شیدای زینب (سلام الله علیها)
#سفرنامه_حج
اما متاسفانه فقط این یک عکس اونم به لطف ایتا و کانال شیدای زینب برام مونده
حضرت #باقرالعلوم علیه السلام
يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ آیینه ی توست
از کرب و بلایی است که در سینه ی توست
آن خیر کثیری که خدا فرموده
در علم لدنی و نهادینه ی توست
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#شب_های_جمعه_زیارتی
#امام_باقر علیه السلام
خیال یک شب شیرین به لهجه ی باقر
به بال قمری شعر و به شیوه ی شاعر
بیا که قصه بخوانیم و شاعری بکنیم
بیا زبان حال شویم از حکایت باقر
سر کلاس حضورش قلم قلم گیریم
به دست گوشه کار از رسالت جابر
بیا به باد بگوییم تا کمک بکند
برای این غم سنگین و خلوت خاطر
بیا به ابر بگوییم تا ببارد از طرفش
خنک شود دل پاکش از این غم وافر
بیا به ماه بگوییم تا عقب برود
که در مدینه بمانیم همچنان زائر
برای این شب تاریک خویش چاره کنیم
به یمن نور طلوعی که می شود ظاهر
دوباره آمده ام بر حسین گریه کنم
به هر کجا بروم کربلا شود آخر
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه #سفرنامه_حج
رفتن به مسجدالنبی راحت بود خیلی نزدیک به هتل در ضمن از پایین دیوار قبرستان بقیع هم رد می شدیم ولی داخل آن را نمی دیدیم چون دیوار ها بلند بود و آنطور که من قبلا از تلویزیون دیده بودم و فکر می کردم می توانم پشت نرده ها بایستم نبود .و اگر آن پنجره رحمت نبود نمی توانستم داخل بقیع را ببینم .
و آقایان کاروان هم کلا ناامیدمان کردند.
روضه رضوان بخشی از مسجدالنبی است که قبر مطهر پیامبر آنجا واقع شده و زیارت آنجا برای هر کاروان فقط یک بار سهمیه داده شده است که به آن زیارت دلنشین ولی عجولانه و تحت فشار نگهبانان که اصرار به خروج داشتند هم مشرف شدیم ولی خب بعد از یک عمر واقعا زمان پنج شش دقیقه کم بود که با آرزوی سالهای دراز خود باشیم و درد دل کنیم
http://eitaa.com/sheydayezeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشت ذیحجه حرکت کاروان امام حسین (ع) از مکه به کربلا
تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد
#حسین
#عرفه
#مهدوی_ارفع
🆔https://eitaa.com/mahdavi_arfae/19194
.
پنج شب مدینه مثل برق و باد گذشت و من هنوز آن طور که دلم می خواست زیارت نکرده بودم.شب پنجم که شب آخر بود بعد لز نماز مغرب که همراهان به هتل برگشتند من ماندم .می خواستم از هوای خوش بین روضه رضوان و بقیع تنفس کنم و حرف هایی را که هنوز موفق نشده بودم به پیامبر و حضرت زهرا بگم تمام کنم.
نماز عشا هم برگزار شد و من هنوز دل نمی کندم .تلفنم را دست گرفتم و شماره همسرم را گرفتم بر خلاف انتظارم وصل شد و زنگی زد و من شتابان گفتم که نگرانم نباشند .و روی فرش های صحن مسجدالنبی که زیر سایبان ها پهن شده بود و پنکه هایی هم زیر آنها کار می کرد نشستم.و شروع کردم به زبان خودم به حرف زدن و شعر خوندن .اصلا وقتم کم بود و نمی خواستم متون عربی را بخوانم باید حرفهایم را می زدم و تمام می کردم .
کم کم پنکه ها را خاموش می کردند و مجبور بودم جابجا شوم تا اینکه ساعت حدود یازده شب بعد از چندین بار جابه جایی یک خانم ایرانی که از قزوین آمده بود کنارم نشست .از من سوال کرد برای زیارت موندی؟گفتم نه مگه میشه زیارت رفت ؟ گفت من برای زیارت اوندم شنیدم ساعت حدود دوازده در روضه رضوان را باز می کنند . خوشحال شدم و با اون خانم ماندم .و قدری خوابیدم .
بعد فهمیدیم که در را باز کردند و دوباره بسته شده
اما گفتند که بعد لز نماز صبح هم باز میشه به این امید ماندیم.
اون خانم مثل یک فرشته بود که برای امداد من اومده بود .بهم گفت زیارت بقیع رفتی ؟گفتم نه خانم ها که نمی تونن برن
گفت من یه راهی نشونت میدم که همه خبر ندارن می تونی بری پشت نرده ها زیارت کنی
و اونطوری که نشونی داد معلوم شد که اون راه مخفی نزدیک هتل ماست .
خلاصه نماز صبح خوندیم و بلافاصله رفتیم به سمت در روضه رضوان و بعد از مدتی صبر کردن بالاخره شرطه ها اجازه دادند و راه باز شد جای شما خالی خیلی زیارت خوبی بود و حسابی عقده های دلم وا شده بود.
وقتی به هتل رسیدم دیگه وقت صبحانه تموم شده بود .رفتم به سه تا خانم هم اتاقی ام گفتم می خواهید بریم زیارت بقیع گفتند چرا که نه
در واقع دلم نیومد تنهایی برم و بی معرفتی بود که به دوستام نگم .ظهر هم قرار بود به سمت مسجد شجره بریم برای محرم شدن......
#سفرنامه_حج
http://eitaa.com/sheydayezeynab
هدایت شده از ༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
AUD-20220805-WA0069.m4a
2.23M
شعرحضرت مسلم
شاعر : بانو زینت کریمی نیا
اجرا : استاد توحید بالایی گرمرود
تقدیم به حضرت مسلم علیه السلام
گویی رسیده قصه به جاهای سخت خویش
" بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش"
باور کنید شهر خودش دل شکسته تر
دارد غروب می کند از روز سخت خویش
دارد غروب کوفه نشان می دهد کمی
تصویر واضح از جگر لخت لخت خویش
وقتی که ماه جای ندارد در این مکان
باید که شهر گریه کند خون به بخت خویش
در این زمین امیر سما کشته جفاست
این پایتخت خون شده در پای تخت خویش
این مسلمین که سایه به مسلم نمی دهند
این سایه نیست در خور شان درخت خویش
آقا نیا سرم به فدایت پسر عمو
"ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش"
زینت کریمی نیا
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال ماندگاروبروز #تخصصی_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
ایتا↙️
╔═💎💫═══╗
Eitaa.com/navayehzakerin2
@Aaramesh42
╚═══💫💎═╝
شهادت #حضرت_مسلم علیه السلام
میان خاک با غبار شهر اصطکاک بود
به قلب تنگ غاروکوچه وجه اشتراک بود
نشست تا تنفس از هوای مسجدی کند
ولی نگاه مسجد محله شرمناک بود
نماز قدرتی دوباره داد و جان گرفت و بعد
نگاه کرد پشت سر نگاه غرق خاک بود
دراز کرد دست تا به دست مردها دهد
که دید مسجد از وجودهرچه مرد پاک بود
نماز او پر از پیاله ی شراب ناب تاک
ولی نماز مردها شبیه چوب تاک بود
به جای عم خود علی ولی غریب تر کمی
به جای فرق سر دلش ز درد چاک چاک بود
به گوش باد گفت که نیا به کوفه یا حسین
و تا حسین باد غرق آه سوزناک بود
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#یا_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا
عید قربان مبارک
برسم کاش به بیتوته ی امسال شما
هر چه لبیک بگویم بشود مال شما
هفت دور قمری دور سرت چرخم و بعد
در طواف حرم کعبه به دنبال شما
کاش یک لحظه ببینم که همایت آورد
شانه تا شانه ام اقبال به اقبال شما
کاش راضی بشود هدیه کند یک بوسه
بر سر چادر من خاک لب شال شما
گفت که یوسف گمگشته می ِآید حافظ
طالع ماست که فرخنده شد از فال شما
من از آن روز که گفتند شما آنجایید
شده ام طالب حج در پی احوال شما
آید این شاعر درباری تان دلخسته
تا بیابد کمی از شوکت و اجلال شما
چشم ها چشمه و لب لایق لبیک شود
قرب قابل شود و قافیه قربان شما
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ذبح عظیم قربان
پا به پای خلیل و اسماعیل
خانه کعبه را بنا کردی
تا نباشی به زیر دین ای مرد
یک ذبیح از خودت عطا کردی
از منای خلیل بالاتر
از ذبیح خلیل رعناتر
قبله عاشقان عالم را
شش جهت سمت کربلا کردی
از صفا تا به مروه کرب و بلا
از قمر تا به شمس کرب و بلا
هروله هروله قدم ها را
جلوه مروه و صفا کردی
روز هشتم منا نرفتی که
به منای حقیقی ات بروی
آه ذبح عظیم ابراهیم
قصد او بود تو روا کردی
چه ذبیحی عزیز زهرا را
یوسفی از تبار طاها را
چه علی اکبری دلارا را
نذر و قربانی خدا کردی
.............
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه#سفرنامه_حج
و اما توصیه های مدیر کاروان که تاکید داشت ظهر همه آماده شویم غسل کنیم و لباس احرام بپوشیم و من هنوز باید به زیارت بقیع می رفتم
خلاصه دوستانم را با خودم بردم و بعد لز مسافت کوتاهی که کنار بقیع رفتیم به گوشه آن که انتهای خیابان بود رسیدیم و این گوشه یک شکستگی داشت که به صورت ضلع کوتاهی در آمده بود و پله ای داشت که می توانستیم بالا برویم و به نرده های بقیع برسیم دونفر غیر از ما آنجا بودند.دست من که به نرده ها رسید انگار به عرش الهی رسیده بودم .حال معنوی عجیبی داشت خلوت و راحت جاتون سبز زیارت همه ائمه بقیع را خوندم.
دخترخانمی اونجا بود که حال خوشی داشت و در یک لحظه احساس کردم که خیلی به خدا نزدیکه و به حالش غبطه خوردم.از من اجازه پرسید که صوت موبایلش رو روشن کنه و بنده هم با اسقبال پذیرفتم. صوت مدینه شهر پیغمبر حاج آقا ارضی رو گذاشته بود و با این صوت چه لحظه های به یادماندنی را در صفحه خاطرات من به جا گذاشت
جاداشت بخاطر این زیارت و لطف خداوند سجده شکری بجا آورم اما بالاخره باید برمی گشتیم که از این به بعد خیلی کار داشتیم با اجازه از ائمه بقیه علیهم السلام باید به سمت مراحل احرام می رفتیم.
راستی آن روز پنج شنبه بود وشب جمعه ای که در پیش بود شهادت امام باقر علیه السلام بود.
شنیده بودم که شب شهادت امام باقر همه حاجی ها از مدینه رفته اند و زائر و عزاداری نیست .قبلا زیاد به این موضوع قکر کرده بودم و حتی در اشعارم آورده بودم. و تقدیر این بود که با روضه امام باقر هتل را از کنار بقیع ترک کنیم و این یکی از برکات پرواز آخر بود که نمی دانستم و خیلی هم معترض این برنامه بودم.
#سفرنامه_حج
http://eitaa.com/sheydayezeynab
دلربایی میکند با پاچه و ران گوسفند
قیمتش بالاتر است از جان انسان گوسفند
چون که حالا خون او از خون ما رنگینتر است
چشم غرّه میرود گاهی به چوپان گوسفند
کره خر پرسید از قاطر که در این چند وقت
راه میآید چرا مست و خرامان گوسفند؟!
میتواند با فروش پشمهای زائدش
چند صد ویلا بسازد در لواسان گوسفند
بعد از این هی طبع شعر شاعران گل میکند
میزند تا زیر بع بع زیر باران گوسفند
خواب میدیدم پریشب که به جای توله سگ
بود دست بچه قرطیهای تهران گوسفند
میچرد هرجا بخواهد میخورد یک عالمه
چون که مثل ما ندارد غصه نان گوسفند
تا که چاقو را نشان دادیم، با یک پوزخند
گفت کی ترسیده از چاقوی زنجان گوسفند؟
از مریدان توییم و پاچهخواران توییم
لطف کن با قیمتت ما را نترسان، گوسفند
دولت ما با همین فرمان براند، عنقریب
مینشیند توی نیسان پشت فرمان گوسفند
ای مدیر محترم، ما مردم خوب و نجیب
گرچه خیلی سادهایم اما نه چندان گوسفند
آه میترسم در این اوضاع مالی عاقبت
گیرمان حتی نیاید عید قربان گوسفند
#محمدحسین_مهدویان
#عید_سعید_قربان
#شعر_طنز
#گوسفند
#اقتصاد
#گوشت
#انتقاد
📱@Mh_Mahdaviyan
بدید به کارشناس
یکی می خواست رییس بشه،توی جواب عام وخاص
می گفت: بدید به کارشناس
سوال می پرسیدن ازش،اما نداشت هوش و حواس
می گفت: بدید به کارشناس
مجری می گفت سوال دارم یه چندتایی از اقتصاد
می گفت:سوال نکن زیاد
می گفت میشه نظر بدید چیکار کنیم با اختلاس
میگفت:بدید به کارشناس
مجری می گفت:خیر سرت می شی رییس مملکت
چرا اینو می گی فقط؟
اینا که می پرسم ازت بابا سوالایِ شماس
می گفت: بدید به کارشناس
مجری می گفت رییس شدن مدیریت نیاز داره
هزار تا رمز و راز داره
چرا واسه رییس شدن؟اومدی اینجور آس و پاس؟
می گفت: بدید به کارشناس
مجری می گفت :خیر سرت شما که دیگه دکتری
فوقِ تخصصی!!!،پُری
سواد داری خیلی زیاد،هزار کلاس،نه شیش کلاس
می گفت:بدید به کارشناس
مجری می گفت شمایی که زبون دنیا بلدی
زشته سوال جواب ندی
زشته بری سراغ غرب بازم با لحن التماس
می گفت : بدید به کارشناس
می گفت: که قلب آدما هفتصد و پنجا گرمه
قلب شبیهِ هِرَمه
من از همه تخصصا همینا می دونم،خلاص
می گفت : بدید به کارشناس
مجری می گفت شمایی که نبودی کارشناس عزیز
چرا فقط به عشق میز
می خوای بیایی و بشی فقط رو صندلی پلاس؟
می گفت بدید به کارشناس
#سرطان_اصلاحات
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
#انتخابات_چهاردهم
تازه می شوم دوباره با بهار انتخاب خود
مانده ام همیشه سبز پای کار انتخاب خود
زیر بارش غرور، بر زمین قدرت وطن
سر بلند می کنم به اعتبار انتخاب خود
آیه ی شریف "لا یغیرُ بقوم "نیست جز
رای ما و زندگی به سایه سار انتخاب خود
من غدیری ام غدیر انتخاب برتر خداست
باعلی شروع می کنم شعارانتخاب خود
با نیت به جای سید شهید رای می دهم
می روم به عشق بر سر قرار انتخاب خود
رای داده ام به او و این شده مدال فخر من
پس ادامه می دهم به افتخار انتخاب خود
ماهواره ی امیدم است رای من به بهترین
در مدار مانده ام به اقتدار انتخاب خود
تازه می شوم دوباره با بهار انتخاب خود
مانده ام همیشه سبز پای کار انتخاب خود
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه#سفرنامه_حج
بالاخره مهمان هایی که هنوز دلشون پیش صاحبخونه مونده با آرزوی بازگشتی دوباره راهی به سمت مکه شدند و باید به مهمانی اصلی خود نزد صاحبخانه تمام هستی یعنی خداوند متعال می رفتند بنابراین ابتدا به منزل اول برای آمادگی دیدار یعنی مسجد شجره رفتیم تا لباس های قشنگ مهمانی را بپوشیم و خود را از آلودگی هر تعلق به دنیا پاک می کردیم.که البته ما به دلیل کمبود وقت از همان مکه این کار را انجام داده بودیم و لباس های سفید مهمانی را پوشیده بودیم.
مسجد شجره فقط توقفی برای نماز مغرب و عشا داشتیم و بلافاصله با شعار قشنگ لبیک اللهم لبیک نیت عمره تمتع کردیم که اولین مرحله حج تمتع است .
اگه می خواستیم طبق روال عادی برویم باید ۵ ساعت با اتوبوس به مکه می رسیدیم و اعمال عمره را شروع کنیم ولی باز هم مزایای پرواز آخر شامل حالمون شد و اولین سری زائرانی بودیم که با قطار سریع السیر از ایستگاه مدینه سوار شدیم .یعنی ما از مسجد شجره که یک سمت مدینه بود به سمت دیگر مدینه ایستگاه قطار برقی رفتیم و توی اتوبوس شام خوردیم .فاصله پنج ساعته با قطار برقی ۲ ساعت کمتر طول کشید و و با اتوبوس به هتل رفتیم که وسایلمون و بذاریم و بلافاصله برای انجام طواف عمره تمتع ما را با اتوبوس به مسجدالحرام بردند.در مکه بر خلاف مدینه فاصله هتل تا مسجدالحرام زیاد بود و باید با اتوبوس های مخصوص هتل می رفتیم . حالا فکر کنید من چه حالی داشتم اگه دست خودم بود که حتما می خوابیدم تا به حال اینقدر خستگی رو تجربه نکرده بودم که دوشب و دو روز پشت سر هم نخوابم ولی شوق دیدار خانه کعبه خستگی را هم خسته کرده بود.و از اینجا عشق آغاز می شود و تجربه ای فوق العاده که بر هر مسلمانی واجب است و دلیل وجوب آن را فقط آنجا می فهمی..........
http://eitaa.com/sheydayezeynab
با نیت به جای سید شهید رای می دهم
می روم به عشق بر سر قرار انتخاب خود
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه#سفرنامه_حج
هنگامی که به مسجدالحرام رسیدیم وقت نماز شب بود و کم کم داشتیم به وقت نماز صبح نزدیک می شدیم به همین دلیل سیل حجاج روانه به سمت مسجدالحرام بودند و ما که برای اولین بار می خواستیم وارد شویم خیلی سخت بود که بتوانیم با کاروان همراه حرکت کنیم تا مرحله پیش رفتیم و ورودی آن قسمت بسته شد و مدیر کاروان دستور برگشت داد تا فکری بکند ورودی مسجد نشستیم تا بزرگان مشورت کنند و چاره ای بیندیشند . روحانی کاروان که مشهدی بودند و تجربه زیاد داشتند اصرار داشتند که برگردیم هتل استراحت کنیم و مجددا با تجدید قوای بیشتر برگردیم اما مدیر کاروان نظرش فرق می کرد این بود که دستور رای گیری صادر شد و بیشتر همراهان به برگشتن تمایل نشان ندادند احتمالا اونها مثل من خسنه نبودند .بالاخره نماز صبح را خواندیم و به سمت ورودی مسجد حرکت کردیم در این فاصله من که به واسطه شال ها و کلاه های سبز کاروانمون را می شناختم نمی دونم چی شد که دیگه اونها رو ندیدم و تنهای تنها مونده بودم حتی همسرم هم ناپدید شده یود😊
بعد از طی مسافتی برگشتم ولی خدا می داند که آرامش عجیبی داشتم و اصلا نگران نشدم
در مسیر برگشت همسرم را دیدم و این دفعه ایشون کاملا مراقب بود که از کاروان جدا نشم .
رسیدیم به مرکز قبله و ناخودآگاه سجده و شکر
نیت طواف کردیم و در حین طواف وقتی به خودم اومدم دوباره من از بقیه جدا شده بودم .بعد از طواف جایی که قرار داشتیم یعنی زیر مهتابی های سبز هر چه نشستم همسرم نیومد بعضی همراهان بودند و بعد از کمی استراحت به سمت سعی صفا و مروه رفتند ولی من ماندم مدت زیادی گذشت و همسرم نیامد فهمیدم که ایشان رفتند و من با راهنمایی یک خانم مشهدی ایستگاه هتل ویولت را پیدا کردم و از سعی صفا و مروه منصرف شدم تصمیم قطعی داشتم که بعدا با آرامش و فرصت انجام دهم
توی اتوبوس از شدتی خستگی خوابم برد و جلوی هتل یک خانم که همراهم بود بیدارم کرد. و رفتم و راحت در اتاقم خوابیدم
ولی باور کنید توی این ساعات اصلا نگران نشدم و آ رامشی عجیب بر من حاکم بود
جالبه بدونید همه اونهایی که رفتند سعی مجبور شدند دوباره همراه من و امثال من که عقب موندند اعمالشون و تکرار کنند به دلیل اینکه اکثرا اعمال و اشتباه انجام داده بودند😊
و همسرم هم که بخاطر همراهی یک پیرمرد و پیرزن مرا رها کرده بود اعتراف کرد که هیچی از اعمالش به دلش ننشسته و باید دوباره انجام میداد و بنده پیروزمندانه از خدای خودم تشکر می کردم
http://eitaa.com/sheydayezeynab
.
گریه، خلقت شگفت خداست
و تنها زبانی که ادراک غمگنانه را بازگو میکند.
بزرگی هرکس به بزرگی غمی است
که در دلش پنهان کرده است.
غم شوکت دارد، مهابت دارد،
هیجان میآفریند و حرارت میبخشد.
هرکسی به اندازه ادراکش از حقیقت، غم دارد.
آنها که غم را به افسردگی و
غصه فرو میکاهند، غم نمیفهمند.
- نخل و نارنج -
#وحید_یامینپور
کتابچه
✒️ ͜͡❥᭄ @najvayebaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت هوشنگ امیراحمدی استاد دانشگاه آمریکا و تحلیلگر سیاسی از ظریف
ظریف سالهای ساله با من دوسته به من میگفت مردم ایران گوسفندن به این مردم فقط باید دروغ گفت.
این که از خودتونه😏
به #ویژه_ترین کانال خبری در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Ce587f9582c
تقدیم به امام هادی علیه السلام
هادی شدی تا بر دو راهی ها نمانیم
مصباح گشتی در سیاهی ها نمانیم
ابن الرضا باشی ، خودت خورشید هستی
بر صد هزاران مشتری ناهید هستی
باشی علی انگار دیگر کهکشانی
یک حلقه وصل زمین و آسمانی
بر ابر فرمان می دهی باران ببارد
اذن خدا در خانه ات مهمان بیارد
کهف الوری اولی الحجی ذوی النهایی
با جامعه جای دل ما می سرایی
این جامعه آنقدر در معنا کبیره ست
عطر حریمش:مثل مشهد بی نظیر است
هر چه شریفی سر به زیر آرد به جاهت *
هر چه بزرگی سایه گیرد از پناهت
بر سامرایت سر دهد هر شاعری که
یک بار طعم آن چشیده زائری که
از کربلا قصد عزیمت کرده سوی
ایران و دارد با دل خود گفتگوی
اینکه چه سوغاتی برد با خود به مقصد
از عطر اینجا می برد با خود به مشهد
دلبند تر از کاظمین اینجا برای
خورشید هشتم هست و اینجا هست جای
حاجت گرفتن از امام عصر حتما
آقا چگونه بگذرم از حاجتم من؟
زینت کریمی نیا
*طاطا کل شریف ......زیارت جامعه
http://eitaa.com/sheydayezeynab
خود را به سراپردهی اسرار بزن
هر لحظه دم از حیدر کرار بزن
برخیز ز جا، مگر خجالت دارد
عشقِ به علی را همهجا، جار بزن
#محمد_خرم_فر
@robaiiyat_takbait