eitaa logo
شیدای زینب (سلام الله علیها)
243 دنبال‌کننده
292 عکس
184 ویدیو
8 فایل
اشعار آئینی #زینت_کریمی_نیا @sheydaye_zeynab ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
و اما ادامه سفرنامه بعد از ادای نماز صبح از زیر قرآن رد شدیم و به هواپیما رسیدیم ساعت حدود ۷صبح در فرودگاه مدینه منوره نشستیم . این حس ناگفتنی است و فکر اینکه به شهر پیامبر و بقیع رسیدیم دنیای جدیدی را برام ترسیم کرده بود. تصورم از پیامبر همان تصوری است که از امام رضا داشتم همانطور مهربان و دوست داشتنی http://eitaa.com/sheydayezeynab
و اما فکر آن پنجره رویایی و خوف ندیدن و رجای دیدن آن پنجره
راجع به این پنجره باید بیشتر توضیح بدم
شهادت علیه السلام غریب تر ز دو بابابزرگ حتی تو شبیه عمه رقیه پر از معما تو نگفته است پدر از مصائبت زیرا تو مرد قافله بودی امام فردا تو نگفته است به تو تا که مرد خانه شوی که روز حادثه باشی کنار بابا تو یزید را نشود در نگاه تو باور از اینکه چار بهاری فقط به دنیا تو به رغم خشکی نسل مشاوران ستم اصیل و پاک و نجیب و زلال و دریا تو دو فاطمه دو علی در شناسنامه تو فقط نشان تو باشد به ایل ، تنها تو چقدر آنچه شنیدیم ما شما دیدید چقدر تاول پا دیده ای به صحرا تو چقدر تشنگی ات را نموده ای پنهان کنار عمه سکینه چقدر پیدا تو نمی شود دل تنگ تو را تصور کرد که مانده است عمو اصغرت فقط با تو حرم نداری اگر در بقیع عیبی نیست که وارثی به بلاهای کربلاها تو تو را به کرب و بلا دیده ایم وقتی که پیاده جای تو رفتیم ، بودی آنجا تو تو نور چشم تمام قبیله ی نوری میان روضه نشستی چقدر زیبا تو زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه بله قرار بود از پنجره بیشتر توضیح بدم قضیه پنجره این بود که قبل از مشرف شدن تو جلسات آمادگی مدیر کاروان گفتند که تو مدینه هتل کنار قبرستان بقیعه و اتاق هایی که پنجره رو به بقیع دارند فقط بین خانم ها قرعه کشی می شوند . چون خانم ها از زیارت بقیع محرومند. http://eitaa.com/sheydayezeynab
وقتی وارد هتل شدیم و شماره اتاق ها رو بهمون گفتند .اتاق ما طبقه سوم بود اتاق چهارنفره که من و سه تا خانم دیگه با هم باشیم. طبق عادت همیشگی آخرین نفر که وارد اتاق شد من بودم و اولین کاری که کردم دقت به پنجره بود که پنجره ای ندیدم و ناامیدانه به سمت آخرین تخت که خالی مانده بود رفتم و روی تخت نشستم http://eitaa.com/sheydayezeynab
بعد از احوالپرسی و آشنایی با همراهان به سمت چپم یعنی بالای سر تخت نگاه کردم و در فرو رفتگی اتاق یک پنجره دیدم که درست بالای سرم بود ولی از اونجایی که این اتاق انتهای راهرو بود و امکان نداشت پنجره داشته باشه فکر کردم این پنجره فقط برای نوره و رو به خیابان نیست اما اما اما ........!!! که انشالله نصیب همه تون بشه کنار پنجره که رفتم و پرده را کنار زدم یک تصویر مثل تصاویری که از تلویزیون دیده بودم بود.آه که چه لحظه ای بود چه عنایتی بود😍 http://eitaa.com/sheydayezeynab
اما متاسفانه فقط این یک عکس اونم به لطف ایتا و کانال شیدای زینب برام مونده
سمت چپتون حرم و مسجد پیامبره
ائمه بقیع هم همون سمت بقیعند
حضرت علیه السلام يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ آیینه ی توست از کرب و بلایی است که در سینه ی توست آن خیر کثیری که خدا فرموده در علم لدنی و نهادینه ی توست زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
علیه السلام خیال یک شب شیرین به لهجه ی باقر به بال قمری شعر و به شیوه ی شاعر بیا که قصه بخوانیم و شاعری بکنیم بیا زبان حال شویم از حکایت باقر سر کلاس حضورش قلم قلم گیریم به دست گوشه کار از رسالت جابر بیا به باد بگوییم تا کمک بکند برای این غم سنگین و خلوت خاطر بیا به ابر بگوییم تا ببارد از طرفش خنک شود دل پاکش از این غم وافر بیا به ماه بگوییم تا عقب برود که در مدینه بمانیم همچنان زائر برای این شب تاریک خویش چاره کنیم به یمن نور طلوعی که می شود ظاهر دوباره آمده ام بر حسین گریه کنم به هر کجا بروم کربلا شود آخر زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه رفتن به مسجدالنبی راحت بود خیلی نزدیک به هتل در ضمن از پایین دیوار قبرستان بقیع هم رد می شدیم ولی داخل آن را نمی دیدیم چون دیوار ها بلند بود و آنطور که من قبلا از تلویزیون دیده بودم و فکر می کردم می توانم پشت نرده ها بایستم نبود .و اگر آن پنجره رحمت نبود نمی توانستم داخل بقیع را ببینم . و آقایان کاروان هم کلا ناامیدمان کردند. روضه رضوان بخشی از مسجدالنبی است که قبر مطهر پیامبر آنجا واقع شده و زیارت آنجا برای هر کاروان فقط یک بار سهمیه داده شده است که به آن زیارت دلنشین ولی عجولانه و تحت فشار نگهبانان که اصرار به خروج داشتند هم مشرف شدیم ولی خب بعد از یک عمر واقعا زمان پنج شش دقیقه کم بود که با آرزوی سال‌های دراز خود باشیم و درد دل کنیم http://eitaa.com/sheydayezeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎هشت ذیحجه حرکت کاروان امام حسین (ع) از مکه به کربلا ‎تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد 🆔https://eitaa.com/mahdavi_arfae/19194 .
پنج شب مدینه مثل برق و باد گذشت و من هنوز آن طور که دلم می خواست زیارت نکرده بودم.شب پنجم که شب آخر بود بعد لز نماز مغرب که همراهان به هتل برگشتند من ماندم .می خواستم از هوای خوش بین روضه رضوان و بقیع تنفس کنم و حرف هایی را که هنوز موفق نشده بودم به پیامبر و حضرت زهرا بگم تمام کنم. نماز عشا هم برگزار شد و من هنوز دل نمی کندم .تلفنم را دست گرفتم و شماره همسرم را گرفتم بر خلاف انتظارم وصل شد و زنگی زد و من شتابان گفتم که نگرانم نباشند .و روی فرش های صحن مسجدالنبی که زیر سایبان ها پهن شده بود و پنکه هایی هم زیر آنها کار می کرد نشستم.و شروع کردم به زبان خودم به حرف زدن و شعر خوندن .اصلا وقتم کم بود و نمی خواستم متون عربی را بخوانم باید حرفهایم را می زدم و تمام می کردم . کم کم پنکه ها را خاموش می کردند و مجبور بودم جابجا شوم تا اینکه ساعت حدود یازده شب بعد از چندین بار جابه جایی یک خانم ایرانی که از قزوین آمده بود کنارم نشست .از من سوال کرد برای زیارت موندی؟گفتم نه مگه میشه زیارت رفت ؟ گفت من برای زیارت اوندم شنیدم ساعت حدود دوازده در روضه رضوان را باز می کنند . خوشحال شدم و با اون خانم ماندم .و قدری خوابیدم . بعد فهمیدیم که در را باز کردند و دوباره بسته شده اما گفتند که بعد لز نماز صبح هم باز میشه به این امید ماندیم. اون خانم مثل یک فرشته بود که برای امداد من اومده بود .بهم گفت زیارت بقیع رفتی ؟گفتم نه خانم ها که نمی تونن برن گفت من یه راهی نشونت میدم که همه خبر ندارن می تونی بری پشت نرده ها زیارت کنی و اونطوری که نشونی داد معلوم شد که اون راه مخفی نزدیک هتل ماست . خلاصه نماز صبح خوندیم و بلافاصله رفتیم به سمت در روضه رضوان و بعد از مدتی صبر کردن بالاخره شرطه ها اجازه دادند و راه باز شد جای شما خالی خیلی زیارت خوبی بود و حسابی عقده های دلم وا شده بود. وقتی به هتل رسیدم دیگه وقت صبحانه تموم شده بود .رفتم به سه تا خانم هم اتاقی ام گفتم می خواهید بریم زیارت بقیع گفتند چرا که نه در واقع دلم نیومد تنهایی برم و بی معرفتی بود که به دوستام نگم .ظهر هم قرار بود به سمت مسجد شجره بریم برای محرم شدن...... http://eitaa.com/sheydayezeynab
AUD-20220805-WA0069.m4a
2.23M
شعرحضرت مسلم شاعر : بانو زینت کریمی نیا اجرا : استاد توحید بالایی گرمرود تقدیم به حضرت مسلم علیه السلام گویی رسیده قصه به جاهای سخت خویش " بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش" باور کنید شهر خودش دل شکسته تر دارد غروب می کند از روز سخت خویش دارد غروب کوفه نشان می دهد کمی تصویر واضح از جگر لخت لخت خویش وقتی که ماه جای ندارد در این مکان باید که شهر گریه کند خون به بخت خویش در این زمین امیر سما کشته جفاست این پایتخت خون شده در پای تخت خویش این مسلمین که سایه به مسلم نمی دهند این سایه نیست در خور شان درخت خویش آقا نیا سرم به فدایت پسر عمو "ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش" زینت کریمی نیا ‍‍‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
شهادت علیه السلام میان خاک با غبار شهر اصطکاک بود به قلب تنگ غاروکوچه وجه اشتراک بود نشست تا تنفس از هوای مسجدی کند ولی نگاه مسجد محله شرمناک بود نماز قدرتی دوباره داد و جان گرفت و بعد نگاه کرد پشت سر نگاه غرق خاک بود دراز کرد دست تا به دست مردها دهد که دید مسجد از وجودهرچه مرد پاک بود نماز او پر از پیاله ی شراب ناب تاک ولی نماز مردها شبیه چوب تاک بود به جای عم خود علی ولی غریب تر کمی به جای فرق سر دلش ز درد چاک چاک بود به گوش باد گفت که نیا به کوفه یا حسین و تا حسین باد غرق آه سوزناک بود زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
عید قربان مبارک برسم کاش به بیتوته ی امسال شما هر چه لبیک بگویم بشود مال شما هفت دور قمری دور سرت چرخم و بعد در طواف حرم کعبه به دنبال شما کاش یک لحظه ببینم که همایت آورد شانه تا شانه ام اقبال به اقبال شما کاش راضی بشود هدیه کند یک بوسه بر سر چادر من خاک لب شال شما گفت که یوسف گمگشته می ِآید حافظ طالع ماست که فرخنده شد از فال شما من از آن روز که گفتند شما آنجایید شده ام طالب حج در پی احوال شما آید این شاعر درباری تان دلخسته تا بیابد کمی از شوکت و اجلال شما چشم ها چشمه و لب لایق لبیک شود قرب قابل شود و قافیه قربان شما زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
ذبح عظیم قربان پا به پای خلیل و اسماعیل خانه کعبه را بنا کردی تا نباشی به زیر دین ای مرد یک ذبیح از خودت عطا کردی از منای خلیل بالاتر از ذبیح خلیل رعناتر قبله عاشقان عالم را شش جهت سمت کربلا کردی از صفا تا به مروه کرب و بلا از قمر تا به شمس کرب و بلا هروله هروله قدم ها را جلوه مروه و صفا کردی روز هشتم منا نرفتی که به منای حقیقی ات بروی آه ذبح عظیم ابراهیم قصد او بود تو روا کردی چه ذبیحی عزیز زهرا را یوسفی از تبار طاها را چه علی اکبری دلارا را نذر و قربانی خدا کردی ............. زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه و اما توصیه های مدیر کاروان که تاکید داشت ظهر همه آماده شویم غسل کنیم و لباس احرام بپوشیم و من هنوز باید به زیارت بقیع می رفتم خلاصه دوستانم را با خودم بردم و بعد لز مسافت کوتاهی که کنار بقیع رفتیم به گوشه آن که انتهای خیابان بود رسیدیم و این گوشه یک شکستگی داشت که به صورت ضلع کوتاهی در آمده بود و پله ای داشت که می توانستیم بالا برویم و به نرده های بقیع برسیم دونفر غیر از ما آنجا بودند.دست من که به نرده ها رسید انگار به عرش الهی رسیده بودم .حال معنوی عجیبی داشت خلوت و راحت جاتون سبز زیارت همه ائمه بقیع را خوندم. دخترخانمی اونجا بود که حال خوشی داشت و در یک لحظه احساس کردم که خیلی به خدا نزدیکه و به حالش غبطه خوردم.از من اجازه پرسید که صوت موبایلش رو روشن کنه و بنده هم با اسقبال پذیرفتم. صوت مدینه شهر پیغمبر حاج آقا ارضی رو گذاشته بود و با این صوت چه لحظه های به یادماندنی را در صفحه خاطرات من به جا گذاشت جاداشت بخاطر این زیارت و لطف خداوند سجده شکری بجا آورم اما بالاخره باید برمی گشتیم که از این به بعد خیلی کار داشتیم با اجازه از ائمه بقیه علیهم السلام باید به سمت مراحل احرام می رفتیم. راستی آن روز پنج شنبه بود وشب جمعه ای که در پیش بود شهادت امام باقر علیه السلام بود. شنیده بودم که شب شهادت امام باقر همه حاجی ها از مدینه رفته اند و زائر و عزاداری نیست .قبلا زیاد به این موضوع قکر کرده بودم و حتی در اشعارم آورده بودم. و تقدیر این بود که با روضه امام باقر هتل را از کنار بقیع ترک کنیم و این یکی از برکات پرواز آخر بود که نمی دانستم و خیلی هم معترض این برنامه بودم. http://eitaa.com/sheydayezeynab
دلربایی می‌کند با پاچه و ران گوسفند قیمتش بالاتر است از جان انسان گوسفند چون که حالا خون او از خون ما رنگین‌تر است چشم غرّه می‌رود گاهی به چوپان گوسفند کره خر پرسید از قاطر که در این چند وقت راه می‌آید چرا مست و خرامان گوسفند؟! می‌تواند با فروش پشم‌های زائدش چند صد ویلا بسازد در لواسان گوسفند بعد از این هی طبع شعر شاعران گل می‌کند می‌زند تا زیر بع بع زیر باران گوسفند خواب می‌دیدم پریشب که به جای توله سگ بود دست بچه قرطی‌های تهران گوسفند می‌چرد هرجا بخواهد می‌خورد یک عالمه چون که مثل ما ندارد غصه نان گوسفند تا که چاقو را نشان دادیم، با یک پوزخند گفت کی ترسیده از چاقوی زنجان گوسفند؟ از مریدان توییم و پاچه‌خواران توییم لطف کن با قیمتت ما را نترسان، گوسفند دولت ما با همین فرمان براند، عنقریب می‌نشیند توی نیسان پشت فرمان گوسفند ای مدیر محترم، ما مردم خوب و نجیب گرچه خیلی ساده‌ایم اما نه چندان گوسفند آه می‌ترسم در این اوضاع مالی عاقبت گیرمان حتی نیاید عید قربان گوسفند 📱@Mh_Mahdaviyan
بدید به کارشناس یکی می خواست رییس بشه،توی جواب عام وخاص می گفت: بدید به کارشناس سوال می پرسیدن ازش،اما نداشت هوش و حواس می گفت: بدید به کارشناس مجری می گفت سوال دارم یه چندتایی از اقتصاد می گفت:سوال نکن زیاد می گفت میشه نظر بدید چیکار کنیم با اختلاس میگفت:بدید به کارشناس مجری می گفت:خیر سرت می شی رییس مملکت چرا اینو می گی فقط؟ اینا که می پرسم ازت بابا سوالایِ شماس می گفت: بدید به کارشناس مجری می گفت رییس شدن مدیریت نیاز داره هزار تا رمز و راز داره چرا واسه رییس شدن؟اومدی اینجور آس و پاس؟ می گفت: بدید به کارشناس مجری می گفت :خیر سرت شما که دیگه دکتری فوقِ تخصصی!!!،پُری سواد داری خیلی زیاد،هزار کلاس،نه شیش کلاس می گفت:بدید به کارشناس مجری می گفت شمایی که زبون دنیا بلدی زشته سوال جواب ندی زشته بری سراغ غرب بازم با لحن التماس می گفت : بدید به کارشناس می گفت: که قلب آدما هفتصد و پنجا گرمه قلب شبیهِ هِرَمه من از همه تخصصا همینا می دونم،خلاص می گفت : بدید به کارشناس مجری می گفت شمایی که نبودی کارشناس عزیز چرا فقط به عشق میز می خوای بیایی و بشی فقط رو صندلی پلاس؟ می گفت بدید به کارشناس @asharahmadrafiei
تازه می شوم دوباره با بهار انتخاب خود مانده ام همیشه سبز پای کار انتخاب خود زیر بارش غرور، بر زمین قدرت وطن سر بلند می کنم به اعتبار انتخاب خود آیه ی شریف "لا یغیرُ بقوم "نیست جز رای ما و زندگی به سایه سار انتخاب خود من غدیری ام غدیر انتخاب برتر خداست باعلی شروع می کنم شعارانتخاب خود با نیت به جای سید شهید رای می دهم می روم به عشق بر سر قرار انتخاب خود رای داده ام به او و این شده مدال فخر من پس ادامه می دهم به افتخار انتخاب خود ماهواره ی امیدم است رای من به بهترین در مدار مانده ام به اقتدار انتخاب خود تازه می شوم دوباره با بهار انتخاب خود مانده ام همیشه سبز پای کار انتخاب خود زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه بالاخره مهمان هایی که هنوز دلشون پیش صاحبخونه مونده با آرزوی بازگشتی دوباره راهی به سمت مکه شدند و باید به مهمانی اصلی خود نزد صاحبخانه تمام هستی یعنی خداوند متعال می رفتند بنابراین ابتدا به منزل اول برای آمادگی دیدار یعنی مسجد شجره رفتیم تا لباس های قشنگ مهمانی را بپوشیم و خود را از آلودگی هر تعلق به دنیا پاک می کردیم.که البته ما به دلیل کمبود وقت از همان مکه این کار را انجام داده بودیم و لباس های سفید مهمانی را پوشیده بودیم. مسجد شجره فقط توقفی برای نماز مغرب و عشا داشتیم و بلافاصله با شعار قشنگ لبیک اللهم لبیک نیت عمره تمتع کردیم که اولین مرحله حج تمتع است . اگه می خواستیم طبق روال عادی برویم باید ۵ ساعت با اتوبوس به مکه می رسیدیم و اعمال عمره را شروع کنیم ولی باز هم مزایای پرواز آخر شامل حالمون شد و اولین سری زائرانی بودیم که با قطار سریع السیر از ایستگاه مدینه سوار شدیم .یعنی ما از مسجد شجره که یک سمت مدینه بود به سمت دیگر مدینه ایستگاه قطار برقی رفتیم و توی اتوبوس شام خوردیم .فاصله پنج ساعته با قطار برقی ۲ ساعت کمتر طول کشید و و با اتوبوس به هتل رفتیم که وسایلمون و بذاریم و بلافاصله برای انجام طواف عمره تمتع ما را با اتوبوس به مسجدالحرام بردند.در مکه بر خلاف مدینه فاصله هتل تا مسجدالحرام زیاد بود و باید با اتوبوس های مخصوص هتل می رفتیم . حالا فکر کنید من چه حالی داشتم اگه دست خودم بود که حتما می خوابیدم تا به حال اینقدر خستگی رو تجربه نکرده بودم که دوشب و دو روز پشت سر هم نخوابم ولی شوق دیدار خانه کعبه خستگی را هم خسته کرده بود.و از اینجا عشق آغاز می شود و تجربه ای فوق العاده که بر هر مسلمانی واجب است و دلیل وجوب آن را فقط آنجا می فهمی.......... http://eitaa.com/sheydayezeynab