eitaa logo
شعرکده
97 دنبال‌کننده
84 عکس
25 ویدیو
0 فایل
ارتباط و ارسال شعر @khak_mgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش" از آنهایی که مال ارمنستان است انگورش! از آنهایی که حافظ خورده و‌ در شعر آورده ولی یک عده می‌گویند عرفانی‌ست منظورش! از آنهایی که می‌گویی به ساقی زود جورش کن و ساقی نیز در عرضِ دو ساعت می‌کند جورش! از آنهایی که وقتی می‌روی بالا دو پِیکش را به زانویِ چپت هم نیست مُلک و امپراطورش! از آنهایی که می‌اُفتی به یادِ رازی و کشفش و گویی نور بر قبرش ببارد، قبر بر نورش! از آنها که اگر غَسّال با آن مُرده را شویَد لبِ کارونِ آغاسی بخوانَد مُرده در گورش! اگر شیخی بفرماید حرام است این که می‌نوشی بنوشی پیکِ بعدی را به عشقِ شیخ و دستورش! اگر گوید کسی در آتشِ دوزخ بسوزی تو بنوشی تا بسوزد هم دلش، هم جای مذکورش! نپرس از من چرا در کوچه‌ها با دَبّه می‌گردی شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش @sherkade_mgh
تا چشم تو دیدیم ز دل دست كشیدیم ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم @sherkade_mgh
سرِ گیسوی تو در مشت گره خورده‌ی باد خبر از خانه‌ی ویران‌شده در مه می‌داد من همان نامه‌ی نفرین شده بودم که مرا، بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد .... داس بر ساقه‌ی گندم زدی و بی‌خبری آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد ... هر چه فریاد زدم، کوه جوابم می‌کرد غار در کوه چه باشد؟! دهنی بی فریاد ... داشتم خوابِ شفایی ابدی می‌دیدم که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد .... بغض من گریه شد و راه تماشا را بست از تو جز منظره‌ای تار ندارم در یاد ..... @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کبوتری، سحر اندر هوای پروازی به‌بام لانه بیاراست پر، ولی نپرید رسید بر پرش از دور، ناوکی جانسوز مبرهن است کازان طعنه بر دلش چه رسید شکسته شد پر و بالی، نزار گشت تنی گسست رشتهٔ امیدی و رگی بدرید گذشت بر در آن لانه، شامگه زاغی طبیب گشت، چه رنجوری کبوتر دید برفت خار و خس آورد و سایبانی ساخت برای راحت بیمار خویش، بس کوشید هزار گونه ستم دید، تا بروزن و بام ز برگهای درختان سبز پرده کشید ز جویبار، بمنقار خویش آب ربود بباغ، کرد ره و میوه‌ای ز شاخه چید گهی پدر شد و گه مادر و گهی دربان طعام داد و نوازش نمود و ناله شنید ببرد آنهمه بار جفا که تا روزی ز درد و خستگی و رنج، دردمند رهید به‌زاغ گفت: چه نسبت سپید را به‌سیاه ترا بیاری بیگانگان، چه کس طلبید بگفت: نیت ما اتفاق و یکرنگی است تفاوتی نکند خدمت سیاه و سفید ترا چو من، بدل خرد، مهر و پیوندیست مرا بسان تو، در تن رگ و پی است و ورید صفای صحبت و آئین یکدلی باید چه بیم، گر که قدیم است عهد، یا که جدید ز نزد سوختگان، بی‌خبر نباید رفت زمان کار نباید به کنج خانه خزید غرض، گشودن قفل سعادتست بجهد چه فرق، گر زر سرخ و گر آهن است کلید @sherkade_mgh
بازی با آرایه های ادبی ز لعل یار خواهم ضد شرقی به تصحیف و دری و قلب و تازی آدم از لعل یار چه می‌خواهد؟ خب مشخص است؛ بوسه! حالا این ضد شرقی همون بوسه است اما بایستی به کمک مصراع دوم به بوسه تبدیل شود. تصحیف و قلب دو بازی ادبی هستند. تصحیف یعنی جابجایی نقاط یک کلمه و تبدیل اون به یک کلمه دیگر. این جابجایی شامل حذف و اضافه کردن نقاط هم می‌شود. مثلاً میز تبدیل می‌شود به میر یا سراب تبدیل می‌شود به شراب. قلب هم یعنی جابجایی حروف یا حرکات یک کلمه و تبدیل اون به کلمه دیگر. مثلاً می‌شود از جابجایی کلمه ربیع رسید به عربی. یا از سرد رسید به درس. منظور از دری و تازی هم که فارسی و عریی است. یعنی شخص می‌تواند کلمه‌ای عربی را به فارسی یا بالعکس ترجمه کند. خب حالا با این سه ابزار یعنی تصحیف، قلب و ترجمه می‌خواهیم از کلمه ضد شرقی به بوسه برسیم: خب، ضد شرقی می‌شود غربی. غربی به کمک تصحیف می‌شود عربی. عربی به کمک قلب می‌شود ربیع. معنای ربیع در فارسی می‌شود بهار. بهار به کمک تصحیف می‌شود نهار. معادل نهار در عربی می‌شود یوم. یوم به کمک قلب می‌شود موی. معنای موی در عربی می‌شود شَعر. شَعر با قلب می‌شود شِعر. شعر در فارسی معادل بیت است. بیت در فارسی می‌شود خانه. خانه در عربی می‌شود دار. دار با قلب می‌شود راد. راد با تصحیف می‌شود زاد. زاد به فارسی می‌شود توشه و توشه با تصحیف می‌شود بوسه! ز لعل یار خواهم ضد شرقی به تصحیف و دری و قلب و تازی @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای نام تو بهترین سرآغاز بی‌نام تو نامه کی کنم باز ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند ای هیچ خطی نگشته ز اول بی‌حجت نام تو مسجل ای هست کن اساس هستی کوته ز درت درازدستی ای خطبهٔ تو تبارک الله فیض تو همیشه بارک الله ای هفت عروس نه عماری بر درگه تو به پرده‌داری ای هست نه بر طریق چونی دانای برونی و درونی ای هرچه رمیده وارمیده در کن فیکون تو آفریده ای واهب عقل و باعث جان با حکم تو هست و نیست یکسان ای محرم عالم تحیر عالم ز تو هم تهی و هم پر ای تو به صفات خویش موصوف ای نهی تو منکر، امر معروف ای امر تو را نفاذ مطلق وز امر تو کائنات مشتق ای مقصد همت بلندان مقصود دل نیازمندان ای سرمه‌کش بلند بینان در باز کن درون نشینان ای بر ورق تو درس ایام ز آغاز رسیده تا به انجام صاحب تویی آن دگر غلامند سلطان تویی آن دگر کدامند؟ راه تو به نور لایزالی از شرک و شریک هر دو خالی در صنع تو کامد از عدد بیش عاجز شده عقل علت اندیش ترتیب جهان چنانکه بایست کردی به مَثابتی که شایست بر ابلق صبح و ادهم شام حکم تو زد این طویلهٔ بام گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی خاکستری ار ز خاک سودی صد آینه را بدان زدودی بر هر ورقی که حرف راندی نقش همه در دو حرف خواندی بی کوه‌کنی ز کاف و نونی کردی تو سپهر بیستونی هر جا که خزینهٔ شگرفست قفلش به کلید این دو حرفست حرفی به غلط رها نکردی یک نکته دراو خطا نکردی در عالم عالم آفریدن به زین نتوان رقم کشیدن هم قصه نانموده دانی هم نامه نانوشته خوانی @sherkade_mgh
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست ماه عبادت است و من با لب روزه دار ازین قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من رو به حریم کعبه لطف اله کردنست گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست بوسه تو به کام من کوه نورد تشنه را کوزه آب زندگی توشه راه کردنست خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست   @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از نور، سهم محبس ما نیم روزن است هم شکر! عالمی به همین نیم روشن است آنچه که رشته ایم سرش دست ظالمی ست نخ! هر چه می کنیم گرفتار سوزن است پایان میوه داری تان دست خوردگی ست ای خوش حیای سرو که از بن سترون است! عریانی ام مگیر! که در مقتل ریا یا تن بدون جامه و یا جامه بی تن است! با این همه قیامِ سپیدارِ جان به کف پایان سرکشیِ تبر کُند گشتن است! عید آمده ست و خانه تکانی نمیکنم وقتی که گَرد خانه ام از خاک میهن است @sherkade_mgh
بگو شاعر که یا نور است او، یا آسمان، یا چه؟ یقیناً ماه، وصفش خارج است از درک دریاچه مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را چه باید خواند غیر از مادر امّ ابیها؟ چه؟ سلامش داده جبرائیل، در وصفش یقین دارم که باید از شب معراج چیزی گفت... اما چه؟ حسودانِ قریش او را رها کردند، حق می‌خواست، که رأس المال او عشق نبی باشد، به این‌ها چه! همه دار و ندارش خرج شد در راه پیغمبر چه سودی هست بالاتر از این در دار دنیا؟ چه؟ کسی که با خدیجه روز را شب کرده، شب را روز به غیر از دیدن زهرا دلش را خوش کند با چه؟ @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها اگر چه به جز حرف عید نیست بی تو اگر بهار نیاید بعید نیست با من چه کرد، رفتنت آن شب که برف هم حتی شبیه موی سپیدم سپید نیست خود را به دست موج سپردم که گم شوم اما هنوز ساحل غم ناپدید نیست از من چه انتظار به جز مرگ می رود وقتی که در دلم نفسی هم امید نیست روز جدایی است همه ماه و سال من روز رسیدنم به تو در سررسید نیست... @sherkade_mgh
شاخه به شاخه سبزی بید است می سوزد صفحه به صفحه شادی عید است می سوزد آتش گرفته برگ های شمسی تقویم؟ یا در غروبی تلخ خورشید است می سوزد؟ اسکندری خونریز در چشم تو می بینم در من شکوه تخت جمشید است می سوزد روشن تر از این دود مبهم چیست تقدیرم؟ در من چراغ شک و تردید است می سوزد   پا می گذارم پیش تر ، چشمم نمی بیند اما دلم... انگار فهمیده است می سوزد! @sherkade_mgh
شیرینی نام تو که در کام من افتاد شهد عسل و طعم رطب از دهن افتاد از پیکر گلپوش غزل پیرهن افتاد تا قرعه در این شعر به نام حسن افتاد این شعرِ متنتن، پُرِ الله شد امشب در بیت علی، حوض پُر از ماه شد امشب ماهی به جهان سر زده زیباتر از این؟ نه نوشیده کسی آب گواراتر از این؟ نه هر چار فلک دیده مسیحاتر از این؟ نه دنیا به خودش دیده شکیباتر از این؟ نه شکرانه‌ی میلاد تو در روزه نگنجد این بحر همان‌ست که در کوزه نگنجد امشب که وزید از طرف عرش شمیمی بی تاب دلم رفته به دنبال نسیمی دنبال مسیحایی و دنبال کلیمی افتاده عنانِ غزلم دست کریمی آیات غریبی‌ست شکوه حسنی را من عاشقم این سوره‌ی مکّی مدنی را حُسنش همه جا نُقل محافل شده امشب "یارب بحسن" ذکر نوافل شده امشب قرآن غریبی‌ست که نازل شده امشب از ماه بپرسید که کامل شده امشب از روی گُلَش، خانه‌ی زهرا شده گلشن ای نیمه‌ی ماه رمضان! چشم تو روشن حُسنی متولد شده در حصن حصینی بر خاک رسیده قدم عرش نشینی بَه بَه! چه جلال و جبروتی! چه جبینی! اَلعِزّةُ لِله! چه نقشی! چه نگینی! نازل شده بر خلق، عجب خیرکثیری! ُای شعر برقص آ... چه مراعات نظیری! حق ریخته در میکده‌ی چشم تو مستی پیدا شده از مستی چشمان تو هستی بی حوصله‌ای شیعه‌ی حیدر! چه نشستی؟ دامان کریم است بچسبید دو دستی والله که یک عمر به جایی نرسیده‌ست هرکس مزه‌ی عشق حسن را نچشیده‌ست چشم تو شرابی‌ست که میخانه پسند است این باده‌ی نابی‌ست که پیمانه پسند است زنجیر سر زلف تو دیوانه پسند است تنها نه فقط دوست، که بیگانه پسند است ای کاش که بی عشق تو معنا نشوم من از جمع شهیدان تو منها نشوم من واللیلِ اذا عسعسَ از موی تو گفته است والصّبح تنفّس، غزل روی تو گفته است حافظ چقَدر از شب گیسوی تو گفته است گل کرده اگر شعر من، از بوی تو گفته است تنها نه غزل راهِ خیالِ تو گرفته‌ست جبریل هم امشب پَر شال تو گرفته‌ست در حُسن، تویی مثل خداوند وحیدا روی تو بهشتی‌ست که وَعداً و وعیدا محتاج نگاه تو شقیّاً و سعیدا مَن ماتَ علی حبّ تو، قد ماتَ شهیدا ای ماه! تو را یک شب اگر بدر ببیند باید همه‌شب خواب شب قدر ببیند روز و شب ما بسته به لا و نعم توست ماه رمضان هم سر خوان کرم توست ما را غم خود نیست که این‌گونه غم توست با این همه، دل‌های محبان حرم توست در سینه‌ی ما، گوهر ما بودی از اوّل تنها غزل ناب خدا بودی از اوّل.. @sherkade_mgh
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری! افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است یا رب! این نقطهٔ لب را که به بالا بنهاد؟ نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است شحنه اندر عقب است و، من از آن می‌ترسم که لب لعل تو، آلوده به ماء العنب است پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ که دمادم لب من بر لب بنت العنب است منعم از عشق کند زاهد و، آگه نبود شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است عشق آنست که از روی حقیقت باشد هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد سودن چهره به خاک سر کویش سبب است @sherkade_mgh
50.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞یادگار 🏴پیشکش به آستان مَلَک پاسبان آقا و مولایم اميرالمؤمنين 🎤ملودی و صدای:محمد شهریاری 🖋شعر: محسن قاسمی(غریب) 🎹تنظیم کننده: حسن دینا 📽تصویر و تدوین: جواد هاشمی @sherkade_mgh
34.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیار دستت @sherkade_mgh