تمام عرش با هفت آسمان افتاده بر پایش
شبانه روز می چرخد زمین دورِ قدمهایش
نگاهش نافذ و گیراست مخصوصا دم ِ پیکار
صلابت پرور است و مردِ میدان! مثلِ بابایش
أباالفضل(ع) است و زانو میزند پیشَش فضیلت ها
به میدانِ جوانمردی و غیرت نیست همتایش
همینکه راه می آید فراری میشود دشمن
أشِدٌاءُ علَیَ الکفّار یعنی قدّ و بالایش
مبادا لحظه ای وقتِ غضب شمشیر بردارد
که عزرائیل می آید به همراهِ بلایایش
دخیلِ دستهایش بود اهل عالمی اما
علمدارِ همه عالم؛ رقیه(س) بود دنیایش
برای دردمندان یک نخی از چادر زینب(س)
به دورِ نسخه می پیچد؛ فدایِ این مداوایش
شنیدم از حسین بن علی(ع) دل برده هر لحظه
تبرّی و توَلّایش ، تولّی و تبرّایش
بنا شد در مصافِ کربلا؛ باشد فقط سقّا
به رویِ هر دو چشمش بود دستوراتِ آقایش
همین شد که نخورد آب و به جایش تیرِ بی وجدان
اصابت کرد بر آن چشم ِ از عصیان مُبرّایش
برایش نیزه ها را کاملا با زهر آغشتند
زدند و کِل کشیدند و مهیّا شد تماشایش
دو دستش شد قلم در علقمه باب الحوائج شد
به دستِ حضرتِ زهرا(س) محوّل شد تسلّایش!
#مرضیه_عاطفی #محرم #شعر #تاسوعا #حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa
هزار قِصه ی ِنا خوانده در جهان باقیست
هزار جلوه ی ِ روشن در آسمان باقیست
ز حرمت و ادب و مهرورزی و رشادت او
هنوز نبض ِ وفا در ضمیر ِ جان باقیست
لب ِ ترک ترک و خشک ِعباسش می گفت
که شرم ِآب ، هنوز در فرات ِجان باقیست
ز بانگ العطشی ، بی درنگ به خود پیچید
سوار ِمرکب ِعشقی ، که تا زمان باقیست
مسیر ِ راه ِ عُروج را ، به حقّ ، شتابان رفت
به روح ِخشک ِفراتی که در مکان باقیست
سپر نمود تن و سینه و دو دست ِ رشید
چنان که حرمت ِاو ، بر سر ِزبان باقیست
نداشت دست ولی زیر لب همی می گفت
که آب مَشک نریزد ، که تا توان باقیست
عَمود به سر نشست ، چون پدر در محراب
که جای ِسجده ِخورشید برآستان باقیست
دمی که خورد زمین ریخت به هم دور و برش
هنوز مَشک و دو دست ِخدا نشان باقیست
#سیدمحمود_سیدموسوی #تاسوعا #حضرت_عباس #شعر #محرم #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نمنم به خروش آیم و هِقهِق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دلها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت
فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت
با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت
صد حیف که آن یار وفادار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
انگار که در علقمه غوغا شده آری
خونبارترین واقعه برپا شده آری
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری
این قافله را قافلهسالار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر!
ای قصۀ دست تو غمانگیز، برادر!
بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر!
برخیز! حسین آمده برخیز! برادر!
عباسترین حیدر کرار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
#حسین_علاءالدین #حضرت_عباس #شعر #تاسوعا
📜 @sheraneh_eitaa
آن دشت بلا که داغ بر دلها کاشت
آنجا لب گلها چه ترکها برداشت
عباس! درونش رگ غیرت جوشید
او دست به روی دست هرگز نگذاشت
#فرهاد_کرمی #شعر #ارسالی_مخاطب #حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa
چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم، چشم ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
#شعر #ژولیده_نیشابوری #حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa
آمد به سمت رود امیری امیر وار
شیراوژنی دلیر و هژبری هژیر وار
خیز پلنگ برده به سگ های گرد رود
میتاخت سمت گلهی کفتار شیر وار
ابرو چنان کمان که خمیده به زور زه
مژگان به روی پلک نشان کرده تیر وار
مژگان به روی پلک همانند صد عصا
در حجرهی عتیقه فروشی که پیر وار
از او اشاره کردن و جانباختن ز ما
پیغام های چشم سیاهش سفیر وار
پایین پَریده از سر زین بلند اسب
از چشم او چکیده دو نهر غدیر وار
بالا بلند سینه ستبر سترگ تن
انبوه خصم پیش شکوهش حقیر وار
رویینهای شبیه زره روی گردهاش
گسترده نرم نرمک خود را حریر وار
زاغ شب سیاه پریده به سمت روز
چنگ آخته به لختهی ماه پنیر وار
با چند قرن فاصله جانهای عاشقان
در بند اشتیاق وصالش اسیر وار
ماهی چو او ندیده به خود آسمان شب
اینگونه روسپید و درخشان منیر وار
تن میکنیم از بغل جان که زیر پاش
فرشی بگستریم کبیر و کویر وار
بر بوریا نشین عمارتگه علی
خاک ره است پیکر یاران حصیر وار
بوی خوش تو بود که پیرامن فرات
پیچیده بود مثل گلابی عبیر وار
از چشم شب به شام غریبان چکیده بود
اشکی به شرم گشته گدازان و قیر وار
قارون و گنج های عظیمش نشستهاند
در جادهی عبور تو شاها فقیر وار
در کیش پایمردی اگر لنگ میزنیم
اما خوش است اعرجی، ابن کثیر وار ۱
#علیرضا_اطلاقی #شعر #حضرت_عباس
۱ـ مُسلم بن كَثیر اَزْدی، ملقّب به اَعْرَج (لَنگ) از جانبازان جنگ جمل و یاران امام حسین علیهالسلام که از اولین شهدای کربلا بود.
📜 @sheraneh_eitaa
شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل
کسی که خندهاش آئینهی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل
همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد
همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل
به لطف گوشهی چشمش مسلمانیم و آنکس که
به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل
میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید
به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل
به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید
أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل
شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی
نرفته ناامید از خانهاش سائل، ابوفاضل
مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده
برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل
#میثم_کاوسی #شعر #حضرت_عباس #میلاد_حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa
هرچند که در عشق به وسواس رسیدیم
لب تشنه به سرچشمه ی احساس رسیدیم
با شبنمی از اشک به الماس رسیدیم
وقتی به در خانه ی عباس رسیدیم
ای عشق! دخیلیم به لبخند ملیحت
پر می کشم امشب به تمنای ضریحت
تا بودم و تا هستم و تا عشق تو باقی ست
تا در دلم احساس خوش یاس و اقاقی ست
تا در سر من شور حجازی و عراقی ست
سرمستم و مستی من از حضرت ساقی ست
ساقی نجف! از می سقای تو مستم
مابین دوراهی نجف-علقمه هستم
امشب حرم کعبه همین بیت گلین است
بنت اسد امشبمان ام بنین است
با نام علی نام ابالفضل قرین است
والله اسدالله همین است همین است
یعنی که علی آمده از راه دوباره
بنت اسد آرد اسدالله دوباره
خوب است که من بعد نیاید سحر از راه
وقتی که بلند است شب از طلعت این ماه
ماهی که درخشیده به دستان یدالله
ای دست نگاه حسد از روی تو کوتاه
شب بارقه ای در دل چشمان سیاهت
لاحول ولا قوه الا به نگاهت
آیا قلمی هست که روزی بتواند
تا مدح تو را بر خط دفتر بنشاند
اوصاف تو باید به جنونم برساند
جا دارد اگر عالمی از شوق بخواند
ای اهل حرم میر و وعلمدار رسیده
سقای حسین سید و سالار رسیده
کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکار
کافیست بگیری به کفت تیغ، علی وار
دشمن شود از ضربه ی شمشیر تو بیزار
کی آینه ی تیغ تو گیرد رد زنگار
ای معرکه مغلوب تو و غرش خشمت
بی جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت
در وصف تو در کام گرفتیم زبان را
مشتاق تو دیدم طپش هر ضربان را
عشق تو برانگیخته ادیان جهان را
مسحور خودش کرده دل ارمنیان ر
چون آذریان امشب، می خوانمت از جان
قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان
#محمدعلی_بيابانی #میلاد_حضرت_عباس #حضرت_عباس #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
با آمدنت ام بنین غوغا کرد
دیدند تو را نذر بنی الزهرا کرد
دست تو علی! چهار شعبان بوسید
کاری که حسین! روز عاشورا کرد…
#محمدحسین_مهدی_پناه #شعر #میلاد_حضرت_عباس #حضرت_عباس
💐 ولادت قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز مبارک باد💐
📜 @sheraneh_eitaa
رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل
هر کس که مسلمان شده با دین اباالفضل
از جانب خورشید به من مرحمتی شد
چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل
لبتشنگی آل عبا چیز کمی نیست
از منظر چشمان جهانبین اباالفضل
ای کودک ششماهه که در لحظهی رفتن
لبخند تو شد مایهی تسکین اباالفضل
شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار
از حالت پیشانی پُرچین اباالفضل
زیباتر از این چیست که در معرکهی عشق
زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل
هستیم گدایانِ درِ خانهی عباس
هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل
او باعث و بانی شده تا شعر بگویم
دریای معانی شده تا شعر بگویم
#احمد_علوی #شعر #حضرت_عباس #میلاد_حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa
ای دست طلب بسته به دامان اباالفضل
بسپار دل خویش به دستان اباالفضل
سر میرود از خاطرهها عطر گل یاس
هر جا بدمد عطر گلستان اباالفضل
امواج عجیبیست در این دشت عطشنوش
گیسوی دلاویز و پریشان اباالفضل
هر حلقهی آن زلف پر است از دل پر خون
در بند و رها گشتهی درمان اباالفضل
دلداده و جانداده و سرداده و سرمست
این است فقط حال محبان اباالفضل
شب مُردم و در صبح جنون زنده شدم باز
عشق است و سحرخیزی یاران اباالفضل
"بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است "
این رزق حلالیست ز دستان اباالفضل
میگریم و میمیرم و سر میکشم از خاک
هر لحظه منم گوش به فرمان اباالفضل
این دل که چنان شمع پر از سوز و گداز است
شرمنده شد از دیدهی گریان اباالفضل
بسیار گدا شاه شد از دست کریمش
دریای عطا سفرهی احسان اباالفضل
یارا برسان منتقم خون خدا را
یارا بگشا این گره را جان اباالفضل
#محمدحسین_صفاریان #شعر #حضرت_عباس #میلاد_حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
چون شاخه گل محمدی، دست تو را
بر دیدۀ خود نهاده و بوسیدند
#شعر #میثم_مؤمنی_نژاد #حضرت_عباس #میلاد_حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa