تو را بانوی آب و آینه گفتند، از این جاست
که در آیینه ی چشمانتان خون خدا پیداست
تو را زینب صدا کردند و گشتی زینت بابا
عجب زینت شدی بانو در این دنیا و آن دنیا!
تو در پروردگارت غرق و گلگون کردهای دامن
سرودی شعر فتح و خطبهات رسواگر دشمن
پرستارِ یتیمانِ شهیدانِ چو گل پرپر
و امیدِ زنانِ بیپناهِ آل پیغمبر
مگر در اوج غمها از خدا بانو چه میخواهی؟
که در اوج مصیبت هم تو شفع و وتر میخوانی؟
مصائب را شکستی و ندیدی غیر زیبایی
تو پرچمدار هر آزادهای در اوج شیدایی
#محمودی #شعر #حضرت_زینب #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
محمود شاهرخی سال ۱۳۰۶ در شهر بم متولد شد. وی پس از گذراندن دوران متوسطه به تحصیل علوم دینی در شهرهای کرمان، یزد، نجف و قم پرداخت. به دلیل ارادت به استادش سیدمحمد که متخلص به مجذوب بود، تخلص «جذبه» را برای خود برگزید. پس از پیروزی انقلاب، همکاری خود را با صدای جمهوری اسلامی آغاز کرد و به نوشتن مقالات و متن برنامههایی مانند «نوای نی» پرداخت. بسیاری از اشعار او با موضوعات عرفانی، انقلابی و دفاع مقدس سروده شده که در مطبوعات منتشر میشده است. او با حوزۀ هنری و شورای عالی شعر صدا و سیما همکاری داشت و عضو شورای اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. شاهرخی در سال ۱۳۸۱ بهعنوان چهره ماندگار انتخاب شد. وی سرانجام در ۲۵ آبان ۱۳۸۸ از دنیا رفت. «در غبار کاروان»، «واپسین یادگار بر صحیفه روزگار»، «ز اشک پرس حکایت» و «ز شمع پرس حکایت» از آثار او است.
#معرفی_شاعر #محمود_شاهرخی
📜 @sheraneh_eitaa
تویی که قبلۀ جان خاک آستانۀ توست
عفاف، پردهنشین حریم خانهٔ توست..
تویی عقیلهٔ عترت، تویی سلالهٔ نور
که نقد عصمت حق گوهر خزانهٔ توست
تو زینبی که خِرَد غرق لُجّهٔ حیرت
ز قدر و منزلت روح بیکرانهٔ توست..
چنان ز منطق شیوا به خصم طعنه زدی
که سرشکسته ز آزار تازیانهٔ توست
یزید رفت و از او در جهان نماند اثر
نه شام، بلکه به هر کشوری نشانهٔ توست
تو آن خطابهٔ والا به نقل گفتی باز
که داستان غم مادر یگانهٔ توست
هنوز چشم سماواتیان به دامن طف
به سوی نافله و گریهٔ شبانهٔ توست
نه داستان تو تنها حدیث عاشوراست
که از کران ازل تا ابد زمانهٔ توست
پیام خون شهیدانِ عرصۀ تاریخ
رسالتیست که تا حشر زیبِ شانۀ توست..
#محمود_شاهرخی #شعر #حضرت_زینب
📜 @sheraneh_eitaa
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی خانم پروانه علیپور
📜 @sheraneh_eitaa
گفتم به یار غمزه چشم تو دلرباست
لعل تو شکر است کلام تو جان فزاست
زلف تو عنبر است ز کوتش به ما رواست
ای نازنین صنم دل تو مایل جفاست
عمر عزیز ماست چه حاصل که بی بقاست
یکدم ز دام عشق تو جانا رها شدم
بنگر چسان به درد و الم مبتلا شدم
از بهر تو ز قوم و ز خویشان جدا شدم
«تنها نه من به خال لبت مبتلا شدم »
«بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست»
از بهر تو مدام اسیرم به درد و غم
جور و جفا بس است رها کن مرا زغم
زلف سیاه تست چه پرپیچ و پر زخم
چشمت گر اندکی به سیاهی زند رقم
فیروزه را نظر چه کنی دیده را جلاست
تکذیب غیر، نقص کمالت نمیشود
ماه بلند همچو هلالت نمیشود
ابروی زرد نقص جمالت نمیشود
سر سوره کلام خدا اکثرش طلاست
ترسم از آنکه مرگ هوای دلم کند
تب عارضم گرفته اجل غافلم کند
غسال شوید و بر دو در گلم کند
رفتم بر طبیب علاج دلم کند
آهی کشید و گفت که این درد بی دواست
چشم طمع بپوش تو ایدل از این جهان
پیمانه پر کنیم چه از پیر و از جوان
روزی به عزم سیر به صحرا شدم روان
صیاد می دوید و اجل از پیش دوان
گفتم مرو مرو که تو را مرگ در قفاست
ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن
بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن
ما را به خاندان مروت حواله کن
«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن
گر زین میانه جام ببرم شاهدم خداست
#شعر #حاجب_شیرازی
📜 @sheraneh_eitaa
بیا اجازه نده عاشقت عذاب ببیند
چرا همیشه حرم را فقط به خواب ببیند?!
به خواب دیدم از اینجا نمای گنبدتان را
عجیب نیست اگر تشنه ای سراب ببیند
مرا به پشت در عادت بده به خرده طعامی
همین بس است تو را "دیده" در نقاب ببیند
گدا نمی رود از پشت درب خانه ی مولا
اگر دوباره امیدی به فتح باب ببیند
نگاه چپ بکند دشمنی به سمت حریمت
جهان دوباره به خود باید انقلاب ببیند
مدافع حرمت گفته بود قبل شهادت
مگر بمیرد و این صحن را خراب ببیند
#حمیدرضا_محسنات #شعر #امام_حسین
📜 @sheraneh_eitaa
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
دگر قمار محبت نمیبرد دل من
که دستِ بردی از این بختِ بدبیارم نیست
حساب جاری من گو ببند باجهٔ بانک
که من به بودجهٔ عمر، اعتبارم نیست
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
جهان فریب دهد آدمی به نقش و نگار
مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
تو میرسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست
قطار قافلهٔ همرهان مرا بگذشت
که من بلیت و گذرنامهٔ قطارم نیست
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست
به لالههای چمن چشم بسته میگذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست
غزال من تو چه شاخ نبات بودی، حیف
که من چو خواجه غزلهای شاهکارم نیست
ز نام بردنِ خود نیز شرمم آید و ننگ
که شهریارم و آن شعر شهریارم نیست
#شعر #شهریار
📜 @sheraneh_eitaa
شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست
وین جان به لب رسیده در بند تو نیست
گر تو دگری به جای من بگزینی
من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست
شبتون در پناه حق
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اولين صبح پس از او ديدم
زندگى بى وقفه
بى تعصب به جدا بودنمان
در تب ثانيه ها مى گذرد
اولين صبح پس از او ديدم
زندگى در همه جريان دارد
الا من
زندگى خواب نبود كه من از آن بپرم
باورش هم سخت است
حس تلخى مى گفت
او بدون تو ولى خوشبخت است
|صبحتون بخیر و پر امید🌸🍃
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آمد به صد شوخی ز در ترکی که خونها ریخته
خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته
چون او نباشد هیچکس سالار خوبانست و بس
خوبانش زین ره هر نفس سر در کف پا ریخته
خورشید شمع خرگهش کیوان غلام درگهش
جانهای شیرین در رهش طوعا و کرها ریخته
در مکتب او جاودان آدم بود سر عشر خوان
تا نقش علمه البیان بر لوح اسما ریخته
ادریس در تدریس او شوید ورق در آب جو
وز نامه خود آبرو قسطای لوقا ریخته
با معجز عیسی لبش با نوش احمد مشربش
با دست قدرت قالبش ایزد تعالی ریخته
بخشد تعین ذات را روزی دهد ذرات را
اشباح موجودات را او در هیولا ریخته
از حرز مریم جوشنی بر کتف عیسی دوخته
وز مغز آدم عطسه ای بر خاک حوا ریخته
فضل همیمش صبح و شام این چار عنصر را بجام
آنسان که بایستی مدام از هفت آبا ریخته
بر کاخ نصرش ای فتی نصر من الله آیتی
در جام فتحش شربتی ز انا فتحنا ریخته
چون پرده بردارد ز رو گیرد جهان از چارسو
از بس کرشمه ناز او از روی زیبا ریخته
روح الله آید جان بکف در درگهش با صد شعف
گردد براهش از شعف خون مسیحا ریخته
دجالها را برکشد با صد مذلتشان کشد
هم نار گبران خامشد هم آب ترسا ریخته
خونی که هنگام جدل در سینه کرار یل
از اهل صفین و جمل وز این گوارا ریخته
خواهد تلافی کرد تا فرصت بدست آورد تا
خونشان کند از گرد نا بر سطح غبرا ریخته
ای مهدی صاحب زمان کز عکس تیغت آسمان
رنگ شفق را جاودان بر طاق خضرا ریخته
لختی به محزونان نگر سوی جگرخونان نگر
در ساغر دونان نگر شهد گوارا ریخته
ما تلخکام از زهر غم خونمان شراب و طعمه هم
بر خوان شومان دژم صد گونه حلوا ریخته
خصم ترا با آبها آمیخته جلابها
ما در غمت خونابها از چشم بینا ریخته
ای سایه مهر تو پر گسترده بر شمس و قمر
وی مایه قهرت شرر بر هفت دریا ریخته
بنما رخ چون ماه را مرآت وجه الله را
و آن غمزه جانکاه را کز چشم شهلا ریخته
در مولدت میر اجل آراسته جشنی بی خلل
وز دست او در این محل زر بی تقاضا ریخته
میراست یکدریا کرم میراست یک گردون همم
جودش گه بخشش درم بر پیر و برنا ریخته
ویژه بمن کز شعر تر مدح ترا خواندم ز بر
دارم ببارش چون گهر ابیات غرا ریخته
چون نیک خواندی مقطعش بشنو چهارم مطلعش
تا بینی از هر مصرعش شهد مصفا ریخته
#شعر #ادیب_الممالک #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند
کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
وز یاد تو هیچگه تغافل نکنم
تا حشر اگر برند بندم از بند
#شعر #ایرج_میرزا
📜 @sheraneh_eitaa
السلام علیک یا بقیة الله الاعظم
یا حجة بن الحسن
ارواح العالمین لتراب مقدمک الفداء
🌹🌾🙏🌹🌾🙏🌹🌾🙏🌹🌾🙏
جمعه شد باز ز کف داده دلم ، صبر و قرار
از غم غیبت او خون به دلم ، لیل و نهار
انتظارش زده آتش به دل پیر و جوان
گشته ام خسته ز هجران رخ حضرت یار
سینه ام شرحه شد از بس که زدم آه و فغان
شده ام بی پر و بال و ز غمش زار و نزار
خون ز دل گشته روان و همه جا گشته خران
خم شده قامت جانم ، شده ام لاله عذار
هر کجا هست دلم در پی دیدار رخش
دشت و صحرا و به هر منزل و ماوا و دیار
می رسد وارث پیغمبر و زهرا و علی
می شود زنده عدالت ، همه جا سبز و بهار
تو بیا تا که دلم زنده شود با نگهت
روح و جانم بفدایت بشود بذل و نثار
پسر فاطمه ای جان به فدای رخ تو
تو بیا یوسف زهرا که تویی اصل و مدار
تو بیا تا که جهان زنده شود از قدمت
تو همان قلب جهانی و همان وزن و عیار
#شعر #محمدصادق_ربانی #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa