#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
دوباره دست به سینه، از آن دری که ندارد
سلام من به ضریح مطهری که ندارد...
بقیع و جمعیت زائران و حال و هوایش...
و برق گنبد و رقص کبوتری که ندارد!
خیال می کنم از صحن جامع حسنی اش
رسیده ام وسط صحن کوثری که ندارد
سرم به سنگ تو خورده که سر به راه تو هستم!
ببین زمین حرم را چه مرمری که ندارد
دوباره مثل همیشه پر است کاسه ی شعرم
کریم غیر کرم کار دیگری که ندارد...
برادر آمده از کربلا...چگونه ببوسد؟!
شما ضریح نداری و او سری که ندارد...
#حسین_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است
بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است
قسم به گریه کنانش که زود میبینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است
چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است
چقدر فاطمه میخواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است
فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است
همینکه روضهی "لایومک" را حسن فرمود
دمیدهاند شروعِ عزا دَمِ حسن است
نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است
فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
هر کسی سورهٔ حُسن از لب ما نشنیدهست
«بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیدهست»
هر کسی هست دل از دست ندادهست هنوز
صوت قرآن مسیحای مرا نشنيدهست
زیر این گنبد دوار کسی از دو لبش
جز صدای سخن عشق صدا نشنیدهست
طعنه و زخم زبان هر چه هم از هرکه شنید
ولی از او احدی غیر دعا نشنيدهست
دو سه باری همه ی زندگیاش را بخشید
در این خانه کسی چون و چرا نشنیدهست
«ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم
گوش اين طايفه آواز گدا نشنيدهست»
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#مدح
میِ ما کرب و بلا ، میکده ی ماست بقیع
بحرِ عشقست نجف ، ساحلِ رویاست بقیع
خادمانش همگی حور و ملائک هستند
گر چه خاکیست ولی جنّةِ اعلیٰ ست بقیع
چار خورشید در آن گستره آرامیدند
بی سبب نیست که همشأنِ ثریّاست بقیع
زیرِ جلدش گلِ بی خارِ نبی در کفن ست
بی صدا شانه کشِ مویِ سپیدِ حسن ست
نقل کردند که در کوچه حسن تنها بود
شاهدِ بستنِ دستانِ علی بابا بود
نوجوان بود .. ولی دشمن از او وحشت داشت
از همان بچگی اش مثلِ پدر غیرت داشت
غیرتی باشی و ناموسِ تو سیلی بخورَد ..؟
وای از آنروز که در معرکه تیغ ات نبُرَد
نانجیبی که سرِ مادرِ او نعره کشید
از سرِ سفرهٔ شان نان و نمک کم نچشید
وَ بماند پس از آن نعره چه در کوچه گذشت
ضربه ای که سببِ تفرقه شد .. گر چه گذشت
بر نیامد دگر از دستِ طبیبان کاری
احدی نیست که قدری بدهد دلداری
باید از شدّتِ غم پیرهنِ خویش درید
باید از غصّه شود گیسویِ این طفل سفید
مادرش دختِ نبی بود .. به او حق بدهید
همه ی عمرِ علی بود .. به او حق بدهید
حقّشان بود .. ولی محضِ خدا دَم نزدند
صبر باعث شده که شعله به عالم نزدند
بُرد تقدیر زمان را به جلو .. آهسته ...
دشمن از معجزه ی عدلِ علی شد خسته
او کسی نیست که خالی کند این میدان را
می سپارد به حسن مَرکبِ سرگردان را
وی که سرمایه ی خود را به همه بخشیده
بیشتر از همه در دَهر مصیبت دیده
آنهمه زخمِ زبان خورد ولی با اینحال ...
بود برنامه اش از هر نظری سنجیده
مُنتها ساغرِ او .. کارگرِ جعده نشد
وعده ای شوم ، وفا از دلِ او دزدیده
آه از آنشب که شبِ رحلتِ پیغمبر بود
وَ اتاقی که در آن اشکِ خدا باریده
گفت ای جانِ اباالفضل .. حسینم تنهاست
بفرستید پیِ آنکهِ سیه پوشیده ..!!
آنقدر فاجعه بد بود .. که خواهر ترسید ...
بس که خون جگرش رویِ زمین پاشیده
پاره های جگرش داخلِ تشت اند هنوز
کودکانِ حسن آواره ی دشت اند هنوز
#مهران_ساغری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#مناجات
#غزل
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
#کمال_مومنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#مدح
#غزل
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را...
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#مثنوی
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک
رفتی و از داغت عزادارند افلاک
با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را
آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را
رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه
ابری شده از غصّه می بارد مدینه
یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی
رفتی ولی از امتت خیری ندیدی
قرآن صدایت می زند برگرد احمد
آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد
برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند
آیات نور و انّما بی تو غریبند
غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده
در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده
رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست
آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده
هر چند نشنیدند یک عده صدایت
در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا
در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده
رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده
رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده
آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی
سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
خون گریه ها و ربنای دخترت را
رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند
دستانِ حیدر را میان کوچه بستند
رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند
بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند
بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد
خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد
رفتی ندیدی ماجرای کربلا را
رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را
در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود
جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
اینجا میان روضه ها زینب قدم زد
آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد
این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است
این که نمانده از تنش پیکر، حسین است
این که سپاهی ریخته رویِ تن او
این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است
این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است
حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است
این پیکری که زینتِ دوش نبی بود
حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
تویی ضریحِ کرامت؛ تمام خلق، دخیلاند
اگر کریم تویی؛ حاتمانِ دَهر، بخیلاند
غباری از قطراتِ تیمُّمِ تو طهارت
بُحور، پیشِ نَمِ مسحِ پایت آبِ قلیلاند
هزار مَن غزل آنسو در آسمانِ ترازو
مناقبِ تو در اینسو بدون وزن، ثقیلاند
به کاسهی مَلَکِ رزق، ریختند کمت را
مجاورانِ گدایت به خرجِ خلق، کفیلاند
ملقبی به مُعِزُّالْبَشر؛ مُذِلّ شیاطین
همیشه سنگْعیاران کنار قله ذلیلاند
میان آن همه سردارهای جنگندیده
سپاهیان سکوتِ تو جنگجوی اصیلاند
ندادهاند رضایت؛ به حرمتت به نمکدان
چه سنگها که به آیینهات همیشه گُسیلاند
شرارههای دری که تمام عمر، تو را سوخت
قضای آتشِ نمرودها به جانِ خلیلاند
گواهِ غربت صدّیقه پیرْموی سرت شد
قصیدههای سپیدِ تو آیههای دلیلاند
نمیرسد به کفِ پای مقتلت قد شعرم
قلم خمیده؛ رطبهای روضهات به نخیلاند
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#غزل
حُسن بی انتها فقط حسن است
بی نهایت عطا فقط حسن است
آبشار همیشه سرشار از
لطف و جود و سخا فقط حسن است
جای دیگر نمی روم هرگز
دستگیر گدا فقط حسن است
در هیاهوی این جهان غریب
با غمم آشنا فقط حسن است
دست بی منتی که می گردد
پیِ هر بی نوا فقط حسن است
با جذامی گوشه گیر شهر
آنکه شد هم غذا فقط حسن است
حسرت زر شدن اگر داری
نظر کیمیا فقط حسن است
آنکه دنبال دوستان خودش
هست روز جزا فقط حسن است
صاحب روح و جان عاشق من
از همان ابتدا فقط حسن است
آنکه مانند دست های پدر
شده دست خدا فقط حسن است
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#غزل
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد..
همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد
چه با ادب ملک الموت در زد آهسته
ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد
دراین دقایق آخر علی علی میکرد
ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد
ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و..
چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد
پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد
مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد
چقدر دست به سینه سلام کرد ولی..
ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد
نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر..
میان عربده ها دخترش زمین افتاد
لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست
به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد..
همان علی که چنان کوه بود این همه سال
به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد!
گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد..
زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند
کودکی را شرر حادثه ای پیر کند
من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم
بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند
همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند
آن کسانیکه سر سفره من میماندند..
نانشان دادم و هرروز مذلم خواندند
کینه مخفی شان را علنی میکردند
دوستان نیز به من بدهنی میکردند
نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود
نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود
شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند
صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند
آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید
بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید
شاخه یاس علی داغ زدن داشت مگر
یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر
همه ی عمر شکایت به خدا میبردم
عوض فاطمه من کاش کتک میخوردم
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
جهت استفاده از اشعار مصائب ایام آخر صفر از هشتگ های
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
استفاده نمایید.