eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
652 عکس
160 ویدیو
97 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنیده می شود از آسمان صدایی كه... كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ... نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه... نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درك خاك مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خانه بهشت معطری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگی ات را مرور باید كرد مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری كن و اینبار هم اجازه بده به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم كنار حضرت معصومه در كنار توایم فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست
ورودحضرت معصومه(سلام الله علیها) اجازه هست کنار حرم قدم بزنم برای شعر سرودن کمی قلم بزنم بساط شعر کریمانه را رقم بزنم و از نگاه پر از اشتیاق دم بزنم به کاشی در ساعت نوشته است چنین «سپهر سوده به خاک درش هماره جبین» خدا کند که همیشه فدایتان باشم کبوتری بشوم در هوایتان باشم   که خط آبی گلدسته‌هایتان باشم اسیرتان شده‌ام...؛ خاک پایتان باشم رسیده از لب بابا به ما ارادت قبل دو روز فاصله افتاده از زیارت قبل نمک چشیدۀ مهر تو «حوضِ سلطان» است همیشه شاعرتان قطره‌های باران است قرار آینه‌ها روبروی ایوان است ببین که قلب ترک خورده‌ام بیابان است شبیه گرد و غبارم ولی پر از دردم به خویش آمدم و در زمان سفر کردم رسانده‌اند به قم ردّ پای محزون را   تو آمدی و به هم ریختی قانون را نبرده‌ای به خراسان، دل پر از خون را ببین کنار خودت شوق اشعریون را سلام خواهر خورشید، آمدی از دور که با حضور تو بیتم شده‌ست بیت‌النور «رواق منظر چشم من آستانۀ توست» رسالت سفر عشق روی شانۀ توست تبسم همه از لطف بی‌کرانۀ توست چه عاشقانه در این قلب شهر، خانۀ توست رسید بارش باران عشق، هفده روز کویر قم به نگاه تو ایستاده هنوز میان حوض حرم شوق آسمان مانده‌ست هنوز عطر گل «باغ بابِلان» مانده‌ست کنار پنجره‌ها پلک نیمه‌جان مانده‌ست صدای خستۀ یک دختر جوان مانده‌ست که گفت: چادرتان جا برای ما دارد؟ خوشا به حال دلی که فقط تو را دارد میان برف به سویت کشیده شد راهم دخیل آینه‌هایم، نفس نفس آهم رسید تا به ضریح تو دست کوتاهم به غیر سایۀ تو سایه‌ای نمی‌خواهم بگیر در حرمت دست‌های خالی را نبین گناه مرا و شکسته بالی را... به سجده می‌روم و مثل ابر می‌بارم مطهّر است دلم، حال بهتری دارم به نور مسجد بالاسرت گرفتارم ستارگان حرم روشن‌اند و بیدارم چه سرخوشانه کسی گفت در دل حرمت که درسِ خارج ماه ا‌ست داخل حرمت نه حاج مولوی‌ام من، نه مثل کوثری‌ام نه مثل میثم و پروانه مست نوکری‌ام کنار توست که مشتاق لطف مادری‌ام نگاه کن به دل کوچک و کبوتری‌ام تمام حرف دلم را شنیده‌ای بانو و لحظه لحظه به دادم رسیده‌ای بانو ✍🏻علی پورزمان
روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است به تمنّایِ علی خیل گدا آمده است گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است نوهٔ فاطمه و شیر خدا آمده است رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد علی اکبرلقبِ شبه پیمبر دارد داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا کعبه را گل زده و بازگشایی کرده آن خدایی که علی بن حسین آورده صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش می‌گردد قبله حیران شده و دورِ سرش می‌گردد دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش می‌گردد پدرش هم که به دورِ پسرش می‌گردد دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو أشهدُ أنّ علیاً ولی الله بگو درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت یاعلی گفته و شمشیر گرفتند به دست عمه زینب به تماشایِ دو آیینه نشست ✍️مرضیه عاطفی ❌بعضی بندها برای استفادۀ بهتر هنرجویان گرامی حذف شده است.
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعۀ خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکۀ ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همۀ آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد ✍️بردیامحمدی ❌بعضی بندها برای استفادۀ بهتر هنرجویان گرامی حذف شده است.
دامن باد صبا با گُل لبخند آمد لب تقویم به پابوسی اسفند آمد نفس آینه از دیدن او بند آمد آخرین سوره‌ی توحید خداوند آمد می چکد آیه‌ی تطهیر از این آبِ حیات مَقدم گُل‌پسر حضرت نرجس صلوات سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد هرچه ناگفته ‌ی عشق است..،بیان خواهد شد در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغ‌افروزی تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو کُلُّهُم؛ پنج‌تن آل عبا یعنی‌ تو! حسنی‌زاده‌ترین احمد مختار تویی فاطمه‌وارترین حیدر کرار تویی تو همان کشتی در عرش شناور هستی گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی بهترین نسخه ‌ی یک مرد دلاور هستی وارث تیغ دو دَم‌ ، وارث حیدر هستی ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد چارده شاخه‌ی گُل جمع شده در باغت هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت مکّه‌ی قلب مرا فتح کند اخلاقت تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم خادم مرقد سلطان خراسان توایم لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست سامرا؛ صحنه‌ی پیدایش زیبایی هاست به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی! همه‌ی دلخوشی نیمه‌‌ی‌ شعبان منی ✍🏻بردیا محمدی ♦️با حذف چند بند برای استفاده بهتر هنرجویان عزیز
قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش قسم به خاک..، به آن کوه‌های بی جنبش قسم به شعلۀ خورشید، وقت هر تابش دلیل خلقت ربّانی جهان آمد بگو به اهل زمین، صاحبُ الزَّمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت قلم به دست گرفتی، دل مُرَکَّب رفت نفس کشیدی و بادصبا..، مؤدَّب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهره‌ات..، شب رفت به یُمن طَلعَت رویِ تو می‌کنم خیرات به آخرین سحرِ آلِ صُبح‌دم صلوات نسیم، عطر تو را هر کجاست، می‌جوید تو آن گُلی که زمانِ بهار می‌روید خوشا مشامِ تَری که «وصال» می‌بوید به قول خواجۀ شیرازمان که می‌گوید: «به حُسنِ خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد به یارِ یک‌جهتِ حق‌گزارِ ما نرسد» چه یوسفی‌ست که هجرش کشیدنی باشد! غم فراق ظهورت چشیدنی باشد چِقَدر ناز نگاهت خریدنی باشد علی علیِ لب تو شنیدنی باشد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم..، می‌چسبد نجف کنار تو زائر شویم می‌چسبد نیازِ اهل یقین را شکوه ناز، تویی برای قبلۀ توحیدیان نماز، تویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیتِ خدا، فارس الحجاز تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروری‌ات سرم فدای دم ذوالفقار حیدری‌ات تمام می‌شود این هجر ناتمام آقا به احترام تو دنیا کند قیام آقا فقیر سفرۀ تو می‌شوم مدام آقا کریم زادۀ نسل حسن، سلام؛ آقا شبیه جد کریمت، سخاوتت علنی است کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنی است کلام نافذ تو واژه واژه بی همتاست نگاه آبیِ تو بی کرانۀ دریاست فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست محبت تو شبیه محبت زهراست شبیه فاطمه پُر دامنه‌ست شوکت تو چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو صدای بانگ اذانِ چهارده معصوم تپش..، تپش..، ضربانِ چهارده معصوم ای آخرین جریانِ چهارده معصوم عزیزِ فاطمه‌ جانِ چهارده معصوم تویی که منتقم خون فاطمه هستی به داستان خداوند، خاتمه هستی برای نوح، دمت ساحلی به دریا شد مسیح، ذکر تو را بُرد کور، بینا شد خلیل با مدد تو بلای بت‌ها شد ولایت تو عصایی به دست موسی شد شروع نقطۀ توحید هر قیام، تویی رسول‌های اولوالعزم را امام تویی به شعله می‌کشدم آن غم شب‌افروزم شبیه شمع، سحرهای هجر می‌سوزم هنوز چشم به فصل وصال می‌دوزم تویی مُحول الاَحوالِ عید نوروزم نوید آمدن تو پیام امّید است برای شیعه زمان ظهور تو..، عید است برای قفل ظهورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشقت، شهید بودم کاش منم همان که به یارش رسید بودم کاش شبیه شیخِ مفیدت، مفید بودم کاش چقدر دل به هوس‌ها سپرد نوکر تو به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو برای دفع بلا هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست هنوز سینۀ سنگین من مقاوم هست میان شاهرگم خون حاج قاسم هست اگرچه رفت علمدار..، این علم برجاست به روی شانۀ ما بیرق خدا بالاست ♦️باحذف چند بند برای استفاده بهتر هنرجویان عزیز
ای قدس ای معراج پیغمبر ز خاکت ای مسجدالاقصی نشان خاک پاکت می گریم از آن قِصه های دردناکت خون است دل از سرزمین چاک چاکت سنی و شیعه در جهان آماده هستیم برتن لباس رزم در این جاده هستیم طرح قبیح قرن باشد یک خیانت بر هر فلسطینی دوباره یک اهانت این سرزمین در دست او باشد امانت بسیار دور است از جوانمردی، دیانت دشمن به جان خود زده این حیلۀ شوم نزدیک گشته که شود از هست معدوم باید مقاوم بود و از دل کرد ایثار باشد کلید مهدویت در همین کار بر روی حق با جان کنیم آنقدر اصرار تاکه شود پایان ظلم هرچه خونخوار کودک کشی و جنگ و خونریزی و افسون شد نقش این بی مایگان، یک مشت صهیون درنقشه، اسرائیل اصلاً جا ندارد رسمیتی اصلاً در این دنیا ندارد هرزه کنار سرو چون مأوا ندارد نام فلسطین جانشین اما ندارد آنکه نژادش را پرستد هست ظالم کرم از درون خورده اصولاً نیست سالم سردارقاسم ها میان دارانِ جبهه با روح و جان هستند خوش یاران جبهه بسیارحزب الله بیداران جبهه رزمندگان ما سبکباران جبهه سیدعلی سیدحسن ها در طلیعه خط مقدم هست روزقدس شیعه ✍️مجیدطاهری ۲خرداد۹۹
شب عروسیِ خوبان، شبی دل انگیز است سپهرِ دیدۀ دامادِ ما گُهر ریز است عروسِ صبح سعادت، خوش و سحرخیز است فضای جشن حبیبان، محبت آمیز است سبد سبد گل نرگس تو از بهار بیار برای آنکه بریزی بپای یار بیار ترنّم دل میهمان و میزبان عشق است چه شادمان و غزلخوان، دوان دوان عشق است بزرگ° رازِ شگفتِ میانمان عشق است سرودِ شادی یاران در این مکان عشق است تبسم دل و دلبر به هم چه روح افزاست شب زفاف گل آغوش عاشقان زیباست بپای عاشق و معشوق، گل برافشانید عبوس را به عروسِ چمن بخندانید لباس شور و شعف بر تنش بپوشانید دلی که خسته و مانده ست را بجوشانید خبر خبر که جوانی ز غم شده آزاد به حجلۀ گل و بلبل قدم زده داماد عروس، حب علی را به روح و جان دارد به زیر سایۀ زهرا خوش آشیان دارد ز نور فاطمه مِهری خدانشان دارد به دست دسته ی گل، از گلشن جنان دارد عروس، سوره ای از سوره های قرآن است عروس، مفتخر از نور عشق و ایمان است دعا به زوج جوان کرده عاقد دیندار بزرگِ قوم، شده گرم خواندن اذکار پر از ثمر بشود زندگیِ شان چو انار به دختران و پسرهای پاک و هم بسیار به دست بوسیِ پیرانِ با خرد «طاهر» پدر و مادر خود را مبر تو از خاطر (مجید طاهری)
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنیده می شود از آسمان صدایی كه... كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ... نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه... نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درك خاك مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خانه بهشت معطری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگی ات را مرور باید كرد مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری كن و اینبار هم اجازه بده به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم كنار حضرت معصومه در كنار توایم فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست
ورودحضرت معصومه(سلام الله علیها) اجازه هست کنار حرم قدم بزنم برای شعر سرودن کمی قلم بزنم بساط شعر کریمانه را رقم بزنم و از نگاه پر از اشتیاق دم بزنم به کاشی در ساعت نوشته است چنین «سپهر سوده به خاک درش هماره جبین» خدا کند که همیشه فدایتان باشم کبوتری بشوم در هوایتان باشم   که خط آبی گلدسته‌هایتان باشم اسیرتان شده‌ام...؛ خاک پایتان باشم رسیده از لب بابا به ما ارادت قبل دو روز فاصله افتاده از زیارت قبل نمک چشیدۀ مهر تو «حوضِ سلطان» است همیشه شاعرتان قطره‌های باران است قرار آینه‌ها روبروی ایوان است ببین که قلب ترک خورده‌ام بیابان است شبیه گرد و غبارم ولی پر از دردم به خویش آمدم و در زمان سفر کردم رسانده‌اند به قم ردّ پای محزون را   تو آمدی و به هم ریختی قانون را نبرده‌ای به خراسان، دل پر از خون را ببین کنار خودت شوق اشعریون را سلام خواهر خورشید، آمدی از دور که با حضور تو بیتم شده‌ست بیت‌النور «رواق منظر چشم من آستانۀ توست» رسالت سفر عشق روی شانۀ توست تبسم همه از لطف بی‌کرانۀ توست چه عاشقانه در این قلب شهر، خانۀ توست رسید بارش باران عشق، هفده روز کویر قم به نگاه تو ایستاده هنوز میان حوض حرم شوق آسمان مانده‌ست هنوز عطر گل «باغ بابِلان» مانده‌ست کنار پنجره‌ها پلک نیمه‌جان مانده‌ست صدای خستۀ یک دختر جوان مانده‌ست که گفت: چادرتان جا برای ما دارد؟ خوشا به حال دلی که فقط تو را دارد میان برف به سویت کشیده شد راهم دخیل آینه‌هایم، نفس نفس آهم رسید تا به ضریح تو دست کوتاهم به غیر سایۀ تو سایه‌ای نمی‌خواهم بگیر در حرمت دست‌های خالی را نبین گناه مرا و شکسته بالی را... به سجده می‌روم و مثل ابر می‌بارم مطهّر است دلم، حال بهتری دارم به نور مسجد بالاسرت گرفتارم ستارگان حرم روشن‌اند و بیدارم چه سرخوشانه کسی گفت در دل حرمت که درسِ خارج ماه ا‌ست داخل حرمت نه حاج مولوی‌ام من، نه مثل کوثری‌ام نه مثل میثم و پروانه مست نوکری‌ام کنار توست که مشتاق لطف مادری‌ام نگاه کن به دل کوچک و کبوتری‌ام تمام حرف دلم را شنیده‌ای بانو و لحظه لحظه به دادم رسیده‌ای بانو ✍🏻علی پورزمان
یا امیرالمؤمنین یا ذَالنِّعَم یا امامَ المُتَّقین یا ذَالکَرَم اِنَّنا جِئناکَ فی حاجاتِنا لاتُخَیّبنا وَ قُل فیها نَعَم ای ز نفس ما به ما اَولی' علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** نفس احمد! قلب قرآن! رکن دین! شهریار آسمان‌ها در زمین! دست حق! بازوی حق! شمشیر حق! فاتح خیبر! امیرالمؤمنین! دین، علی دنیا، علی عقبا، علی یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** معرفت گم کرده ره در کوی تو حسن تصویر الهی روی تو روی تو از شش جهت سوی خدا چشم و دست آفرینش سوی تو گوشۀ چشمی به سوی ما علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** حسن غیب کبریا شمع دلت کعبۀ دل خانۀ خشت و گلت در کنار خانۀ خشت و گلی وسعت ملک الهی منزلت ای همه پیدا و ناپیدا علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** زادگاه توست آغوش حرم جای پای توست دریای کرم ظرف هستی روز بذلت شرمگین بحر، پیش بخششت از قطره کم قطره گردد در کفت دریا علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی! **** یا علی، اول تویی آخر تویی در همه عالم فقط حیدر تویی اختیار نار و جنت دست توست حق و باطل را تویی داور، تویی با تو باشد داوری فردا علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** کیستم من کیستم من کیستم تا بگویم با ولایت زیستم؟ آنکه من می‌خواستم تنها تویی آنکه را تو خواستی من نیستم باز می‌خوانم تو را مولا علی یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** تو مرا یاری و من عارم علی تو به از گل من کم از خارم علی هرکه هستی من نمی‌دانم که‌ای هرچه هستم دوستت دارم علی **** یا علیّ و یا علیّ و یا علی تا که در دریای خون، پاکم کنی تیغ عشقت کو که صدچاکم کن؟ دور سلمانت بگردانی مرا زیر پای قنبرت خاکم کنی تا گذاری روی خاکم پا علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** بی‌تو طاعت نار سوزان است و بس بی‌تو ‌تقوا کوه عصیان است و بس بی تو اجر روزه و حج و جهاد شعله‌های سخت نیران است و بس بی‌‌تو توحید است بی‌معنا علی یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** نور مهرت را به ذاتم داده‌اند از ازل آب حیاتم داده‌اند پیشتر از خلقت این روزگار چارده فُلک نجاتم داده‌اند با تو بودم آشنا تنها علی! یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** ظلمتم؛ با یک نگاهم نور کن سینۀ سیناییم را طور کن گرچه می‌باشد سیه پرونده‌ام «میثمم» با میثمم محشور کن سرفرازم کن، به زهرا، یا علی یا علیّ و یا علیّ و یا علی **** ✍️غلامرضاسازگار
(صلی الله علیه و آله و سلم) (سلام الله علیها) ✔وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک میان ما دو امانت به یادگار گذاشت دو گوهری که عزیزند چون نبوت او یکی کتاب خدا و یکی‌ست عترت او از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود همه هدایت او نیز در ولایت بود مودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی از او به ما کرم و عزت و عنایت بود خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هم‌اند هماره تا ابد الدهر در کنار هم‌اند به حق که این دو همانند نور و خورشیدند که از نخست به قلب بشر درخشیدند چهارده سده بگذشته هم‌چنان شب و روز ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند چنان که نور و چراغ‌اند لازم و ملزوم یکی‌ست مکتب قرآن و چارده معصوم.. سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش بدون عترت هرکس خطاست آیینش کسی که گفت کتاب خداست ما را بس کند هماره خدا و کتاب نفرینش به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم چهارده مه تابنده، چارده اختر چهارده صدف نور، چارده گوهر چهارده یم توفنده، چارده کشتی چهارده ره روشن، چارده رهبر چهارده ولی و چارده مسیحا دم که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم هزار حیف که امت ره وفا بستند پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند به جای گل همه هیزم برای او بردند مدینه دستخوش فتنه‌ای عجیب شده‌ست بهشت وحی محیط غم حبیب شده‌ست کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟ علی که بود وصی نبی غریب شده‌ست سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!.. چه روی داد که بستید دست مولا را؟ رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟ چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟ چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟ طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟ جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟ عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت شراره‌اش حرم‌اللهِ کربلا را سوخت نسوخت چادر دخت حسین را تنها پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت بُوَد به قلب زمان‌ها فرود آن آتش بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود که شد جدا ره امت ز خط راهبرش هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند به نظمِ تازه، حمایت ز اهل‌بیت کند ✍غلامرضاسازگار