منزلگه یار است دل، ماوای دلدارست دل
از غیر بیزارست دل، کی جای اغیار است دل؟
جمعیت خاطر مده از دست بهر کار تن
در بارگاه قدس جان، پیوسته در کار است دل
گر در ره دلدار نیست، بر اهل دل عار است جان
از مهر جانان گر تهیست، بر دوش جان بار است دل
از پرتو رخسار او جان مجمع انوار شد
از عکس خال و خط او پیوسته گلزار است دل
تا روی او را دیدهام محراب جان ابروی اوست
تا چشم او را دیدهام پیوسته بیمار است دل
گیسوش تا آشفته شد دود از سر من میرود
تا شد پریشان زلف او مشتاق زنّار است دل
طرز خرام قامتش یاد از قیامت میدهد
جان واله از بالای او، بیخود ز رفتار است دل
بر دور شمع روی او پروانهٔ دل بیشمار
در تار زلفش مو بمو، گم گشته بسیار است دل
از روی او در آتشم از موی او در دود و آه
از خوی او جان در بلا، در عشق او زار است دل
تا در دل من جا گرفت، عشقش به دل ماوا گرفت
کار جنون بالا گرفت، از عقل بیزار است دل
گاهی ز وصلش سرخوشم گاهی بهجران مبتلا
گه سود دارد گه زیان، در عشق ما زار است دل
دل را به بند ای فیض در، از جسم و بگشا سوی جان
زان رهگذر راحت رسان، زین ره در آزار است دل
#فیض_کاشانی
🌸 @shernab
📌شعری از داماد مرحوم صدرالمتألهین مرحوم فیض کاشانی، درباره برتری عرفان و علمعاشقی، بر تمام علوم رسمی:
علم رسمی از کجا، عرفان کجا
دانش فکری کجا، وجدان کجا
عشق را با عقل نسبت کی توان
شاه فرمان ده کجا، دربان کجا
دوست را داد او نشان، دید این عیان
کو نشان و دیدن جانان کجا
کی بهجانان میرسد بی عشق، جان
جان بی عشق از کجا، جانان کجا
کی دلی بیعشق بیند روی دوست
قطرهٔ خون از کجا عمّان کجا
جان و دل هم عشق باشد در بدن
زاهدان را دل کجا یا جان کجا
دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی، درمان کجا
عشق، خان و مان هر بی خان و مان
فیض را بی عشق، خان و مان کجا
📒دیوان علامه #فیض_کاشانی غزل۵
@shernab
ای خوش آنروزی که ما جان در ره جانان کنیم
ترک یک جان کرده خود را منبع صد جان کنیم
اختیار خود به پیش اختیار او نهیم
هرچه او میخواهد از ما از دل و جان آن کنیم
#فیض_کاشانی
@shernab
بهشت عدن خواهی عاشقی کن
فَاِنّ العشق جنّات الخلودی
عهود عشق را مگذار ای فیض
نه حق فرمود اوفوا بالعقودی؟
#فیض_کاشانی
@shernab
ألا یا أیّها المَهدی مُدامَ الوَصل ناوِلها
که در دوران هجرانت بسی افتاد مشکلها
صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آورد
زسوز شعله شوقت چه تاب افتاد در دلها
چو نور مهر تو تابید بر دلهای مشتاقان
زخود آهنگ حق کردند و بربستند محملها
دل بیبهره از مهرت حقیقت را کجا یابد
حق از آیینه رویت تجلی کرد بر دلها
به حق سجّاده تزیین کن مهل محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت از آن سازند محفلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
ز غرقاب فراق خود رهی بنما به ساحلها
اگر دانستمی کویت به سر میآمدم سویت
خوشا گر بودمی آگه ز راه و رسم منزلها
چو بینی حجت حق را به پایش جانفشان ای فیض
«مَتی ما تَلقِ مَن تَهوی، دَعِ الدُّنیا وَ أهمِلها
#فیض_کاشانی
@shernab
هدایت شده از شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
منزلگه یار است دل، ماوای دلدارست دل
از غیر بیزارست دل، کی جای اغیار است دل؟
جمعیت خاطر مده از دست بهر کار تن
در بارگاه قدس جان، پیوسته در کار است دل
گر در ره دلدار نیست، بر اهل دل عار است جان
از مهر جانان گر تهیست، بر دوش جان بار است دل
از پرتو رخسار او جان مجمع انوار شد
از عکس خال و خط او پیوسته گلزار است دل
تا روی او را دیدهام محراب جان ابروی اوست
تا چشم او را دیدهام پیوسته بیمار است دل
گیسوش تا آشفته شد دود از سر من میرود
تا شد پریشان زلف او مشتاق زنّار است دل
طرز خرام قامتش یاد از قیامت میدهد
جان واله از بالای او، بیخود ز رفتار است دل
بر دور شمع روی او پروانهٔ دل بیشمار
در تار زلفش مو بمو، گم گشته بسیار است دل
از روی او در آتشم از موی او در دود و آه
از خوی او جان در بلا، در عشق او زار است دل
تا در دل من جا گرفت، عشقش به دل ماوا گرفت
کار جنون بالا گرفت، از عقل بیزار است دل
گاهی ز وصلش سرخوشم گاهی بهجران مبتلا
گه سود دارد گه زیان، در عشق ما زار است دل
دل را به بند ای فیض در، از جسم و بگشا سوی جان
زان رهگذر راحت رسان، زین ره در آزار است دل
#فیض_کاشانی
🌸 @shernab