6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦حاج اقای ولدی حتّی تعقیبات نمازش هم روضه و گریه بود.
می فرمودند:
هدف از خلقت سوختن است و این هدف جز در کربلا محقق نخواهد شد.
@shia5t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦قسمتی از طبقهٔ فوقانی خانهٔ محقرشان به نام حسینیهٔ حضرت موسی ابن جعفر مزین شده بود.
بعضی از شبها که از شدّت توسّل خسته میشدند، سرشان را روی بازوی راستشان میگذاشتند و پشت درب حسینیه که رو به قبله بود می خوابیدند و عبایشان را روی بدنشان می انداختند و پشت دستشان را روی زمین و روی دستشان را رو به آسمان درون حسینیه به نشانهٔ گدایی می گذاشتند و در دست دیگرشان با تسبیح صلوات میفرستادند.
همواره حرمت حسینیه را نگاه میداشتند و هیچگاه دیده نشد که در حسینیه، پاهایشان را دراز کنند؛ چه رسد که آنجا بخوابند.
همیشه پشت درب حسینیهٔ خانه شان، نماز و توسّل و قرآن و دعا می خواندند.
از شدّت ایستادن در عبادات پاهایشان متورّم و پاشنه و کف پای هایشان ترک برداشته بود.
حالاتی داشتند که قابل تصوّر و توصیف نیست.
بعضی اوقات در حالت دوزانو بدون کمترین حرکتی چهارده زیارت عاشورا پشت سر هم با حالاتی عجیب میخواندند.
وقتی از گریه های عجیب ایشان منقلب می شدند و اشک از چشمان جاری می شد، می فرمودند: نگران حالات ما نباشید!، غصّه نخورید! جان سخت شده ام!
@shia5t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦کلیپی کوتاه از شعر خوانی حاج نقی ولدی
ای جگر سوختهْ زادهٔ زهرا ولدی
به عزایش نشناسی تو سر از پا ولدی
به خدا حضرت صدّیقه نگاهت کرده
سند نوکریت هم شده امضا ولدی
بین صورت نه دو تا چشم دو زمزم داری
می خورد حسرت چشمان تو دریا ولدی
ز حسین «علیه السلام» هرکه بخواند زجگر می سوزی
می کنی صرخه ز عطشانی گلها ولدی
روضه را می شنوی، نه؛ به یقین می بینی
به من اعطا نشده دیدهُ بینا ولدی
پدری آمد و بالین پسر زانو زد
ذکر او بود فقط یا ولدی یا ولدی
تو دعا کن به قیامت که کسی یارم نیست
دستگیری کند از من گل لیلیٰ ولدی
@shia5t
مزار حاج نقی ولدی
شب شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها در روضه بسیار گریه کرده بودند و خودشان را زده بودند. بعد از اتمام جلسه با تعجّب دیده بودند ایشان خوشحال هستند و این اشعار را زمزمه می کنند( اشعاری که بر سنگ مزارشان هم نقش بسته است):
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
و آری سحر ...
کسی که برای انتقال بدن مطهّرشان آمده بود گریه کرده بود و گفته بود: ایشان چه کسی هستند؟! من سالهای زیادی است که در این کار هستم. اولین باری است که می بینم از جسد کسی بوی گل و گلاب به مشام برسد.
وصیّت کرده بودند بر بدنشان پیراهن مشکی بپوشانند...
@shia5t
آمده بود قم طلبه شود. گذرش به ولیّ خدا و پیر غلام و دلسوخته و گریه کن آستان مقدّس اباعبداللّه الحسین علیه السلام حاج نقی ولدی می افتد.عاشق و دلباخته این آستان شد...
@shia5t
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦کلیپی زیبا در مورد پیر غلام دلسوخته آستان حضرت سیدالشهدا علیه السلام مرحوم حاج نقی ولدی و توضیحاتی در مورد شخصیت ایشان و قصیده خوانی بسیار زیبا خطاب به سیدالشهدا علیه السلام
@shia5t
هدایت شده از معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦مطالبی پیرامون برخی حالات و مقامات معنوی مداح با اخلاص اهلبیت ، حاج اصغر زنجانی
🔻حاج اصغر زنجانی ، نابینا هستند؛ ایشان در 19 سالگی حضرت زهرا س را در خواب می بینند و حضرت زهرا س به ایشان میفرمایند : شفا چشمانتان را میخواهید یا نوکری ما را ؟ و ایشان پاسخ می دهند نوکری شما را...
🔻حاج اصغر زنجانی از مراودین مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی و مرحوم آقای فخر بودند و با مرحوم شیخ جعفر مجتهدی ، حدود 25سال ارتباط داشتند...
🔻همچنین در این کلیپ ، صحبت هایی به نقل از از حاج اصغر زنجانی در مورد مقام معنوی پیر غلام و دلسوخته ی استان حسینی مرحوم حاج نقی ولدی شده است؛ برای اشنایی بیشتر با مرحوم حاج نقی ولدی ، میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید :
eitaa.com/shia5t/602
@shia12t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مطالبی پیرامون اهمیت معنوی زیارت مقابر علما و بزرگان؛ اولیاء خدا وقتی از دنیا میروند قدرت تصرف و احاطه شان بیشتر میشود.
مرحوم ایت الله بهجت :
قبر ایت الله خوانساری را اگر مردم می دانستند چه می گذرد در انجا ، سینه خیز به طرفش می رفتند!
🎙حاج اقای صبرامیز
@shabname_hekmat
@shia5t
معرفی آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی ، استان #لرستان شهر #بروجرد :
قسمت اول :
مجتهد مسلم بود و از اعاظم حوزه . به او گفتند : اگر به محضر سید علی قاضی (ره) بروی او تو را از اجتهاد ساکت می کند . اما او رفت و ساکت شد .
🍁عبد صالح خدا ، شیخ العلماء والمجتهدین آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی (ره) از شاگردان سید الاولیا حضرت میرزا علی آقای قاضی (ره) در سال ۱۳۱۲ قمری در بروجرد بدنیا آمد.
برای تحصیل به نجف رفت و بعدها بدستور مرجع کل آیت الله سید حسین بروجردی به بروجرد مراجعت کرد . بی آلایشی و ورع و دوری از ظواهر از خصوصیات بارز او بود و تا آخر منزل اجاره ای داشت .
🍃او بواسطه حضرت آقای سید حسن مسقطی(ره) خدمت مرحوم قاضی(ره) رسید . شیخ علی محمد با سید حسن در یک خانه نزدیک مدرسه هندی ساکن بودند . بعد از سفر اجباری آقای مسقطی(ره) و بعدها رحلت او آثار گوشه گیری و انزوا در او شدت یافت . به همین خاطر بعد از او هیچوقت از سید حسن به جهت برانگیخته شدن حزن شدید صحبت نمی کرد .
از شاگردان برجسته ایاشن می توان به بزرگانی چون ، «شیخ محمد تقی بهجت»، «شیخ محمد رضا مظفر»، «سید علی سیستانی»، «شیخ حسین وحید خراسانی»، «سید عبدالکریم کشمیری»، «شیخ حسن علی نجابت شیرازی» و... اشاره کرد.
🔻ایشان با آیت الله بهجت(ره) ، خیلی مانوس بودند و قضیه روزی هزار اناانزلنای آقای بهجت(ره) از ایشان است .
🌿 آیت الله نجابت شیرازی می فرمود : یک سال قبل از رحلتشان ایشان قصه ای برای ما نقل کرد که خودم نیز از آقای قاضی شنیده بودم. فرمود:
7 سال من همه چیز را تعطیل کردم، درس، مباحثه و ... و مدام در محضر آقای قاضی(ره) بودم. قشنگ جانم در کالبدم قرار گرفته بود، حسابی داشتم آدم می شدم... خدا رحمت کند ایشان را در عمرش برنج درسته نخورد، مگر چند روز از آخر حیاتش... همیشه خرده برنج می خورد ( در نجف قیمت خرده برنج ربع قیمت برنج درسته بود) ایشان خرده برنج می خورد آن هم خیلی کم... ایشان می فرمود: « یک وقت از عجایب خدای جلیل پول مفصلی برای ما رسیده بود. لذا از ناحیه بی پولی هیچ مشکلی نداشتم.سر کیف هم بودم، با زن و بچه هم نهایت ادب را به خرج می دادم. هیچ با آن ها تندی نمی کردم... نشسته بودم با زن و بچه مشغول سخن گفتن، پول هم که داشتم، زندگیم هم که مرتب بود.یک دفعه احساس کردم قلبم راکد است، مضطرب شدم، اصلاً قرار از من رفت. شب هایی که بی پول بودم، مشکل فراوان داشتم، اصلاً این طور نمی شدم. دیدم نه میل نشستن دارم، نه میل حرف زدن، نه میل مطالعه، نه خواب. سر تا پایم را بی قراری و اضطراب فراگرفته بود. گفتم بروم طرف حرم امیرالمؤمنین علیه السلام شاید از ناحیه ایشان شفا پیدا کنم. از در سلطانی وارد شدم. رفتم بالای سر، دیدم حالم هیچ فرقی نکرد، کمی تأمل کردم دیدم قلبم مرا میل می دهد به طرف بازار بزرگ. بی اختیار و با نهایت اضطراب متوجه بازار بزرگ شدم، قلبم، نفسم، فهمم همه مرا متوجه بازار بزرگ می کرد. رسیدم در آخر بازار، یک دفعه دیدم آقای قاضی دارند تشریف می آورند. فرمود تا چشمم افتاد به آقای قاضی مثل جوجه ای که ترسیده باشد چطور خودش را به سرعت در آغوش مادر و زیر پر و بال مادرش قرار می دهد، بنده هم با سرعت مثل برق خودم را رساندم به آقای قاضی ، دست ایشان را گرفتم و بوسیدم، عرض کردم آقا خیر است انشاءالله - آقای قاضی فرمود :البته خیر است. علویه از من انگور خواسته، من هم از خدا انگور خواستم. می فرمود: بی اختیار دستم رفت توی جیبم، همه پولم را درآوردم و تقدیم کردم به آقای قاضی. ایشان یک مختصری مثلاً یک بیستم دینار برداشت و فرمود: همین قدر برای انگور خریدن بس است. برو به دست خدا. حالا من از وقتی به آقای قاضی رسیدم اصلاً خودم و حالم را فراموش کردم. همان موقع که آقای قاضی فرمود برو به دست خدا متوجه خودم شدم دیدم حالم خوش است، اصلاً آن بیقراری و اضطراب و ... همه رفته است.
☘️روزی در مدرسه طلبه هایی را که تازه مقدمات می خواندند جمع کرد و به آنها گفت : من تا ده روز به شما درس می دهم وقتی به ایشان اعتراض شد ، پاسخ داد: این نفس خبیث است . وقتی بزرگانی در درس خارج من جمع می شوند، دیدم خودم را گم می کنم ، ترسیدم که نکند دنیا به ما رو کرده باشد..
🍃وی تا پایان عمر در نهایت سادگی زیست و تا آخر عمر در خانه اجاره ای به سر برد . آیت الله نجابت می فرمودند : آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی فرموده بودند که: « هیچ گاه از قرآن جدا مشو » و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود . هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد ، قرآن می خواند و با قرآن بود .
شیخ بروجردی علیرغم درخواست آیت الله بروجردی بزرگ جهت قبول زعامت و مرجعیت از این امر سرباز زد ولی جلسات او که مملو از نکات عرفانی که با تغییر حال خود همراه بود همواره ادامه داشت .
@shia5t