eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.8هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی شیخ امید علی یوسفوند ،استان شهر روستای : 🔻شیخ امید علی یوسفوند از عرفا و اولیا الهی بسیار برجسته و قوی در منطقه ی لرستان بوده اند. مرحوم آيت‌الله شيخ اميدعلی يوسفوند در فواصل بين سال‌های ۱۲۶۴ تا ۱۲۶۵ از پدر و مادری ساده‌زيست و متدين به نام‌های فتح‌الله و شاپره در روستای دكاموند از توابع شهرستان الشتر متولد شد. 🔻ایشان صاحب کرامات کثیره و عنایات عدیده هستند ، مرقد ایشان نیز محل ادای حاجات هستش. ایشان از علمای درس خوانده نجف بوده اند که به دستور مرحوم بروجردی در منطقه لرستان ساکن میشوند. 🔻بهترین دلیل بر حقانیت سلوک ایشان وجود شاگرد بزرگ و کم نظیری مثل ایت الله بلند نظر هستش ، نماز جماعت ایت الله بلند نظر ، اشبه به نماز ، مرحوم ایت الله بهجت بود . آرامگاه شیخ امید علی در دکاموند ، به ‌عنوان قم لرستان ، مكانی برای تسكين و آرامش قلوب دردمند و مأمنی برای ارادتمندان و زائران مشتاق آن عالم ربانی از گوشه و كنار اين ديار است ؛ اكنون كه نزديك به هفتاد سال است كه ايشان به رحمت ايزدی پيوسته به سبب كرامت‌ها، رفع حاجت‌ها، شفای بیماران ، نام وی هر روز بيش از گذشته در سطح این منطقه نورافشانی كرده و هر روز بر سيل ارادتمندان و زائران مشتاق آن عالم بزرگ و فرزانه افزوده می‌شود. منبع : ایقنا 📌برای اشنایی بیشتر با زندگینامه ایشان میتوانید به وبلاگ زیر مراجعه فرمایید : http://shomidali.mihanblog.com 📌برای مطالعه برخی از کرامات ایشان میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید : http://shomidali.mihanblog.com/post/category/3 📚معرفی دو کتاب در مورد ایشان : کتاب تندیس تقوا ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات دارالنشر اسلامی، منتشر شده است. کتاب دیگری که در مورد ایشان به رشته ی تحریر در امده ، عارف کوی دوست می باشد؛این کتاب نیز توسط انتشارات شاپورخواست منتشر شده است. علاقمندان به اشنایی بیشتر با این عارف گمنام ، میتوانند به این دو کتاب مراجعه کنند... @shia5t
معرفی آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی ، استان شهر : قسمت اول : مجتهد مسلم بود و از اعاظم حوزه . به او گفتند : اگر به محضر سید علی قاضی (ره) بروی او تو را از اجتهاد ساکت می کند . اما او رفت و ساکت شد . 🍁عبد صالح خدا ، شیخ العلماء والمجتهدین آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی (ره) از شاگردان سید الاولیا حضرت میرزا علی آقای قاضی (ره) در سال ۱۳۱۲ قمری در بروجرد بدنیا آمد. برای تحصیل به نجف رفت و بعدها بدستور مرجع کل آیت الله سید حسین بروجردی به بروجرد مراجعت کرد . بی آلایشی و ورع و دوری از ظواهر از خصوصیات بارز او بود و تا آخر منزل اجاره ای داشت . 🍃او بواسطه حضرت آقای سید حسن مسقطی(ره) خدمت مرحوم قاضی(ره) رسید . شیخ علی محمد با سید حسن در یک خانه نزدیک مدرسه هندی ساکن بودند . بعد از سفر اجباری آقای مسقطی(ره) و بعدها رحلت او آثار گوشه گیری و انزوا در او شدت یافت . به همین خاطر بعد از او هیچوقت از سید حسن به جهت برانگیخته شدن حزن شدید صحبت نمی کرد . از شاگردان برجسته ایاشن می توان به بزرگانی چون ، «شیخ محمد تقی بهجت»، «شیخ محمد رضا مظفر»، «سید علی سیستانی»، «شیخ حسین وحید خراسانی»، «سید عبدالکریم کشمیری»، «شیخ حسن علی نجابت شیرازی» و... اشاره کرد. 🔻ایشان با آیت الله بهجت(ره) ، خیلی مانوس بودند و قضیه روزی هزار اناانزلنای آقای بهجت(ره) از ایشان است . 🌿 آیت الله نجابت شیرازی می فرمود : یک سال قبل از رحلتشان ایشان قصه ای برای ما نقل کرد که خودم نیز از آقای قاضی شنیده بودم. فرمود: 7 سال من همه چیز را تعطیل کردم، درس، مباحثه و ... و مدام در محضر آقای قاضی(ره) بودم. قشنگ جانم در کالبدم قرار گرفته بود، حسابی داشتم آدم می شدم... خدا رحمت کند ایشان را در عمرش برنج درسته نخورد، مگر چند روز از آخر حیاتش... همیشه خرده برنج می خورد ( در نجف قیمت خرده برنج ربع قیمت برنج درسته بود) ایشان خرده برنج می خورد آن هم خیلی کم... ایشان می فرمود: « یک وقت از عجایب خدای جلیل پول مفصلی برای ما رسیده بود. لذا از ناحیه بی پولی هیچ مشکلی نداشتم.سر کیف هم بودم، با زن و بچه هم نهایت ادب را به خرج می دادم. هیچ با آن ها تندی نمی کردم... نشسته بودم با زن و بچه مشغول سخن گفتن، پول هم که داشتم، زندگیم هم که مرتب بود.یک دفعه احساس کردم قلبم راکد است، مضطرب شدم، اصلاً قرار از من رفت. شب هایی که بی پول بودم، مشکل فراوان داشتم، اصلاً این طور نمی شدم. دیدم نه میل نشستن دارم، نه میل حرف زدن، نه میل مطالعه، نه خواب. سر تا پایم را بی قراری و اضطراب فراگرفته بود. گفتم بروم طرف حرم امیرالمؤمنین علیه السلام شاید از ناحیه ایشان شفا پیدا کنم. از در سلطانی وارد شدم. رفتم بالای سر، دیدم حالم هیچ فرقی نکرد، کمی تأمل کردم دیدم قلبم مرا میل می دهد به طرف بازار بزرگ. بی اختیار و با نهایت اضطراب متوجه بازار بزرگ شدم، قلبم، نفسم، فهمم همه مرا متوجه بازار بزرگ می کرد. رسیدم در آخر بازار، یک دفعه دیدم آقای قاضی دارند تشریف می آورند. فرمود تا چشمم افتاد به آقای قاضی مثل جوجه ای که ترسیده باشد چطور خودش را به سرعت در آغوش مادر و زیر پر و بال مادرش قرار می دهد، بنده هم با سرعت مثل برق خودم را رساندم به آقای قاضی ، دست ایشان را گرفتم و بوسیدم، عرض کردم آقا خیر است انشاءالله - آقای قاضی فرمود :البته خیر است. علویه از من انگور خواسته، من هم از خدا انگور خواستم. می فرمود: بی اختیار دستم رفت توی جیبم، همه پولم را درآوردم و تقدیم کردم به آقای قاضی. ایشان یک مختصری مثلاً یک بیستم دینار برداشت و فرمود: همین قدر برای انگور خریدن بس است. برو به دست خدا. حالا من از وقتی به آقای قاضی رسیدم اصلاً خودم و حالم را فراموش کردم. همان موقع که آقای قاضی فرمود برو به دست خدا متوجه خودم شدم دیدم حالم خوش است، اصلاً آن بیقراری و اضطراب و ... همه رفته است. ☘️روزی در مدرسه طلبه هایی را که تازه مقدمات می خواندند جمع کرد و به آنها گفت : من تا ده روز به شما درس می دهم وقتی به ایشان اعتراض شد ، پاسخ داد: این نفس خبیث است . وقتی بزرگانی در درس خارج من جمع می شوند، دیدم خودم را گم می کنم ، ترسیدم که نکند دنیا به ما رو کرده باشد.. 🍃وی تا پایان عمر در نهایت سادگی زیست و تا آخر عمر در خانه اجاره ای به سر برد . آیت الله نجابت می فرمودند : آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی فرموده بودند که: « هیچ گاه از قرآن جدا مشو » و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود . هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد ، قرآن می خواند و با قرآن بود . شیخ بروجردی علیرغم درخواست آیت الله بروجردی بزرگ جهت قبول زعامت و مرجعیت از این امر سرباز زد ولی جلسات او که مملو از نکات عرفانی که با تغییر حال خود همراه بود همواره ادامه داشت . @shia5t
معرفی آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی ، استان شهر : قسمت دوم : 🍃چای خوردنی که باعث خواندن نماز شب می شد مرحوم حاج شیخ اوقات خود را در شب ها به سه قسمت تقسیم می کردند. اوایل شب استراحت کرده و در وسط شب با خدا خلوت داشت و قبل از نماز شب و دعا و مناجات، ساعتی مطالعه می کرد و جواب نامه ها را می نوشت. هنگام عبادت و خواندن قرآن، گاهی صدایش بلند می شد؛ به گونه ای که اطرافیانش که در خواب بودند، بر می خاستند و درخواست می کردند که آرام قرآن را تلاوت کند تا بتوانند بخوابند. ایشان در جواب می فرمود: خواب در پیش زیاد دارید. برای این قرآن را بلند می خوانم که شما هم توفیق سحرخیزی پیدا کنید و اگر حال خواندن نماز شب را ندارید، برخیزید، چای بخورید؛ وقتی با ایشان چای می خوردیم، توفیق نماز شب هم پیدا می کردیم. 🍂وفات مرحوم حاج شیخ علی محمد بروجردی نجفی سرانجام در تاریخ 15 محرم 1395 ق. مطابق با 8 بهمن 1353 در بروجرد دعوت حق را لبیک گفته و و در همانجا در آغوش خاک آرمید. 📌 برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید به پیج زیر در اینستاگرام مراجعه فرمایید : instagram.com/ayatollah_boroujerdi 📚معرفی کتاب در مورد ایشان : کتاب "اسوه اخلاق" ، در شرح احوال ایشان به نگارش درامده است؛ این کتاب ، حاوی خاطرات فرزند ایشان، حجةالاسلام شیخ مجتبی بروجردی می‌باشد که در ۲۰۰ صفحه و از سوی انتشارات «قرآن صاعد» به زیور طبع آراسته گردیده است. این کتاب در سه فصل بوده و دربردارندۀ زندگی‌نامه، خاطرات و تصاویر آن عالم ربّانی است. همچنین در پایان آن، خاطرات آیةالله‌ بهجت از آن اسوه اخلاق ضمیمه شده است. 📚معرفی کتاب دیگری در مورد ایشان : کتاب "حاج شیخ؛ زندگی‌نامۀ زاهدی خلوت نشین" به‌قلم جناب آقای منتشر شد. این کتاب که دربردارندۀ شرح احوالات مرحوم آیةالله‌ا حاج شیخ علی محمد بروجردی نجفی است، در ۱۶۸ صفحه و از سوی سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران به زیور طبع آراسته شده است. نگارنده نوادۀ آن فقیه عارف بوده و در این اثر به دیده‌ها و شنیده‌های خود و دیگران از مرحوم آیةالله بروجردی پرداخته است. وی در مقدمه می‌نویسد: «آن‌چه پیش روی دارید حاصل تلاش گروه علاقمندانی است که ماحصل دست‌یافته‌های خویش را دربارۀ بزرگ‌مردی که شهره به «حاج شیخ» گشته بود در اختیار این کمترین نهادند تا فروغ تابناک حماسه‌ای را که در آسمان گیتی پرتوافکن بوده، بنمایانند که بس بدان نیازمند بوده و هستیم و باشیم.» علاقه‌مندان می‌توانند جهت تهیۀ کتاب مذکور با شماره تلفن ۰۲۱۶۶۴۹۲۲۲۷ تماس حاصل نمایند. برگرفته از : وبلاگ طریق الی الله 2 @shia5t
معرفی حاج لطفعلی روشن پور ، استان شهر : قسمت اول : 🍁عبد صالح خدا ، مرحوم شیخ لطفعلی روشن پور از اولیاء الهی کمتر شناخته شده شهر خرم آباد است که از خانواده ای مذهبی و مشهور در روستای نیله منطقه کاکا رضا ( دهستانی بین شهرستان های خرم آباد و الشتر) متولد شده و تحت تربیت و سرپرستی پدر و مادری مومن، دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاه خود سپری کرده است. ایشان را می توان به حق از جمله مردان الهی و علمای ربانی دانست که در شانشان آمده "المجهولون فی الارض و المعرفون فی السماء" کسانی که در زمین گمنامند و در آسمان معروف ذکر کرد. 🔹بنده ی صالحی که معنویت را از مادر به ارث برده است خانم آقا سلطان مادر ایشان قبل از ازدواج با پدر مرحوم روشن پور، در بروجرد چند سال به صورت مداوم ومستمر در منبر آیت الله العظمی بروجردی تلمذ می کرده و به واسطه معارف دینی و پرهیزگاری که داشته به نوعی نقشی چون جایگاه خانم مجتهده امین در اصفهان را در روستای نیله و روستاهای اطراف داشته است و علاوه بر اهل ذکر و دعا بودن، مسائل احکام و دینی را به زنان محلی آن هم در دهه 30 شمسی آموزش می داده است سال هایی که به زحمت روحانی ای برای گفتن احکام به روستا می آمده است و خود مرحوم روشن پور بارها می فرمود هر چه دارم از ناحیه تربیت الهی مادرم است. حاج اقا محراب ، پدر مرحوم روشن پور نیز ، بسیار ملزم به رعایت حق الناس بوده و صداقت و درستی رفتارش در حدی بوده که حاج سلطان مرادی نماینده رضاشاه در منطقه ریمله و دهستان های کاکا رضا گفته بود که اگر محراب و برادرش ظهراب بگویند آب رودخانه کاکا رضا سربالا می رود من باور می کنم. 🔸نوری که از خانه مرحوم روشن پور به آسمان ساطع شد شب قبل از تولد مرحوم شیخ لطفعلی روشن پور، یکی از بزرگان خواب دیده بود که تاریکی مطلقی رودخانه کاکا رضا و منطقه ریمله و چغلوندی( بیران شهر) را در بر گرفته است که ناگهان نوری از خانه حاج محراب ، روشن شده و تمام منطقه را در بر می گیرد، ایشان روز بعد برای تعبیر خواب خود به خانه پدر ، مرحوم روشن پور مراجعه می کند و متوجه می شود که فرزندی همان شبی که خواب دیده است برای این خانواده متولد شده است و به حاج محراب این نوید را می دهد که آینده درخشانی در انتظار این نوزاد است. 🔹شیخ لطفعلی روشن پور فرزند آخرت بود این پیر زاهد در زندگی دنیا به پاره ای نان و لیوانی دوغ بسنده کرده بود، توکلش زبان زد بود، اخلاص و ایمانش باعث شده بود که با دستانی خالی بانی و زمینه ساز ساخت چند مسجد بزرگ در سطح شهر شود، محضر او بوی خدا می داد از منیت و خودبینی و حسادت و پست و مقام رسته بود و به حق پیوسته بود. 🔸مردی که مزارش دارالشفاست شیخ لطفعلی روشن پور رضای حضرت دوست آمال آرزوهای وی بود، از اهل محل کسی به یاد ندارد که توانسته باشد در سلام کردن از وی سبقت گرفته باشد، همه اهل و کوچه و بازار و خیابان، اخلاق پیامبر گونه اش رابه یاد دارند، از کوچک و بزرگ همه شیفته سادگی و بی آلایشی این مرد خدا بودند، مردی که با وجود روحانی بودن به خاطر خشوعش به خود اجازه نداد که لباس مقدس پیامبر را بر تن کند، در خواب به یکی از بستگان گفته بود که مزارش دارالشفاست. 🔹40 سال مداومت بر مستحبات مورد تاکید ایشان مدت 40 سال دائم الوضو و دائم الذکر و نزدیک به 50 سال 7 الی 8 ماه از سال را روزه می گرفته و نزدیک به همین مدت، 2ساعت قبل از اذان صبح بیدار و به تهجد و خواندن نماز شب می پرداخته است؛ ایشان کتوم بودند و درباره کرامات و الطاف خاصه ای که حق تعالی به ایشان مرحمت فرموده بودند بسیار کتوم تر بود. 🔸توکل فوق العاده مهمترین کرامت شیخ لطفعلی فقر ایشان اختیاری بود و زندگی را از طریق دریافت شهریه طلبگی می گذراند و با وجود اینکه بارها موقعیت زندگی مرفحانه را داشت اما بدونه توجه به امور مادی که برای او بسیار حقیر می نمود، مدت 40 سال غذایش فقط نان و دوغ بود و حتی در مهمانی ها نیز به این طعام بسنده می کرد و یکبار ندیدم میوه ای، فنجانی چای و یا حتی لیوانی آب گرم تناول کند 🔹مردی تهیدست که متولی ساخت 5 مسجد شد ایشان با دست خالی و با توکل به خدا متولی احداث پنج مسجد در شهر خرم آباد شد که ساخت هر کدام از آن ها یک حکایت است، به طور نمونه سایتی که هم اکنون مسجد امام هادی در آن قرار دارد چندین نهاد دولتی ادعای مالکیت آن را داشتند و برای آن برنامه ریزی کرده بودند و از طرفی خیلی ها نیز مخالف وجود مسجد در این زمین بودند اما به محض اینکه مرحوم روشن پور متولی ساخت این مسجد شدند گره های کار یکی پس از دیگری باز شد و یکی از بزرگترین مساجد خرم آباد بنا شد. @shia5t
معرفی حاج لطفعلی روشن پور ، استان شهر : قسمت دوم : 🔹کسی در سلام بر ایشان پیشی نگرفت ایشان داری اخلاق نیکی بود و در معاشرت با افراد، همیشه نقاط مثبت آنان را در نظر می گرفت و در در سلام کردن بر دیگران پیشی می گرفت در مورد رعایت حق الناس آن چنان مقید بود که حتی در عبور کردن از کوچه و یا خیابان سعی می کرد که از گوشه پیاده رو حرکت کند که مبادا مزاحم حرکت افراد یا وسایل نقلیه شود. از دیگر سجایای اخلاقی ایشان این بود که همیشه در مقابل مهمان و اطرافیان مقید بودند که دو زانو بنشینند حتی اگر طرف کودک یا کهنسال باشد و به طور کلی بیشتر وقت ایشان صرف تفکر می شد و به طور کلی کتوم بودند. مهم ترین خصلت ایشان این بود که نفس عماره را خار کرده بود و تارک دنیا بود و حتی بعضی مواقع که وجوهات را می آورد چیزی برای خود بر نمی داشت، به خاطر دارم که در پیش از انقلاب اهل نماز شب بود و در یک کلام انسان متقی بود. ایشان با وجود اینکه بسیار گوشه گیر بود اما دارای اخلاق حسنه در معاشرت های اجتماعی بود. 🔸دوستان، شاگردان و ارادتمندان مرحوم روشن پور از پیرزن و کودک خردسال به ایشان ارادت داشته و بسیاری از مردم از همه طیف ها از محضر ایشان کسب فیض کرده اند اما از ارادتمندان ایشان که بیشتر شناخته شده هستند می توان به استاد برجسته اخلاق در خرم اباد ، حجت الاسلام سید رضا جزایری، سیدروح الدین منصوری و شیخ رمضان تیموری اشاره کرد و از دوستان ایشان نیز می توان به آیت الله شیخ عباسعلی صادقی و سید شکرالله طاهری خرم آبادی امام جماعت مسجد بازار اشاره کرد. 🍂وفات سرانجام در سال 1393 ، در ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره (ص) شیخ لطفعلی به آرامی دل از دنیا کند و در قبرستان امام هادی (ع) روستای رباط نمکی چهره در نقاب خاک کشید و در قوس صعود به سرعت از ناسوت به اعلی علیین پر گشود.روحش شاد و یادش گرامی باد. @shia5t
معرفی ایت الله سید حسن پیشوایی ، استان شهر : یکی از بزرگان و اولیا الهی لرستان که در شهر الشتر ساکن بودند حاج آقا پیشوایی بودند . 🔻ایشان انسانی نورانی و تندیس تقوا بودند... ایشان منشا خدمات ماندگاری هم در حوزه ساخت مسجد و مدرسه در مناطق فقیر الشتر بودند. در سال 1306.ش. هنگامی‌که زن رضاخان در جریان سفر به قم، می‌خواست به شکل بی حجاب وارد حرم حضرت معصومه (س) شود، مرحوم آیت الله بافقی معاون آیت الله حائری به همراه چند نفر از طلابجوان از جمله آیت الله پیشوایی مانع از ورود او به حرم حضرت معصومه(س)می‌شوند. این کار طلاب با خشم شدید رضاخان مواجه شده تا حدی که مرحوم آیت الله بافقی را به زمین زده و استخوان‌های سینه او را با چکمه‌اش خورد می‌کند. و در این بین مرحوم آیت الله پیشوایی موفق به فرار شده و به همدان رفته و چند وقتی متواری می‌شوند.با عادی شدن اوضاع ایشان به قم بر می‌گردد و به تحصیل و مبارزه ادامه می‌دهند در سالهای بعد به همراه آیت الله شهید مدرس به همراه جمعی از طلاب 45 روزمحبوس می‌شوند. که با وساطت پدرشان که از علما تراز اول قم بودند آزاد می‌شوند. به امر آیت الله بروجردی در سال 1324.ش برای امر تبلیغ و تبيین معارف ديني به منطقه الشتر هجرت نموده و بعد از اقامت کوتاهی به شهر قم مراجعت نموده و اين بار به شهر قصر شیرین مهاجرت می‌کنند. در سال 1327 .شدر زمانیکه مردم الشتر به خدمت آیت الله بروجردی آمده و از ایشان در خواست مبلغ می‌کنند ایشان آیت الله پیشوایی را يك بار ديگر به مردم معرفی می‌کنند. آیت الله پيشوائي درس و بحث را رها کرده و به الشتر مهاجرت کرده و اين بار براي هميشه در منطقه ماندگار مي شود .ایشان در حالی به الشتر سفر می‌کنند که کل شهرستان الشتر دارای یک مسجد می‌باشد. با همت او و کمک اهالی منطقه مساجد زيادي حتي در دورترين نقاط احداث مي شود علاوه بر ساخت مساجد چندین باب حمام می‌سازند. بیشتر این مساجد و حمام‌ها با مهندسی خود ایشان ساخته می‌شود.آن بزرگوار به تأسی از جد خویش امیر المؤمنین در ضمن تبلیغ دین اقدام به کمک و دستگیری از مستمندان و محرومان می‌پردازد. و در حل مشکلات و خصومت‌های قبیله‌ای نقش مؤثری ایفا می‌نمایند. از فعاليتهاي ديگر ايشان تربیت افراد شاخص در هر محل است تا پايگاه و سر منزلي باشد براي حضور مبلغين ديگري كه به منطقه تشريف مي اورند. 🍂وفات سرانجام در صبح روز دوشنبه 21 تیر 1378 پس از 54 سال فعاليت تبليغي درمنطقه ، در سن 96 سالگي روح ملکوتی این عالم رباني ، دعوت حق را لبيك گفته وبه ملکوت اعلی پیوست و به اجداد طاهرینش ملحق شد. پیکر مطهرش با اصرار مردم در کنار شهر الشتر در گلزار شهدای روستای امیر الشتر به خاک سپرده می‌شود. منابع : instagram.com/mezgana_fotography rostae-amir.blogfa.com @shia5t
معرفی آیت الله رحمت الله صاحب الزمانی بروجردی ، استان شهر : قسمت اول : عبد صالح خدا و عالم ربانی، آیت اللّه حاج شیخ رحمت اللّه صاحب الزمانی از چهره های مشهور به زهد و تقوا ، در روستای «گوشه چهارچنار» بروجرد متولد گردید. پدر بزرگوارش مرحوم کربلایی عیسی، اهل قلعه خان سربند بود که بر اثر ظلم و تعدی خوانین قاجار ، به بروجرد کوچ می‌کند و مشغول کشاورزی می‌شود. کربلایی عیسی به مشکلات مردم و دوستان و بستگان بسیار رسیدگی و همیشه به پسرش سفارش می‌کرد که جویای حال آنان باش و تا می‌توانی مشکلاتشان را بر طرف کن. 🔻مادر ایشان بانویی بزرگوار و متدین بود. پیش از ولادت رحمت‌الله هر فرزندی را که به دنیا می‌آورد، از دنیا می‌رفت؛ تا این‌که به رحمت‌الله باردار می‌شود. در همان دوران در عالم رؤیا می‌بیند که پدرش پرچم سبزی به دست او می‌دهد و به او می‌گوید: ناراحت نباش، خداوند فرزندی به تو عطا می‌کند و او زنده می‌ماند. 🍁 ایشان با اشاره به دوران تحصیل خود می گوید: «در اوایل طلبگی، مطلب را یاد نمی گرفتم و از جهت کندی ذهن، خیلی رنج می بردم. کتاب سیوطی می خواندم که توفیقی حاصل شد و به عتبات عالیات رفتم. شب اربعین در کربلا در حرم امام حسین علیه السلام به آن حضرت متوسل شدم و آن حضرت را واسطه قرار دادم تا از خدا بخواهد ذهنم باز شود. از آن موقع به بعد، طوری شد که از استاد هم اشکال می گرفتم.» 🍁در مورد دیگری هم گفته است: «شبی در خواب دیدم امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیری به دستم داد و فرمود: این را بگیر و در راه خدا جنگ کن!» این ها نمونه هایی از عنایت و توجه آن بزرگواران در دوران تحصیل به ایشان است. وی در قم و نجف از آیات عظام بروجردی و محقق داماد و مرحوم آیت اله اراکی علامه طباطبایی و علی محمد بروجردی بهره بردند تلاش و پشتکار به جرئت می توان گفت جدیت و تلاش مستمر آیت اللّه صاحب الزمانی، در تحصیل و تربیت طلاب و تبلیغ و نشر معارف دینی به مؤمنان و دوست داران اهل بیت علیهم السلام قابل تقدیر و الگویی سازنده برای طلاب بود. ایشان در دوران تحصیل، در تابستان و زمستان، هر روز صبح، از منزل تا حوزه علمیه که راهی طولانی بود، پیاده می رفت و تا ساعاتی از شب در حوزه می ماند و به تحصیل و مطالعه می پرداخت و ظهر ها هم به منزل بازنمی گشت. شب ها نیز پس از صرف شام مختصری، به مطالعه و تحقیق می پرداخت. ☘️ ویژگی های اخلاقی: مرحوم صاحب الزمانی بسیار خوش مشرب، خوش اخلاق و مردم دار بود؛ به قدری متواضع بود که خود را چیزی به حساب نمی آورد و از عناوین و نام و نشان گریزان بود. زهد و پارسایی از دیگر ویژگی های آن روحانی وارسته بود. از وجوه شرعی و شهریه هرگز استفاده نکرد. یک زمین زراعتی داشت که از پدر به ارث برده بود و از محصول آن ارتزاق می کرد. در گرفتن وجوه نیز فوق العاده احتیاط می کرد و مراجعان را به دفاتر مراجع ارجاع می داد و می فرمود: «من [ موردی برای] مصرف آن را ندارم.» 🔻 آن عالم بزرگوار نسبت به تربیت طلاب اهتمام ویژه ای داشت و درس اخلاق او در حوزه بروجرد از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. او فردی متین، متواضع و خوش مشرب بود و حرمت والائی برای لباس روحانیت قائل بود به گونه ای که علیرغم مقام علمی ممتاز وجایگاه اخلاقی خاصی که میان حوزویان داشت، هیچگاه به خود اجازه استفاده رسمی از آن لباس مقدس را نداد. وقتی از کلاس می رفتند تا دم درب حوزه بیشتر اجازه نمی دادند کسی همراهشون بره و حتی اجازه نمیدادند کسی براشون ماشین بگیره کنار خیابون هم که می ایستادند هیچ وقت دست به ماشین بلند نمیکردند مگر اینکه ماشینی خودش می ایستاد به همین خاطر یکی از طلبه ها کمی جلوتر می ایستاد و سوار تاکسی می شد و نزدیک حاج اقا که می رسید به راننده می گفت که بایسته. 🍀 با پول خمس کتاب چاپ نمی کنم به هیج عنوان نمی گذاشتند مردم دست اورا بوسه بزنند وحتی اگر عبای اورا دست می کشیدند ناراحت می شدند وقتی علت چاپ نکردن آثار علمی می پرسیدند میفرمود: با پول امام زمان خودمو مشهور کنم؟! @shia5t
معرفی آیت الله رحمت الله صاحب الزمانی بروجردی ، استان شهر : قسمت دوم : 🍁مخارج زندگی ایت الله صاحب الزمانی ایشان مخارج زندگی خود و خانواده را به وسیلۀ قطعه زمین موروثی که به ایشان رسیده بود، تأمین می‌کردند و علاوه بر آن گاو شیرده خوبی داشتند که امور زندگی را تا اندازه‌ای با آن می‌گذراندند. حاج محمد مجلسی، فرزند ارشد ایشان، ماجرای جالبی از فروش این گاو نقل می‌کند. می‌گوید: روزی گاو را برای چرا به صحرا بردم. گاو مقداری از گندم همسایه را خورد و صاحب زمین آن را دید. شب هنگام که به مسجد رفت به حاج آقا گفت: شما لازم نیست نماز بخوانید، جلوی گاوتان را بگیرید! حاج آقا که از موضوع بی‌اطلاع بود، هنگامی که به خانه آمد، ماجرا را از من پرسید. من هم آن را تعریف کردم. گفتند: «من فردا این گاو را می‌فروشم». حاج آقا پس از راضی کردن صاحب زمین، اول صبح آن را برد و فروخت. به صاحب زمین خبر رسید که حاج آقا به خاطر این‌که گاو از گندم شما خورده، آن را فروخته است. صاحب زمین گاو را پیدا كرد و آن را با سود اندکی خرید و برای حاج آقا ‌آورد. ایشان وقتی گاو را دید و از ماجرا خبردار شد، گفت: «من این گاو را می‌فروشم. اگر دوباره آن را بیاورید، گاو را به قصاب می‌دهم». اتفاقاً ایشان با پولی که از فروش این گاو به دست می‌آورد، به کربلا مشرف و دری به رویشان گشوده می‌شود و مورد عنایت ویژۀ حضرت امام حسین علیه السلام قرار می‌گیرد. 🌸 نظم در تحصیل و تدریس آیت الله صاحب الزمانی یکی از شاخصه‌های اصلی درس ایشان نظم بود. هیچ‌گاه درس را تعطیل نمی‌کرد، مگر موقعی که ضرورت پیش بیاید. اولین نفری بود که صبح زود وارد حوزه می‌شد و تا قبل از اذان ظهر در مدرسه می‌ماند. روزی هفت الی هشت ساعت درس می‌داد و نیم ساعت قبل از درس مطالعه می‌کرد، آن هم برای حضور ذهن؛ چون احتیاج به مطالعه نداشت. روزی چند نفر از مسئولان یکی از شهرهای اطراف بدون هماهنگی قبلی برای دیدار با ایشان آمده بودند. درِ منزل، حضرت استاد را می‌بینند که در حال خارج شدن از منزل هستند. می‌گویند: حاج آقا، برای زیارت شما آمده‌ایم. ایشان می‌گویند: ولی من دارم برای درس به حوزه می‌روم. می‌گویند: التماس دعا. استاد می‌گوید: خدا حافظ شما. در ادای وظیفه با کسی رو دربایستی نداشت. نسبت به کارش متعهد و منظم بود و توصیۀ امیرالمؤمنین ع را شیوۀ زندگی خویش قرار داده بود؛ آنجا که در وصیت به فرزندانشان فرموده‌اند: اوصیکما و جمیعَ ولدی و اهلی و مَن بَلَغَهُ کِتابی بتَقوی الله و نظمِ اَمرِکُم؛ شما و همۀ فرزندان و کسانم و هرکس را که نوشته‌ام به او رسد، به تقوای خدا و و نظم داشتن در کارتان سفارش می‌کنم. 👤گوشه ای از فرمایشات حضرت آیت الله صاحب الزمانی (ره) ♦️ زهد وبی رغبتی به دنیا 🔹 راه جدا شدن از مادیات را ریاضت می دانستند ، و معتقد بودند فشارهای مادی سبب : قتل ، فحش ، کتک ، خودکشی ، کفرگفتن و... می شود . به فرمایش أمیرالمؤمنین علیه السلام : دنیا خواهی ، کلید رنج است . 🔹 درمان فشارهای مادی زهد است ، می فرمودند : در مادیات باید به پایین تر نظر کرد ؛نظر به فقرا ، و در معنویات به بالاتر از خودنگاه کرد ، و اگر کسی بخواهد خدا کمکش می کند . ♦️زهد وبی رغبتی به دنیا(قسمت دوم) 🔸مرحوم صاحب الزمانی(ره) سبب عدم انحراف را محرومیت می دانستند می فرمودند: طریقه کشتن نفس محرومیت است تا محرومیت نباشد نفس کشته نمی شود انسان بخواهد دماغش شنگول باشد محال است که نفس او کشته شود نفس حیله می کند بهداشت نفس عبارت است از موت نفس وآن گاه دیگر نفس اصلا مریض نمی شود. 🔸منظور از محرومیت در کلام ایشان نپذیرفتن خواهش های نفس است. @shia5t
معرفی آیت الله رحمت الله صاحب الزمانی بروجردی ، استان شهر : قسمت سوم : 🍃 امدادهای غیبی: این عالم متقی به خاطر خلوص و تقوا، مورد عنایت حضرت حق بودند و گاه امدادهای غیبی شامل حالش می شد، که در این مختصر به یک مورد آن اشاره می کنیم. خود ایشان می گفت: «در یکی از سفرها که به مکه مکرمه مشرف شده بودم، در شهر مکه در یک هتل با فاصله زیاد از بیت اللّه الحرام اقامت داشتم. جایی که معمولا تا حرم یک ساعت باید پیاده می رفتیم. از محل اقامتم خارج شدم و چند دقیقه ای پیاده رفتم. بعد منتظر ماندم که تاکسی برسد، ولی خیلی معطل شدم. در این هنگام، عربی رسید و پرسید: چرا این جا ایستاده اید؟ گفتم: منتظر تاکسی هستم. گفت: تا حرم راهی نیست؛ از این پله ها بالا برو در آن طرف، حرم پیداست. از پله ها بالا رفتم، دیدم مقابل مسجدالحرام هستم. متحیر ماندم راه یک ساعته را چگونه در چند دقیقه طی نمودم. قضیه چه بود و آن عرب کی بود؟» 🍀بوی حرم اما رضا یکی از کرامات ایشان در یکی از سفرهای قم بود . که وقتی ایشان به قم سفر کردند و به حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرف شدند در حیاط حرم ، چند لحظه ای ایستادند گویا خانمی هم کنار ایشان بودند. ایشان گفتند : چقدر بوی حرم امام رضا می آید . درحالی که ما هیچکدام بویی به مشاممان نمی رسید. که یکباره آقا نگاهی به خانم کردند و گفتند : خانم شما اهل مشهدید؟ خانم گفت : بله گفتند : زیارت امام رضا رفتید مرا هم دعا کنید . . ایشان بسیار به امام رضا علاقه داشتند و هربار که می رفتند مشهد چند هفته ای آنجا مقیم می شدند. 🌿 سینه زنی به نحوی در مصیبت سیدالشهداء می گریستند انگار در حال جان دادن است و می فرمود: اگر جوان بودم برای عزای سید الشهداء برهنه می شدم وسینه میزدم وبه شما نشان می دادم که باید به چه نحو سینه زد. 🍃 اخلاص: از ویژگی های این عالم ربانی اخلاص و پرهیز از تظاهر و خودستایی بود، و همین امر او را در نظر مردم، بزرگ و محبوب القلوب کرده بود، به گونه ای که پس از وفاتش هم او را به بزرگواری می ستایند. یکی از نزدیکان ایشان که کتاب «المسائل العددیه» را به چاپ رسانده است، می گوید: «زمانی که این جانب کتاب المسائل العددیه را آماده چاپ نمودم و نمونه آن را خدمت ایشان دادم تا در مورد آن اظهارنظر نمایند، گفتند: اولاً: چرا آیت اللّه نوشته اید؟ و اصرار داشت که فقط نام ایشان نوشته شود؛ ثانیاً: نیازی نیست نام من نوشته شود. اسم خودتان را بنویسید! من حتی به طلاب گفته ام: دفاتر مرا جمع آوری نموده و به نام خودشان چاپ کنند. عرض کردم: دوست دارم نام شما را زنده نگه دارم. فرمود: من خودم چه هستم که نامم چه باشد؟! هدف خدمت به دین است، نویسنده مهم نیست.» 🍁صحبت های حجت الاسلام دکتر احمد احمدی در مورد مرحوم ایت الله صاحب الزمانی بروجردی : آقا شیخ رحمت الله کشاورز بود. در یکی از روستاهای بروجرد کشاورزی می کرد. وقتی آمد مدرسه بروجرد 28 سالش بود. بعد هم در همان دوران طلبگی از این شیرشکری ها می بست. عمامه نمی گذاشت. شیر شکری مثل عمامه است، که آن موقع بازاری ها و کشاورزان و اکثر طبقات آن را روی سرشان می بستند. مثل سیستانی ها. بروجردی های قدیم از اینها می بستند. این آقای آقا شیخ رحمت الله خیلی در من تاثیر گذاشت. من با ایشان مدتی هم حجره بودم. دو سال هم حجره بودم. او واقعاً یک تجسم تقوا بود. وقتی دو سه سال پیش فوت کرد، بروجرد برایش یک پارچه عزادار شد. مردم خیلی به او علاقه داشتند. خیلی با تقوا بود. نماز جماعتش در بروجرد از شلوغترین نمازها بود. همه کارهایش حساب شده بود. یک پسری داشت، در دوران کودکی خیلی شیطان بود. شلوغ زیاد می کرد. وقتی در مدرسه شیطنت می کرد، می گفتند: آقا شیخ رحمت الله این بچه ات شلوغ می کند. یک چکی بهش بزنید. می گفت: حق ندارم. من چه حقی دارم کسی را بزنم. پیش نماز مسجد سجاد بروجرد بود. در دل و جان مردم جا داشت. خیلی ساده زیست بود. نماینده آقای خویی در بروجرد بود. سهم امام نمی گرفت و تا آخر عمرش از راه کشاورزی و اجاره زمین کشاورزی اش امرار معاش می کرد و این اواخر زمینش را فروخت. خیلی اخلاق این آقا در من اثر گذاشت. 🍂رحلت: این عالم ربانی پس از یک عمر تلاش در راه ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام و تعلیم و تربیت نفوس، در سال 1381 شمسی دار فانی را وداع گفت و به لقای الهی نایل گردید. پیکر مطهرش در شام عید غدیر، در میان حزن و اندوه بر روی دوش هزاران نفر از مردم به سمت بهشت شهدا بروجرد تشییع در جوار استاد گرانقدرش مرحوم آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی (رحمه الله) به خاک سپرده شد. منابع : hawzah.net boroujerd.farhang.gov.ir aramesh313.blogfa.com @shia5t
عارف گمنام ، در استان ، شهر : 🔹ماجرای پیرمردی عارف و گمنام در لرستان و مرحوم آیت الحق حاج سید نعمت الله جزائری قسمت اول : مرحوم آیت الله حاج سید نعمت الله جزائری که مرجع تقلید زمان خویش بود، در سنین جوانی به ملاقات پیر فزرانه ای نائل آمد و تا آخر عمر شریف آن پیر،با اسرار مقدسی که از وی آموخت به قلب خویش صفا و جلال بخشید. داستان ایشان از این قرار است که مرحوم آیت الله جزائری در دوران جوانی،از موطنش اهواز،برای تبلیغ به شهری به نام پلدختر،از توابع استان لرستان سفر کرد و در آنجا به اقامۀ نماز جماعت و ترویج فرهنگ قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت پرداخت.در آن محل برنامۀ مسجد چنین بود که مؤمنین در ماه مبارک رمضان ، اول در منزل افطار می کردند بعد به مسجد می آمدند و به اقامۀ نماز جماعت و سایر برنامه ها می پرداختند. مرحوم آیت الله جزائری هم که به شدت مقید به نماز اول وقت بودند،برای جمع بین این دو قضیه،از طرف میّتی که نماز قضای یقینی داشت،نائب می شوند و هنگام دخول وقت،در منزل اول نماز خود را به صورت فرادی می خواندند و بعد از افطار،در مسجد به نیابت از آن متوفی،نماز جماعت را برای مأمومین اقامه می فرمودند. مرحوم جزائری که در مسجد آن محل منبر می رفتند،در بین مستمعین متوجه حضور پیرمردی نورانی و ملکوتی می شوند که هر شب،معمولاً در انتهای مسجد می نشیند و منبرشان را استماع می کند.مرحوم جزائری که پی به معنویت ویژه این مرد برده بودند،تصمیم گرفتند زمینه ای فراهم سازند تا به این وسیله او را بیشتر شناخته و از اسرار معنوی وی مطلع گردند. با همین هدف شبی بعد از منبر نزد این مرد آمده وخطاب به او گفتند: ماه رمضان رو به اتمام است.همۀ مردم مرا به خانۀ خود دعوت کرده اند به جز شما.پیرمرد هم خنده ای کرد و گفت: فردا شب منزل ما تشریف بیاورید.پیرمرد چون می دانست که آقای جزائری نمازش را اول وقت می خواند،به ایشان گفت: من هم نمازم را اول وقت می خوانم.لذا غروب تشریف بیاورید تا نمازمان را سر وقت بخوانیم.سپس اضافه کرد اگر از صحرا دیر به منزل رسیدم،شما داخل منزل شوید و بمانید تا بیایم. فردای آن شب،مرحوم جزائری مطابق با وعده ای که کرده بود،هنگام غروب به منزل آن مرد رفت.وقتی در منزل را کوبید،همسر پیرمرد،در را باز کرد و با دیدن آقای جزائری گفت:شوهرم هنوز نرسیده،ولی به من سپرده که شما تشریف فرما شوید من هم خواهم آمد ان شاءالله. چون وقت نماز داخل شده بود،مرحوم سید وارد منزل شده و مشغول اذان و اقامه و نماز مغرب گشت.در این بین همسر آن مرد،برای برداشتن وسیله ای،به اتاقی که مرحوم جزائری در آن نماز می خواند رفت.وقتی او را در حال نماز دید،ایستاد و با تعجب به نماز او نگریست تا اینکه نماز سید تمام شد.همسر آن مرد خطاب به سید گفت:شما چرا اینگونه نماز می خوانید؟! آقای جزائری گفت:مگر باید چطور بخوانم؟ زن گفت: وقتی نماز می خواندی سروصداها خاموش نشده بود! صدای ولولۀ حیوانات و برّه ها م مرغ و خروس ها می آمد.در حالی که وقتی شوهر من نماز می خواند،هیچ کدام از این صداها شنیده نمی شود و گویا در عالم دیگری غیر از این عالم هستیم. اینجا بود که سید سر نخی از سرّ پیرمرد به دست آورد و منتظر شد تا با آمدن پیرمرد و نمازخواندن اوحقیقت امر برایش مکشوف شود.پیرمرد از صحرا رسید و پس از سلام و احوال پرسی و تکریم سید،از او پرسید شما نماز خوانده اید؟ سید گفت: بله.پیرمرد وضویی گرفت و مشغول اذان نماز شد.پیرمرد فصل های اذان را یکی پس از دیگری می گوید و سید هم لحظه به لحظه انتظار می کشد تا آن اتفاق غیرعادی را که همسر پیرمرد وصف کرده بود ببیند.یعنی آیا ممکن است آنقدر پیرمرد به کمال خلوت حقیقی با حضرت حق رسیده باشد که این امر برای او عادی شده باشد. الله اکبر،الله اکبر،اشهد ان لا اله الا الله... اقامه پیرمرد شروع شد و سید با دقت بیشتری به پیرمرد می نگرد.آری؛درست است؛ سر و صدا آرام آرام در حال قطع شدن است. این حال ادامه یافت تا اینکه پیرمرد خواست تکبیرةالاحرام بگوید. با گفتن الله اکبر،سکوت مطلق فضا را پر کرد و پیرمرد و سید و آن زن که نماز جماعت سه نفری،به امامت پیر تشکیل داده بودند،دیگر در این عالم نبودند تا صدایی را بشنوند.نماز او یادآور نماز بی مثال قدوةالمصلین حضرت علی(ع) بود. همان نمازی که در آن ، تیر از پای مبارک حضرتش بیرون کشیدند و حضرت متوجه نشدند. @shia5t
عارف گمنام ، در استان ، شهر : 🔹ماجرای پیرمردی عارف و گمنام در لرستان و مرحوم آیت الحق حاج سید نعمت الله جزائری قسمت دوم : شما تصور بفرمایید،هنگام غروب،موقع برگشتن گله های گوسفندان و حیوانات دیگر،از چراگاه که با صدای جرس آویخته بر گردنشان همراه است،فضای پر سر و صدایی را در روستا ایجاد میکند.برّه هایی که از شیر مادر تغذیه می کنند و مادرانشان را صبح هنگام از آنها جدا کرده و به بیابان می برند؛غروب هنگام، با آمدن میش ها ولولۀ زیادی راه می اندازند. لبته این احتمال هم ممکن است که خاموش شدن این صداها و صدای جرس و خروش آب رودخانه ها و ... با تصرّف این مرد در آنها حاصل شده باشد. خلاصۀ کلام اینکه مرحوم سیّد نعمت الله ، ارتباطش با این پیرمرد عارف،از این ملاقات و نماز شروع شد و تا آخر عمر ادامه یافت.به حدّی که همه ساله برای تبلیغ بخ خاطر مصاحبت با این مرد به همین محل می آمد و حتی مرحوم جزائری به طوری مرید ایشان شده بود که بعد از رسیدن به مرجعیت هم ،وصیت فرمود مرا کنار قبر این پیر فرزانه دفن کنید. مکان شرف یافته به وجود این دو عارف واصل،هم اکنون در پلدختر با فاصلۀ چند کیلومتری از جاده،در ضلع جنوبی شهر واقع شده است،ولی متأسفانه هیچ نام و نشانی بر روی قبر آن مرد گمنام نیست و کسی از نام مبارکش اطلاعی ندارد. این قصه را برای اولین بار ،حدود ده سال پیش،از عارف واصل،مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی شنیدم و جالب اینکه در آن مجلس ،رفقا در یک حال خوشی فرو رفتند که در مجلس حالتی مشابه همان حالت سکوتی که در نماز پیر عارف بود،حاکم گردید. 📚 غم عشق ، نوشتۀ شیخ عبدالقائم شوشتری @shia5t