به مناسبت مباهله و عید حقانیت رسول اکرم (ص) و اهل بیت (علیهم السلام)
قالب:مثنوی
وزن عروضی:فاعلاتن فعولن فعول
______
پنج تن، آسمانی ترین
در تقابل، سپاه زمین
پنج تن، با یقینی سِتُرگ
در تقابل، گمانی بزرگ
پنج تن، نور حق بی گمان
در تقابل، ز حق بی نشان
مقتدا خاتم است و طبیب
چیست اینجا سخن از صلیب؟
زنده شد یاد عیسی به راه
لیک نجران به سوی گناه
بشکفد نور در قلب شب
افتد از شاخه هایش رطب
ای خوشا پر گرفتن به نور
از سیاهی نمایی عبور
تا به آغوش صبح سپید
تا به آغوش نور امید
تا به شوق آرَدَت بی دریغ
تا به اوج آردت بر ستیغ
تا بگیرد ز رویت غبار
تا بیاید به رویت بهار
اهل بیت آمدند و رسول
تا کند رحمت حق حلول
آیه آمد که همره نما
گو که آید علی، جان ما
با علی همسرش فاطمه
آنکه بر مهر° شد قائمه
مجتبی قهرمان نبرد
درکرامت بزرگ است و فرد
گو که یارت حسینت شود
چلچراغ دو عینت شود
گوشواران عرش آمدند
افتخارات فرش آمدند
درمقابل کسانی لجوج
راه نابرده سوی عروج
از عقوبت همه بی هراس
بر شئون نبی ناسپاس
چشم بر بحرها بسته اند
نور را دیده بنشستهاند
هرچه گفتند احمد حق است
از سوی خالقِ مطلق است
گوش، کر، چشم بستند بس
ره گشودند بر خار و خس
"نبتهل"* زنگ رسوایی است
حاصل دید دنیایی است
لعنت احمد و عترتش
دورگردیدن از رحمتش
برکسی که ز حق دور گشت
چشمش از روی حق کور گشت
چشم بستن ز نور جلی
سد شدن در مسیر ولی
کار هر روزِ هر دشمن است
مثل روز نبی روشن است
بر ولیِ زمان، شد مُباح
اعتراضِ قبیح، افتضاح
این شعار است در دین و دَین
ما تَرَکناکَ یابنَ الحُسَین
نیتت در سیاست کجاست
در سیاست ولایت کجاست
باش طاهر همیشه به فکر
فکر طاهر بیاید به ذکر
✍️مجیدطاهری
________
* ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.(سوره آل عمران،۶۱)
🌷قصیده مباهله🌷
وضو بگیرم و در حال روزه با تكبیر
كنم مباهله با دشمنان حَیّ غدیر
زبان حق شوم و آیه مباهله را
به شأن فاطمه و شوهرش كنم تفسیر
ز قول دوست ودشمن شنو كه این آیه
به وصف اهل كسا از خدا شده تعبیر
محمد و علی و فاطمه،حسن و حسین
كه پنج در عددند و یكی چو حی غدیر
پی مباهله كردند روی در صحرا
یكی چو مهر فروزان،چهار مهر منیر
فتاد چشم نصاری به آن خدارویان
كه نور طلعتشان گشته بود عالم گیر
مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند
كه نیست غیر هلاكت برایشان تقدیر
همه بخاك قدوم پیمبر افتادند
كه ای ز جانب حق،خلق را بشیرونذیر
به حضرت تو نصاری تمام تسلیمند
كه تو بلند مقامی و ما تمام حقیر
هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی
كه می كنند در این آیه حیله و تزویر
كنند فضل علی را به دشمنی انكار
خدای نگذرد ازاین خطا و این تقصیر
چرا شدند فراری از این حقیقت محض
چرا به سلسلۀ نفس خود شدند اسیر
قسم به جان علی،منكر مباهله را
خدای لعن نموده، پیمبرش تكفیر
گرفتم آن كه شود خصم منكر خورشید
كجا به تابش انوار آن كند تأثیر
فضائل علی از حد فزون،چه زیان
كه بر مباهله منكر شوند یا به غدیر
علی كسی است كه در جنگ بدر شد پیروز
خدا به جنگ احد میدهد به او شمشیر
علیست فاتح احزاب و فاتح خیبر
علیست تیر الهی به قلب خصم شریر
علیست بت شكن كعبه روی دست رسول
علی به بیشۀ اسلام شد خروشان شیر
علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست
كسی نیافت جز او این چنین مقام خطیر
حدیث منزلت چون آفتاب می تابد
به این دلیل علی بعد مصطفی است امیر
وصی احمد مرسل كسی بود (میثم)
كه در تمام فضایل وُرا نبود نظیر
✍️حاج غلامرضا سازگار
سرود مباهله
انگار از آسمان ندا میآید
جبریل ز عرش کبریا میآید
این کیست که باشکوهتر از او نیست؟
از دور پیمبر خدا میآید
یک سو علی است
آنکسی که جان پیغمبر بود
یک سو زهراست
آنکسی که وصف او کوثر بود
یک سمت حسن، یک سمت حسین
انگار به پا قیامتی دیگر بود
«صلِّ علی محمد و آل محمد»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مجد و شکوه را جهان کِی دیدهست؟
دور سرشان مُلک و مَلَک گردیدهست
لب باز کنند اگر به نفرین آنها
طومار زمین و آسمان پیچیدهست
یک دعایشان
لرزانده تمامی نجران را
در نگاهشان
دیدند صلابت ایمان را
با دیدۀ خود، دیدند همه
حقانیت پیمبر و قرآن را
«صلِّ علی محمد و آل محمد»
رباعی مباهله
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطرهٔ مباهله گم نشود
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
———-
آیات چو آفتاب از خاور نور
نازل شده بر سینهٔ پیغمبر نور
ابناء و نساء و اَنفُس اَقدَس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
————-
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
یعنی همه عصارهٔ خلقت حق
کردند فنا بنای اُسقفبازی
با هیمنهٔ شگفت و با هیبت حق
—————
مهری که به شأنش آمد از حق لولاک
روشن شده از جلوهٔ رویش افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
تا ریشهٔ تثلیث برآرد از خاک
————
فرمانده جنگ، مصطفی بود آنروز
سردار سپاه، مرتضی بود آنروز
لشکر حسنین و فاطمه پشتیبان
در عرصه، سلاحشان دعا بود آنروز
————
آنروز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود
نه نیزهٔ جان شکار و نه خنجر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
از باور بالندهٔ بارآور بود
———-
با ذکر علیالدوام،آن پنج نفر
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
—————
فرمود نبی: علی ولی الله است
خورشید ولایت و دلیل راه است
زهرا است دل من و حسن دلبندم
عشق است حسین و عشق حق دلخواه است
——————
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
اندیشه تثلیثی شیاد شکست
هنگام مباهله ز اعجاز رسول
هم اُسقف و هم صلیب فولاد شکست
—————
اُسقف که گل روی محمد را دید
افتاد صلیبش از کف و جامه درید
گفتا که به حق و راستی در انجیل
حق کرده وجود اَقدَسَت را تأیید
————-
تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم
بر گریه خلق خسته لبخند زدیم
ای ختم رسل ببخش ما را که دگر
دل را به ولایت تو پیوند زدیم
————
با آنکه گرفتار تَوَهُّم هستیم
در پیچ و خم خیال خود گم هستیم
از عاقبت مباهله میترسیم
کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم
—————
پیش تو صلیب را شکستن عشق است
بر خاک، به درگهت نشستن عشق است
زُنار بلند عقل خود را با صِدق
بر رشتۀ دامن تو بستن عشق است
————-
با اهل جدل مجادله باید کرد
با تیغ زبان مقابله باید کرد
بر منطق وحی سر اگر نسپردند
بیچون و چرا مباهله باید کرد
✍️احد دهبزرگی
غزل مباهله
گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
محمد، اهلبیتش را به همراه خودش آورد
که رو در رو ببینند اهل نجران، اهل ایمان را
کسانی را به همراه خودش آورد پیغمبر
که بر هم میزند یک ذکرشان رؤیای شیطان را..
چه در این خاندان میدید آیا اسقف نجران؟
که وقتی دیدشان از دور، خالی کرد میدان را
هر آنکس شک به حقانیت این پنج تن دارد
بخواند آیهای از آیههای «آل عمران» را
✍️محمدحسین ملکیان
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد
✍️محمدحسین ملکیان
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
از آن لبخند در لبخند، از، آن لطفِ بیپایان
از آن احساسِ بیاندازه نفرین برنمیآمد
غرض نفرین نبوده مطمئن باشید ای مردم
برای چند نصرانی که پیغمبر نمیآمد
برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود
یقیناً حجتی بالاتر از قنبر نمیآمد...
بدون هیچ حرفی میروم پشت همان در که
میان شعلهاش جز دود و خاکستر نمیآمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا غاصبی با شعله پشت در نمیآمد
میان خانه زینب چشم بر در، منتظر مانده
ولی از کوچههای بیکسی مادر نمیآمد
بدون هیچ حرفی میروم در بین گودالی
که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمیآمد...
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا ساربان دنبال انگشتر نمیآمد
✍️سیدابوالفضل مبارز
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍️سیدحمیدرضا برقعی
#مباهله