eitaa logo
شیدایی
104 دنبال‌کننده
43 عکس
18 ویدیو
0 فایل
صفحه ادبی شیدایی
مشاهده در ایتا
دانلود
مخور فریب که عشق آن شراب گلگون است که در پیاله می است و چو می‌کشی خون است 🍁🍃
نگو که قند، سفید است و رنگ دیگر نیست لب تو رنگ انار است و باز هم قند است! 🍁🍃
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت... 🍁🍃
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی برای خود‌کشیِ یک نهنگ لازم نیست خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست دلِ گرفته‌ی ما را به قلب خود نسپار که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست سیاه‌مویی و لب سُرخ، یک‌کدام بس است که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست من از نگاه بیفتم، تو می‌روی بالا در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست بهانه کرد که چون شاعرم، هوس‌بازم! بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست... ‏ 🍁🍃
جناب سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید: یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.  پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی! 🍁🍃
‌ مرا دلی‌ست که از درد عشق رنجور است تو را لبی‌ست که سرمایهٔ شفا دارد ... 🍁🍃
یک خان‌و‌مانْ هوس به زبانند عاشقت اما یکی‌ست آنکه دلش با زبان یکی‌ست... 🍁🍃
به دوشم مانده بار اشتباهم خودم فهمیده‌ام غرق گناهم بیا لطفی کن و هنگام رفتن ببر با خود گناهان مرا هم... 🍁🍃
هردم از روی تو نقشی زنَدم راه خیال با که گویم که در این پرده چه ها می‌بینم 🍁🍃
دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست 🍁🍃
عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت ناز مهمان را ز صاحب خانه می باید کشید 🍁🍃
سلامم را اگر پاسخ نمی‌گوید خیالی نیست سلام گرگ خیلی هم به کار ما نمی‌آید‌‌‌... 🍁🍃
هوشنگ ابتهاج پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست 🍁🍃
جهان بهشت شد از نوبهار ، باده بيار كه در بهشت حلال است باده نوشيدن 🍁🍃
با دست آب خوردن من،نیتش شفاست یک روز دست های مرا او گرفته بود... 🍁🍃
در ضمیر ما نمی‌گنجد بغیر از دوست، کس هردو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس! 🍁🍃
نظر کردن به خوبان دینِ سعدیست مباد آن روز کاو برگردد از دین... 🍁🍃
زندگی به تو عشق را یاد می‌دهد تجربه‌ها به تو می‌آموزد که ، چه کسی را دوست داشته باش و موقعیت‌ها به تو یاد می‌دهد که چه کسی تو را دوست دارد 🍁🍃
اتفاقم به سر کوی کسی افتادست که در آن کوی، چو من کشته بسی افتادست خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم آواز شما در قفسی افتادست 🍁🍃
برای من که پُرم از فراق قصه نگو اگر کتاب تو باشی ، کتابخانه منم ... 🍁🍃
از حاصل عمر به‌هدر رفته‌ام ای ‌دوست ناراضی‌ام، اما گله‌ای از تو ندارم 🍁🍃
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم 🍁🍃
یادآور دلتنگی من بودی و رفتی یک اسم به تنهایی‌ام افزودی و رفتی 🍁🍃
غم صیقل خداست خدا یا ز مامگیر این جوهر جلی که جلا می دهد به دل 🍁🍃
چشمان پُر از راز تو تا بنده نواز است دست من و دامان تو و اشک نیاز است آوای خوش باد به سر پنجه ی مویت انگار نفس گیرترین نغمه ی ساز است لبهای تو یاقوت و لبم تشنه ی بوسه عمریست دلم در پی این معدن ناز است ای عشق حقیقی که مُسَلّم شده بر دل هر چیز به غیر از تو مرا عین مَجاز است آنکس که در این شهر ندارد غمِ هجران بیگانه به عشق ست کجا مَحرم راز است پیروز شود "هر که دلش زنده به عشق است" بیراهه ی این مدّعیان دور و دراز است 🍁🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقم خون‌شد‌انگشتم بر آجر حک کنم ما بیشتر 🍁🍃
دوستی‌هایِ این روزگار چون بازرگانی شده است: آن‌وقت برِ دوستی شَوند که حاجتی پَدید آید و مُراعاتِ این دوست فرو گُذارند چون بی‌نیازی پَدید آید. - سهروردی - 🍁🍃
پای در دیده نِه و از مژه‌ام باک مدار زان که در پا نخلد خار چو نمناک شود... 🍁🍃
می‌سوخت گرچه در تبِ گفتن دهانمان ناگفته ماند حرف دلِ بی‌زبانمان... 🍁🍃
ماه رمضان می رود و توشه ندارم در مزرعه ی عفو خدا خوشه ندارم با روزه خدایی نشدم، باز امیدی... جز گریه ی بر صاحب شش گوشه ندارم 🍁🍃