eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
6.7هزار دنبال‌کننده
513 عکس
138 ویدیو
80 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ◾️شهادت امام رضا (علیه السلام) مرثیه🍃 امام رضا (علیه السلام) به اباصلت فرمود: فردا من بر این فاجر (فاسق یعنی مامون) وارد می شوم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که جواب سخنت را می دهم و اگر با سر پوشیده بیرون آمدم با من سخن مگو. اباصلت می گوید: فردای آن روز شد، امام لباس بیرونی خود را پوشید و در محراب عبادتش نشست و در انتظار بود که ناگهان غلام مامون آمد و به امام گفت: «امیرمؤمنان شما را خواسته هم اکنون خواسته او را اجابت کن» امام عبا و کفش خود را پوشید و برخاست و به خانه مأمون روانه گردید و من پشت سرش رفتم، تا اینکه امام نزد مامون رسید، دیدم مقداری انگور و میوه های دیگر در جلو مامون است و در دست مامون خوشه انگوری بود که قسمتی از آن خورده بود و قسمتی از آن باقی مانده بود، وقتی که مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را دید، برخاست و با احترام خاصی با حضرت معانقه کرد و بین دو چشم آن حضرت را بوسید و کنارش نشانید و سپس همان خوشه را که در دستش بود به آن حضرت داد و گفت: «ای پسر رسول خدا! انگوری بهتر از این انگور ندیده ام بفرمائید بخورید». امام: چه بسا انگوری که در بهشت است بهتر از این است. مأمون: از این انگور بخور. امام: مرا از خوردن آن معاف دار. مأمون: حتماً باید بخوری، مبادا از اینکه نمی خوری می خواهی ما را به چیزی متهم کنی، با آن همه اخلاصی که از من می بینی! مأمون آن خوشه را از حضرت گرفت، چند دانه آن (که می شناخت مسموم نشده) خورد و بار دیگر آن خوشه را به امام داد و مبالغه کرد که بخور. امام (علیه السلام) سه دانه از آن انگور را خورد، پس از چند لحظه حالش دگرگون گردید، و بقیه آن خوشه را به زمین افکنده و همان دم برخاست که برود، مأمون گفت: کجا می روی؟ امام فرمود: اِلی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی: «به همانجا که مرا فرستادی» امام در حالی که سرش را پوشانده بود (عبا بر سر افکنده بود) بیرون آمد، من طبق سفارش قبل امام، با او سخن نگفتم تا وارد خانه اش شد و فرمود: در را ببند، در بسته شد، سپس به بستر خود خوابید و من در حیاط خانه، غمگین و ناراحت ایستاده بودم، ناگهان جوان خوش سیما و پیچیده مویی را دیدم که بسیار به امام رضا (علیه السلام) شباهت داشت، به طرف او شتافتم و گفتم: در بسته بود از کجا وارد شدی؟ فرمود: همان خدایی که در این وقت از مدینه مرا به اینجا آورد، او مرا از در بسته وارد این خانه کرد. گفتم: تو کیستی؟ فرمود: اَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْکَ یا اَباصَلْتٍ... «ای اباصلت من حجت خدا بر تو هستم، من محمدبن علی هستم» سپس به طرف پدرش رهسپار شد و داخل حجره گردید و به من فرمود: تو نیز وارد خانه شو. وقتی که امام رضا (علیه السلام) او را دید، از جای جست و دست بر گردن جوانش انداخت و او را در آغوش خود چسبانید و بین دو چشمش را بوسید و او را در بستر خود وارد کرد. امام جواد (علیه السلام) خود را به روی پدر افکند و پدر را می بوسید، در این حال امام رضا (علیه السلام) راز و اسراری با او گفت که من نفهمیدم... و در این حال امام هشتم (علیه السلام) در آغوش پسر از دنیا رفت. 📚منبع: عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۴  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ امام رضا(علیه السلام) روضه🎤 مرثیه🎙 باز دارم به سر هوای ضریح دلمان تنگ شد برای ضریح دوست دارم رها شوم از خود در میان سر و صدای ضریح چقدر دل شکستگی خوب است در حریم پر از دعای ضریح دست هایِ پر از تمنایی می خورد رویِ حلقه های ضریح می شود خوبتر خدا را دید در همان یا رضا رضای ضریح واجب واجب است به هر عاشق سجده ی شکر پیش پای ضریح حرم ثامن الحجج رفتم واقعاً واقعاً به حج رفتم اشک با من، سرودِ غم، با تو نوحه ی گریه دار و دَم با تو گفتن شعرِ روضه ها با من جلوه دادن به محتشم با تو ناله از دل زدن فقط با من کربلا کردنِ دلم با تو گُذری کن دمی به روضه ی ما چشم با این گدا، قدم با تو دست با من، به سر زدن با من شور این خیمه و علم با تو روضه خواندن برای تو با من اشک های دمادمم با تو روضه خواندی شبی امام غریب جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب ▪▪▪▪ جَدِّ ما را سوارها کشتند بین گودال بارها کشتند جَدِّ ما یک نفر ولی او را لشگری از هزارها کشتند اعتبار تمام عالم را جمع بی اعتبارها کشتند چکمه را روی عشق  می کوبند جد ما را شرارها کشتند خواهرش را پس از بریدن سر خنده ی نیزه دارها کشتند وای از عصر روز دهم وای از ضربه ی دوازدهم ▪▪▪▪▪ لب خنجر به روی حنجرش بود به سویش چشم های دخترش بود تمام لحظه های سر بریدن  سرش بر روی پای مادرش بود ▪▪▪▪▪  زنهای نوغان (یکی از مناطق قدیمی و تاریخی مشهد است) مهریه هاشون را حلال کردند، گفتند: مهریه مون حلال، ما هم می خواهیم بریم تشیع پیکر پسر فاطمه، زن ها همه اومدن اینقدر گریه کردن و صورت خراشیدن، اومدن گل ها رو کنار زدن بتونن جنازه رو پیدا کنن، اما... یه جای دیگه گفتن: سر پسر پیغمبر داره میاد زن ها رفتن روی پشت بام سنگ برداشتن، اینقدر سنگ زدن سر عزیز دل فاطمه روی زمین افتاد، پیشانی زینب شکست، ای وای حسین…..   حسین آرام جانم حسین روح روانم 🎤  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محمد قولی میاب (کوثر)
     تقدیم به پیشگاه مقدس امام رئوف حضرت امام رضا علیه السلام       ❤️ بهشت موعود! ❤️ ببوی آن که زند دست دل به  دامانش سلام  می کند از گوشه ی  شبستانش چه شعرهاکه به درگاه دوست آورده ست اگر   امان   بدهد  چشم های  گریانش هزار   نه  ، که   هزاران  هزار  ارادتمند تنیده اند   به  هم  در  طواف  ایوانش به  بی کرانه ی دریای  عشق  می ریزد که  دست و پا  بزند در یم  خروشانش برآن ضریح که حبل المتین باور اوست خدا  کند   برسد  دست  های لرز ا نش هزار مثل سلیمان غلام حشمت اوست هزار  حاتم    طایی   گدای   احسا نش خدای من مگرآنجا بهشت موعود است که هرکه راه درآن یافت تازه شد جانش پی  تسلی  دل های  بی  قرار  از  عشق خوشا  سفر به شفا  خانه ی  خراسانش تو در حریم رضا (ع) هستی و نمیدانی که من چه میکشم از روزگار  هجرانش خد ا کند که به  زودی  دوباره  با یاران شویم  درحرم  قدس او  غزل خوانش مباش  از کرمش  نا   امید  ای «کوثر» که  نیستیم  کم از  آهوی  هرا سا نش! محمد قولی میاب «کوثر»
برای مداحان اهل بیت(علیهم السلام) خدا به سورۀ یاسین ستود طاهایش که مدح اوست سزاوار ذات ذوالمِنَنی ولیک خوش‌دلیِ «خوشدل» این بُوَد در حشر بگویدش که تو مداح اهل بیت منی ✍️خوشدل تهرانی
🌺🌸حلول ماه ربیع‌الاول، ماه سُرور و شادی اهل بیت(علیهم السلام) مبارک باد.🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت ۲۷ شهریور، روز درگذشت و روز «شعر» و «ادب»: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 همه شهر را گرفتی تو به شعر، «شهریارا»! تو که شهریار شعریّ و امیر شهر، یارا! به بسیط خاک رفته همه جا سرود پاکت به درآی شهریارا و بگیر شهر ما را ز فراز قاف رفعت بگشای چتر دولت که به زیر سایه ی تو شود آشیان هُما را چکد آب زندگانی ز مداد و خامه ی تو که گرفته کلک شعرت سرِ چشمه ی بقا را چو فرشتگان الهام، ببین و بازگو کن ز نقوش لوح تقدیر مشیّت قضا را تو سرود آسمان را، برِ خاکیان فروخوان ز علی(ع) بگو که بینند جمال کبریا را تو چنان به وصف مولی سخنی صواب گفتی که خدا به شهد شعر تو کرم کند شفا را تو به این گدایْ گفتی در خانه‌ی علی زن «که نگین پادشاهی دهد از کرم، گدا را» به خدا قسم! خدا را به رخ علی توان دید «به علی شناختم من، به خدا قسم! خدا را» ز درآمدی و آمد به سر انتظار حافظ که سحر پیام می داد به سوز دل صبا را همه شب درین امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را من و ورد ذکر یارب من و این دعای هرشب که خدا نگاه دارد ز نگاه بد شما را همه هست های و هوایم به خدای گفت و گویم که خدای من بگردان ز جناب او بلا را دهن تو را ببوسم به سپاس آن که گفتی «علی! ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟» ز «رياضی» اين غزل را كه سرود آسمانی است پي عرض خير مقدم بپذير، «شهریارا»! 📕دیوان ریاضی یزدی، ص۳۷۹_۳۸۰
💠 حدیث روز 💠 💎 روایتی که شاعران باید بخوانند 🔻قال رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ـ لَمّا سُئلَ عنِ الشِّعرِ: إنّ المُؤمِنَ مُجاهِدٌ بِسَیفِهِ و لِسانِهِ ، و الذی نَفسی بیدِهِ لَکأنّما یَنضِحُونَهم بِالنَّبلِ. ❇️ همانا مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد می‌کند؛ سوگند به آن که جانم در دست اوست، شاعران [مؤمن با شعر خود گویی] به دشمن تیر می‌اندازند. 📚 مجمع البیان : ۷/۳۲۶ @HawzahNews