#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
بدون حُبِّ تو مولا ، صراط میلرزد
اگر اشاره کنی ، کائنات می لرزد
اگر نسیم تکانی به گیسویت بدهد
ز پیچ زلف تو راه نجات می لرزد
نبوده گَردِ تَغَیُّر به ذاتِ ثابتِ تو
که پیشِ پایِ تو ، پُشتِ ثبات میلرزد
«شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام»*
بدون حُبّ علی ، مُحکمات میلرزد
چه هیبت است خدایت نهاده در اسمت
که از نوشتنِ نامت ، دوات می لرزد
فقیه و صوفی و زاهد ، تمامْ مست تو اَند
هر آنکه آمده در این بساط می لرزد
ز شوقِ دیدنِ تو ، میلِ رقص پیدا شد
تنم اگر که به وقت ممات میلرزد
#علی_مقدم_عاصی_خراسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
ای هست من ز هست تو یامرتضی علی
دست خداست دست تو یا مرتضی علی
چشم كسی ندیده به هنگام کارزار
یك بار هم شكست تو یا مرتضی علی
اوج تمام بال و پر هر پرنده ای
باشد همیشه پست تو یا مرتضی علی
بیچاره دشمنت که به تیغت دو نیم شد
به به؛به ضرب شصت تو یا مرتضی علی
مشكل گشای خلقی و حل میشود فقط
كار همه به دست تو یا مرتضی علی
ساقی كوثری و دو دستت پیاله است
هستم خراب و مست تو یا مرتضی علی
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سلام ای جوابِ سلامِ خدا
ظُهورت طلوعِ تمامِ خدا
تویی آفتابِ بلندِ زمین
تویی سایهیِ مُستدامِ خدا
تویی که به تعظیمِ تو امر کرد
تویی صاحبِ احترام خدا
تو نهجالبلاغه تو قرآن تو وَحی
کلامی بگو هم کلامِ خدا
صدایت صدایش به معراج بود
حدیثَت حدیثِ مُدامِ خدا
برایِ تو کعبه جگر چاک زد
بیا مَردِ بیتُالحَرام خدا
مرا کعبهی سینه چاکم کنید
فقط پایِ حیدر هلاکم کنید
علی ابتدا و علی انتهاست
علی مصطفیٰ و علی مرتضیٰ ست
علی اول است و علی آخر است
علی در ظهور و علی در خَفاست
علی ظاهر است و علی باطن است
علی لااِلهَ علی لافَتاست
علی در مَعارج علی در بُراق
علی اِنَما و علی وَالضُحیٰ ست
علی با حق است و علی بر حق است
علی کعبه است و علی در حَراست
علی نیست آن و علی نیست این
علی نه جدا و علی نه خداست
علی را بگو هرچه گویی کم است
که زهرا علی و علی فاطمه ست
اگر تیغِ تو سایه گُستر شود
همان ابتدا کارِ یکسر شود
غلط گفتم آقا ندارد نیاز
که تیغِ شما خرجِ لشگر شود
نیازی ندارد که میدان چو خاک
به یک ضربهیِ مالکاشتر شود
محال است جمعِ تمامِ سپاه
که با قنبرِ تو برابر شود
زمانِ شروعِ رجز خوانیات
زمین کَر شود آسمان کَر شود
خدا دوست دارد تماشا کند
کمی ذوالفقارِ علی تَر شود
بِبَندَد اگر دستمالِ نَبَرد
نباشد کسی را خیالِ نَبَرد
به کعبه بکو رازِ تنزیل را
بگو بِشکَنَد قلبِ قندیل را
تو و مادر و مصطفی و خدا
ببین دورِ خود جمعِ فامیل را
بخوان با فِصاهَت زِ با تا به سین
زبورانه تورات و اِنجیل را
کمی گَردِ نعلینِ خود را بریز
تَفَقُد نما بالِ جبریل را
برای یتیمان کمی کار کُن
بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را
بکش طعنههای زن پیر را
بِبر روزها بارِ زنبیل را
تویی صاحبِ پینههای قدیم
تویی مَرکبِ کودکان یتیم
نگهدار ما را برای خودت
فقط بینِ مِهمانسَرای خودت
مرا آیِنه کُن به دردی خورَم
در آغوشِ ایوان طلای خودت
برای پدر مادرم کافی است
نخی ، ریشهای از عبایِ خودت
اگر پا گذارم به جا پایِ تو
مرا میبری تا خدایِ خودت
مرا میبرد گوشه ای از بقیع
فقط ردِ پا ردِ پایِ خودت
سَرَت مانده بر شانهیِ نخلها
بگو با من از ماجرایِ خودت
چرا استخوان در گلو ماندهای
که با روضههایی مَگو ماندهای
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_علی_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مثنوی
«بدر» يادش مانده آن روزي که ميلرزاندياَش
آن رجزهايي که ميخواندي و ميترساندياَش
ذوالفقارت شکل «لا»، با دستهاي کوتاه بود
«لا اله» آن روز، در دستان «الا الله» بود
«لا اله» آن روز، جز سوداي «الا هو» نداشت
رويِ حق، بي تيغِ تو، بالاي چشم، ابرو نداشت
تيغ را بالا که بردي، آسمان رنگش پريد
تا فرود آمد، زمين خود را کمي پايين کشيد
حمزه، يک چشمش به ميدان، چشم ديگر سوي تو
تيغ را گم کرده است از سرعت بازوي تو
ذوالفقار آنگونه با سرعت به هر کس خورده است،
مدتي مبهوت مانده، تا بفهمد مرده است
خشمِ تو از رعدِ «يا قهّار» و «يا جبّار» بود
بعد از آن بارانِ «يا ستّار» و «يا غفّار» بود
بعد از آن باران، عجب رنگين کماني ديدهام
ديدهام نورِ تو را، از هر طرف چرخيدهام
در ازل تابیدی و دامن کشيدي تا ابد
من تو را باور کنم يا «ما لَهُ کفواً احد»
خطبههاي ناتمامت را، بيا، کامل بگو
بي الف، بي نقطه، اصلا بي حروف، از دل بگو
ساقي شيرين زبان! حالا که خامند اين لغات
اين تو و اين: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
در دلم «قد قامتِ» عشقت قيامت ميکند
قصهام را «بشنو از ني چون حکايت ميکند»
تو اگر ميخواهي از خورشيد روشنتر شوم
رخصتي فرما، غبار جامهي قنبر شوم
بازهم حس ميکنم، حوض دلم، دريا شدهست
مثل اين که «ياعلي» هايم، صد و ده تا شدهست
«ما رَمَيْت» ِ تير تو زيباست، بر دل ميزني
چون که از دل ميزني، يک راست بر دل ميزني
تير شعري ميزنم اما هدف در دست توست
پادشاها ! مُهرِ ايوان نجف در دست توست
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
روزگارم با غلامىِ "على" سر میشود
هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود
بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود
جاى آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم
حلقه اى را که ز گوش بندگى در میشود
شان او را نه قلم کافى ست نه دفتر نه فهم
شان سلمانش فقط صدجلددفتر میشود
نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست
فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود
یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن
این چه موجودى ست هم اول هم آخر میشود
از همینجا میشود فهمید-با مهر على-
عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود
محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى"
هر که آدم میشود ازاین دو محضر میشود
ذات فیاض “امین الله” ” امینى” پرور است
هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور میشود
قدر زر زرگر شناسد قدر "زهرا"را"على"
علتش این است داماد پیمبر میشود
بیشتر کار برادر را برادر میکند
حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود
کار خیر ما کنار حب تو می ایستد
دوبرابر, سه برابر….صد برابر میشود
معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست
دلدل ات رد میشود سنگ همه زر میشود
تو میان خانه هم باشى همه ذبح تواند
تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود
هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت
با تو بیعت میکند بعدا پیمبر میشود
دوستى از دوستان دوستان تو اگر
در جهنم هم که باشد آخرش در میشود
طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام
کودک است امروز, در آینده قنبر میشود
این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد
سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود
زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه"
زین طرف دارد کف صحن تو مرمر میشود
“باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد
شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود
حال من چون حال بیماری است زیر دست تو
هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود….
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
دل بیقرار دارم ، سرِ بابِ دار دارم
هوس انار دارم، طلب از نگار دارم
لب سرخ و آبداری
شب سور و سات آمد، شب انبساط آمد
شب التفات آمد، شب مسئلات آمد
شب عشق و بوسهکاری
شب عشق بیکرانه، شب شعر عاشقانه
شب شور بی بهانه، شب مستی و ترانه
شب عاشقانه خواندن
شب بیقراری آمد، برکات جاری آمد
اجل خماری آمد ، شب میگساری آمد
شب شاعرانه خواندن
چه هوای دلپذیری، چه بهار بی نظیری
چه دل بهانه گیری، چه خوش است زخم تیری
ز کمان تک سواری
چه دلاور دلیری، چه نگار چشمگیری
چه خوش است این اسیری، و چه خوشتر اینکه شیری
برود پی شکاری
رجب المرجب است و، خم می لباب است و
رطب و لب و شب است و، شب شور یا رب است و
لحظات استجابت
دم پر شعف بگیر و، طربی ز دف بگیر و
سر خود به کف بگیر و، طرف نجف بگیر و...
بطلب! دهد شرابت
سبب نجات آمد، نفس حیات آمد
پل ارتباط آمد، مه ممکنات آمد
چه دلیل دلربایی
چه بشارت بشیری، چه نذیر بی نظیری
چه مراعات نظیری، چه شهی ؟! عجب وزیری
به جلال کبریایی
برو سوی طور سینا، بطلب نگاه اما ...
ارنی مگو چو موسی، که نیارزد این تمنا...
به جواب لن ترانی
دم یا علی بخوان و، برو سمت آسمان و
به هوای او بمان و، دل خسته را بخوان و
برهان ز سرگرانی
چه شکوه لایزالی، چه جمیل ذوالجلالی
چه جمالی و کمالی، چه کرامت زلالی
چه امیر دلگشایی
منشین خراب و غمگین، دل خود ز غیر برچین
"برو ای گدای مسکین" سر راه شاه بنشین
به بهانهی گدایی
بگو ای شه گرامی، نگران خاص و عامی
به تبسم سلامی، به عنایتِ پیامی...
برسان به عرش ما را
اگر عاشقِ نگاهی، ز جگر برآر آهی
بطلب هر آنچه خواهی "که نگین پادشاهی"
"دهد از کرم گدا را"
"علی ای همای رحمت" نفسِ رهای رحمت
دم دلربای رحمت، همه ی صدای رحمت
"تو چه آیتی خدا را"
شبی ای مه یگانه، بگذار روی شانه
سر سائل شبانه، بنواز دلبرانه
دل بیقرارها را
تو و رو گرفتن از ما ؟ من و دوری از تو حاشا
تو و قهر و کینه کلّا، نکند عزیز زهرا
بزنی ز ره کنارم
تو امید روزگارم، تو ترانهی بهارم
تو ... تویی و من غبارم، به خدا امیدوارم
که به پات سر گذارم
کرم کریم عالم! حَکَمِ حکیم عالم!
عَلَمِ علیم عالم، نباء عظیم عالم!
حَسنت ابوالکرامه
چه کنم ترانه سازم، گل نازدار نازم
بنگر تب نیازم، ز سرت مساز بازم
که برو... مع السَّلامه!
منم و نیازمندی، درِ میکده نبندی
به غریبی ام نخندی! تو چگونه میپسندی؟
که اسیر غم بمانم
نظری به دور دارم، گرههای کور دارم
دل غرق شور دارم، نه هوای حور دارم
نه هوای بوستانم
#مجتبی_روشن_روان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#مسمط_مربع
عقل در مانده در روایاتش
جهل منکر شدست از بنیاد
در خدایی خویش هم بنده ست
جُمِعَتْ فی صِفاتهٕ اضداد
فکر نان شب یتیمان بود
حاتمی که گرسنه می خوابید
گرچه راه جنون به ما آموخت
بیشتر درس عقل را می داد
زور و زر را طلاق داد علی
سودِ او را همه ضرر دیدند
پیش قومی که کور و کر بودند
در سکوت ست معنی فریاد
قعر زندان علی علی می گفت
بر روی دار هم علی می گفت
میثم اینگونه در دل هر «بند»
با علی بود سر خوش و «آزاد»
ابر و باد و مه و درختان را
خاک و خورشید و حور و انسان را
کُلِّ مخلوق های یزدان را
چه کسی غیر او کُند امداد
ما اسیران کوی او هستیم
جام قالو بَلا به جان زده ایم
وطن ما اگر نجف باشد
قلب ما می شود علی آباد
باده ی ناب کوثری مارا
غرق در موج عشق او کرده
مانده ام در زلالی این جام
از چه رو شیخ می کند ایراد
کوه ایمان علی ست از این رو
عاشق او شدن چه «شیرین» است
هر کسی در طواف او باشد
در ره عشق می شود فرهاد
دست افتادگان غم را جز
لطف مولا کسی نمی گیرد
پای عشق علی و اولادش
تا دلم شد خراب شد آباد
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!...
شستشو میکند این ماه، زمین در باران
تا نباشد به کدورت نفسِ خاک، دچار
تا نیفتد نظر روشن نوروز به گَرد
تا نگیرد نفسِ سبزِ بهاران ز غبار...
چشم و گوش همه باز است در این ماهِ زلال
بیخبر نیست در این ماه کسی از اسرار
کَم کَمَک میرود از یاد، سکوتِ دیماه
خوش خوشَک میرسد از راه، هیاهوی بهار...
سال دیگر نکند سرد بیفتی؟ برخیز!
سال دیگر نکند زنده نباشی؟ هشدار!...
قُمری زمزمهخوان خیمه زده پُشت حصیر
هُدهُدِ پیر برون آمده از کُنجِ حِصار...
حیف باشد که در این ماه نخوانیم سرود
حیف باشد که در این ماه بگیریم قرار...
هیچکس نیست در این ماه گرامی آرام
هیچکس نیست در این ماه مطهّر، بیکار...
کیست آنکس که مرا میبَرد این ماه، به اوج؟
آنکه برداشته از خاطرِ مجروحم بار
این صدای نَفَسِ روشن و پاکیزۀ کیست
این صدایی که مرا میبرَد آن سوی حصار...
آنکه اینگونه مرا میکِشد از خویش، برون
آنکه انداخته این ماه، مرا از همه کار...
آنکه آمیخت مرا با نفَس روشن صبح
آنکه آموخت مرا در دلِ شب، استغفار
حیف باشد که در این ماه نگویم: حیدر
حیف باشد که در این ماه نگویم: کرّار
میکند شیر، مرا مدح علی در اسفند
بهتر از مدح علی چیست در این ماهبهار؟
با علی نیست مرا دلهرۀ تنگی گور
با علی نیست مرا دغدغۀ روزِ شمار...
از دلِ بیکَسم ای یار نبی! پای مکش
از سرِ خستهام ای دست خدا! دست مَدار
زندگی میکنم و زندگیام از تو پُر است
قسمتَم باد تو را موقعِ مُردن، دیدار...
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته
سجده بر پای تو کردن منشا توحید ماست
یاعلی در باطنش یا ربنا هم داشته
باز شد آغوش کعبه تا تورا دیده علی
پس بگو کعبه در اینجا اشنا هم داشته
رد شدی از کوچه و قومی مسلمانت شدند
کیمیای اصل را این خاک پا هم داشته
پیچش عمامه ات تا کهکشانها میرسد
یاعلی تنها به داد ناتوانها میرسد
یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی
مرتضی یعسوب دین کرار علی مولا علی
هرچه خوبی هست را دادست او یکجا به ما
هرچه خوبی هست را داریم یکجا با علی
انبیا را دیده هرکس که علی را دیده است
نوح ابراهیم یوسف یونس و عیسی علی
اسم اعظم را که میگویند بر لبهای ماست
السلام ای حق مطلق عالی اعلی علی
هرچه میبینم تفاوت نیست بین این دوتا
هم علی زهرا شده هم میشود زهرا علی
وصله ی روی عبایت آبروی خلقت است
به تماشای عباداتت عبادت دعوت است
برق چشمان تو گه جبراست گاهی اختیار
با سرانگشت تو میگردد مدار روزگار
وقت رد الشمس آمد تو فقط یک اخم کن
دست و پا گم میکند از هیبتت لیل و نهار
در نجف خاکی شدن یعنی که معراجی شدن
جلوه ی نورخدا دارند ذرات غبار
بی همای رحمتش آوازه ای دیگر نداشت
ای تمام آبروی شعرهای شهریار
لا کریم الا علی لا فیض الا نوکری
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
نور پیشانیت نوری داد بر آفاق ما
دست خالی آمدیم ای حضرت رزاق ما
پشت تو هرکس که راه افتاد سلمان میشود
سائل خورشید هم یکروز تابان میشود
من نمیخواهم عقیقت را!فقط راهم بده
آنکه آمد زیر سقف تو سلیمان میشود
آخر معراج احمد هم تو پیدا میشوی
آخر معراج هم پیش تو مهمان میشود
من نمیگویم خدایی تو ولی آخر چرا
باصدای تو خدا حتی نمایان میشود
لطف اگر لطف تو باشد دست اگر که دست تو
قنبر بی خانمان یکروزه سطان میشود
از همان اول فقط دل برشما دادیم بس
تا که در بند توایم آزاد آزادیم و بس
ازهمین حالا هجوم غصه ها سر میرسد
روز شادی میرود روز عزا سر میرسد
هر سلامی میکنی بی اعتنا رد میشوند
طعنه مردم جدا غربت جدا سر میرسد
همسرت را پیش چشمت تازیانه میزنند
لحظه ی افتادن خیرالنسا سرمیرسد
آتش در میرود تا خیمه ها روز دهم
بعد بلوای مدینه کربلا سر میرسد
آنزمانیکه ته گودال می افتد حسین
یک نفر با کهنه خنجر بی هوا سر میرسد
شهر تو با دخترت افسوس بد تا میکند
آل عصمت را به چه وضعی تماشا میکند
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#قصیده
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»...
من کیستم که بر سر خوانت بخوانیام؟
شاهان عالماند به خوانت گدا، علی...
در راه عشق، غیر علی در میانه نیست
از ابتدا علیست و تا انتها علی...
با مهرش از عدم به وجود آمدیم ما
یعنی که هست رمز فنا و بقا علی
چون خیر و شر رقم به یدالله میخورد
حُسنالقضاست از پس سوءالقضا علی
در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند!
وقتی که هست بر همه مشکلگشا علی
عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است
خلقی غریبهاند و فقط آشنا علی...
خیبرگشا علیست علی، ای خوشا علی!
مرحبفِکَن علیست علی، مرحبا علی!
دل میبرد به غمزه، ز خیل دلاوران
وقتی زند به خوان دلیری صلا علی
در گویش ملائکه تغییر میکند
حَیِّ عَلَی اَلصَلاة، به حَیِّ عَلَی علی
میایستند خیل ملائک به حرمتش
هرچند مینشست روی بوریا علی
ارض و سما به دور علی چرخ میزنند
فرمانبر است عالم و فرمانروا علی...
هرچند ناخنش به فلک سر به سر رود
با کودکی یتیم رود پا به پا علی
از یُمن طلعتش همه را عفو میکنند
آید اگر به جلوه به روز جزا علی
هرگز نبوده است جدا از علی، خدا
هرگز نبوده است جدا از خدا، علی
مشعر علی و کعبه علی و منا علی
زمزم علی و مروه علی و صفا علی
حیدر، اباالحسن، اسدالله، مرتضی
صفدر، ابوتراب، ولی، ایلیا، علی
نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی
سرّ ظهور یک به یک انبیا علی...
او را شناخت شام عروجش نبی که دید
صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی
آن شب که فاصله دو کمان بود تا خدا
خود را رسول گرم سخن یافت با علی
چون روز روشن است پس از لیلةالمبیت
تنها یکیست با نبی اهل وفا؛ علی...
در کوچه شد ز جور، قدش گر دو تا علی
در خانه بود مِهر بتولش عصا علی...
چشم خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز گَرد چادرش بکشد توتیا علی
شیر خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز غم به حِرز او ببرد التجا علی
وجه خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز عالمی کند به رخش اکتفا علی
میخواستم که مدح علی سر کنم، ولی
تا خاک پای فاطمه شد رَهنما علی
من اَلکَنم ز مدحت خاتون عالمین
وقتی که گفته حضرت او را ثنا علی
گوید مگر مدیح علی، شخص فاطمه
گوید مگر مدیحۀ خیرالنسا، علی
شادم که جز ولای تو و مهر فاطمه
چیزی نمانده از همه دنیا مرا، علی!
عمریست گفتهایم فقط «یا علی مدد»
آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی!
#محمود_حبیبی_کسبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
چه ساقهها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغها که شکوهش به آبیاری توست
تویی که در همه ذرّات جلوهگر شدهای
هنوز آینه، مبهوت بیشماری توست
بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!
بیا بیا که در این کوچهباغ دلتنگی
دلِ شکستۀ هر عاشقی، قناری توست
بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست
مرا امید ظهور تو زنده میدارد
و آنکه شوکت باران به همجواری توست
بهار، همنفس باغهای خرّم توست
بهار، همسفر چشمههای جاری توست
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#شروع_سال_جدید
#غزل
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی، چه سبزه ای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدرست به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
دل از امیر سواران گرفته است بشارت
از آسمان خراسان شنیده است ندایی
خودت مگر که به زهرا(س) توسلی کنی امشب
نمی رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
غم فراق تو اصلاً برام كم نگذاشت
لبم كه خواست شكايت كند دلم نگذاشت
هميشه درد دلم با تو نيمه كاره گذشت
لبم كه باز شد اين دفعه گريه ام نگذاشت
زمانه باعث هجران نشد، خودم شده ام
گناه كارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت
مرا ببخش كه از دورىات نمى ميرم
سرم دويد بهسويت ولى پرم نگذاشت
اگر كه دير رسيدم پرم وبالم شد
كمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت
به هركسى كه به فكرم رسيد رو زدهام
ولى براى وساطت كسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى، نگفته بخشيدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
هميشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه كريمت معطّلم نگذاشت
قرار بود كه قهرت مرا بسوزاند
دوباره سايهى گلدستهى حرم نگذاشت
#محمدجواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#شروع_سال_جدید
#غزل
دوباره فاصله افتاد بین ما آقا
دوباره لطف تو و خواهش گدا آقا
ببین که از نفس افتاده ام ز بار گناه
بگیر دست گدای همیشه را آقا
حلال کن که بجز دردسر نبودم من
عطا نمودی و دیدی ز من خطا آقا
سلام من به قنوت نماز نیمه شبت
مرا میان قنوتت دعا نما آقا
بگو شبی تو میان قنوت نافله ات
به جای ما نفسی ذکر ربنا آقا
خودت برای ظهورت بیا دعایی کن
اثر نداشت ز ما ناله ی بیا آقا
رسید سال نو و چشم ما نشد روشن
بر آن جمال پر از جلوه ی خدا آقا
ببین دو چشم مرا یا مقلب الابصار
که تا ببینمت ای یار آشنا آقا
بهار کن دل ما را محول الاحوال
که بی تو رنگ خزان است سینه ها آقا
بیا و درد دل بیقرار و شیدا را
دوباره کن به نگاه خودت دوا آقا
دلم دوباره برای نجف پریشان است
برای هرم گنه سوز مرتضا آقا
"دلم برای مدینه بهانه می گیرد"
برای لطف خدایی مجتبا (ع) آقا
خدا کند که به اذن علی (ع) و مادرتان
روم دوباره شب جمعه کربلا آقا
طواف قبر حسین آن شهید بی لشگر
طواف قبر علمدار باوفا آقا
گمان کنم ز خراسان به دل نسیمی زد
نشسته بر لب من یا رضا رضا آقا
تو ای بهانه ی هر نو شدن بیا نو کن
تو با لباس شهادت لباس ما آقا
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#شروع_سال_جدید
#غزل
او شد قرار عالم و ما بی قرارش
نان همه دنیا رسیده از کنارش
هر سال از عمرش بهار اندر بهار است
هر کس که شد صاحب زمانی روزگارش
آن روز نوروز است که برپا نماییم
این سفره هایش هفت سین را درکنارش
یکسال دیگر طی شد و آقا نیامد
یک سال رفت و همچنان ما شرمسارش
مردم به امید خدا سال ظهور است
سالی که که بوی سامرا دارد بهارش
با حضرت هادی ببندیم عهد امسال
خرج اباصالح شود لیل و نهارش
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#آغاز_سال_جدید
#مثنوی
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب خوبیِ فرداها
نوروزِ کودکانِ پر از لبخند
ای اولین دقیقه پس از اسفند
لبخندِ ما به لحظهء فروردین
آغاز سیزده عدد شیرین
تیپا زدن به مدرسه و تحصیل
دندان لق و وسوسهء آجیل
از عطر سیب خانه معطر بود
در هفت سین سلیقهء مادر بود
تا لحظهء گشودن قرآن شد
عیدی تا نخورده نمایان شد
بابا که بی قرار ترین رود است
تنبیه اونوازش معبود است
ای من فدای خندهء شیرینش
قربان اخم های دروغینش
با او سکوت خانه صدا می شد
بی او نماز صبح قضا می شد
در سفره دست رنج ملال اوست
خورشید و ماه نان حلال اوست
کوه بلند بود قلمدوشش
من کودکم هنوز در آغوشش
لبریز خنده بود نفس هایش
با یاعلی بلند شد از جایش
می گفت گرچه دست و دلم تنگ است
اما مدد ز غیر علی ننگ است
آهنگ قصه هاش چه زیبا بود
لبریز از مدایح مولا بود
از شور قصه های علی می گفت
شب بود، خسته بود، ولی می گفت-
از لحظه ای که ماه رسید از راه
راز شکاف خوردن بیت الله
می گفت ازاینکه دست خدا برخاست
قبله به پای قبله نما برخاست
قامت ببند فاصله کوتاه است
روح اذان علی ولی الله است
از خیبر و مباهله و خندق
حق بوده با علی و علی با حق
همراه اشک شوق سخن می گفت
وقتی که از غدیر به من می گفت
مردی که پادشاه دو دنیا بود
هم سفرهء خرابه نشین ها بود
دیگر زمین به خواب نخواهد دید
همچون ابوتراب نخواهد دید
الا همان سوار که می آید
آرامش بهار که می آید
آن آرزوی روشن دریا ها
دیروز خوب خوبی فرداها
ما بی قرار لحظهء پروازیم
چشم انتظار پنجره ای بازیم
امسال ما بهارترین سال است
نام علی محولِ الحوال است
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
بسم الله الرحمن الرحیم
یامقلب القلوب والابصار
یامدبر اللیل والنهار
یامحول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
با آرزوی بهترین ها پیشاپیش فرا رسیدن عید باستانی نوروز را به همه دوستان و ارادتمندان خاندان آل الله تبریک عرض می کنیم و سالی سراسر عبودیت و بندگی را در ظل توجهات حضرت بقیه الله الاعظم برای شما آرزومندیم.
ارادتمندان شما
خادمین کانال #شعر_شیعه
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
نام زینب میبرم شعرم پریشان میشود
نام زینب میبرم این ابر باران میشود
نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد
باز اقیانوس نا آرام طوفان میشود
چادرش قدری بتابد آب میگردد زمین
روزها در سایهاش خورشید پنهان میشود
در دعا میایستد محراب حیرت میکند
از مناجات شبش سلمان مسلمان میشود
در مدینه سالها زهرا صدایش میکنند
وقت تفسیرش خود جبریل دربان میشود
خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او
تا به محمل میرود اکبر شُتربان میشود
یک قدم خانم بیاید کوفه میپیچد بهم
یک قدم بیبی بکوبد شام ویران میشود
واژههایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد
خطبه نه تیغ علی انگار عریان میشود
کیست این؟زهرا علی؟شایدحسن شاید حسین
حق بده آئینه از این اوج حیران میشود
***
بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید
نیزهداران سایبانِ بسترش را پس دهید
لحظههای آخرش چشمش به این درخُشک شد
تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید
خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید
آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است
میشود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید
پیشِ او میگفت دختر_مرد شامی میزدش
لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید
این طرف او داد میزد آن طرف با او رباب
نیزههای بی مُروت حنجرش را پس دهید
آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟
کاشکی میشد بگوید اصغرش را پس دهید
ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست
خیزران در دستها دیگر سرش را پس دهید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
از چمن تا انجمن جوش بهار زینب است
گر شهادت گل کند عطر مزار زینب است
ساربان کربلا هرچند میباشد حسین
اشتران صبر را تنگ مهار زینب است
گردمی همره شوی با گردباد راه شام
دامن صحرا پر از گرد و غبار زینب است
گرببندد دل- شکستن صورتی درکربلا
در پس هر شیشهای آیینه دار زینب است
زیور انس و محبت زینب خلق و وفا:
زن، طلا باشد اگر در وی عیار زینب است
مقصدی جز ظهر عاشورا ندارد راه عشق
وادی-اینجا همچو منزل رهسپار زینب است
گر به مضمون اسارت از غریبی بنگری
آشنایی هر کجا قرب جوار زینب است
چون شقایق هر قدر آتش- بیان آمدحسین
لالۀ باغ از بلاغت داغدار زینب است
قصۀ داغ درون هر چند می پاشد نمک
احمدا سوز جگرها یادگار زینب است
#مرحوم_احمد_عزیزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
بود آخرین لحظه عمر من
الاشام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آیین غمخواریت
ز آل علی میهمان داریت
دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت آنچه از تو به زینب رسید
خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظ ای کوی و بازارها
خداحافظ ای شاهد جنگ ها
خداحافظ ای بارش سنگ ها
خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب و طشت طلا
خداحافظ ای قصه بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی
خداحافظ ای اشک جمّازه ها
خداحافظ ای زیب دروازه ها
خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها، بام ها
خداحافظ ای سنگ خون و جبین
خداحافظ ای سیدالساجدین
خداحافظ ای رنج ها، دردها
خداحافظ ای خاک ها، گردها
خداحافظ ای ناقة بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز
خداحافظ ای خاک ویران سرا
خداحافظ ای آل خیرالورا
خداحافظ ای خردسال اسیر
خداحافظ ای چار ساله صغیر
خداحافظ ای یاس نیلی شده
یتیم نوازش به سیلی شده
همین جا خودم دیدم از خون خضاب
سر نیزه ها هجده آفتاب
همین جا کنارم نی و دف زدند
به دیدار هیجده گلم صف زدند
همین جا دلم شد ز غم چاک چاک
که خورشیدم افتاده بر روی خاک
همین جا به زخمم نمک می زدند
عزیز دلم را کتک می زدند
همین جا به فرقم عدو خاک ریخت
به روی گلم خاک و خاشاک ریخت
همین جا ز غم جان من خسته بود
که ده تن به یک ریسمان بسته بود
همین جا ز غم بود جان بر لبم
که بنشسته طی شد نماز شبم
همین جا به ما خصم دشنام داد
حسین مرا خارجی نام داد
همین جا دو چشمم ز خون تر شده
که یاسم به ویرانه پرپر شده
همین جا به ویرانه بلبل گریست
غریبانه بر غربت گل گریست
همین جا ز غم جانم آمد به لب
که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب
دریغا که آن گوهر پاک رفت
چو زهرا غریبانه در خاک رفت
الا ای همه نسل ها بعد من
بگویید از قول من این سخن
که زینب بدین کوه اندوه و درد
به موج بلا چون علی صبر کرد
خدا داند و غصه های دلش
که داغ حسینش بود قاتلش
مرا یک جهان درد و داغ و غم است
که توصیف آن بر لب میثم است
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
پس از حسین چگونه حیات داشته باشد؟
چگونه در دل طوفان ثبات داشته باشد؟
کسی که کرببلا رو به چشم دیده و مانده
گمان نمی کنم اصلا وفات داشته باشد
به وقت مرگ نه ،حقش نبود زینب کبری
کنار خویش دو شاخه نبات داشته باشد
چه غم از اینکه کسی هم حرم نداشته باشد
کسی که معجزه در کائنات داشته باشد
قسم به عمه ی سادات می دهد همگی را
کسی که کار مهم با ذوات داشته باشد
دمشق جمع پریشان کربلا و بقیع است
اگر چه فاصله با این نقاط داشته باشد
وزیده پرچم ارباب رو به سوی دمشقش
به خواهرش همه جا التفات داشته باشد
رقیه تا که نخواهد از عمه مشک عمو را
مباد سوریه رود فرات داشته باشد
قسم به اشک رباب و قسم به گوش سه ساله
زیارت تو دوتا احتیاط داشته باشد
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
تازه آتش به رقص آمده و
تن صحرا تب جنون دارد
چوب مَحمل نمیکند گریه
اشکِ شوقی به رنگِ خون دارد
تازه اینجا شروع زیباییست
چه کسی گفته آخر سفراست؟
زینبانه کمی تأمل کن
ازهمیشه حسین زنده تر است
خواهرانه برادری کردی
پشت هم داغ دیده ای بانو
شک ندارم هزار مرتبه هم
به شهادت رسیده ای بانو
درکتاب تو خون مقدمه شد
وقت ایثاروجان فشانی توست
فرق دارد نبرد تو؛ حالا
چشمِ عالَم به خطبه خوانی توست
خطبه یعنی در اوجِ غم ها هم
چشمه سارِ کرامت و فضلی
خطبه یعنی میانِ جنگ و نبرد
پایَش افتَد خودَت ابالفضلی
خطبه یعنی همان زمانی که
اقتدارِ تو زینبی تر شد
آن زمان که صدایِ مادری ات
قدکشید و صدای حیدر شد
آسمان ها فدای چشمانت
از نگاه تو نور می خواهم
دوست دارم غلامتان باشم
شور دارم شعور می خواهم
تا همیشه بدونِ پاییزی
تا همیشه فقط بهاری تو
قبل از این ها که بوده ای بانو
بعدازاین هم ادامه داری تو...
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می كند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
از سربلندى تو سرافراز می شوم
بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است
جاى مرا گرفته اى و پس نمی دهى
جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است
امروز که مشاهده کردى مرا زدند
عین همین مشاهده، فرداى زینب است
در طول زندگانى پنجاه ساله ام
این اولین نماز فراداى زینب است
این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات
از"ما رایت الا جمیلا"ى زینب است
طورى قدم زدم که همه باخبر شدند
کاخ یزید زیر قدم هاى زینب است
دارند سمت من صدقه پرت می کنند
خرماى نخل ها جلوى پاى زینب است
هر چه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت!
آخر حسین گرم تماشاى زینب است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
تندیس وقار و آیت حلم
تدریس وفا حکایت علم
مستوره ی بزم گاه عرفان
منظومه کهکشان ایمان
اثبات حیا ثبوت عصمت
بینایی چشم قدس و عفت
ماه فلک آفرین تقوا
همزاد حیا قرین تقوا
اسطوره همت و شهامت
اعجوبه کارگاه خلقت
ترکیب حیا و جوش مذهب
آورده زنی به نام زینب
#عابد_تبریزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
ای كه روی دوش منه تا به قیامت علمت
دست خدا پشت سرِ مدافعان حرمت
روبه روی گنبد تو همیشه تعظیم می كنم
برا دفاع از حرمت جونمو تقدیم می كنم
روزای من با حسرت زیارت تو شب میشه
شهادتینم آخرش لبیك یا زینب میشه
چیكار كنم كه خاك غم نشینه رو مرقد تو
باد مخالف نزنه به پرچم گنبد تو
رو خون این همه رفیق مگه میشه پا بزاریم
مگه میتونیم حرمو یه لحظه تنها بزاریم
اون كه با سنگ تفرقه نورِ چراغ و می زنه
پاش برسه با تبرش ریشه ی باغ و می زنه
دلم می خواد هر جا میرم عشق تورو جار بزنم
تو دهنِ دشمنا با دست علمدار بزنم
اونا كه هر دفه میام بهم میگن دیگه نرو
یه روز رو سنگ قبرمن می نویسن اسم تورو
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem