نوحه حضرت امّ البنین سلام الله علیها
یا امَّ البَنین...
ای از سوز دل،گریانِ حسین
فرزندان تو،قربانِ حسین
دلخونِ غمِ سخت قتلِگاه
محزونِ لبِ عطشانِ حسین
یا امَّ البَنین...
عباس تو شد،آخر جانفدا
دستانش شده؛از پیکر جدا
تیرِ دشمنان،بر چشمانِ او
وَ رفته سرش،روی نیزه ها
یا امَّ البَنین...
زهرا جای تو،رفته علقمه
سقا اَشهدَش،شد یا فاطمه
در امواج خون،غلطان شد تنش
کارِ دشمنان،شور و هَمهَمه
یا امَّ البَنین...
#ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
@sherosabk
نوحه حضرت ام البنین سلام الله علیها
ای بانوی فضیلَت،ای مادرِ کرامت
ای همسرِ امام و،ای یاورِ ولایت
نورِ عفّت،کعبهٔ احساسی
یارِ زینب،مادرِ عباسی
یا مولاتی یا امَّ البنین...
میگفتی بچه هایم،اگر چه نور عینند
غلامِ کوی زینب،فدایی حسینند
تا به گردون،ناله هایت مادر
ای فدای،بچه هایت مادر
یا مولاتی یا امَّ البنین...
بشیر آمد به تو گفت،از دستانِ بریده
از مشکِ خالی از آب،از چشمانِ دَریده
گفت ابالفضل،تشنه لب شد فدا
وَ تو گفتی،به فدای مولا
یا مولاتی یا امَّ البنین...
#ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
@sherosabk
نوحه حضرت ام البنین سلام الله علیها
به گلشن طاها،عطر گل یاسم
کنیزه ی حیدر،مادر عباسم
خادمه ی زینب،غرقه ی احساسم
کنیزه ی حیدر،مادر عباسم
ذکرِ من بهرِ تو نورِ عین
وایِ من وایِ من ای حسین
ای عزیزِ کلّ عالَمین
وایِ من وایِ من ای حسین
وایِ من وایِ من ای حسین...
شکرِ خدا عباس،جانش فدا گردید
دستِ علمدارت،از تن جدا گردید
هستیِ او نذرِ،راهِ خدا گردید
دستِ علمدارت،از تن جدا گردید
اشک من برای تو حسین
پسرم فدای تو حسین
آه از عزای تو حسین
پسرم فدای تو حسین
وایِ من وایِ من ای حسین...
شنیده ام گودال،ناله کشید زینب
شمر جلوتر بود،دیر رسید زینب
کنارِ جسمِ تو،مادر و دید زینب
شمر جلوتر بود،دیر رسید زینب
کشتهٔ دور از وطن حسین
ای شهیدِ بی کفن حسین
لالهٔ صدپاره تن حسین
ای شهیدِ بی کفن حسین
وایِ من وایِ من ای حسین...
#ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
@sherosabk
روایت آمدن سائل در خانه حضرت ام البنین سلام الله علیها
بر همه محنت انبوه گذشت
اربعین نیز به اندوه گذشت
بعد چندی که نمود ، از غربت
کاروان سوی مدینه رجعت
آمد آن سائل نیکو احساس
در مدینه به سرای عباس
مست دیدار ابوفاضل بود
در زد و ام بنین باب گشود
کیستی؟ گفت که مردی عربم
مضطر و در به در و جان به لبم
عاشقم ، آتش پروانه کجاست؟
سائلم ، صاحب این خانه کجاست
او که چون ماه بود صورت او
دل بَرَد از دو جهان طلعت او
گر چه من سائلم و در به درم
خاک فقر است هماره به سرم
من که بر درگه غم بنشستم
عاشق صاحبِ خانه هستم
من فقط از سر شوقِ دیدار
آیم از دشت به این شهر و دیار
تا ببینم رخ زیبایش را
صورت و قامت رعنایش را
جان من باده ز وصلش مي خورد
چشم هایش دل من را می برد
تا شنید ام بنین اینها را
داد سر ، سوز و غم و آوا را
کِی گل باغ امامت ، زینب
کوثر مصحف عصمت ، زینب
دخترم ، ام بنین خونجگر است
آبروی پسرم در خطر است
به دل من نَبُوَد تاب و قرار
زر و سیم أر به برت هست ، بیار
ناله و اشک به هم در آمیخت
هر چه بُد داخل یک کیسه بریخت
پای تا سر همه رنج و همه درد
خدمت ام بنینش آورد
حضرت ام بنین با غم دل
داد آن کیسه به دست سائل
سائل از این حرکت با زاری
کرد اشک از بصر خود جاری
گفت ای بانوی پر جود و کرم
ای عطا کرده به من سیم و درم
گرچه من سائل این رهزارم
گر قرار است نبینم یارم
گرچه از عجز خودم آگاهم
کوهی از سیم و زرت کِی خواهم؟
به خدا فقر ، بهانه باشد
مقصدم صاحب خانه باشد
گو به آقای من ، ای مرد خدا
مگر از من زده سر ، فعل خطا؟
یاد آن روز که با خوشخویی
می نمودی تو ز گدا دلجویی
ای فدای تو تمام هستی
می کشیدی به سر من دستی
حال ای آنکه به جسمم ، جانی
من چه کردم که ز من پنهانی
رخ گشا تا که ببینم رویت
همچو گل مست شوم از بویت
ای به شام دل من نور سحر
تا نیایی نروم از این در
تا که آن صوت حزین گشت بلند
ناله ی ام بنین گشت بلند
کِی عرب من ز غمش مشتعلم
مزن از گفته ات آتش به دلم
آن کسی که به تو نور دل بود
او که مأنوس دل سائل بود
او که می داد ز جود و اِجلال
رزق و روزی تو را سال به سال
گرچه بود اهل حرم را سقا
کشته شد تشنه کنار دریا
بین خون نیز دلی مضطر داشت
خجلت از اشک علی اصغر داشت
قمر هاشمیِ عاشورا
هر دو دستش ز تنش گشت جدا
تیر بر دیده ی زیباش نشست
پشت ثارُالّه از این داغ شکست
خوش بُوَد وصلت این دو به سجود
سر عباس من و ضرب عمود
ریخت از مشک ابالفضلم آب
منم و شرم ز دیدار رباب
🔴 این شعر در سال ۸۹ سروده شده
#دلنوشته
#حضرت_ام_البنین
#شعر_حضرت_عباس
@sherosabk
در دل تو بود غم عالمین
غصه مولای دوعالم حسین
گفته اي اِی شیر زنِ بی نظیر
دِه زحسینم خبری ای بشیر
تا به تو از غربت اقبال گفت
وز عطش و روضه ی گودال گفت
ناله زِ داغ گل پرپر زدی
دست غریبی به روی سر زدی
ذکر لبت بود به اشک دو عین
وای حسین وای حسین واحسین
غصه ات این بود که در کربلا
حسین آن کوکب قالو بلی
غریب بود و یار و یاور نداشت
شهید شد ولیک مادر نداشت
چو ضربه ها به شاخه ی یاس خورد
تیر بلا به چشم عباس خورد
شنید بانویی بگفت این سخن
کِی پسر خوب و وفادار من
هزار آفرین به غمخواری ات
به عشق و ایثار و وفاداری ات
گفت خدا،ام بنین مدینه است
اوکه ز داغ کربلا حزینه است
پس که صدا زد پسرم! در این دشت؟
زد زِ نوایش شررم در این دشت
که ناگهان شنید در علقمه
منم منم مادر تو فاطمه
منم همان که جان طاهاستم
عصمت حق ام ابیهاستم
منم همان شهیده ی ولایت
بانوی قد خمیده ی ولایت
منم همان که گشته بعد از پدر
قتلگهم میان دیوار و در
منم همان که با دلی شکسته
نافله خوانده ام ولی نشسته
قلب فلک واله ومحزون توست
ای پسرم فاطمه ممنون توست
ای ادبت بین همه بی نظیر
ذکر لبت حسینُ نِعمَ الامیر
کرببلا شاهد ایثار توست
مَحرم اسرار دل زار توست
در همه دم یار حسین بوده ای
یار و علمدار حسین بوده ای
باد حلالت پسر نازنین
نان علی و شیر ام البنین
🔴 این شعر در سال ۸۷ سروده شده
#دلنوشته
#حضرت_ام_البنین
#شعر_حضرت_ام_البنین
@sherosabk
روایت آمدن سائل در خانه حضرت ام البنین سلام الله علیها
بر همه محنت انبوه گذشت
اربعین نیز به اندوه گذشت
بعد چندی که نمود ، از غربت
کاروان سوی مدینه رجعت
آمد آن سائل نیکو احساس
در مدینه به سرای عباس
مست دیدار ابوفاضل بود
در زد و ام بنین باب گشود
کیستی؟ گفت که مردی عربم
مضطر و در به در و جان به لبم
عاشقم ، آتش پروانه کجاست؟
سائلم ، صاحب این خانه کجاست
او که چون ماه بُوَد صورت او
دل بَرَد از دو جهان طلعت او
گر چه من سائلم و در به درم
خاک فقر است هماره به سرم
من که بر درگه غم بنشستم
عاشق صاحبِ خانه هستم
من فقط از سر شوقِ دیدار
آیم از دشت به این شهر و دیار
تا ببینم رخ زیبایش را
صورت و قامت رعنایش را
جان من باده ز وصلش مي خورد
چشم هایش دل من را می برد
تا شنید ام بنین اینها را
داد سر ، سوز و غم و آوا را
کِی گل باغ امامت ، زینب
کوثرِ مصحف عصمت ، زینب
دخترم ، ام بنین خونجگر است
آبروی پسرم در خطر است
به دل من نَبُوَد تاب و قرار
زر و سیم أر به برت هست ، بیار
ناله و اشک به هم در آمیخت
هر چه بُد داخل یک کیسه بریخت
پای تا سر همه رنج و همه درد
خدمت ام بنینش آورد
حضرت ام بنین با غمِ دل
داد آن کیسه به دست سائل
سائل از این حرکت با زاری
کرد اشک از بصر خود جاری
گفت ای بانوی پر جود و کرم
ای عطا کرده به من سیم و درم
گرچه من سائل این رهزارم
گر قرار است نبینم یارم
گرچه از عجزِ خودم آگاهم
کوهی از سیم و زرت کِی خواهم؟
به خدا فقر ، بهانه باشد
مقصدم صاحب خانه باشد
گو به آقای من ، ای مرد خدا
مگر از من زده سر ، فعل خطا؟
یاد آن روز که با خوشخویی
می نمودی زِ گدا دلجویی
ای فدای تو تمام هستی
می کشیدی به سر من دستی
حال ای آنکه به جسمم ، جانی
من چه کردم که ز من پنهانی
رخ گشا تا که ببینم رویت
همچو گل مست شوم از بویت
ای به شام دل من صبحِ سحر
تا نیایی نروم از این در
تا که آن صوت حزین گشت بلند
ناله ی ام بنین گشت بلند
کِی عرب من ز غمش مشتعلم
مزن از گفته ات آتش به دلم
آن کسی که به تو نور دل بود
او که مأنوس دل سائل بود
او که می داد ز جود و اِجلال
رزق و روزی تو را سال به سال
گرچه بود اهل حرم را سقا
کشته شد تشنه کنار دریا
بِین خون نیز دلی مضطر داشت
خجلت از اشک علی اصغر داشت
قمر هاشمیِ عاشورا
هر دو دستش ز تنش گشت جدا
تیر بر دیده ی زیباش نشست
پشت ثارُالّه از این داغ شکست
آه از وصلتِ آن دو به سجود
سر عباس من و ضرب عمود
ریخت از مشک ابالفضلم آب
منم و شرم زِ دیدار رباب
🔴 این شعر در سال ۸۹ سروده شده
#مثنوی
#دلنوشته
#حضرت_ام_البنین
#شعر_حضرت_عباس
@sherosabk
https://old.aviny.com/Nohe-Shear/special/vafate-hazrat-omolbanin.aspx
☝️ لینک ورود به صفحه ی شعر و سبک وفات #حضرت_ام_البنین سلام الله علیها در سایت شهید آوینی