#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#مثنوی
اى ازلیت به تربت تو مخمّر
وى ابدیّت به طلعت تو مقرّر
آیت رحمت زجلوه تو هویدا
رایت قدرت درآستین تو مضمر
جودت هم بسترا،به فیض مقدس
لطفت هم بالشا،به صدرمصدّر
پرده کشد گر که عصمت توبه اجسام
عالم اجسام گردد،عالم دیگر
جلوه تو ایزدى رامجلى
عصمت توسر مختفى را مظهر
گویم واجب ترا،نه آنت رتبت
خوانم ممکن ترا،ممکن برتر
ممکن اندر لباس واجب پیدا
واجبى اندر رداى امکان مظهر
ممکن امّاچه ممکن ،علّت امکان
واجب،امّاشعاع خالق اکبر
ممکن امّایگانه واسطه فیض
فیض به مهتررسدوزآن پس کهتر
ممکن امّانمودهستى ازوى
ممکن امّازممکنات فزون تر
وین نه عجب زآنکه نوراوست ززهرا
نوروى ازحیدراست واوزپیمبر
نورخدادرسول اکرم پیدا
کردتجلّى زوى به حیدرصفدر
وز وى تابان شده به حضرت زهرا
اینک ظاهرز دخت موسى جعفر
این است آن نورکزمشیّت کن ،کرد
عالم،آن کاودرعالم است منّور
این است آن نورکزتجلّى قدرت
دادبه دوشیزگان هستى زیور
شیطان عالم شدى اگرکه بدین نور
ناگفتى،آدم زخاک هست ومن آذر
آبروى ممکنات جمله ازاین نور
گرنبدى ،باطل آمدندسراسر
جلوه این خودعرض نمودعرض را
ظلّش بخشود،جوهرّیت جوهر
عیسى مریم به پیشگاهش دربان
موسى عمران به باگاهش چاکر
این یک چون دیده بان فراشده بردار
وین یک چون قاپقان معطّى بردر
یاکه دوطفلنددرحریم جلالش
ازپى تکمیل نفس آمده مضطر
این یک انجیل رانمایدازحفظ
وآن یک تورات رابخواندازبر
گرکه نگفتى امام هستم برخلق
موسى جعفر،ولىّ حضرت داور
فاش بگفتم که این رسول خداى است
معجزه اش مى بودهمانادختر
دخترجزفاطمه نیابداین سان
صلب پدرراوهم مشیمه مادر
دخترچون این دوازمشیمه قدرت
نامدونایددگرهماره مقدّر
آن یک امواج علم راشده مبدا
وین یک افواج حلم راشده مصدر
این یک ازخطابش مجلى
وین یک معدوم ازعقابش مستر
این یک برفرق انبیاشده تارک
وین یک اندرسراولیارامغفر
این یک درعالم جلالت کعبه
وین یک درملک کبریائى مشعر
لم یلدبسته لب وگرنه بگفتم
دخت خداینداین دونورمطهّر
این یک کون ومکانش بسنه به مقنع
وین یک ملک جهانش بسته به معجر
چادرآن یک حجاب عصمت ایزد
معجراین یک نقاب عفّت داور
آن یک برملک لایزالى تارک
این یک برعرش کبریائى افسر
تابشى ازلطف آن بهشت مخلّد
سایه اى ازقهر این جحیم مقعّر
قطره اى ازجودآن بحارسماوى
رشحه اى ازفیض این ذخایراغبر
آن یک خاک مدینه کرده مزیّن
صفحه قم رانموده این یک انور
خاک قم این کرده ازشرافت جنّت
آب مدینه نموده آن یک کوثر
عرصه قم غیرت بهشت برین است
بلکه بهشتش یساولى است برابر
زیبداگرخاک قم به عرش کندفخر
شایدگرلوح رابیایدهمسر
خاکى عجب خاک ،آبروى خلایق
ملجأبرمسلم وپناه به کافر
گرکه شنیدندى این قصیده«هندى»
شاعرشیراز و آن ادیب سخنور
آن یک طوطى صفت همى نسرودى
اى به جلالت زآفرینش برتر
وین یک قمرى نمط هماره نگفتى
اى که جهان ازرخ توگشته منوّر
#امام_خمینی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مسمط_مربع
آیهی انتظار معصومه
عزت پایدار معصومه
مایهی افتخار معصومه
همه جا سفرهدار معصومه
دختر و خواهر امامت بود
خانهاش معدن کرامت بود
چه قَدَر حامیِ ولایت بود
از پدر یادگار معصومه
دستهای گرهگشایی داشت
تا سحر ذکر ربنایی داشت
سجده میکرد و هایهایی داشت
عبد شب زندهدار معصومه
روضه میخواند با خودش هرشب
اینچنین بود روضهاش بر لب
السلام علیک یا زینب
عاشق بیقرار معصومه
نیمه شب ناقه را سوار شد و
مثل زینب چه باوقار شد و
به بلا هم کمی دچار شد و
غربت بیشمار معصومه
در دلش عکس ماه افتاده
از مدینه به راه افتاده
در پیِ سر پناه افتاده
دل برید از دیار معصومه
بین راه از دلش هوار کشید
ناله از دل بیاختیار کشید
آه، از هجر روی یار کشید
بارها زد هوار معصومه
غربتش داشت بیشتر میشد
لشکر کفر حملهور میشد
و به زینب شبیهتر میشد
زینب روزگار معصومه
لشکرش روی خاک افتادند
با تن چاک چاک افتادند
بینشان و پلاک افتادند
شد به غمها دچار معصومه
چشمهایش هماره دریا شد
شاهد جسم ارباً اربا شد
کربلایی دوباره بر پا شد
اشک بیاختیار معصومه
حاجتش دیدن امامش بود
یارضا یارضا کلامش بود
خنده این روزها حرامش بود
خواهر غمگسار معصومه
حیف حاجت روا نشد خانم
دردهایش دوا نشد خانم
از روی خاک پا نشد خانم
به رضا جاننثار معصومه
بین بستر دلش قرار نداشت
غیر اوضاع سوگوار نداشت
غیر یک نامه یادگار نداشت
هست ابر بهار معصومه
حال که من نیامدم، تو بیا
نصفی از راه آمدم، تو بیا
من زمینگیرتر شدم، تو بیا
قلب او گشته زار معصومه
گرچه در غربتی رضاجانم!
من هم از راه دور گریانم!
پس به فکر غریب عطشانم
روضهی آشکار معصومه
بدنت زیر و رو نشد هرگز
با سنان روبرو نشد هرگز
نیزه سهم گلو نشد هرگز
هست در احتضار معصومه
#رضا_باقریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل_پیوسته
دلم برای خودم تنگ میشود با تو
چقدر فاصله افتاده بین من تا تو
کویر خشک پر از خار و خاک من بانو
بزرگ و پاک و مطهر شبیه دریا تو
همیشه وقت گرفتاری ام امیدی هست
پناه من وسط مشکلات تنها تو
هوای شهر تو مثل نجف گنه سوز است
نجات بخش من از هرچه رنگ دنیا تو
عقیلة العرب شاه طوس معصومه
یگانه دختر ناز جناب موسی تو
چقدر با نفست مرده زنده شد بانو
امید هر چه دل مرده بعد عیسی تو
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود
پای او "شاه چراغ "ودستها "عبدالعظیم"
چشم ایران چون که مشهدگشت-قم=دل می شود
خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود
رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود
درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود
هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود
حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر
که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد
هزار مرتبه شکر خدا، به بسم الله
کنار واژه رحمان، رحیمه ای داریم
شبیه آیه ی «إحسانک القدیم» خدا
نعیم جاری و لطف قدیمه ای داریم
به خاندان علی بعد زینب کبری
عقیلة العربیّ و علیمه ای داریم
#حسین_ایزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#مثنوی
اى دختر و خواهر ولایت
آیینه ی مادر ولایت
بر ارض و سما ملیکه در قم
آرام دل امام هفتم
معصومه به کُنیه و به عصمت
افتاده به خاک پایت عفت
در کوى تو زنده ، جان مرده
بر خاک تو عرش سجده برده
در قصر تو جبرئیل حاجب
زُوّار تو را بهشت واجب
گفتند و شنیده اند ز آغاز
کز قم به جنان درى شود باز
حاجت نبُوَد مرا برآن در
قم باشدم از بهشت بهتر
قم قبله ی خازن بهشت است
این جا سخن از بهشت ، زشت است
قم شهر مقدس قیام است
قم خانه یازده امام است
قم تربت پاک پیکر توست
اینجا حرم مُطهَّر توست
گر فاطمه(س) دفن شد شبانه
نَبوَد ز حریم او نشانه
کى گفته نهان زماست آن قبر
من یافته ام کجاست آن قبر
آن قبر که در مدینه شد گم
پیدا شده در مدینه ی قم ...
مریم به بَرَت اگر نشیند
این منظره را ، مسیح بیند
سازد به سلام سَرو قد خم
اول به تو ، بعد از آن به مریم ...
روزى که به قم قدم نهادى
قم را شَرَفِ مدینه دادى
آن روز قرار از مَلک رفت
ذکر صلوات بر فلک رفت
تابید چو موکبت ز صحرا
شهر از تو شنید بوى زهرا(س)
درخاک رهت ز عجز و ناله
مى ریخت سرشک ، همچو لاله
با گریه ی شوق و شاخه ی گل
بُردند به ناقه ات توسل
دل بود که بود ، محفل تو
غم گشت به دور محمل تو
آن پیر که سید زمان بود
رویش همه را چراغ جان بود
گردید به گردِ کاروانت
شد پاى برهنه ساربانت
بردند تُرا به گریه هودَج
تا خانه موسى اِبن خِزرَج
ازشوق تو اى بتول دوم
قم داد ندا به مردم قم
کاى مردم قم به پاى خیزید
از هر در و بام گل بریزید
آذین به بهشت قم ببندید
ناموس خدا مرا پسندید
قم شام نبود تا که در آن
دشنام دهد کسى به مهمان
قم شام نبود ، تا که از سنگ
گردد رخ میهمان ز خون رنگ
قم کوفه نبود تا که خواهر
بیند سر نى ، سر برادر ...
حاشا که قم این جفا پذیرد
مهمان به خرابه جاى گیرد ...
بستند به گرد میهمان صف
قم با صلوات و - شام با کف ...
قم مهمان را عزیز خوانند
کى دخت و را کنیز خوانند؟ ...
«میثم» همه عمر آن چه را گفت
در مدح و مصیبت شما گفت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
مست صحن تو یقین می شکند خم را هم
خوب می دانم اگر بی تو شوم گمراهم
عالم از نور شما روشن و ما مدیونیم
به کرم خانه ی تو روشنی قم را هم
آینه کاری ایوان تو مبهوتم کرد
زین سبب برده ام از یاد تکلم راهم
باید از پاکی سنگ حرمت حکم کنند
بعد هر بار وضو امر تیمم را هم
در میان دو برادر حرمت بر پا شد
رد نکردی ز ادب حد تقدم را هم
هر کبوتر که به صحن تو پناهنده شده
می خورد از کرم دست تو گندم را هم
آمدی قم همه اکرام نمودند تورا
بر لبان تو نشاندند تبسم را هم
فاطمه هستی و در آخر شعرم باید
قدر یک واژه بگویم در و هیزم را هم ...
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#قصیده
چه حیف شد، نشد آخر به دلبرش برسد
دوباره باز به وصل برادرش برسد
به سرنوشت نوشتند از ازل ،در قم....
شکوه تربت زهرا به دخترش برسد
علاقه ای که پیمبر به دختر خود داشت
نوشتهاند به موسیابنجعفرش برسد
کنار محملش آهستهتر قدم بزنید
مباد گرد و غباری به معجرش برسد
ندید دیده نامحرمی عبایش را
خدا کند که به گوش برادرش برسد
ز پا فتاد و نیفتاد یا رضا زلبش
امید داشت که ساعات آخرش برسد
تنش کفن شد و اما برادرش نرسید
برای دفن تنش کاش بر سرش برسد
شبیه عمه خود ماند بین نامحرم
رضا کجاست به فریاد خواهرش برسد
ز ره رسید برادر،نخواست دست کسی
پس از وفات به جسم مطهرش برسد
همیشه روضه معصومه ستمدیده
به عمهجان گرفتار و مضطرش برسد
.......
به وقت ناقهسواری زشش برادر او
یکی نبود به فریاد خواهرش برسد
نه قاسمی نه علی اکبری نه عباسی
نه یک پسر که به یاری مادرش برسد
نگه به پیکر صدپاره حسینش کرد
سری نداشت که آن سایه سرش برسد
فتاد لرزه به پایش چو دید نزدیک است
که شمر داد زنان در برابرش برسد
نگاهی از روی حسرت به سمت علقمه کرد
امید داشت علمدار لشکرش برسد
صدا زد ای کس و کارم بلندشو عباس
گره فتاده به کارم بلندشو عباس
میان این همه دشمن غریب افتادم
کفیل زینب حورا برس به فریادم
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مسمط_مربع
این تجـلّیِ زینـبِ کـبراست
کوثرِ بی نظیرِ کشورِ ماست
سایه یِ لطفِ او رویِ سرِ ماست
حـرمِ او حـریمِ مادرِ ماست
حضرتِ ذَالحجابِ وَ العِصمَه
اِشفِعِی یا کریمه فیِ الجَنـّه
دختر وُ خواهرِ ولی هستی
ذکـرِ نادِ عـلی عـلی هستی
تو سَراپا سَیَنجَـلی هستی
در حرم وَحیِ مُنزَلی هستی
علّتِ قطـره هایِ بارانی
دردهایِ نگفته می دانی
گـرچـه مانند عمّـه اَت زینب
سوختی بینِ بستَرت در تب
دیده ای با دو چشمِ خود یک شب؟؟
که بِتازد به پیکـری مـَرکب
دیده ای رویِ نیزه سَر؟! هرگز
دامن وُ مویِ شعله وَر؟! هرگز
گوشواره...شکسته دیدی؟! نَه
کودکی دست بسته دیدی؟! نَه
پایِ زخمی وُ خسته دیدی؟! نَه
تَنِ در خون نشسته دیدی؟! نَه
پیش زینب به زُلف چَنگ زدند
به سـرِ رویِ نیـزه سنگ زدند
به غم وُ اشکِ عمّه خندیدند
پایِ سر پایِ نیزه رقـصیدند
چه بساطی به دور سَر چیدند
هـمگی مِیْ زدند وُ پاشیدند ....
به سَر وُ صـورتِ نگارِ ما
ندبه خوان قلبِ بی قرارِ ما
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
از کریمان سنگ میخواهیم ما , زر میرسد
در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد
لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است
وقت احسان پشت آن احسان دیگر میرسد
اى که دستت میرسد کارى کنى,کارى بکن
عمر دارد میرود,دارد اجل سرمیرسد
در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن
وقتی از این ناحیه دارد مکرر میرسد
شب به شب در میزنم,چون در زدن مال من است
دست سائلها فقط تا حلقه درمیرسد
گر به ما کم میرسد از خصلت کم بینى است
ورنه دارد ده برابر ده برابر میرسد
من فقط یک نوکرم,کار خودم را میکنم
او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد
خادمان آنقدر بى اصل و نسب هم نیستند
نسبت ما یا به فضه یا به قنبر میرسد
فقر آمد میرود ایمان, ولى پیش شما
میشود ایمان من فقرى که از در میرسد
رزق در بین الطلوعین است,بین طوس وقم
رزق از دو سفره موسى بن جعفر میرسد
هم به زیر دین قم, هم زیر دین مشهدم
گاه به دادم برادر,گاه خواهر میرسد
فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم
فیض قبر مادرى از قبر دختر میرسد
نیستند ایندو براى من,فقط پیش منند
سر به سرور میرسد,دل هم به دلبر میرسد
پیش تو محتاجها در حال رفت و آمدند
تا که آهو میرود پشتش کبوتر میرسد
آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید
میوه ما هم فقط با گریه بهتر میرسد
پابرهنه میدوید و میدوید و میدوید
زودتر از شمر آیا به برادر……..؟
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#چارپاره
مهربانی ، کریمه ای خانم
بانوی بی بدیل ؛ معصومه
التماس قنوت گریه ی من
الدخیل الدخیل معصومه
شرف الشمس شهر قم هستی
از تبار و ذراری خورشید
پای دَرست ملائکه حاضر
ای پناه مراجع تقلید
صحن بالا سر تو منزل نور
مهبط جبرئیل این صحن است
بال جمله ملائک عرشی
زیر پاهای زائرت پهن است
حرم اهل بیت صحن شماست
حرم خانواده ی زهرا
کربلا و مدینه و مشهد
نجف و کاظمین و سامرّا
وقت تجدید عهد با زهرا
شهر یثرب اگر نشد قم هست
گره هایم نگفته واشده است
تا قسم به امام هشتم هست
گرچه چنگ خزان به جان تو و
جان ایل و تبارت افتاده
پاره پاره ولی نشد هرگز
نامه ای که رضا فرستاده
بین این کوچه ها خدا را شکر
محترم مانده گوشواره ی تو
لاأقل هلهله نشد بر پای
چشم گریان و پر ستاره ی تو
گرچه خم شد قدت ز فاصله ها
ذبح اطفال را ندیدی تو
حضرت زینب امام رضا
تلّ و گودال را ندیدی تو
تشنه ای را که زیر یک دشنه
دست و پا میزند که جان بدهد
حق او نیست شمر با پایش
جسم زخمیش را تکان بدهد
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#چارپاره
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
شهر قم، آشیان آل الله
شهر علم و دیانت و فرهنگ
گنبد دلگشای تو از دور
در میان منارهها پیداست
امتداد حضور آینهها
در نگاه ستارهها پیداست
آه بانو، بگیر دست مرا
که به جز تو مرا پناهی نیست
میتوان با تو تا خدا کوچید
کز حرم تا بهشت راهی نیست
در پگاهی که با دو دست نیاز
به ضریحت دخیل میبندم
پر و بال دعای خود را من
به پر جبرئیل میبندم
بس که شبها ستاره میشمرم
آسمانی شدهست دامن من
گر گناه است عاشقی کردن
گنه عالمی به گردن من
قطعهای از بهشت خوب خدا
آشکارا به منظر حرمست
طایر پرشکسته دل ما
تا همیشه کبوتر حرمست
#محمد_علی_مجاهدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بیتو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭهٔ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم از این شهر و روا نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ به خدا ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮهٔ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎشیهٔ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:
ﺑﺎ ﮔﺮیهٔ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮمهٔ تو ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمهها حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد در اینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مسمط_مربع
ای سایه ی بالا سرِ خواهر برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر برادر
ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم ندارم
دیدم کمالاتِ پدر را در برادر
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر برادر!
اینجامسیرِ کوچه هاخوب است خوب است
وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا که احوالِ رضا خوب است خوب است
از بس فنا گردیده ام من در برادر
در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را که سرم دارم نبردند
اینجا چه شأنی دارد این معجر برادر
ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند
هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند
افتاده روی تلِ خاکستر برادر
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر
با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یک یک تماماً رو سوی اموال بردند
هر آنچه را که بود در گودال بردند
تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر برادر
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem