eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
579 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه مکن اِنَّ...اصطفایی را که می بوسی پیغمبر وقت جدایی را که می بوسی آهِ تو را آخر در آوردند، ابراهیم! در خیمه اسماعیل هایی را که می بوسی باور کن آهوی نجیبت بر نمی گردد بی فایده است این ردپایی را که می بوسی بگذار لبهایت حسابی توشه بردارند شاید بریزد جای جایی را که می بوسی تا چند لحظه بعد "بابا" هم نمی گوید این خوش صدای کربلایی را که می بوسی یاد شب دامادی اش یک وقت می افتی با گریه این زلف حنایی را که می بوسی یعنی کتاب توست ترتیبش بهم خورده؟! این صفحه های جابجایی را که می بوسی! تو در طواف کعبه ی پاشیده ات هستی پس پرده ی کعبه است عبایی را که می بوسی @shia_poem
من ناز را در چشم شهلایت کشیدم یک عالمی را مست و شیدایت کشیدم ای یوسف دنیا دل یعقوبمان را مجنون آن گیسوی لیلایت کشیدم عیسی بن مریم را کنار جانمازت مات نفس های مسیحایت کشیدم جبریل حتی در هوایت بی مجال است بالاتر از هفت آسمان هایت کشیدم تصویر سبز و کامل پیغمبری را وقتی که می¬کردم تماشایت کشیدم آلاله¬های سرخ آن هم سرخ یکدست از گیسوانت تا کف پایت کشیدم باید ضریح پهلویت بشكسته باشد وقتی تو را مانند زهرایت کشیدم از چه تمام نیزه¬ها بر تو حریصند از اینکه من خوش قد و بالایت کشیدم؟! @shia_poem
گاهی همه به دور پسر جمع می شوند گاهی همه به دور پدر جمع می شوند این هاکه دست وپای علی راگرفته اند هشتاد و چهار فاطمه سرجمع می شوند وقتی میان خیمه نشسته نشسته اند وقتی که میرود دم در جمع می شوند دارند این طرف چقدر می شوند کم دارندآن طرف چقدرجمع می شوند گیسوی خیمه ها همه آشفته می شود دور وبرش که چند نفر جمع می شوند وای از علی عقابش اگر اشتباه رفت وای از حسین دورش اگر جمع می شوند یک طور میزنندعلی راکه بعدازآن شمشیرهای تیزدگر جمع می شوند خیلی تلاش می کند آقا چه فایده این تکه تکه هاش مگرجمع می شوند یک عده ای به دورپسرگریه می کنند یک عده ای به دورپدرجمع می شوند @shia_poem
ای زاده ی زهرا جگرت می رود از دست امروز که دارد پسرت می رود از دست ای کاش که بالای سرش زود بیایی گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست بد نیست بدانی اگر از خیمه می آیی با دیدن اکبر کمرت می رود از دست ××× افتادنت از زین پدرت را به زمین زد برخیز و گر نه پدرت می رود از دست برخیز که عمه نبرد دست به معجر برخیز به جان من و این عمه ات، اکبر @shia_poem
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است "و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است گريستم كه مشرف شوم به پابوست بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است رسيده است شب اكبر و زمان نماز براي من چقدر لحظه اذان سخت است و روضه را پدر يك شهيد مي فهمد چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است مرا زيارت پايين پا مبر امشب چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است @shia_poem
مثل بهار مثل غزل آفریدمت شعری شدی و با كلماتم خریدمت از دست التماس كنار دلم بمان مانند باد رفتی و دیگر ندیدمت می خواستم ببینم اذان صدات را اما چه دیر مثل همیشه رسیدمت پیش غروب مثل بلندیِ مأذنه بعد از غروب خوش قد و بالا ندیدمت آیینه ای و روی زمین پخش می شوی دستم شكسته باد، شكسته كشیدمت از لا به لای اینهمه پا جمع كردمت روی عبا شبیه ورق پاره چیدمت @shia_poem
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است "و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است گريستم كه مشرف شوم به پابوست بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است رسيده است شب اكبر و زمان نماز براي من چقدر لحظه اذان سخت است و روضه را پدر يك شهيد مي فهمد چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است مرا زيارت پايين پا مبر امشب چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است @shia_poem
ای که بر روشنای چهره‌ی خود نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشن‌تر رویی از ماه خوب‌تر داری تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهره‌ی خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تف کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد عشق می‌داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش‌گوشه گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو یا علی هر چه بیشتر گفتیم با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری @shia_poem
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد مشک می ریزد و چشم تَر تو می ریزد مژه های تو خودش لشکری از طوفان است تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد بهترین کار تو این است که دستت نزنم دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد شده اندازۀ قاسم بدنت از بس که قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد مادرم مادر تو، مادر تو مادر من گریۀ مادر من، مادر تو می ریزد @shia_poem
تو صبح امیدی علی اکبری سرفرازی رشیدی خدا خواست اما خودت را به دست خودت آفریدی چو دیدی خودت را خودت دستهای خودت رابریدی کلید است قاسم تو باب الحوائج تری شاکلیدی مراد است زینب تو در مکتب عمه جانت مریدی شبیه ابالفضل تو در رزم ماضی خیلی بعیدی به هنگام پیکار از اسم علی رونوشت جدیدی دوتا ابرویت را اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی عجب جایگاهی که بین بنی هاشم اول شهیدی چنان پاکشیدی که اندازه ی کربلا قد کشیدی . شکسته نشسته پدر پیش نعش تو خسته نشسته گسستی تو،بابات؛ هم ازین جهان دل گسسته نشسته وتا دسته تیغ است که در جسم تو دسته دسته نشسته سنان ایستاده زنی روی تل چشم بسته نشسته چه کردی که بابات به سمتت می آید نشسته نشسته . خمیده بریده پدر تا به جسمت رسیده بریده نه دیده،ز جانش؛ توراهر کسی هم ندیده بریده خدا دست خود را؛ شبی که تو را آفریده بریده نفسهای بابا به دنبالت از بس دویده بریده شدی خوشه ای که تو را دشمن از سر نچیده بریده چنین بوده صحنه توراتیغ دیده ،پریده ،بریده ومقراض بعدش رسیده ،کشیده، جویده ،بریده شدی ارباً اربا بریده بریده بریده بریده @shia_poem
خبر آمد كه يلي مي آيد فاتح بي مثلي مي آيد   خبر آمد  قمري مي آيد روبهان ! شير نري مي آيد   تا نگشتيد در اين بيشه شكار بهترين راه ؛ فرارست فرار تا كه عطر خوش كوثر آمد همه گفتند پيمبر آمد   همه گفتند كه عيار آمد از نجف حيدر كرار آمد   همه گفتند كه اكبر آمد اسدالغالب ديگر آمد   ماتِ آن ماه منور گشتند چند گامي به عقب برگشتند از رب الشهداء...لب وا كرد رجزش ولوله اي برپا كرد   بانگ زد: باد به غبغب داريد بي جگرها ! دو سه مَرحَب داريد!؟   آمدم فاتح ِ ميدان باشم وسط ِ معركه طوفان باشم   غيرتم در ره دين مي كوشد در رگم خون علي مي جوشد    نه! حسين بن علي تنها نيست تشنه لب هست، ولي تنها نیست از شراب علوي لب تر كرد كربلا را جملي ديگر كرد   كفر را حمله ي او شاكي كرد خودمانيم چه كولاكي كرد!   تيغ در دست چه غوغا مي كرد! دشت را محشر كبري مي كرد   هنر طايفه را  از بَر بود كربلا آينه ي خيبر بود   كوفيان ماتِ قلندر بودند عَمرُوَد ها همه بي سر بودند   تيغ مي زد به عدو جانانه مثل عباس چه استادانه !   سبك جنگاوري اش مبنا داشت به اباالفضل شباهت ها داشت   درس خود، خوب و نكو پس دادش آفرين گفت به او استادش   ضربه ي تيغ به فتوا مي زد عوض سيلیِ زهرا می زد شاهد رنج و غم زهرا شد كوچه اي تنگ برايش وا شد   از چپ و راست به او ضربه زدند بي كم و كاست به او ضربه زدند    همه جا بویِ مدينه پيچيد شمر را شكل مغيره مي ديد   بي هوا نيزه به پهلوش زدند دشنه و تيغ به بازوش زدند   هر كه با هرچه دمِ دستش بود زد بر آن آينه ی خون آلود @shia_poem
ای تجلی صفات همه ی برترها چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای چون که عشق پدران نیست کم از مادرها پسرم! می روی اما پدری هم داری نظری گاه بیندار به پشت سرها سر راهت پسرم تا درِ آن خیمه برو شاید آرام بگیرند کمی خواهرها بهتر این است که بالای سر اسماعیل همه باشند و نباشند فقط هاجرها مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست عمه ات هست به جای همه ی مادرها حال که آب ندارند برای لب تو بهتر این است که غارت شود انگشترها زودتر از همه ی آماده شدی، یعنی که: "آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها آنچنان کند نگشته است لب خنجرها" چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده چه کنم با تو و با بردن این پیکرها آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده علیِ اکبر من شد علیِ اکبرها گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم بر زمین باز بماند طرف دیگرها با عبای نَبَوی کار، کمی راحت شد ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها @shia_poem