#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است
زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست
این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
میرَود از کربلا زهرا به سوی کاظمین
تا عزای موسیِ جعفر بگیرد با حسین
#داود_تيموری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
#مرثیه
عجب تصور تلخی!سیاه چال و سپیده
پراست سینه ی چاه از هزار آهِ کشیده
تو کیستی که مقامت نمیشود متصور
تو کیستی که خیالت شده ست حسرتِ دیده
اسیر علم تو چشمان پر تحیر عالم
گواه چشمه ی اعجاز تو لبان گزیده
چقدر نسل علی بودنت به چشم می آید
میان هق هق مسکوت و بغضهای چکیده
تورا چگونه گرفته ست در محاصره،زنجیر
که قامتت شده هم قامت کمان خمیده
هجوم زخم زبان از زبان تیره تباران
نحیف کرده تورا ای هلال رنگ پریده
هزار بار شکستی به یاد خاطره ی در
هزار بار بریدی به یاد حلق دریده
چه سرنوشت غریبی رقم زدند برایت
تویی که حامل جسمت دری ست نیمه بریده
#عالیه_رجبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
#مرثیه
دخیل بسته فلک بر ضریح زنجیرش
نماز گریه کند با نوای تکبیرش
شکسته ساقه ی او آیه ای مقطعه بود
که هیچ سوره نیاورد ، تاب تفسیرش
چگونه حلقه ی آهن گرفت حلقش را
چرا به گوشه ی زندان ؟ چه بود تقصیرش ؟
چگونه زهر هلاهل ، به زخمه ی الماس
به نازنین جگرش ، مینوشت تقدیرش
به روی تخته ی در میبرند دریا را
قلم به شرم در آمد ، ز شرح تصویرش
عجب که حامل عرش است دوش چار غلام
زبان گشوده حقیری برای تحقیرش
شبیه جد خودش روی خاک پرپر شد
شبیه جد خودش زنده مانده تاثیرش
#میثم_مومنی_نژاد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
#مرثیه
تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان
شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان
شنیدم در غل و زنجیر با توهین ِ پی در پی
تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان
مناجاتت دو چندان شد! پس از هر سجده ات میرفت...
صدای جذبۂ قران؛ از این زندان به آن زندان
به جای آه و نفرین ذکر میگفتی و جاری شد-
دعای بارش ِ باران؛ از این زندان به آن زندان
عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمت ها
شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان
سرِ افطار خوردی تازیانه های محکم را
به جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان
به دست سِندی بن شاهِک ملعون زمین خوردی
بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان
سکوت و کظم غیظَت، زهرِ دشمن را دو چندان کرد
چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان
به یادِ جدّ لب تشنه گلویَت سوخت و خواندی-
چه روضه با لبِ عطشان؛ از این زندان به آن زندان!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
بهار، میشِمُرد اشکهای باران را
هجومِ ضربهی شلاقهای بوران را
خزانِ سرخِ زمین سبز میشود آخر
بهار، میرسد و میکُشد زمستان را
بهار، هوی مسیحای خاکِ در گور است
به آب میسِپُرد خشکی بیابان را
بهار را چه به پاییزهای طولانی ؟!
چقدر صبر کند خشکسالِ هجران را ؟!
به حکمِ داسبهدستان به مرگ محکوم است
گُلی که زندگی آموختهست، گلدان را
دوباره دستِ خدا را به ریسمان بستند
همان تبار که از پشت، دستِ شیطان را
کبوتری که قفس را هم آسمان میدید
همیشه دید در انبوهِ درد، درمان را
چه یوسفی که ندارد هوای آزادی !
چه یوسفیست که پَر داده چاهِ کنعان را !
به آجر آجرِ زندان قیام میآموخت
کسی که ریخت، به میدان سجدهاش جان را
میان دخمهی تاریک، نور پیدا کرد
زنی که این همه گم کرده بود، ایمان را
اباالرئوف، هرآیینه میشکست اما
رها نکرد، دلِ سنگی نگهبان را
اسیر بود، ولی ریسمانِ ایمانش
اسیر کرد، مسلمان و نامسلمان را
هجومِ سیلی جلادهای حیوانخو
کبود کرد، تنِ آیههای انسان را
به شأن آیهی «اِلّاالمُطَهَّرون» سوگند
که بیوضوصفتان میزدند قرآن را
دهانِ هر که به تندی به ناسزا وا شد
شکست، روی دلِ زخمیاش نمکدان را
شبیه پیکرش آماجِ زخم شد جگرش
به پارهی جگر از بس گذاشت دندان را
به کامِ تشنگیاش جامِ اشک مینوشاند
به کربلای لبش روضههای عطشان را
به پای او غل و زنجیرها اسیر شدند
زمانِ رفتنش آزاد کرد زندان را
سیاهچالِ غمِ کاظمین، بالا برد
کتیبههای عزای قم و خراسان را
اسیرِ سلسلههای عراقِ آن دوران
اسیر کرد، دلِ مردمان ایران را
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_کاظم_علیه_السلام
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت
به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست
#سعدى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب
یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب
او هم نوا با چاه شد من با سیه چال
من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب
یارب به آن زندانیِ زندان کوفه
به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب
تا کی از این زندان به آن زندان خدایا
ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب
تا کی نبینم ای خدا معصومه ام را
دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب
زندان تاریک و نمورم مثل قبر است
خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب
بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم
زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب
زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه
چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب
شلاق خون گرید به حال غربت من
زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب
تا کی زند سیلی به رویم این یهودی
شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب
راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید
او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب
هر لحظه خون می ریزد از زخم گلویم
یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
داغ تو دور از تصور، خارج از تصویرها
ماتمت افتاده بر جانِ غل و زنجیرها
ذکر تو ذکر توسل کردن زندانیان
ضامنِ تهمت-گرفتاران و بی تقصیرها
حضرت موسی بن جعفر(ع)! با تو حاجتهایمان
شد اجابت، رد نشد هرگز پس از تأخیرها
نیمه شب پر میکشید از دست های بسته ات
ذکر تسبیح و قنوت و موجی از تکبیرها
از میانِ درب زندان نور تو معلوم بود
داشت حتی نور تو بر دشمنت تأثیرها
یک زن بدکاره آمد أشهدش را گفت و رفت
هست عشقت باعث و بانیِ این تغییرها
هتک حرمت ها به جای زهر، جانت را گرفت
بیشتر از ضربِ تازیانه ها، تحقیرها...
زهر هم دارد علائم، بدترینش تشنگی ست
سوختی اما به یاد کشتۂ شمشیرها
روضۂ جدّ غریبت عاقبت شد قاتلت
یاد آن پیکر که زیرِ نیزه ها و تیرها-
دست و پا میزد ولی چشمش به خیمه گاه بود
وای از رزق حرام و وای از تزویرها
می شکست ایکاش دستی که به رویش شد بلند
می شکست ایکاش با دستش عصایِ پیرها!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
چه بنویسم از آن گودال ازآن قعر السجون از زخم
از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت
#سیدحمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#استوری
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
#سیدحمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem