🔹 غمت مباد که این باغ زنده میماند
۱۰ قاب شاعرانه از تشییع شهدای خدمت
«آن روز گدازه دلم را دیدم
خاکستر تازهٔ دلم را دیدم
وقتی که به روی دوش مردم میرفت
تشییع جنازهٔ دلم را دیدم»
مصطفی محدثی خراسانی
تشییع، آخرین دیدار ما با عزیز سفر کردهمان بود. در این بدرقه، اشک چشممان را پشت سر شهدا جاری کردیم. در این روزها نه فقط حالوهوای دل ما، بلکه حالوهوای آسمان نیز بهگونهای دیگر بود؛ گاهی بارانی و گاهی بغضآلود. اما این بغض و سوگ را به حماسه تبدیل کردیم و چه خوش گفت محمدمهدی سیّار: «از سوگ، حماسه ساختن شیوه ماست». «حماسهٔ تشییع» اتفاقی بود که ما مردم ایران رقم زدیم. تشییع شهید یک تشییع عادی برای سوگواری نیست؛ بلکه فریاد عهدی است که با راه آن شهید بسته میشود و چه خوش که این فریاد رساتر باشد.
در این فرسته، منتخبی از عکسهای تشییع شهدای خدمت در ۵ شهر مختلف را آوردهایم و شعرهای سروده شده در سوگ شهد رئیسی و یاران همراهش را ضمیمه کردهایم.
📜 @sheraneh_eitaa
چه جان باشد که جانانش نه پیداست
چه سر باشد که سامانش نه پیداست
چه عیدی باشد آخر در جهان نو
چو جان من که قربانش نه پیداست
خیال روی تو در دیده ی من
چنان آمد که مهمانش نه پیداست
مرا دردیست در دل از فراقش
مسلمانان که درمانش نه پیداست
به جان آمد دلم از درد دوری
شب هجر تو پایانش نه پیداست
چنان دل برد از دستم به یک بار
که در زلف پریشانش نه پیداست
جهان گفتا بگیرم دامن دوست
چو از چشمم گریبانش نه پیداست
بزد تیری ز غمزه بر دل من
چنان گم شد که پیکانش نه پیداست
#جهان_ملک_خاتون #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اکبر عباسی در ۱۳۴۶/۰۹/۱۵ در روستای فهندر تربت حیدریه در خانهی غلامعباس و فاطمه به دنیا آمد. پدربزرگش که ژاندارم بازنشستهی دورهی رضاخان بود در روستای فهندر خانه داشت. مردی خوشذوق و باسواد بود و اولین شعرها را او در گوش علی اکبر زمزمه کرد. به رغم اینکه در تربت حیدریه خانه داشتند اما بیشتر دوران کودکی علی اکبر نزد پدربزرگ و در روستا گذشت. وقتی هفت ساله شد به خاطر عشق و علاقهای که به فضای روستا داشت پدربزرگ او را در دبستان روستای فهندر ثبت نام کرد و کودکی علی اکبر گره خورد به دشتها، مزارع، گلههای گوسفند، باغها و کوچهباغهای روستای فهندر.
علی اکبر عباسی از شاعران شناختهشده و محبوب تربت حیدریه است. نام این آزادمرد در ذهن مردم تربت حیدریه با «سمندرخان» گره خورده است. سمندرخان سالار شخصیت اصلی داستانی منظوم است که جناب عباسی در دهههای هفتاد و هشتاد سروده است
اولین جرقههای شعر را در زندگی علی اکبر عباسی باید در دوران راهنمایی جست. شعرهایش در این دوران ساده و برای نوجوانان جذاب بود و در مدرسه او را به عنوان شاعر میشناختند. غریزهی شعر باعث میشد حتی اولین شعرهای او در وزن بیاشکال و در قافیه کماشکال باشد اما در آن زمان شعر برای علی اکبر عباسی بیشتر سرگرمی بود تا هنر. او در مورد ادامهی این راه میگوید «وقتی به دبیرستان رسیدم استاد محمد رشید با شنیدن شعرهایم خیلی تشویقم کرد و با راهنماییهای ایشان توانستم کمکم راهم را در وادی شعر پیدا کنم.
#معرفی_شاعر #علی_اکبر_عباسی
📜 @sheraneh_eitaa
عشق یک اتفاق شیرین است ، اتفاقی که گاه می افتد
مثل آن شعله ای که یک لحظه ، توی انبار کاه می افتد
قدری آهسته تر برو ای ماه ، شب در آغوش چشم تو خواب است
میروی پا به پای چشمانت آسمان هم به راه میافتد
یک تبسم اگر زلیخا را شیوهی دلبری بیاموزی
حتم دارم که یوسف معصوم، هم به چاه گناه میافتد
وه چه سرهای سرسپرده به عشق ، داده طوفان عاشقی بر باد
ما در این مهلکه، در این غصه، کز سر ما کلاه میافتد
شاه دل را مطیع خود کرده ،عقل خودکامهی مخالف عشق
غم مخور، این وزیر نالایق روزی از چشم شاه میافتد
هیچکس لایق نگاه تو نیست، بین صدها هزار صخره و کوه
در دل آبگیر چشم پلنگ ، شب فقط عکس ماه میافتد
راه سوم ندارد این بازی ، آخر قصه ی بشر این است
یا به شمشیر عشق می میرد ،یا به روز سیاه می افتد
صخره صخره، قدم قدم، دارم به تو نزدیک میشوم ای ماه!
#شعر #علی_اکبر_عباسی
📜 @sheraneh_eitaa
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعر حامد عسکری برای دوستش که در عشق پاستیلی شکست خورد!
📜 @sheraneh_eitaa
دلاور برون راند آن فیل زود
خروشان وجوشان بیامد چه دود
به فرهنگ بربست راه ستیز
به کف داشت از کینه ساطور تیز
به فرهنگ گفتن که اندر نبرد
ندیدی هنرهای مردان مرد
نمودی به مردان ما دستبرد
ولی کس ز من گوی مردی نبرد
به من در جهان کس هم آورد نیست
بمغرب زمین کس چه من مرد نیست
کنم پیکرت رابساطور نرم
که من چون پلنگم توئی همچو غرم
بدو گفت فرهنگ کای پرگزاف
ز مردان نه نیکوست آئین لاف
من امروز بینم یکی مرگ تو
بکوبم بگرز گران ترک تو
بگفت این و زی رزم آورد روی
برآمد ز گردان یکی های هوی
یکی تیر برداشت پیکان سترک
بزد بر بر زنده پیل بزرگ
نشد تیر بر فیل او کارگر
که بودی در آهن ز پا تا به سر
برافراخت زرفام ساطور کین
خروشان و بر ابرو افکنده چین
درآمد خروشان بتنگ اندرش
برافروخت به ساطور و زد بر سرش
زمن گفت مانا که برگشت بخت
زمن بخت خواهد بپرداخت رخت
بگفت این و یکباره جنگ آورید
مر این مغربی را بچنگ آورید
#شعر #عثمان_مختاری
📜 @sheraneh_eitaa
ای دل از عشق گر دمی یابی
بر کف خاک آدمی یابی
گر دمی خفته عشق در دیده
از ازل تا ابد دمی یابی
پادشاهی کنی سلیمان وار
اگر از عشق خاتمی یابی
#شعر #مهستی_گنجوی
📜 @sheraneh_eitaa
بیا با خنده ات پایان شب های سیاهم باش
به روی بی بی و سرباز تقدیرم تو شاهم باش
ندیدم میوه ای خوشتر از آن لب های شیرینت
ببوس این آدم خود را شریکی در گناهم باش
که می داند که تا کی این جهان پاینده خواهد ماند
یک امشب را گره از زلف وا کن سجده گاهم باش
دلیل خنده های گل نگاه گرم خورشید است
نگاهی کن دلیل خنده های گاه گاهم باش
پناه موج های سر شکسته قلب ساحل هاست
کدامین سو روم ای ساحل من تو پناهم باش
#شعر #ارسالی_مخاطب #معین_غلامی_نشلجی
📜 @sheraneh_eitaa