eitaa logo
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
10.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
73 فایل
جهت همکاری در معرفی اساتید و برای معرفی کردن اساتید اخلاق و عرفان و ادرس و مکان جلساتشان ، جهت معرفی در کانال، میتوانید به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
🔹حکایت اهمیت استاد در سیر و سلوک و نتیجه ی اطاعت محض از استاد : یکی از دوستان ، از اول ماه مبارک رم
نکته ای در مورد حکایت بالا : بزرگوارانی که زیر نظر اساتیدی قابل اطمینان فعالیت میکنند ، باید توجه داشته باشند که اساتید دیر یا زود چیزهایی به شاگردانشان افاضه میکنند و این براساس میزان قابلیت شاگرد هست بلکه شاگرد با نفس و مدد و عنایت استاد طی طریق میکند و ممکن است یک استادی با توجه به قابلیت بالای شاگردش ، مطلبی را زود افاضه کند و ممکن است ، بنابر دلایلی ، بخواهد چیزی بوسیله ذکر دادن و انجام ختم و اربعین برای شاگرد حاصل شود، برای همین نباید با خواندن این مطالب و حکایات به استاد خود بد بین شوند... @shia12t
🔻حکایت شاگرد مولوی قندهاری : خدا رحمت کند مرحوم مولوی قندهاری را ، شاگردی داشت سی و پنج سال خدمتش بود ، درطول سی و پنج سال ، هیچ وقت چیزی از ایشان نخواست ، تا این که یک روز مرحوم مولوی اعتراض کرد که چرا هیچ چیز از من نمیخواهی ؟ آن شاگرد لبخندی زد و چیزی نگفت ، تا زمانی که مرحوم مولوی مریض شد ، آن شاگرد به عیادتش رفت و گفت جناب استادبزرگوار ، حضرتعالی و بنده حقیر فقیر خاک پای شما ، هردو محتاج به درگاه حق متعال و معصومین ع هستیم ، جایی که آنها هستند و بی منت میدهند و کامل میدهند ، چرا از شما بخواهم ؟ ببینید الان مریض شده اید و در بستر افتاده اید، محتاجی ازمحتاجی چه بخواهد ؟ مرحوم مولوی اشک در چشمانش حلقه زد و گفت آفرین معلوم شد حاصل سالها زحمت من هدر نرفته است... همین شاگرد نقل کرد ، مرحوم مولوی اجازه نمیداد عطایای معنوی ای که درطول مسیر داده میشد را ، برایش نقل کنم و می فرمود : آنچه به تو داده اند مال توست .... @shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
🔹حکایت اهمیت استاد در سیر و سلوک و نتیجه ی اطاعت محض از استاد : یکی از دوستان ، از اول ماه مبارک رم
با سلام خدمت همه بزرگواران 🔻این حکایاتی که نقل میشود ، جهت تلنگر و بیداری ست ، دوستان به نکات مهمی که در این حکایات نقل میشود ، توجه داشته باشند و تا جایی که میتوانند استفاده کنند ، به ترتیب این حکایت هایی که در این چند روز ، در کانال قرار داده میشه توجه داشته باشید ، چون نکات دنباله داری در این حکایت ها گفته میشه که خیلی میتونه به به افرادی که در این راه هستند کمک کنه. 🔻برای برخی از بزرگوارانی که زیاد اشنایی با این مسیر ندارند ، در مورد حکایت اول ، دو تا شبهه پیش اومده که ، ایا حکایت اول مصداق جاسوسی کردن در زندگی مردم نیست؟ و شبهه دوم هم اینکه ، ایا این ضمیر خوانی و مسائلی مشابه که در حکایت اول اومده ، دعوت به نفسانیت و خارج شدن از مسیر اصلی عرفان نیست؟ البته برخی بزرگوارن به خوبی متوجه حرفی که حکایت میخواست به مخاطب بگه ، شده اند ، این حکایت داره به اهمیت استاد کامل در سرعت و کیفت سیر و همچنین جدی بودن خود شاگرد در پیشرفتش اشاره میکنه ، ذکری که یک شخص کامل میده ، به علت احاطه ای که داره ، خیلی فرق داره با ذکری که یه استادی که حدش پایین تر از اون هستش داره میده، هستش برای پاسخ به این دو شبهه که در بالا مطرح شد ، یک سخنرانی کوتاه از دکتر وزیری فرد ( ایشان جز 22نفری هستند که مرحوم اقای سعادت پرور به اونها اجازه ی تربیت سلوکی داده بودند ) در پایین برای دوستان قرار داده خواهد شد ؛ ایشان در این فایل کوتاه ، به بیان نکاتی در مورد باطن خوانی و ربط این موارد به مراحل سلوک ، و همچنین بیان خاطرات و خواب هایی از خودشون در مرحوم ایت الله بهجت و نظر استادشون مرحوم اقای سعادت پرور در اون مورد میپردازند ونکات بسیار مهمی رو در مورد ضمیر خوانی و احاطه بر افراد بیان میکنند... لطفا این فایل را به صورت کامل ، تا اخر گوش دهید👇🏻 @shia12t
96_3_31عصراستاد_وزیری_فرد_خاطره (2).mp3
888.8K
🔶 قسمتی از سخنرانی استاد دکتر وزیری فرد در مسجد دانشگاه تبریز ۹۶.۳.۳۱ (عصر) 🔶 باموضوع؛ 🔷 خاطره ای از آیت الله بهجت و آیت الله سعادت پرور (پهلوانی) @nedayepakefetrat_un
🔻حکایتی از دیدار با یکی از شاگردان مرحوم یعقوبی قاینی : یکبار در یک اهن فروشی بودم ، گفتند که فلانی از شاگردان حاج اقای یعقوبی هستند ، گفتم به به ان شاء الله ایشان را خواهیم دید و به هم خواهیم رسید ، به بنده گفتند ، از کجا میگیی ؟ گفتم خب دیگه عالم احتمالات هم برای خودش چیزی هست . مدتی بعد ، یکی زنگ زد و شماره تلفن حاج اقا را داد ، بنده به ایشان زنگ زدم و اجازه خواستم خدمتشان برسم ، گفتند بشرط اینکه درباره عرفان حرف نزنیم ، گفتم باشه ، چون شما تازه ازکربلا امده اید ، به عنوان زائر اباعبدالله ع خدمتتان میرسیم ، قبول فرمودند ، سپس به یکی از دوستانم گفتم من میخواهم به دیدن فلانی بروم بیا با هم برویم ، دوستم چیزی گفت و رفتیم. بنده شخصی به اخلاق و رفتار و خوش برخوردی و متواضع به تواضع به خواسته از روح ، نظیر ایشان ندیدم ، اخلاق و رفتارش انسان را به یاد پیامبراکرم ص می انداخت ، لبخند از صورتش جدا نمی شد ، چه بهره ها که در ان مجلس بردیم. بزرگواری کرد فرمود : ریاضتی هست اگر چهل روز انجام دهید ، هرکس هر عمل انجام دهد ، در هرجا باشد اراده کنید ، میبینیدش و. . . و ریاضت دیگری هست که اگر انجامش دهید ، درون آتش بروید نمیسوزید و ریاضت دیگری هست اگر انجامش دهید ، روی اب راه میروید و فرمود هرسه را به شما تعلیم میدهم و اذن انجامش را میدهم ولی حقیر فقیر و دوستم قبول نکردیم. نه بنده و نه دوستم ، نفهمیدیم که در مقابل بزرگتر باید ادب داشت و اگر خواستند چیزی بدهند و یا ریاضتی را توصیه کردند ،اقتضای ادب این هست که بگویی : من صلاح خود را نمیدانم ، هرطور شما بفرمایید ، حقیر اطاعت میکنم وانجام میدهم . . . با اینکه دأب حقیر درمقابل اولیا این بود که رعایت ادب میکردم ، اما در ان مجلس معلوم شد تسلیم نیستم ، بندگی یعنی تسلیم محض بودن ، که اگر دادند بپذیری و اگر ندادند هم تسلیم باشی که بنده صلاح خود را نمیداند ، العبد و مافی یده کان لمولاه ، اگر حق را خواستی ، یکی ازامتحاناتش همین هست چیزی میدهند ، اگر چون و چرا کردی و میخواهم و نمیخواهم گفتی ، یعنی هنوز مقام ولایت را نشناخته ای. وان سه ریاضت هدیه مولی امیرالمومنین ع به ما بود اما . . . میگویند عارفی را کرامتی نصیب شد ، رفت حرم یکی از معصومین ع و گریه کرد که این را ازمن بگیرید که حواس من را ممکن هست پرت بکند ، من خود حق متعال را میخواهم ، اشکال کارش اینجا بود که هنوز خود را میدید من را میدید، حواس من پرت میشود را میدید ، یعنی آنها که دادند نفهمیدند ممکن هست حواست پرت بشود تو بهتر از آنها میفهمی که چه چیز خوب هست و چه چیز بد ؟ خیال کردند امتحان هست ، درحالیکه امتحان از آنور هست یعنی وجودک ذنب لایقاس به ذنب عبد اختیار نمیکند امتحان دراین هست که تو چقدرتسلیمی ، ایا رأی و نظر داری یاخیر نتیجه : فرق هست بین اینکه خودت بخواهی یا به تو بدهند. @shia12t
🔻حکایت پسر جوان و عنایت امام زمان عج : پسر جوانی بود که درجوانی محبت زیادی به اهل بیت ع داشت و خدمت مرحوم جعفر آقا مجتهدی هم میرسید. پسر جوان نقل میکند : در ایامی که خدمت مرحوم جعفر اقا مجتهدی میرفتم ، روزی به قصد رسیدن به خدمتشان ، به منزلشان رفتم . دم در منزلشان ، یک بچه ده دوازده ساله ای در را باز کرد و گفت اقا میفرمایند شما نیایید داخل ، مدتی گذشت دیدم یک اقایی امد و رفت داخل و بعد از مدتی بیرون امد ، من دلم شکست ، گفتم یا صاحب الزمان ، من هدفم از امدن پیش ایشان این بود که ، ایشان مقرب درگاه شماست خدمتش میرسیدم تا از بیاناتش استفاده کنم و به شما نزدیک شوم ، اما حالا که ایشان امروز راه نداد دیگر دنبالش نمیروم ، این را گفتم و از دم منزل جعفر اقا راه افتادم ، به سمت سر کوچه و وسط های کوچه بودم که ، ان بچه به سرعت امد و گفت جعفر اقا شما را خواسته اند و فرموده اند زود بیایید داخل ، اما من اعتنا نکردم ، کودک رفت و دوباره برگشت و باشدت بیشتر گفت جعفر اقا تأکید کردند بیایید ، اما من کاملا بی اعتنا گفتم : من با امام زمان عج کار دارم نه با ایشان و رفتم. در ان ایام ، مرحوم جعفر اقا مجلس داشت و روضه خوانی میکرد ؛ از آن روزیکه جوان از پیش جعفرآقا رفت ، شب مجلس روضه جعفر اقا برهم خورد و دیگر نتوانست مجلس داری کند... مرحوم جعفر آقا ذکری را به این جوان میدهند ، اما این جوان به مسجد مقدس جمکران رفته و به امام زمان عج متوسل شده و میگویند : آقا اگر چیزی باید به من برسد از شما برسد و من خدمتگزاری شما را میخواهم و مدت سی سال خادم مسجد مقدس جمکران میشوند... این جوان پس از مدتی آقا امام زمان عج را در خواب میبیند که سه نفر را به ایشان ، به عنوان استاد عرفان معرفی کردند ، که جوان پیش آنها برود و طی مراحل کند ، جوان در پاسخ به حضرت عرض کرده : آقا خودتان عنایت کنید ، من غیر از شما را نمیخواهم . آقا فرمودند آخر اینها هم زحمت کشیده اند ، جوان هم در پاسخ به حضرت عرض کردند که : آقاجان فقط خودتان را میخواهم. این جوان ، زمانی پیش شخص اهل معنایی که امام جماعت بود ، رفته بودند ، ان امام جماعت میگوید چیزی بخواه تا به تو بدهیم ، ایشان میگوید که من اگر چیزی بخواهم از خود اقا میگیرم نه از شما ، ان شخص ناراحت میشود و چیزی میگوید ، جوان هم ناراحت شده و میگوید دیگر مسجدنخواهی رفت و از منزل بیرون می اید ، ان شخص پایش میشکند و نمیتواند مسجد برود و بعد از ان هم بر اثر قضایایی امام جماعت مسجد بودن را ازدست میدهد و ترک میکند. چیز هایی به این جوان داده شده ، برای مثال ؛ افرادی که مشکل جن دارند خدمت این جوان که حالا پیرمرد شده ، میرسند ، ایشان دست بر سر آنها گذاشته و دعا میخوانند و درمورد بعض بیماریها هم دستورات طبی میدهند. @shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
🔻حکایتی از دیدار با یکی از شاگردان مرحوم یعقوبی قاینی : یکبار در یک اهن فروشی بودم ، گفتند که فلان
🔻نکته ای در مورد حکایت دیدار با یکی از شاگردان اقای قائنی : همین شاگرد مرحوم یعقوبی قائنی ، قبل از نقل اینکه ریاضت فلان یا فلان هست ، نقل کرد به اون دو شخص که : شما بدانید فرق هست بین مقام قرب حق متعال با مسائل کشف و کرامات و به صرف دیدن کشف و کرامات نباید تصور نمود که فرد به مقام ولی الهی شدن رسیده است... حکایتی مشابه : حاج شیخ عبدالقائم شوشتری نقل میکنند که ، ایامی که خدمت مرحوم آقای حافظیان بوده اند ، آقای حافظیان یکبار ختم مهمی را که از مرحوم نخودکی با اصرار یاد گرفته بودند را، میخواستند به ایشان یاد بدهند ، که ایشان نپذیرفته بودند... @shia12t
🔻حکایت جوان بیست و هفت ساله : جوانی در بیست و هفت سالگی آمد و طلبه شد ، انواعی از امتحانات برایش پیش آمد و زمینه های انجام گناهان زیادی برایش فراهم شد ، اما تقوا به خرج داد ، ازگرسنگی پوست خربزه میخورد اما گناه نمیکرد ؛ پس از مدتی دچار سردرد شد ، شش سال دچار سردرد بود و هرچه معالجه کرد خوب نشد ؛ سرانجام روزی درحجره اش نشسته بود که با خود گفت آیا ماصاحبی نداریم ؟و از اینجا شروع شد ، بلند شد و با پای پیاده و چشم گریان رو به سوی مسجد جمکران حرکت کرد ، وقتی رسید اعمال را انجام داد ، سپس برای استراحت نشست ، دید شخص جلیل القدری وارد مسجد شد و تا صبح عبادت کرد ، هنگام صبح ان اقا به طلبه ی جوان فرمود : مشکل شما حل شد ؛ و در یک لحظه دید به همراه آن آقا در مدرسه دم در حجره اش هست ،همه چیز از اینجا شروع شد . . . این طلبه جوان الآن قریب هفتاد سال دارد و پیرمردی نورانی شده. طریقه ی ایشان در عرفان ، ساده هست و مستقیم ؛ توسل به امام زمان عج... و قضایایش و اسرار را نقل میکند لذا ایجاد شوق میشود که طرف از همه دل بکند و عشقش فقط متوجه آقا امام زمان عج شود. گاهی سوره ای از قرآن یا دعای خاصی را میگوید شاگردش بخواند مثلا دعای صباح یا سوره یس . یکی از عرفا نقل میکرد ، اگر این پیرمرد نورانی ، دست برسر و صورت و سینه فردی مستعد بکشد و دعا بخواند حجابها از فرد برمی خیزد ، اینقدر قدرت دارد... پیرمرد میفرمودند : رسیدم به باب ششم و دیدم حضرت اقای بهجت اینجا هستند ، من به احترام ایشان توقف کردم ، ایشان پیام دادند که شما اگر میتوانید عبور کنید بروید ، لذا باب ششم را رد کردم این پیرمرد نورانی نقل میکند : روزی در حرم مطهر حضرت معصومه س بودم دیدم آقا امام زمان عج تشریف آوردند و پس از زیارت به نمازایستادند و سپس سجده کردند و سجده طولانی بود ، در هنگامیکه آقا در حال سجده بودند حضرت آقای بهجت با اطرافیانشان وارد حرم شدند و آقای بهجت حضرت را شناخت آمد جلو تا خم شود و دست به عبای مبارک حضرت بکشد اما اطرافیان خیال کردند که ایشان دارد زمین میخورد ، لذا فوری زیر بغلش را گرفتند و و ایشان را بردند !!! و آقا امام زمان عج ساعتهای طولانی درسجده بودند و من هم در گوشه ای ایستاده بودم و تماشا میکردم و پی بردم که تا خود آقا نخواهد کسی حتی نمیتواند خودش را به لباس ایشان متبرک کند. هرکس را از شاگردش میتوان شناخت ؛ طلبه ای جوان ، برای بحث کفایه خدمت این پیرمرد نورانی هفتاد ساله رسید و ایشان را کشف نمود ، قبلش طلبه جوان ، خوابی دیده بود که منبری گذاشته شده و تا عرش کشیده شده و آقایی کنار منبر نشسته و . . . وقتی خدمتش رسید دید همان است که در خواب دیده و از آنطرف پیرمرد هم در خواب دید که گفتند برای فلانی پرده را کنار بزن ، لذا شروع شد و شاگردش به جایی رسید که پس از دوسه سال در ایام اربعین در حرم حضرت عباس ع برایش مکاشفه ای شد و مراحلی را سیر نمود... شاگرد پیرمرد ، در سن بیست و سه سالگی در حرم حضرت عباس ع مکاشفه برایش شد و تا عرش بالا رفت و در عرش پشت سر معصومین ع نماز خواند ، بعد از اتمام مکاشفه قدرتهای مختلفی پیدا کرد مثلا خواندن ضمیر و سه نوع انرژی باطنی مختلف و دیدن باطن و باز شدن چشم و گوش و. . . عجیب اینکه زمانی مرحوم محب الخامس ( از عرفای معروف یزد ) به قم آمده بود ، شاگرد پیرمرد به دیدار ایشان رفته بود ، شاگرد پیرمرد ناگهان به مرحوم محب الخامس گفت آقا شما بعد از سالها ریاضت یک شب در منزل تنها نشسته بودید و فکر میکردید که حق متعال چیزهای زیادی به شما داده است اما هنوز به تجلیات الهی نرسیده اید و ناراحت بودید که ناگهان ندایی شنیدید که گفت : آقا رضا الآن وقت تجلیات آمد ، مرحوم محب الخامس که این را از یک طلبه جوان بیست و پنج ساله شنید تعجب کرد و گفت عجب عجب من این را به هیچ کس نگفته بودم. 🔻نتیجه : شمه ای از مکاشفات و کرامات کسیکه چند سال شاگرد ، این پیرمرد نورانی بوده نقل شد، تا عظمت خود این پیرمرد نورانی مشخص شود و نقل قضایا از شاگردش ، برای چند چیز بود... اول این که ، معلوم شود که یک طلبه جوان که الان سی و یکی دوسال دارد ، در سن بیست و پنج شش سالگی ، کجاها رسیده ، تا ما ها هم تشویق شویم. دوم هم این که ، وقتی شاگرد این پیرمرد نورانی، اینگونه هست، پس خودش کجاست و در چه افقی سیر میکند. @shia12t