وداع و حرکت از کربلا به مدینه
روضه حضرت رباب
از زبان حال #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
به روی ناقه من بی رکاب را ببرید
مدینه زینبِ خانه خراب را ببرید
رُباب مانده در اینجا بگو چه چاره کنم
بگو که مادر پُر اضطراب را ببرید
عروس فاطمه در آفتاب میسوزد
مدد کنید عزیزان رُباب را ببرید
و یا که سایه برای سرش درست کنید
و یا که از سر او آفتاب را ببرید
برای آنکه نمیرد؛ لباس اصغر را
و گاهوارهی رفته به خواب را ببرید
دو جرعه آب به دستش رسید هی نالید
دوباره از نظرش مَشک آب را ببرید
حسین رو به همه زد و در عوض گفتند
که با سهشعبه برایش جواب را ببرید
گلو که سوخت، جگرسوخت تا حرم گفتند
به تیر حرمله بوی کباب را ببرید
سر علی که به نیزه زدند هِی گفتم
طناب را بکشید و رُباب را ببرید
ولی نگفت پس از تو کسی در آن مجلس
که از مقابل زینب شراب را ببرید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#مثنوی
گریهی جبریل میآید
نالههای خلیل میآید
در عوالم چقدر طوفان است
گیسوی انبیا پریشان است
های هایِ مدینه دور از تو
میزند روی سینه دور از تو
دور از شهر مادرت چه شده ؟
با دل درد پرورت چه شده ؟
ای امام غریب پرورِ ما
خاک عالم شدهاست بر سرِ ما
زخم انگور قوَّتت برده
زهر، بدجور قوَّتت برده
زهر اُفتادهاست بر جانت
تب و آتش شدهاست مهمانت
میفشاری زِ درد دندان را
میکِشی زانوان بیجان را
شعلهها سرکش است میدانم
جگرت آتش است میدانم
شده وقت غروب بین مسیر
به زمین پا مکوب بین مسیر
به سر خود عبا کشیدهای و
سر خود را کجا کشیدهای و
پیش زهرا زمین مخور اینقدر
تک و تنها زمین مخور اینقدر
آه با چشمِ تار اُفتادی
وای پنجاه بار اُفتادی
این چه زهری است، بی صدا شدهای
چقدر مثل مجتبی شدهای
به اباصلت ناله زن شاید
جای تو دربِ حجره بگشاید
حیف دور و برت برادر نیست
غیر آن چند تا کبوتر نیست
به سر تو برادری که نبود
خوش بحال تو خواهری که نبود
خواهری نیست بی نفس بدود
سمت تو روی خار و خس بدود
خواهری نیست بین نامحرم
گاه پیش تو گاه پیش حرم
پُرِ خون است روی پیرهنت
به در حجره میکشی بدنت
سر تو دور از همه اُفتاد
روی دامان فاطمه اُفتاد
ای اباصلت خاطر زهرا
زودتر ببند درها را
از زمین این حصیر را بردار
صورتم را به خاکها بگذار
درد حرفِ تو را بُرید ای داد
پسرت نالهات شنید ای داد
سرفهها آمد و دهانت سوخت
آتش زهر استخوانت سوخت
به زمین چنگ میزنی شاید
لحظهای این نفس به لب آید
بین حجره کمی تقلا کن
راه مسدودِ سینه را وا کن
لب تو خون شدهاست صبری کن
پسرت آمده است صبری کن
لب گزیدی که ناله تا نزنی
پیش این طفل دست و پا نزنی
دل تو کربلاست آنجا نیست
پسرت شکر ارباََ اربا نیست
روی زانو نیامدی به سرش
نیزه بیرون نکردی از جگرش
جدت آمد عقاب را گم کرد
ای بمیرم رکاب را گم کرد
پیر شد بوسه زد لبانش را
ریخت روی عبا جوانش را
روضه خواندی ولی برای حسین
ریخت مژگانت از عزای حسین
آه ما را عزیز زهرا کشت
آه ریاّن، حسین ما را کشت
آه ریان حجوم شامی بود
دور او حلقهی حرامی بود
بین گودال بود و گیر اُفتاد
وای پامال بود و گیر اُفتاد
تکیه بر نیزه داد نیزه شکست
شمر آمد به روی سینه نشست
همگی آمدند یابن الشبیب
عمهام را زدند یابن الشبیب
دختران در طناب یابن الشبیب
کشت ما را رُباب یابن الشبیب
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
ما را ببر به چشمهی شعر و شرابها
ما را ببر به خاطرهای از کتابها
هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است
پهلو تُهی نمودهای از رخت خوابها
هرگز ندید دیدهی لیل و نهارها
چون لیلتالمبیتِ علی در حسابها
یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود
شامی که بود دور و برت التهابها
در بستر برادر خود تا سحر بخواب
ای خوابِ تو عبادتِ اُمُالکتابها
تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر
نیزه به دست گِردِ تو همچون سرابها
مکه شنید نالهی واویلتایشان
این حیدر است حضرت عالی جنابها
تنها امیر ، نقش تو را تیشه میزند
وقتی که بُت تراش کند انتخابها
ک
ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز
امشب بیا به کاسهی ما کربلا بریز
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#ترجیع_بند
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
عطرِ سرداب را نفهمیده
آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد
چشم برخاکِ آن اگر بکشیم
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
نام ما را که از قدیم نوشت
از گدایان این حریم نوشت
تا خدا حال و روز ما را دید
بعدِ نام حسن کریم نوشت
تا که پیش تو درد دل کردیم
نام ما را خدا کلیم نوشت
دل ما را اسیر کرد آنکه
بال جبریل را گلیم نوشت
رفته بودیم مشهد و آقا
باز هم روزی عظیم نوشت
سامرا واجبیم ، امام رضا
نه کبوتر که یا کریم نوشت
با حسینیم با حسن هستیم
ماگدای دوتا حسن هستیم
این طرف صحن صاحب کرم است
آن طرف یک غریب بی حرم است
این طرف هرچه هست زائر هست
آن طرف بی چراغ بی علم است
این طرف احترام می بینی
آن طرف ناسزا که دم به دم است
سامرا شد خراب فهمیدم
چقدر روضه ها شبیه هم است
مادری اند هر دوتا آقا
موسپید است هر که غرق غم است
پیش هر دو به گریه می شنوی
روضه ی پهلویی که محترم است
باحسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
کاش پلکت کمی تکان بخورد
به زمین ورنه آسمان بخورد
پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد
ظرف آبی به دستهایش تا
پدر آبی نفس زنان بخورد
می خورد ظرف هی به دندانت
چه کند آب نیمه جان بخورد
خوب شد کودکت ندیده لبت
ضربه از چوب خیزران بخورد
روی پیشانی ات فقط چین است
آه اگر سنگ بی امان بخورد
**
عمه مانده است زیر هر ضربه
که مبادا به دختران بخورد
دختران تشنه اند و با خنده
لقمه ی خویش را سنان بخورد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدایِ دو یا حسن هستیم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#غزل
به آسمان نرسم تا هواییام نکنی
کجا روم من اگر سامراییام نکنی
بگو میانِ گدایانِ خویش جایی هست
نگاه بر مَن و بی دست و پاییام نکنی
بقیع پنجره فولاد کنجِ شش گوشه
خوشم به این دوسه جا هرکجاییام نکنی
سرم به چوبهی سرداب میزنم به سرم
اسیر این شب سردِ جداییام نکنی
هنوز از سفر اربعین مریضِ توام
دوا ندارم اگر کربلاییام نکنی
نگاه کن به بزرگی خود ولی نظری
به طرزِ نابلدیِ گداییام نکنی
غریبِ شهر مرا کُشت آتشِ جگرت
مرا ببر که بمیرم به خانهی پدرت
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#غزل
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب میخوردی هِی ظرف به دندان میخورد
پسرِ کوچک تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد
آه میسوخت از این آه دوتا گونهی او
نفست تا که برآن چهرهی گریان میخورد
فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود
ورنه این حُجرهی پُر درد به زندان میخورد
بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت
بارها خاک بر این زلف پریشان میخورد
پسرت اینطرف و مادرت آنسو افتاد
دستهاشان به سر از آه حسن جان میخورد
دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را
آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد
یک به یک با سرِ خود روی زمین میخوردند
ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد
خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت
آشتی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد
دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو
آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#چارپاره(پنجاره)
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن ست
کرانهایم ولی بی کرانِ ما حسن ست
گره گره همه اما امانِ ما حسن ست
پُر از حسن لبِ ما نوشِجانِ ما حسن ست
هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن ست
رسید جلوهای و باز یاعلی گفتیم
پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم
دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم
حسن حسن همهی عمر با علی گفتیم
به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن ست
بساطِ عاشقیام جور شد به لطف شما
و سهمِ سفرهی ما نور شد به لطف شما
از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما
گدای سامره مشهور شد به لطف شما
تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن ست
برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند
برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند
به پای بوسی تو آستان کم آوردند
قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند
که عشق در رگ و در استخوانِ ما حسن ست
گداشدیم بگوییم این سخن ها را
نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را
برای ما که نوشتند پَر زدن ها را
به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را
هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن ست
به روی شانه اگر گیسویت رها بشود
عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود
حسن نماز و حسن قبلهی دعا بشود
حسن رکوع و حسن سجدههای ما بشود
میان کرببلا هم اذان ما حسن ست
نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله
که با تو جلوه کند جلوهای عظیم: الله
عصا بدست رسیده ست پیشِ تو کلیم الله
کلیم تا که بگوید حسن کریم الله
چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن ست
اگرچه تکیهگَهِ خانهها پدر باشد
پدر همیشه همه کارهاش پسر باشد
پسر برای پدر پارهی جگر باشد
پسر که هست گدا هم که پشت در باشد
بزرگ خانهی صاحب زمانِ ما حسن ست
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مثنوی
هشتمین روزِ تب و نالهی جان فرسایت
آه از این زهر، از این زهرِ توان فرسایت
هشتمین روزِ ربیع است و خزان پُر شده است
هشت روز است از این داغ جهان پُر شده است
شد جگر سوزترین روضهی پایانی تو
قطرههای عرق گرم به پیشانی تو
شده خورشید پریشانِ غروبت امشب
با تو شد سامره گریان غروبت امشب
آب شد از نفست حضرت نرگس آقا
رحم کن بر دل بی طاقت نرگس آقا
این پرستار از این حال کباب است ببین
از تبت سوخته مانند رُباب است ببین
نرگس از این غم جانسوز نمیرد چهکند
قبل جان دادنت امروز نمیرد چهکند
گرچه خون بود جگر، طشت نیاورد کسی
همسرت بود اگر طشت نیاورد کسی
فاطمه آمد و یاد حسن اُفتاد حسن
داد از داغ حسن داد زِ بیداد، حسن
آه از آن روضه که چون زخمِ گلو بود بگو
از غریبی که زنش قاتل او بود بگو
گرچه از زهر در این چند نفس آب شدی
پسرت شکر سرت آمد و سیراب شدی
پارههای جگری با غم تو میگرید
پنجساله پسری با غم تو میگرید
روز هشتم نفس گرم تو مهمانش بود
لحظهی آخر و چشم تو به چشمانش بود
کار برعکس نشد تا به سر او بروی
که سراغ بدن مختصر او بروی
بی نفس پیش پسر داد کشیدن سخت است
نیزه از سینهی اولاد کشیدن سخت است
حال تو شکر که با خنده نپرسید کسی
به همه رو نزدی بر تو نخندید کسی
آب هنگام تبت بود ولی چکمه نبود
ظرف آبی به لبت بود ولی چکمه نبود
نیزهای روی گلوی تو جسارت که نکرد
هرچه که داشتهای حرمله غارت که نکرد
بیرمق بر قدمت نیستی آقا صد شکر
نگران حرمت نیستی آقا صد شکر
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#مربع_ترکیب
خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد
ناگهان کُنگرهیِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستونهای یَهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظرهی باغ جنان بردارد
تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
"گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایهی آن سَروِ روان ما را بس"
حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایهاش نیست و در سایه قیامت دارد
انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبلهی روز و شبِ حضرت حیدر این است
کیستی ای نفَسَت پاکتر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها
اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نورِ پراکنده بر این خاکی ها
ای نَفَسهای علی ای همه هستِ زهرا
عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا
تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی
سیزده چشمهی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی
آخرین بادهات از این همه خُم میآید
با دُعایت عَلَم چهاردهم میآید
ششمین آینهات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مَردِ این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعهیِ جعفریِ خادم این خانه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهراییِ تو صحبت صادق دارد
تو بشیری و به شور ازلی میآیی
سرِ هر صبح به دیدارِ علی میآیی
باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشتِ یک خانه تو هستی و قیامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا
از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
پیچید تا که نسخهی ما را به جامِ عشق
ما را که برد جاذبهی مستدام عشق
گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق
یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق
باور کنیم عشق سلامِ محمد است
"باور کنیم سکه به نامِ محمد است"
با اولین ظهور ،ظهورِ خداییاش
ای دل رسید نوبتِ کشور گشاییاش
جایی که هست چشمِ خدا هم هواییاش
با آمنه چه میکند این دلرباییاش
سوگند بر علی که قرینِ محمد است
عالم تمام مستّ طنینِ محمد است
لبخند زد که هستیِ دنیا طلوع کند
لبخند زد ستاره شعرا طلوع کند
لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند
لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند
از بس که گفت اُمِابیهاست فاطمه است
گفتیم آمنه خودِ زهراست- فاطمه است
ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است
ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است
ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است
معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است
نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست
احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست
تو آمدی و هیبتِ کسری شکسته شد
تو آمدی طلسمِ یهودا شکسته شد
تا رونق رواق کلیسا شکسته شد
تو آمدی و لات و هُبل تا شکسته شد
تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری
در امتدادّ خویش دو حیدر بیاوری
تکثیر شد جمال یکی تا چهارده
حیران این یکیم ، که یک یا چهارده؟
یعنی که جلوه کرد خدا تا چهاره
باید شمرد جمع شما را چهارده
فرمود این چهارده از نور احمد است
اول محمد است و سر آخر محمد است
دلدادهایم گرچه به ختم نبوتش
ما شیعهایم شیعهی ختم ولایتش
تا زندهایم زندهی انفاس عترتش
شُکرِ خدا شبیه خودش از عنایتش
ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است
ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است
آنکه قعود آنکه قیامش حسین بود
از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود
در انتهای درس ، سلامش حسین بود
حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود
با چشمهای خون شده بارش چقدر کرد
تا کربلا رویم سفارش چقدر کرد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مسدس
بر شب قدسی آسمان محمد
بر نفس گرم آستان محمد
بر شکن زلف دلستان محمد
بر دل عشاق بی نشان محمد
یا که قسم بر خودش به جان محمد
نام علی هست در اذانِ محمد
آمده با جلوه تمامی اسماء
آمده صاحب مقام سورهی اسراء
کعبه موسی شده است قبلهی ترسا
ریخته قبل تشرفش به مصلی
کنگرههای بلند سنگی کسرا
آی زمین آمده زمان محمد
نور ازل ، عقل کل و صادر اول
اوست کتاب مبین ، ظهور مفصل
بر همهی انبیاست مَرجع و مُرسل
بر همه ماسواست اقدم و اعقل
تا به ابد بین خلق اعلم و اعقل
هست جهان نقطهی جهان محمد
شمس برآورده است در شب بطحا
دامن مادربزرگِ حضرت زهرا
مادر او آمنه است ، خم شده اما
بوسه زند تا به دست اُمِابیها
این نفَس فاطمه است و قبلهی مولا
ای به فدای دو جاودان محمد
جلوه حق با خودش که مشتبه آمد
حضرت خورشید مکه شامگه آمد
زلف به غارت گشود با سپه آمد
شام غم و جهل رفت و مِهر و مه آمد
نور یکی بود و جلوهی چهارده آمد
چهارده آینه آمد از کران محمد
دست به دامان توست اینهمه دستان
هست غبارت به چشم باده پرستان
حیف که خاکِ تو هست مامن پَستان
کاش دعایی کنی به حرمت مستان
تاکه شود این عربستان حسنستان
ناب ببینیم تا نشان محمد
ای جلواتت همه جمال حسینت
ارث تو شد هیبت و جلال حسینت
خورده گره حال تو به حال حسینت
خون دل عاشقان حلال حسینت
نیست در این سر بجز خیال حسینت
جان به فدای حسین جانِ محمد
نور خدا را ببین به رغم منافق
پُر شده عالم از این شمیم شقایق
گفت فقط جعفری است مذهب عاشق
میشکفد شیعه از صراحت صادق
هست علی بر لبت تمام دقائق
کوری چشمانِ دشمنان محمد
نالهی من تا انا سائلکم شد
بارِ گناهم کنار لطف تو گم شد
قمست ما کاظمین و مشهد و قم شد
مستی ما شد فزون نوبت خُم شد
این صلوات و سلام چهاردهم شد
باد مبارک به خاندان محمد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
به پریشانی هر زلف پریشان سوگند
به نفسهای لب خشک بیابان سوگند
به تب خاکِ ترکخوردهی سوزان سوگند
به نمک زار به هر تشنهی باران سوگند
صبر دنیا به سر آمد که سرامد آمد
چارده بار نوشتند محمد آمد
او تجلی ازل بر جبروت است که هست؟
او صراط است و ثبات است و ثبوت است که هست ؟
او سوالی است جوابش که سکوت است
که هست ؟
آدم ! او فلسفهی سر هبوط است که هست؟
ما ندانیم که هست آنکه ندانیم که بود
باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود
ناگهان پرده برانداخته است از رویش
تا که کسرا شکند از شکن گیسویش
قبله آرام بگیرد به خم ابرویش
که هیاهو بکند زمزمهی یا هویش
جلوه در جلوه جمال ازلی را دیدند
قبل میلاد علی بود علی را دیدند
تشنه لب بود زمین حضرت باران را دید
خار در خار پُر از خار... گلستان را دید
تیره جان بود و جهان بود که جانان را دید
پس از آن بود که آدم خودِ انسان را دید
رحمت واسعهاش روی سر فاطمه است
او نفسهای علی و جگر فاطمه است
او فقط بود و فقط بود مسلمان خودش
مومن خویش شد و غرقهی ایمان خودش
جلوهای بود دو تا گشت دوچندان خودش
دید با چشم خودش عین خودش جان خودش
در کمالات خودش نورِ جلی را میدید
او در آیینهی خود روی علی را میدید
ای که قبل از همه معمار دو دنیا شدهای
قبل خود آمده این گونه معما شدهای
آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شدهای
هرچه خوبان همه دارند تو یکجا شدهای
از ازل تا به ابد جیره خور خان تواند
لات و عُزّی و هُبل نیز مسلمان تواند
آمدی با نفس عشق پیمبر بشوی
تا که تکثیر شوی تا که مکرر بشوی
فاطمه فاطمه هِی حیدر و حیدر بشوی
تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی
تا رضا و علی و هادی و موسی باشی
آمدی تا نفس حضرت زهرا باشی
لب تو غرق تمنای حسین و حسن است
چشم تو مات تماشای حسین و حسن است
خیره بر مادر و بابای حسین و حسن است
که فقط سینه تو جای حسین و حسن است
کیستی کعبهی ما ای همه آمال علی
ای حسین و حسن و ای سلسله آل علی
تو جلو داری و شمشیر خدا پیش تو است
چه غمی هست تو را شیر خدا پیش تو است
خیبر و بدر و اُحد تیر خدا پیش تو است
که علی نعرهی تکبیر خدا پیش تو است
همه حیرت زدهی ضربهی کاری شدهاند
چه خیالیست اگر آن دو فراری شدهاند
نسب ماست که از آل شقایق باشیم
و کمی جرعه کش بحر حقایق باشیم
این کریمی شما بود که عاشق باشیم
قسمت این بود که از لطف تو لایق باشیم
تا بگویند به ما قبلهی دنیا آمد
که علی مژده بده صادق زهرا آمد
مذهب ماست به تاسیس اباعبدالله
مکتب ماست به تدریس اباعبدالله
ما همه مست احادیث اباعبدالله
نفس ماست به تقدیس اباعبدالله
کُنیهات کُنیهی عشق است همانند حسین
ای به قربان دلت ای دل در بند حسین
غزه امروز بمان از دل ویران برخیز
راه کم مانند ببین، جبههی جولان برخیز
همتی مانده فقط غیرت لبنان برخیز
فتح نزدیک شده لطف شهیدان، برخیز
مرگ صهیون و یهودا چقدر نزدیک است
به تو سوگند که هنگام سحر نزدیک است...
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem