هر قدَر بیت محکم آوردند گوش خلق از علی علی پر شد سنگ راهش یکی یکی دُر شد راه رفت و خدا تصوّر شد با علی راه ما میان بر شد تا که پا روی عدل نگذاریم به ولای علی نظر داریم به خدا عالم یگانه علی ست حاکم شهر و مرد خانه علی ست برترین خلقت زمانه علی ست عدل الله را نشانه علی ست جورج جرداق وصف او کرده سند از اهل سنت آورده عشق را در غدیر یافته ایم و علی را وزیر یافته ایم سندی بی نظیر یافته ایم بین دست امیر یافته ایم آنچه داریم از علی ازلی ست گل ما خاک زیر پای علی ست با تمامی سربه زیری ها سربلندیم ما غدیری ها ختم گردد به خیر ، پیری ها دست ما را اگر بگیری ، ها هیچ سرداری از علی سر نیست دست بالای دست حیدر نیست راه شیری غبار راه علی ست ریگ های نجف سپاه علی ست به خدا که خدا گواه علی ست شب به شب کوفه در پناه علی ست کوفه دل را شکست یا سر را ؟! هیچ یک را ! نماز حیدر را ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می‌دهم جز او امیرالمؤمنینی نیست ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مؤمنین! یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت: خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟ نام او عشق است، آری می‌شناسیدش: علی‌ست من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم با مددهای علی بن ابی‌طالب شدم در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی تا مبارز خواست «عمرو عبدود» گفتم: علی در حرا گفتم: علی؛ شب با خدا گفتم: علی تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی... مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم با «یدُ الله» آمدم تا «فوقِ اَیدیهِم» شدم تا که ساقی اوست سرمست‌اند «اصحابُ الیمین» وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الآفِلین» دست او در دست من، یا دست من در دست اوست؟ ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست؟ بعد از این سنگ محک،‌ دیگر ترازوی علی‌ست ریسمان رستگاری، تار گیسوی علی‌ست من نبی‌اَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم» طالبان «اِهدنا»! این هم «صراط المستقیم» چهره‌اش تفسیر «نور» و شانه‌هایش «مُحکمات» خلوتش «والطور» و شور مرکبش «والعادیات» هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست هرکه من مولای اویم، این علی مولای اوست ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
چون نامه ی جرم ما به هم پیچیدند بردند به میزان عمل سنجیدند بیش از همه کس گناه ما بود ولی ما را به محبت علی بخشیدند ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی بـابـی انـت و امـّی گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی بـابـی انـت و امّـی ... ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
در دلم بود که جان در ره جانان بدهم جان ز من نیست که در مقدم او، جان بدهم ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا… به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد ┈••✾•@sher_newesht•✾••┈