eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
580 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این دختر چه دختر مادر خورشیدعاشوراست این مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی روح است و ریحان علی جان و جانان علی الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او دست الهی دست او تیر قضا در شست او با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم با این صحراییم با این سر سوداییم با هستی و داراییم با پستی و بالاییم زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری دین خدا را یاوری خون خدا را مادری در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟ آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی @shia_poem
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست . ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد . زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش . چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم . مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست . @shia_poem
پر خرد نرسد تا معانی نامش شکسته بال خیال از تصور بامش چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را کسی که جنت ما هست تحت اقدامش چه دختری ست که در مدحتش بود بابش چه دختری ست که در خدمتش بود مامش چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد برای عرضه ی وحی اش برای الهامش مقام لیله قدر است، لیله ی قدری... ...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش علی که بودنش آرامش دو عالم بود حضور دخت نبی می نمود آرامش نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست کسی که سوره رسیده برای اطعامش به وقت میل انارش انار میل نکرد خدای عزوجل هم نمود اکرامشu درخت دین پیمبر بلند قامت شد خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند لباس ذلت و خواری اوست احرامش گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است فدای لطف بهنگام و نابهنگامش زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند که او چگونه گره باز می کند نامش زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش زمام کار اگر دست زاده ی زهراست بدون شک به فرج می رسد سرانجامش... #@shia_poem
پر خرد نرسد تا معانی نامش شکسته بال خیال از تصور بامش چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را کسی که جنت ما هست تحت اقدامش چه دختری ست که در مدحتش بود بابش چه دختری ست که در خدمتش بود مامش چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد برای عرضه ی وحی اش برای الهامش مقام لیله قدر است، لیله ی قدری... ...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش علی که بودنش آرامش دو عالم بود حضور دخت نبی می نمود آرامش نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست کسی که سوره رسیده برای اطعامش به وقت میل انارش انار میل نکرد خدای عزوجل هم نمود اکرامشu درخت دین پیمبر بلند قامت شد خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند لباس ذلت و خواری اوست احرامش گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است فدای لطف بهنگام و نابهنگامش زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند که او چگونه گره باز می کند نامش زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش زمام کار اگر دست زاده ی زهراست بدون شک به فرج می رسد سرانجامش... @shia_poem
گلچهره بتی شوخ وش و چابک و چالاک  یغمایی و غارتگر و تاراجی و بی باک از نیم نگه هوش ربود از سر ادراک  ز ابرو، دو کمان بست و ز گیسوی، دو فتراک تیر نظرش کرد گذر از دل افلاک   ز افلاک نشینان باز برخاست هیاهو خورشید وشان، پرده ز رخسار فکندند  سیمین بدنان سایه، سمن وار فکندند از زلف، بتان بر رخ، زنار فکندند  شوخان نه که شیخان سر و دستار فکندند صوفی صفتان خرقه ی پندار فکندند   تا شعشعه ی طلعت او تافت ز هر سو از مشرق جان سر زد، تا عارض جانان  شد مغرب هستی چو رخ ساقی مستان زد ساقی مستان پا بر تخت سلیمان  با خاتم دل، هست سلیمان شدن آسان فرمان برد آن را که بود بنده ی فرمان   ذرات سماوات و زمین یک دل و یک رو آنان که ره بندگی دوست سپردند  بوی همه آلایش، از روی ستردند چون مردمک دیده، بزرگ، ار همه خردند  در باختگانند و لیکن همه بردند صافند ز اوصاف، نه چون صافی دُردند داروی همه درد، نه درد همه دارو چرخند و سپهرند و زمینند و زمانند  جان دو جهانند و جهان  از دو جهانند بی نام و نشانند و به هر نام و نشانند  هر جا بنشینند دو صد فتنه نشانند نادیده و ننوشته ببینند و بخوانند   پنهان ز کجا ماند، ز ایشان سر یک مو ز آن سرمه که از عصمت، بر دیده کشیدند  هر پرده که در سینه ی جان بود، دریدند بی پرده به سر منزل تسلیم رسیدند  از دیده ی جان آن رخ جانانه بریدند بر سینه ی بی کینه ی خود باز خریدند  هر ناوک غم آمد از آن دو خم ابرو بر درگه عصمت بنهادند ز جان سر  کردند ز تقوی دل هر شی ء مسخر بستند و گشودند ره ناظر و منظر  دادند و گرفتند تن و جان منور چون ماهی در آب و در آتش چو سمندر سوزان و غریقند، چه سحر است و چه جادو؟ زندان مجرد که ز تجرید گذشتند  از خویش و ز بیگانه به تاکید گذشتند با روی تو از جنت جاوید گذشتند  در کثرت و از منزل توحید گذشتند شادان ز غم و بیم و ز امید گذشتند   آری چه بود پیش رخت روضه ی مینو؟ در آینه ی عصمت، با دیده ی انوار  دیدند جمال ازل و چهره ی دلدار چون شمس حقیقت شد، بی پرده پدیدار  پنهان شد و شد از افق غیب نمودار با دیده ی جان دید توان معنی اسرار از ما طلبد او دل و ما جان و دل از او در گلشن ختم رسل از نخل عنایت  رویید یکی شاخه پر از غنچه ی آیت از قدر و شرف شد صدف دُر ولایت  انجام بدایت شد، آغاز نهایت شد همسر سر الله و میزان هدایت شاهین الوهیت، زد باز به تیهو هستی حیات ابد و مادر سرمد حی احدی راتبه، سر دل احمد  بحر ازلی جزر و بحار ابدی مد  سرمایه ی جاه و شرف و قدر محمد شیرازه ی راز کتب فرد حد و مد   اصل صدف گوهر هر یازده لولو آن جوهر قدسیه که اندر قدس ذات چون ارض و سما، تن زد از حمل امانات  شد ذات مقدس را حامل ز کرامات  آن صورت هر معنی، آن معنی آیات کشاف مهمات شد و قبله ی حاجات   بر درگه او جن و ملک گرم تکاپو در سینه ی اسرار، عیان عصمت ذاتش  در مردمک دیده، نهان نور صفاتش عارف نسراید بجز از اصل حیاتش چون دید ز هر طوری  طور لمعاتش تقدیس همه شیی ء بود از نفخاتش او داده به تن جان و به می رنگ و به گل بو یا فاطمه، ای خاتمه ی مقصد خلقت  ای قائمه ی هستی، ای آیت رحمت ای خالق قدر و شرف و مالک عصمت هر چند عطای تو فزونست به «رفعت» محتاجم و حاجت طلب ای قاضی حاجت نومید نشد از در امید تو هندو ای مریم دو عیسی، وی طور دو موسی ای عصمت یک معتصم  و فلک دو دریا ای شمس یکی برج و یا برج دو جوزا  لالای دو لولوئی و لولوی دو لالا روح دو روانی و روان دو هیولا تو آب حیاتی و همه خلق جهان، جو در هر صفتی اعظم اسماء الهی  اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی عالم همگی بنده ی شرمنده، تو شاهی  نی غیر تو حصنی نه ملاذی ، نه پناهی محتاج توایم، از ره الطاف نگاهی   یا فاطمه الزهرا انی بک اشکو ای دختر پیغمبر، ای همسر حیدر ای صادره ی اول، در اول مصدر  ای حاصل اسرار ولا، آیت اکبر  ای دُر دو دریا و ای بحر دو گوهر  آن جا که کشد کوکبه ی فضل تو لشکر کمتر خیَمی آید این گنبد نه تو @shia_poem
مشکل که آفتاب در آيد به آينه زهرا مگر که رُخ بنماید به آينه جُز مرتضی برابر زهرا ندیده ایم باید که چهره نیز بیاید به آينه باید صفات مادر ما را بیان کند خود را اگر خدا بِستاید به آينه از پَُرتو جلال تو خیس است چشم خلق باید علی جمال فزاید به آينه کتباً که هیچ ، راز شفاهی به کس نگفت اینجا لب رسول بِساید به آينه با هر کس شبیه خودش حرف می زند مانده است تا چه رُخ بنماید به آينه ما را که پَرتویم جلو تر دهد عبور وقتی خدا بهشت گشاید به آينه در معبرش به حشر ببندیم چشم خویش تا مُشتَبَه مباد که باید به آينه... جای خدای عَزَوَجل سجده ای کنیم از بس خدا به ذات درآيد به آينه زهرا پسِ حریرِ جمالش جلالت است جیوه بِغیر پشت نیاید به آينه @shia_poem
سپهر بزم ماخلق ندیده همچو اختری که در مقام کن فکان بود مزید برتری هویتی که مُظهر جلال شدبه سروری اصالتی که مَظهر جمال شد به مهتری به فاء فاطمه قسم فطرت از او به پاشده اصل و اساس ما اُمِر نص اصیل فَنتَذِر به درکِ قدرِ فاطمه عیان شده به مااُمِر از آن جهت که واَستَقِم به اوست شرح منحصر مقرر آمد اَمکُثوا به کُنه لفظ مستتر به طور درک فاطمه کون و مکان بنا شده اریکه ی مقام او مسند هو هویت است افاضه ی فضیلتش خاتمه ی دوئیت است سهیل رخشش به دل جاذبه ی معیت است لیله ی قدر مصحف فاطمه در کمیت است به طاء فاطمه بنا طارم هل اتی شده خلاصه ی معارفش اگر شود بیان شود اگر چه مختصر ولی چگونه مستعان شود مفصل است شمه اش نمیشود عیان شود اگر شود اشاره ای قاب قلم کمان شود کنایه ای ز رفعتش هویت کساء شده بیان تامه و اتم متمم ظهور حق تمام اختصار حق شعاع خاص نور حق مخفف ضمیر ها مُصَدِقِ حضور حق فتحه ی تاء انتِ را گرفته از نشور حق به امر کبریائیش فاطمه قل کفی شده بود و نبود ماخلق نبود و بود فاطمه کعبه نبود و سجده شد شرح سجود فاطمه لا هوَ لا اله شد نص قعود فاطمه اصل اصیل ما عُرف نص وجود فاطمه اشاره ای است بعلها کان هی هولاء شده آنچه که درک ماخرد درک کند مقام او کجا رسد به حیطه ی قائمه ی کلام او هزار مرتبه خدا گشته عیان ز نام او دایره ی نور و ظُلَم کوکب احتشام او به نام نام نامی اش عطا به هر عطا شده طفیل خلق نوری اش شعاع افتاب شد به حُسن ذاتیش بیان منزلت کتاب شد به خُم عشق از ازل گل بشر شراب شد چنانکه در بیان حق مدیح او خطاب شد عافیت عفو و عطا به قَدر او قضا شده طبیب درد بی دوا نسخه به نام او دهد خطیب خطبه ی قِدَم خطبه ز جام او دهد شارع شرع شیوه از نطق کلام او دهد ناطق نطق ما خَلَق شرح مقام او دهد کجا بدون فاطمه به پا صف جزا شده غیث مُغیث غوث را فاطمه مادری کند احاطه ی ولائیش به صدر مصدری کند نگاه مادرانه اش که ذره پروری کند به مهر ذره ذره را محاط حیدری کند به حمد او یسبحون کافه ی من تشا شده قوام گنبد فلک به طوف اوست مبتدا حصار مُلک تا مَلَک بر اوست حکم منتهی سه جرعه از مدیح او بُوَد دلیل مصطفی کز آن عیان شد از ازل اساس حب مرتضا از او مقام احمدی دلیل اِصطَفا شده نزول رحمت است او از آسمان سوی زمین صعود عزت از زمین به عزتش شده رهین که قاب قرب حق شده نگاه رب العالمین طلوع شمسِ والضحی هم اوست از سوی امین والقمر غروب او شرح اذا السجا شده کفو عدیل مرتضا ساغر و باده و سبو غایت وحی مانزل شارح شرح ذکر هو صحیفه ی ارادتت داده به عشق ابرو طره به خلوت جنون تو را نموده جستجو اگر به فیض جامتان بنده ی مرتضا شده @shia_poem
به دنیا آمده اما به دنیا دل نمیبندد ببین این کودکِ زیبا چه با اکراه میخندد اگرچه آمده باید به سمت عشق برگردد گُلی که بانسیمی هم رُخَش آزرده میگردد اسیرِ دلخوشی های کمِ دنیا نخواهد شد یقینأ با وجودِ او علی تنها نخواهد شد مبادا شعله ی شمعی بگیرد دامنِ او را مبادا گرمی آهی بسوزاند تنِ او را به یُمنِ مَقدَمش حالا شده حالِ پدر عالی سیاهی نعره خواهد زد شبیه طبلِ توخالی قسم بر هستی بابا قسم بر سوره ی کوثر پیمبر دختری دارد ولی مادرتر از مادر شده او هستی مولا ؛علی هم عشق ناب او شده او مادرِ آب و علی هم بوتراب او از این رو عاشقِ بوی دل انگیز نمِ خاکم ازاین رو مست و مشتاقِ حدیث ناب لولاکم علی شد فاتح خیبر ؛جهان در کار او مانده یقینأ پشتِ او زهرا دمادَم چار قُل خوانده به دنیا آمده اما ندارد حالِ دنیا را نمیفهمد به جز مولاکسی اوصافِ زهرا را چه زیبا می شود زهرا دعاگوی علی باشد و بازوبندِ "یازهرا "به بازوی علی باشد @shia_poem
مینویسم دوباره از سر خط نام زیبای حضرت زهرا مینویسم که هرکه جای خودش آسمان جای حضرت زهرا می نویسم که کاشف الکربِ " علیِ مرتضاست " لبخندش می نویسم که فاتح خیبر نام "زهراست" نقشِ سربندش هر چه از او نوشته ام تا حال به خدا در خور مقامش نیست به عذاب خدا گرفتار است هرکه در فکر احترامش نیست آسمان ها حیاط خلوت او عرش حق صحن خانه ی گلی اش شامل هر کسی نمی گردد به خدا افتخار سائلی اش می نویسم دوباره از سر خط نام زیبای حضرت "زهرا" معنی اسم اعظم حق بود یا علی های حضرت "زهرا" حوریه ، انسیه ، زکیه ، بتول راضیه،مرضیه، همان زهراست آنکه محروم شد ز حق خودش شده بانوی بی نشان؛ زهراست بهترین مادر است در عالم همسر خوب و مهربان علیست این جوان بانویی که می گویم روشنی بخش دیدگان علیست می نویسم بهشت زیبا هست جزء زیباترین مکان ها نیست زندگی های مشترک دیدیم... زندگی "علی و زهرا" نیست می نویسم قیامت کبری بسته مانده به یک تلنگر او هرکجا مشکلی به کارت خورد صد و ده بار عاشقانه بگو یاعلی - تا که حضرت زهرا گره از مشکل تو وا بکند زیر دِین کسی نمی ماند هرچه میخواهی او عطا بکند @shia_poem
مظهر خیر النسا تا روز محشر فاطمه است آسیه، مریم، خدیجه خوب و بهتر فاطمه است فاطمه حتی طهارت را طهارت می‌دهد آب با اینکه مطهر هست اطهر فاطمه است او تجلی می‌کند گهگاه در احساس‌ها مهربانیِ میان طفل و مادر فاطمه است چهارده معصوم رهبر در میان مردم‌اند در میان چهارده معصوم رهبر فاطمه است هر کجا که رفت پیغمبر به زهرا بازگشت این به آن معنی است که اصل پیمبر فاطمه است اولین و آخرین هم شأن زهرا مرتضی است اولین و آخرین هم شأن حیدر فاطمه است باید از دست علی از فاطمه روزی گرفت ساقی کوثر علی و حوض کوثر فاطمه است قبل خلقِ خلق بوده خلقت نورانی‌اش جلوه کرده در جهان با صورت انسانی‌اش افتخاری نیست بالاتر برای جبرئیل فاطمه نازل شده از بال‌های جبرئیل از همان بدو تولد با خدا محشور بود رزق زهرا بین آغوش خدیجه نور بود نزد پیغمبر مقدم بوده او بر کارها مصطفی بوسید دست دخترش را بارها فاطمه سرّ خدا در سینه پیغمبر است عکس وجه الله در آیینه پیغمبر است روشنایی بخش جنت هست نور فاطمه ذکر تسبیح خدا؛ نان تنور فاطمه قبل هرکس فاطمه پا می‌گذارد در بهشت وا شود درهای جنت با حضور فاطمه قدسیان خدمتگزار دختر پیغمبر اند صد ملک هستند مامور امور فاطمه عقل کل زهراست و هرچه به جز او جهل کل فهم عالم هست از فهم و شعور فاطمه در قیامت کور خواهد شد تمام چشم‌ها آن زمانی که شود وقت عبور فاطمه الگوی صاحب زمان زهراست در عصر ظهور آن زمان پس می‌شود عصر ظهور فاطمه نیست غیر از فاطمه سنگ صبور مرتضی نیست غیر از مرتضی سنگ صبور فاطمه کوه شد پشت امیرالمومنینش ایستاد پایه اسلام شد تا اصل دینش ایستاد خطبه‌های فاطمه فصل الخطاب مردم است فاطمه چشم انتظار انقلاب مردم است در تمام لحظه ها بوده کنار مرتضی خطبه هایش هست مثل ذوالفقار مرتضی یک تنه از حق مولایش حمایت کرده است هر چه را که داشته خرج ولایت کرده است شعله های فتنه نمرود را خاموش کرد هر چه مولایش به او فرمود زهرا گوش کرد فاطمه در کام دشمن فتنه ها را زهر کرد با تمام فتنه‌گرها تا قیامت قهر کرد. هر کسی در جبهه زهرا است پس همراه ماست سوریه مانند خوزستان و کرمانشاه ماست راه زهرا شاهراه روشن پیروزی است راه مردانی شبیه مهدی نوروزی است @shia_poem
خوب است دلم خلوت شب داشته باشد، سختی بکشد تاب و تَعَب داشته باشد « خواهان هنرمندِتو گر کوه جگر داشت ، اول قدم آن است ادب داشته باشد» در بارگه عشقِ تو عاقل ته صف هست باید که به دیوانه لقب داشته باشد بدخواه تو آقا به خداوند بعید است از سمت پدر، اصل و نسب داشته باشد تو عشق عجم هایی و حیف است به والله ، مانند تو را قوم عرب داشته باشد! تو یک تنه باعث شده بودی که "محمد" هنگام خطر ، داوطلب داشته باشد گفتند خدا نیست "علی" ، ما که ندیدیم… مثل تو کسی جلوه ی رب داشته باشد زایِشْگَهَتْ از قصد شده کعبه، علی جان! تا سجده به یک سنگ ، سبب داشته باشد آنقَدْر بزرگی که تو تب میکنی اول… گر قنبرِ تو حالت تب داشته باشد خوشبخت شود هرکه برات نجفت را … در سیزده ماه رجب داشته باشد @shia_poem
باز بر آن سرم که من، بلبل خوشنوا شوم رخت به گلبن افکنم، همنفس صبا شوم شاد شوم، جوان شوم، وز کفِ غم رها شوم ساز شوم، نوا شوم، پرده شوم، صدا شوم پر ز سر و صدا کنم، دهر به ذکر یا علی دل کند آرزو که او، نطق شود زبان شود جان بودش امیدها، تا سخن و بیان شود طبع فسرده را مدد، بلکه زآسمان شود کاش که پنجه ها همه، خامه شود بنان شود تا که ثنا کنم مگر، از شه لافتی علی جشنِ ولا به پا کنم، شعله به جانِ غم زنم بر سر کاخ خرّمی، بر پرم و عَلَم زنم بربط و چنگ و نی شوم، نغمه زیر و بم زنم با ملکوتیان شوم، محفلشان به هم زنم ساز کنیم در فلک، مدحتِ مرتضی علی آن که ولای او بُوَد مایه عیش سرمدی وآن که لوای او بُوَد، پرچم دینِ احمدی و آن که مشید است از او، بارگه محمّدی وآن که مرام اقدسش، هست خصال ایزدی سایه لطف حق علی، پایه این بنا علی پست به پیش رفعتش، هیمنه قیاصره خوار به باب عزّتش، طنطنه اکاسره مات ز شهسواری اش، شاه و وزیر یکسره چون که به عرصه بر زند، میمنه را به میسره بر سر عالمی زند از عَظمت لوا، علی مشعل آفتاب و مه، مُقتَبسَی ز نور او یافته خانه خدا، میمنت از ظهور او جان سپرند دوستان، یکسره با حضور او هست کلیم بی سخن، بر سر کوهِ طور او جلوه علی، شجر علی، نور علی، صدا علی غیب و شهود را علی، مطّلع است و باخبر منشی دفتر قضا، حاکم لوحه قدر آینه روانْش را، علم خدای جلوه گر هست عزیز انس و جان، پیش ملک عزیزتر بوده همیشه در خفا مرشد انبیا علی خیل رسل به مقدمش، داشته انتظارها بسته خدا به مهر او، با دل و جان قرارها کرده به آشنایی اش، هر یکی افتخارها در کتب سما از او، ذکر شده ست بارها شمس علی، قمر علی، کوثر و «هل اتی» علی @shia_poem