#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مناجات
#غزل
افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است
برکت این زندگی از روضههای فاطمه است
درس توحیدم بوَد زهراشناسی، زین سبب
میپرستم آن خدایی که خدای فاطمه است
منکر این روضهها! بشنو که گفته رهبرم
روزی یک سالِ کشور در عزای فاطمه است
چشم دل وا کردم و دیدم که قرآنِ خدا
آیههایش یک به یک مدح و ثنای فاطمه است
هیچکس با پای خود در مجلس روضه نرفت
هر کجا روضه بوَد، مهمانسرای فاطمه است
گرچه باشد قبر او بین قلوب شیعیان
عالم امکان ولی دولتسرای فاطمه است
خلقت جنت برای شیعهی حیدر بود
نار، جای منکرین بیحیای فاطمه است
بین قبرم دو ملک تا سینهام را بو کنند
پیش خود گویند:«بهبه، این گدای فاطمه است»
روز محشر سینهزنهایش شفاعت میکنند
این شفاعت برکتِ شال عزای فاطمه است
نیست ذکری برتر از ذکر شریف فاطمه
افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است
#مهدی_علی_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
#مصیبت_درودیوار
#چارپاره
ای برادر چه میکنی با خود
چند روزیست سرد و خاموشی
سر به زانو گرفتهای چندی
لبِ خود می گزی نمیجوشی
یک طرف حال و روزِ غمگینت
یک طرف نالههایِ مادرمان
ماندهام با حسین در این بِین
که چه خاکی کنیم بر سرمان
درد و دل کن دوباره و دریاب
خواهری را که جان به لب کردی
بَسکه در بینِ خواب لرزیدی
بَسکه در بینِ خواب تب کردی
مشت خود می فشاری و در اشک
چهرهای نا امید می بینم
چه شده در میانِ گیسویت
چند تاری سپید می بینم
دست بردار از دلم خواهر
که پُر از شعله و شراره شده
بعد داغی که آتشم زده است
دل نمانده که پاره پاره شده
روضهام روضههایِ یک کوچه است
کوچهای سرد و کوچهای تاریک
کوچهای سنگی و غبار آلود
کوچهای تنگ و کوچهای باریک
بارها گفته ام خدا نکند
راهِ یاسی به لاله چین بخورد
بارها گفته ام خدا نکند
که در آنجا کسی زمین بخورد
ولی ای وای بر سرم آمد
کوچه خالی زِ رفت و آمد شد
چادرِ مادرم به دستم بود
که در آن کوچه راهِ ما سد شد
بِینِ دیوارهایِ بی احساس
ازدحامِ حرامیان دیدم
پنجهها مُشت و دستها سنگین
پنجهای را در آسمان دیدم
قد کشیدم به رویِ پا اما
حیف دستش گذشت و از سرِ من
آسمان تار شد که مینالید
بِینِ گرد و غبار مادر من
چادرش را به سر کشید و به درد
تکیه بر شانهام به سختی داد
خواست مادر که خیزد از جایش
ولی اینبار هم زمین اُفتاد
دست بر خاک میکشید آرام
با دو چشمانِ تار چاره نداشت
چادرش را تکاندم و دیدم
گوش خونین و گوشواره نداشت
ناله ام بین خندهها گُم شد
جگرم در عزایِ چشمش بود
ردِ خونی به رویِ دیوار و
جایِ دستی به جای چشمش بود
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مصیبت_کوچه
#مناجات
#مثنوی
آیینهها
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
گرچه پنهان بود راز سینهها
هیچ پنهان نیست از آیینهها
منعكس در آینه، تصویر شد
بینهایت، دردها تكثیر شد
بسته لب، از شرح سوز و سازها
چشمها گفتند بر هم رازها
رازها گفتند با هم با نگاه
هر دو آیینه، مكدّر شد ز آه
گفت ای آیینۀ بشكستهام
جز تو، در بر روی عالم بستهام
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی...
شام غم را پرتوِ اُمّیدِ من
كوكب من، ماه من، خورشید من!
ای نچیده گل زِ رویت آفتاب
وی ندیده شب، شبِ مویت به خواب
در دل هر ذرّه، نور مِهر تو
مِهر هم، سایهنشینِ چهر تو
یك نگاهت بِه ز صد خُلد بَرین
نی، كه یك ایمای تو خُلدآفرین!
خانهٔ آیینهها
خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل
خشت روی خشت نَه، دل روی دل
آستانش، آسمانِ آسمان
سقف، بالاتر ز بام كهكشان
پایۀ دیوار آن، بر طاق عرش
وز پَرِ خود عرشیان آورده فرش
خاك آن را، شُسته آب سلسبیل
گَرد آن را رُفته، بال جبرئیل
ناودانریزش، بِه از ماءِ مَعین
بوریایش، گیسوانِ حور عین
روشنی زین خانه دارد، نور هم
روزَنَش، بُرده سبق از طور هم
كی به سینا پای، موسی میگذاشت
گر سُراغِ خِشتی از این خانه داشت
«لَنْ تَرانی» بوده زین سینا جدای
رفته از این خانه، هر كس تا خدای...
هر تنی جان و، ز جان جانانهتر
هر گُهر از آن گُهر، دُردانهتر
دخترانت بانوان مریمند
هر دو در عِزّت عَلم در عالمند
تا تو هستی قبلۀ كاشانهام
كعبه میگردد به گِرد خانهام
جلوههای آیینه
آنچه در این خانه خود را مینُمود
عشق بود و عشق بود و عشق بود
رو بدین سو دارد از هر سو، بهشت
تا بگیرد از تو رنگ و بو بهشت
خانۀ ما گُلبنِ صدق و صفاست
فاش گویم خانۀ عشق خداست
نورها از پرتو روبند توست
آفتاب خانهام لبخند توست
عین و شین و قاف، بی تو عشق نیست
غیر تو معنای این سه حرف، كیست؟
غربت و قربت آیینهها
ما غریبیم و شناسای هَمیم
دولت بیدار و رؤیای همیم
چون دو مصرع، روبرو با هم شدیم
شاهبیت شعر عشق و غم شدیم...
ای تبسّم، آرزومند لَبَت
ای سحر، مست از مناجات شَبَت...
گو بگردانند روی از من همه
دوست تا زهراست، گو دشمن همه!
گو به آن، كز تیغ من در واهمهست
ذوالفقارم جوهرش از فاطمهست
با چه جُرأت در دلت غم پا بهشت
كوثر من نیست جای غم، بهشت
آسمانِ چشمِ تو تا اَبری است
كاسۀ صبرم پُر از بیصبری است
نَفْسِ هستی زندۀ انفاس توست
چَرخشِ نُهچرخ، با دستاس توست
شد دل دستاس هم پابستِ تو
مفتخر از بوسهها بر دستِ تو
جانمازت، ای بهشت خانهام،
بُرده دل از خشت خشت خانهام
از جلالت، مَحوِ تو ختم رسل
وز جمالت عقل كُل شد، عشق كل
آن كه بر فرق رسولان تاج بود
پُشتْگرم از تو شب معراج بود
گفت ای از تو، وجود مُمكنات
نی عزیز من! عزیز كائنات
ای تو را دست خدا در آستین
مركز هستی، مشو خانهنشین
خیز و با داغت چو لاله خو مگیر
در بغل همچون جَنین، زانو مگیر
خیز، ای حق جوشن و زهرا زِره
مانده بر دست تو چشم هر گِرِه
از چه رو در خانۀ محنتزده
ماندهای چون مردم تهمتزده
غم مَبادَت ای سلام بیجواب
نیست در خفّاش، مِهرِ آفتاب
آتش باطل همه افروختند
بیشتر از در، دل حق سوختند
آیینه در آتش
آدمی در صورت و، شیطانسرشت،
دوزخی افروخت، بر باغ بهشت...
شعلهها تا دامن ناهید رفت
دودِ در، در دیدۀ خورشید رفت...
بین دود و آتش و دیوار و در
بهر طفلم کردم احساس خطر
هرچه نیرو داشتم بردم به کار
تا نبیند غنچهام آسیب خار...
تا که باطل با حقیقت در فِتاد
آیهای از سورهٔ کوثر فتاد
لیک بر من هر قَدَر بیداد رفت
چون تو را دیدم همه از یاد رفت...
احرام آیینه
یافتم میقات من پشت دَر است
حفظ «رَبُّ الْبَیت» از حج برتر است
رَمی شیطان كردم از اَمرِ جلیل
تا بگیرم كعبه از اصحاب فیل
بسته بودم پشت در، اِحرام خود
رَهسپَر كردم به مسجد، گام خود
سعی كردم تا نماند فاصله
از صفا تا مَروِه كردم هَروَله
گفتم او شمع است و من پَروانهام
برنگردم بی علی در خانهام
حجّ من، رخسار حیدر دیدن است
طوف من، دور علی گردیدن است
آن قَدَر ای قبلۀ بیتالحرام
دُورِ تو گشتم كه شد حَجّم، تمام
آه بر آیینهها
گفت ای هستی من از هستِ تو
باعثِ برپایی من دستِ تو
نیست غم، گر خلق با من دشمن است
تا تویی با من، دو عالم با من است
وی به نخل آرزویم شاخ و برگ
ای هوادار علی، تا پای مرگ
زآنهمه ایثار، مَرهون توأم
ای سراپا عشق، ممنون توأم
دیدمت ای كوكب اقبال من
بود چشمت، باز هم دنبال من
نام خود را خصم داغ ننگ زد
دید با خود شیشه داری، سنگ زد
#علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
#مصیبت_درودیوار
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد
آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم
مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد
سیلی محکم او چشم مرا تار نمود
مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد
حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد
قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما
وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد
#محمد_بنواری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلی هر روزه می کند
« آیینه تمام نمای خدا » تویی
چیزی ندیده ام که تو در آن نبوده ای
تا چشم کار می کند ای آشنا ! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریف رابطه های حریم وحی
روح الامین روشن غار حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو می شود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهور زمزمه های زلال توست
مروه تویی ، قداست قدسی ! صفاتویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنسا تویی
شوق تلاوت تو شفا می دهد مرا
ای کوثر کثیر ! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
می گفت مادرم به تضرع بیا ! تویی
آن راز سر به مهر که «حافظ» غریب وار
می گفت صبح زود به باد صبا تویی
هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست
تنهاتویی شفیعه روز جزا تویی
در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه می کنند؟ تویی کیمیا تویی
قرآن ستوده است تورا روشن و صریح
یعنی که کاشف همه آیه ها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
من از خدابه غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت ! دعا تویی
«پهلوشکسته ای تو و من دل شکسته ام»
دریابم ای کریمه که دارالشفا تویی
ذکر زکیّه تو شب و روز با من است
بی تاب و گرم در نفس من رها تویی
کی می کنی نگاه به این لعبتان کور
با من در این سراچه بازیچه تا تویی
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمی گذاشت بگویم « شما » تویی
باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه و سیلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غیر از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسینه رَوَدَم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش ز پستی و بلندی ست
جز روی ورم کرده در این قاب ندارم
از ضربهء آن دست نشست ابر به رویم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
#مجتبی_صمدی_شهاب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مصیبت_در_و_دیوار
#قصیده
ازآنچه در دوجهان هست بیشتر دارد
فقط خدا ست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای
کسی که کفو علی می شود جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت چه باک از این سردرد
محبت ولی الله درد سر دارد
کسی که شهر سر سفره قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: (( اشهد ان علی ولی الله))
ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد
زمان خوردن حق علی و اولادش
سقیفه است و احادیث معتبر دارد
سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود
سیاستی که برایش علی ضرر دارد
کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد
سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد
اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله : چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ : که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش ازاین کار دست بر دارد
دهان تیغ دودم را عجیب می بندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد
به شعله سوخت پرو بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع
که ماه الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مصیبت_در_و_دیوار
#قصیده
ازآنچه در دوجهان هست بیشتر دارد
فقط خدا ست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای
کسی که کفو علی می شود جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت چه باک از این سردرد
محبت ولی الله درد سر دارد
کسی که شهر سر سفره قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: (( اشهد ان علی ولی الله))
ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد
زمان خوردن حق علی و اولادش
سقیفه است و احادیث معتبر دارد
سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود
سیاستی که برایش علی ضرر دارد
کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد
سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد
اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله : چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ : که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش ازاین کار دست بر دارد
دهان تیغ دودم را عجیب می بندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد
به شعله سوخت پرو بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع
که ماه الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مسمط_مربع
شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت
موی او را دوباره «شانه» کند
باید انگار جای بازوی خود
مادرش شانه را بهانه کند
زینب از دست های لرزانش
خوب فهمید هُرم آتش را
مادرش زیر لب چنین می گفت
با تو هم اینچنین زمانه کند
اشک ها شان برای هم زیباست
کربلا و مدینه ای بر پاست
زینب افتاده است یاد غلاف
مادرش یاد تازیانه کند
آن زمانی که دید آتش را
آستین در دهان گذاشت ولی
خوب فهمید روز عاشورا
خیمه ها را عدو نشانه کند
درب آتش گرفته سویی بود
روی دیوار جای خون مانده
با وجود هجوم خاکستر
خانه را او چگونه خانه کند
حرف های علی و زهرا هم
خود چنان روضه ایست مکشوفه
آن زمانی که فاطمه می گفت
تشییعش را علی شبانه کند
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_کوچه
#مثنوی
مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند
شعله بر سوختن بال و پرت آوردند
دست سمت رخ همچون قمرت آوردند
گل یاسم چه بلایی به سرت آوردند
خواب بودی ورم پلک ترت را دیدم
رفتی از هوش کنارم، به خودم لرزیدم
بعد از آن روز که من سوختنت را دیدم
مُردم و زنده شدم زخم تنت را دیدم
باورم نیست بمانی کفنت را دیدم
غیرت کوچه و اشک حسنت را دیدم
چند وقتیست که خوابش پر کابوس شده
غیرت کودکمان زخمی ناموس شده
وای اگر بال و پرت میل به پرواز کند
زخم سر بسته ی پهلوت دهن باز کند
از تب نیمه شب تو سخن آغاز کند
باید امروز نگاهت کمی اعجاز کند
ورنه از خس خس راه نفست می میرم
آه ، از شهر مدینه چقدر دلگیرم
اشک چشمان ترت کاش امانت می داد
سوزش بال و پرت کاش امانت می داد
دنده ی دردسرت کاش امانت می داد
شب و درد کمرت کاش امانت می داد
نقشی از صورت خورشید در این شام بکش
بسترت سرخ شده پس نفس آرام بکش
بشکند دست بزرگی که به رویت بد زد
از لج من به روی بازوی تو آمد زد
خواست تا دست بیافتد چقدر بی حد زد
دشمنت زخم پیاپی به دلم خواهد زد
با زمین خوردن تو سینه ی من تیر کشید
دست من را نفس خسته به زنجیر کشید
در نگاه تو غم سوختنی معلوم است
غمت از دوختن پیرهنی معلوم است
در سراشیبی گودال تنی معلوم است
کشته بی سر و پاره بدنی معلوم است
تکه های بدنش سهمیه هر نیزه است
زیر و رو کردن او زیر سر سر نیزه است
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#غزل
گر نگاهی به ما کند زهرا
دردها را دوا کند زهرا
بر دل وجان ما صفا بخشد
گوشه چشمی به ما کند زهرا
کم مخواه از عطای بسیارش
کآنچه خواهی عطا کند زهرا
نه عجب به شأن او گویند
خاک را کیمیا کند زهرا
این مقـام کنیز او باشد
تا دگر خود چه هـا کند زهرا
روز محشر که از شفاعت خویش
حشر دیگر به پا کند زهرا
همچو مرغی که دانه برچیند
دوستان را جدا کند زهرا
#سید_رضا_موید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#شهادت
#غزل
جان علی! جانم فدایت کَلِّمینِی
کُشتی مرا با گریه هایت کَلِّمینِی
حرفی بزن، آهی بکش، بیچاره ام کرد
این اشک های بی صدایت کَلِّمینِی
بسته ست جان من به پلک نیمه جانت
می میرد آخر مرتضایت کَلِّمینِی
از غصه هایت با علی هم درد دل کن
ای در صبوری بی نهایت کَلِّمینِی
روضه بخوان امشب بخوان از داغ محسن
با من بگو از آن حکایت کَلِّمینِی
از ماجرای کوچه که چیزی نگفتی
تا دق نکرده مجتبایت کَلِّمینِی
پلکی بزن تا قلبهامان جان بگیرد
جان شهید کربلایت کَلِّمینِی
نیمه نگاهی کن به حال زینبین و
بردار دست از این دعایت کَلِّمینِی
ذکر شب و روزت شده «عَجِّل وَفاتِی»
آوای جانسوزت شده «عَجِّل وَفاتِی»
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem