روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود
بر لوح آفرینش #غم سرنوشت ما بود
زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی
مارا خیال لعلت سرمایۀ بقا بود
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
#عشق از میان ذرّات در جست و جوی ما بود
ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد
گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود
بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلایی
ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود
ساقی لباس زهدم صد ره به مِی فروش است
تا پاک شد ز رنگی کالودۀ ریا بود
گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست
در کشتی وجودم عشق تو ناخدا بود
میخواستم که دل را از غم خلاص یابم
داغ #جدایی آمد وین آخرالدوّا بود
شاعر: #غبار_همدانی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh