#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#دهم_ربیع_الاول
#ترکیب_بند
از همان آغاز، چشم آسمانها و زمین
تا ابد دیگر نمیبیند زنی را اینچنین
بهترینهای دوعالم در پی پیغمبرند
شد خدیجه در میان بهترینها بهترین
در همان عصری که اهلشهر با شک کافرند
او به آیین محمد رومیآرد با یقین
همردیف هاجر و آسیه و مریم شدهست
هر زنی از توشهی اخلاقاو شد خوشهچین
گوهری مانند او شد زینت بیتُالنَّبی
غبطهی اینخانهرا خورده اگر عرش برین
تکیهگاهش شد خدیجه، ذوالفقارش شد علی
سرنخواهد داد پیغمبر دم: «هَل مِن مُعین»
میوهی خوب از درخت خوب حاصل میشود
پس فقط دامان پاک اوست زهراآفرین
«چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست»
غیر او بر دیگران عنوان؛ «اُمُالمُومِنین»
از تمام خواستگارانت اگر رد میشوی
دلخوشی که عاقبت سهم محمد میشوی
پس خدا بخشید در عالم پیمبر را به تو
بهترین بودی و بخشید از تو بهتر را به تو
شد همه دارایی تو خرج راه دین حق
در عوض داده خدا چندین برابر را به تو
دخترت زهرای مرضیهست، دامادت علیست
لایقش بودی که داده این دو گوهر را به تو
تو همان سرچشمهی خیر کثیر عالمی
داد ازاینرو چشمهی جوشان کوثر را به تو
تا ابد ذریّهی سادات از نسل تواند
چون عطا کرده خدایت قوم برتر را به تو
از ارادتمندهای توست جبریل امین
میرساند تا سلام حیّ داور را به تو
از همه سبقت گرفتی در صراط مستقیم
هدیه داده ربِّ اعلی اوج باور را به تو
در قیامت چونکه کار خلق دست فاطمهست
میسپارد اختیار روز محشر را به تو
شک ندارم در قیامت هم قیامت میکنی
دوستان اهلبیتت را شفاعت میکنی
شد خدیجه مادر اسلام و دختر فاطمه
جان زهرا شد نبی، جان پیمبر فاطمه
نام زهرا میدرخشد در میان اهلبیت
سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه
چون کلام حق که با «هُم فاطِمَه» آغاز شد
در میان پنجتن هم بوده محور فاطمه
در بهای آفرینش از نبی و از علی
با «حدیث قدسی لولاک» شد سر فاطمه
هردو یکروحاند اما در دوتن، با اینحساب
فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه
سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم
نیم آن با مرتضی و نیم دیگر فاطمه
مرتضی با ذوالفقار انگار جولان میدهد
خطبهخوانی میکند تا روی منبر فاطمه
هرکه در راه خدیجه یکقدم برداشتهست
پاسخش را میدهد چندین برابر فاطمه
مادر زهرا شدن کار کسی غیر از تو نیست
خیر، معنایی ندارد هرکجا خیر از تو نیست
شان تو یکروز در عالم هویدا میشود
آن زمان که دخترت امابیها میشود
در جهان جاهلیها زندگانی رسول
با حضور گرم تو بسیار زیبا میشود
شمّهای از شان تو این است که در نشر دین
ثروت تو همردیف تیغ مولا میشود
مریم عذرا اگر آورده دنیا یکمسیح
هرکدام از خاندانت یک مسیحا میشود
با تو حتی میشود شعب ابیطالب بهشت
بیتو عامالحزن ما، هر سال دنیا میشود
دوستداران تو جزء برترین زنها شدند
هرکه با تو دشمنی دارد «حمیرا» میشود
ای پناه و تکیهگاه خستگیهای نبی
میروی و دخترت بعد از تو تنها میشود
بیکفن بودن فقط سهم حسین فاطمهست
پس کفن سهمیهات از عرشاعلی میشود
سهم زهرا از جهان بعد از تو تنها آه شد
عمر یاس پرپرت بیباغبان کوتاه شد...
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید برای این روزها . . .
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
به تمنای لبان پسر اسماعیل
زمزم از شوق، عجب چشم تری پیدا کرد
نور توحید پس از غیبت طولانی خویش
در حرم فرصت هر جلوهگری پیدا کرد
سالیانی خبر از حضرت جبریل نبود
مصطفی آمد و او بال و پری پیدا کرد
از قدوم پسر آمنه و عبدالله
امّت پاک سرشتان، پدری پیدا کرد
خاتم از راه رسید و شجر هر چه رسل
تازه بر بار نشست و ثمری پیدا کرد
ما هدایت شدۀ نور رسول اللهیم
ریزه خوار کرم زادۀ عبداللهیم
بی وجود تو بشر بی سر و سامان میشد
همه جا نور خدا مخفی و پنهان میشد
بی وجود تو کجا در همۀ امتها
نام این قوم مزین به مسلمان میشد
تا که از قوم دگر حرف میان میآید
تکیۀ بازوی تو شانۀ سلمان میشد
تو دعا کردی و ما شیعۀ مولا گشتیم
از همان روز، دلت گرم به ایران میشد
رخصتی میدهی ای سرور زیبا رویان
گویم از چه رخ تو قاتل هر جان میشد
با تبسم به لب غنچه تو گل میکرد
گیسوی حور، به یکباره پریشان میشد
علت این بود که در روی ملیحانۀ تو
قدری دندان ثنایات نمایان میشد
ذکر تسبیح تو آهنگ بیان ملک است
شکل ترکیب رخ تو نمک اندر نمک است
بی دم قدسی تو مردهای احیا نشود
پسر مریم قدّیسه، مسیحا نشود
پشت موسی به تو و حضرت مولا گرم است
ورنه بی اذن شما وارد دریا نشود
گر زلیخا رخ زیبای تو بیند در خواب
پای دلداگی یوسفی رسوا نشود
همه از رحمت تو حرف میان آوردند
از چه رو علت هر خشم تو افشا نشود
غضبت رمز «اشدّاء علی الکفّار» است
لشگر کفر حریف تو به هیجا نشود
با دعای تو علی صاحب تیغ دو سر است
بی رضایت گره از ابروی او وا نشود
جز به پیش غضب چشم تو در وقت نبرد
کمر تیغ علمدار احد، تا نشود
تو ز نور احدی، اشرف مخلوقاتی
پدر فاطمهای، تاج سر ساداتی
تو کریمی و کریمان همه از نسل تواند
سائلان بین، گذر یار بلافصل تواند
هر که ابتر به تو گفته رحمش ناپاک است
همۀ خلق خدا ریزهخور نسل تواند
آن کسانی که ندارند به دل حب علی
در عمل امت ملعون شده و رذل تواند
زدن فاطمه بر اهل یقین ثابت کرد
این اراذل پی آتش زدن اصل تواند
چون تمسّک به علی شرط شفاعت باشد
شیعیان در صف محشر همگی وصل تواند
چه کسی گفته اباالفضل ز اولاد تو نیست؟
ثلث سادات ز اولاد اباالفضل تواند
بعد محسن که دل فاطمه حساس شده
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
مکتب قدسی تو نور حقایق دارد
چارده مصحف تابنده و ناطق دارد
دشمن کور دل تو ز کجا میدانست
راه تابندۀ تو حضرت صادق دارد
ظاهراً خاک حریمش شده با خاک یکی
باطناً او حرمی در دل عاشق دارد
روزی بندگی ما همه دست آقاست
در عمل او صفت کامل رازق دارد
سالها میگذرد، سرخی خاک یثرب
اثر خون تن زخم شقایق دارد
گر که گوش دل ما باز شود این ایام
صحبت از توطئۀ چند منافق دارد
زود شهر نبی از مادر ما خسته شده
باورم نیست که دستان علی بسته شده
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مخمس
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقارِ برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد که هر دو زیبنده است
مست جامت شدم خدا را شکر
صید دامت شدم خدا را شکر
بعد، رامت شدم خدا را شکر
من بنامت شدم خدا را شکر
هر اسیری به تو پناهنده است
خانواده به خانه محتاج است
مو پریشان به شانه محتاج است
مرغ، بر آب و دانه محتاج است
نوکرت بی بهانه محتاج است
دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است
زینت دوش تو حسین و حسن
عطر تو برده عطر و بوی وطن
شاهد حرف من اویسِ قرن
بتکان باز هم عبا، دلِ من...
... بر همین عطر دلنشین بند است
خطبه های فصیح تو دریاست
خنده های ملیح تو غوغاست
سینه ی ما... ضریح تو اینجاست
رحمتی و شبیه تو زهراست
نامتان هم مرا خوشایند است
چشم تو کرده بر دلم اثبات
من کجا خواندن از شما... هیهات
پس نوشتم به جای این ابیات
بر محمد و آل او صلوات
این دعا ضامنِ فرستنده است
راه سخت است، راهِ حل داری
میل برچیدن هُبَل داری
صحبت از رب لم یزل داری
فاطمه را که در بغل داری
دشمن ابترت سرافکنده است
سوره خواندی و از ولی خواندی
هر کجا بی معطلی خواندی
سنگ هم خوردی و ولی خواندی
آیه آیه "علی علی" خواندی
شاهد حرف من خداوند است
بستر تو که جای هرکس نیست
منبر تو که جای کرکس نیست
پس خلافت برای ناکس نیست
لایق مسند شما پس نیست...
...غیر خیبر شکن که رزمنده است
حشر، حق است... پس اجل حق است
راه توحید از ازل حق است
الحق این حرف چون عسل حق است
حق علی و علی معَ الْحَق است
حق علی را به قلب ما کنده است
میوه داده است اشک و آه علی
دو جهان، شیعه شد سپاه علی
مذهب صادق است، راه علی
مثل موجی به تکیه گاه علی...
...مکتب جعفری خروشنده است
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#شعر_ترکی
آچوب خلایقه حق باب رحمت و برکات
منوّر ایلدی دنیانی سرور عرصات
گلوب مبشّر رحمت سنوبدی لات و منات
ویروبدی مژده سین انجیل و مصحف و تورات
نثار ایدون گل رخسارینه اوجا صلوات
نقدر جلوه سی واردی بهشت زیبانون
نقدر یپراقی واردی درخت طوبانون
نقدر واردی صفاسی قصورِ رضوانون
نقدر موج ویرار آب کوثر جنّات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر شمس و قمرسیر ایده لّه روی مدار
نقدر نور ویرر وقت شبده اولدوزلار
نقدر واردی فلکده ثوابت و سیّار
نقدر واردی سماواتیده بروج و کرات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر نازل اولوب انبیالر ایچون آیات
نقدر نقطه اولوب ثبتِ صفحۀ تورات
نقدر طوریده موسایه حق دیوب کلمات
نقدر لوحیده آیات ثبت ایدوب ثبات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر روز ازلدن گلوب یره باران
نقدر موج گوروب نوح اولاندا کشتیبان
نقدر روز بلاده فغان ایدوب طوفان
نقدر گودی دریالر ایچره وار قطرات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر صفحۀ سینانی نور ایدوب برّاق
نقدر واردی آغاشلاردا شاخه و یپراق
نقدر عالم امکاندا واردی داش توپراق
نقدر عالم خلقتده خلق اولوب ذرّات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدرحشره کیمی خلق بو جهانه گلر
نقدر گونده بشر عالم بقایه گیدر
نقدر خلق ایلیوب خلق خالق اکبر
نقدر واردی یر آلتیندا پیکر اموات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر عالم امکانیده نفس چکولور
نقدر باغ و زراعتده تخملر اکولور
نقدر دهریده طوفان اولاندا یل لراسولور
نقدر واردی بو عالمده گلشن و باغات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر پر برکتدی جهاندا آل مناف
نقدر واردی علیده فضایل و اوصاف
نقدر تیغ ویروب حق یولوندا روز مصاف
نقدر واردی علی سینه سینده معلومات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر درد و مصیبت گوروبلر آل عبا
نقدر قان توکولوب کربلاده عاشورا
نقدر جنّ و ملک لر ایدر حسینه نوا
حسین قانی نقدر دینده قویوب اثرات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر اهل ولا غملره اولوب آماج
نقدر بیتیده لبیک سسلنوب حجاج
نقدر واردی «محبی» بهشت ایچینده سراج
نقدر گونده عبادت ایدوله مخلوقات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
#حاج_عطوف_کتابچی_محبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#غزل
تيغ ابرويت غزل را در خطر انداخته
پیشِ پايت از تغزل بسكه سر انداخته
مرد اين ميدانِ جنگِ نابرابر نيستم
تيرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته
بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال
شاعرانت را به اما و اگر انداخته!
نامی از ميخانه ها نگذاشت باقی نام تو
باده را چشم خمارت از اثر انداخته
ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات
جبرئيل مست را از بال و پر انداخته
کار ديگر از ترنج و دست هم، يوسف گذشت
تيغ، سرها را به اظهارنظر انداخته
سود بازار نمک انگار چيز ديگری ست!
خنده ات رونق ز بازار شكر انداخته
عاشق و معشوق ها ازهجر رويت سوختند
عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته
این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان
نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته
مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زير
دولت شمشير را از زور و زر انداخته
تا سبكباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن
چين زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته
آمدم بر آستانت در زنم، يادم نبود!
ميخ سرخی كوثرت را پشت در انداخته...
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#شعر_گونه
همه جا ظلمت و تاریکی بود دل انسان سیه و تیره و دود هیچکس یاد خداوند نبود همه در بندگی بت به سجود
اهل مکه همه سرگرم به دنیا بودند
بی خبر زعالم بالا بودند
سر به تعظیم هُبل بندهء عُزّی بودند
همه در قید تن و دور ز فردا بودند
کعبه گردیده بُد از قالب الله به دور
همه دنیا طلب و در کف دنیا به سرور
بردگان نوکر ارباب به شلّاق و به زور
رسم این بود که دختر بشود زنده به گور
چیره بر سینه سیاهی و همه تشنهء نور
ناگهان در شبی از خاطره ها نور رسید
میِ پاک ازلی بر دل غمدیده چکید
شد جهان غرق امید
روح بر سینه دمید
تیرگی تا که صدای قدم نور شنید
از سر صحنه پرید لب عالم خندید
پشت هر ظلم خمید اشک شوق از وسط مردم دیده غلطید
نور بر خلق جهان داد نوید
گشته آغاز دگر صبح سپید
چه ظهوری چه حضوری چه طلوعی که رهِ چاره به هر ظلمت بست
رشته های غم و اندوه گسست در جهان معجزه هایی پیوست
پادشاهان جهان لال در آنروز چه پست
آب دریاچه ء ساوه به دل خاک نشست
سرد و خاموش شد آتشکدهء فارس خدا شاهد هست
طاق کسری و همه کنگره هایش بشکست
چه قیامی چه پیامی چه کلامی وعده ء حق شد و وقت زهق الباطل شد
آرزوهای همه حاصل شد
کشتی گمشدگان وارد در ساحل شد
حلقه ء بزم اوالعزم دگر کامل شد
هاتفی گفت که ای عالمیان
پیرو جوان خُرد و کلان
دیده بگشود به عالم دُرِ سرمد آمد
مهر امجد آمد فیض ممتد آمد
ماه مفرد آمد عشق بی حد آمد
دم به دم بر دل و جان عشق مشدّد آمد
روح مجرّد آمد
آنکه از جانب حق گشت مؤيد آمد
احمد و حامد و محمود
محمّد آمد
آمد آن شاه که آخر نبیّ ممتحن است
ماه هر انجمن است
خصم هر اهرمن است
دل هر دلشده را راهزن است
گل نه خلّآق هزاران گل و باغ و چمن است
وسط باغ جنان قبله ء هر نسترن است
روح تازه به تن است
شه شیرین سخن است
جاری از کنج لبش آب بقا از دهن است
پدر فاطمه و جدّ حسین و حسن است
او که فخر همهء عالم و هر مرد و زن است
فخرش این است که یارش یل طوفان فکن است
دوش او جای قدوم علیّ بت شکن است
بخدا احمد مختار ندارد به جهان یار پس از خالق دادار
بجز حیدر کرار
همان سیّد ابرار همان سرور و سردار
همان ساقی و سالار
همان واقف اسرار
همان دلبر و دلدار
همانکس که زحق صاحب دریای فضائل شده بسیار
همانکس که بهشت است ولایش
و بغضش سند نار
همان مرکز انوار
بُود آئینه ء روی خداوند به رخسار
به حق حجت حق است و زهر چیز خبردار
به تیغ دو سرش در همه جا قاتل کفّار
سخنش درّ گهر بار
نگهش خالق گلزار
همان رهگذر کوچه و بازار
که یوسف ز فراقش شده بیمار
همانکس که خدا داده به او ماه شب تار
پناه دل هر زار
امید هر گرفتار کلید قفل هر کار
ابالفضل علمدار
به ابالفضل به آن کعبه نشین عرفات
به حسین تشنه لب آب فرات
عشق پیغمبر و کشتی نجات
به حسن آن علوی زادهء نیکو حسنات
مظهر صلح و ثبات
به رخ فاطمه آن روح حیات
بحر خیر و برکات
به علی مظهر پاکی دل و صوم و صلواة
ماه تابان به سر شیعه به هنگام ممات
و به پیغمبر اکرم
شه الله سکنات
مه زیبا وجنات
ز دل و جان و وجود همه عالم
صلوات
#مجتبی_صمدی_شهاب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#مربع_ترکیب
خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد
ناگهان کُنگرهیِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستونهای یَهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظرهی باغ جنان بردارد
تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
"گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایهی آن سَروِ روان ما را بس"
حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایهاش نیست و در سایه قیامت دارد
انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبلهی روز و شبِ حضرت حیدر این است
کیستی ای نفَسَت پاکتر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها
اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نورِ پراکنده بر این خاکی ها
ای نَفَسهای علی ای همه هستِ زهرا
عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا
تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی
سیزده چشمهی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی
آخرین بادهات از این همه خُم میآید
با دُعایت عَلَم چهاردهم میآید
ششمین آینهات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مَردِ این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعهیِ جعفریِ خادم این خانه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهراییِ تو صحبت صادق دارد
تو بشیری و به شور ازلی میآیی
سرِ هر صبح به دیدارِ علی میآیی
باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشتِ یک خانه تو هستی و قیامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا
از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#قصیده
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا
که رَخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق،دو دریای کمال حق
دو نور لایزالِ حق،دو شمعِ جمعِ محفل ها
دو وجهُ الله ربانی،دو سر الله سبحانی
دو رخسارِ سماواتی،دو انسانی خدا سیما
دو عیسی دَم،دو موسی یَد،دو حُسنِ خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد،یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب،یکی آرنده ی مذهبی
یکی انوار را مشعل،یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رُخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتابِ طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دَمش احیا
رسد آوای قالَ الصادق و قالَ رسول الله
به گوش اهل عالم،تا که این عالم بود بر پا
یکی جانِ گرامی در دو جسمِ پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا
محمد کیست جانِ جانِ جانِ عالم خلقت
که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا
محمد کیست روح پاک کُلِ انبیا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا
محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید
منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا
محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق
محمد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی
محمد محورِ عالم،محمد رهبر آدم
محمد منجی هستی،محمد سیدِ بطحا
محمدکیست آنکو بوده قرآن،دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس، به غیر از قادر دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را
وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن اِنشا
ششم مولا،ششم هادی،ششم رهبر،ششم سرور
که هم دریای شش گوهر،بود هم در شش دریا
صداقت از لبش خیزد،فصاحت از دَمش خیزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسی زُهاد و عُبادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم،بسی عارف،همه بی نور او اعمی
دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او
دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی
مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر
سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عُقبی
در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز
ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا
بهشت من بود مِهر علی و مِهر اولادش
نه از محشر بُود بیمم، نه از نارم بود پروا
سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر
اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا
از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#قصیده
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من
تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن
دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او
شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من
کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى
سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن
آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان
دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن
ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را
در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن
شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن
جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن
مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته
خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن
روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او
چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن
شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى
پروانگان شمع وى جمعاند در هر انجمن
از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى
آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن
در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب»
تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن
ناخوانده درس استاد شد ویرانهها آباد شد
کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن
یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او
از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن
حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد
چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن
آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب
از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن
احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو
از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن
خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته
کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن
جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا
مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن
شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین
حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن
بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش
برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن
صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى
احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن
لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش
ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن
صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او
چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن
ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى
شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن
فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او
جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن
نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى
آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن
بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد
تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن
با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا
وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن
#قاسم_رسا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#غزل
از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خُلقی ز خُلق خَلق، جدا آفریده اند
صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور ، صلح و صفا آفریده اند
چون چشم غرق شور که شب چشمه می شود
چون شط با نشاط رها آفریده اند
نام معطر تو وزیدن گرفت و بعد
ریحان و روح و رایحه را آفریده اند
سرریز روشنی است تن تو گمان کنم
خورشید در میان عبا آفریده اند
پشت سر تو قریه به قریه بهار رفت
از بس تو را خوش آب و هوا آفریده اند
فصل ربیع بود که از فضل چشم تو
باران ربنا و دعا آفریده اند
گل را ،بهار را ،غزل و عشق را، شبی
تلفیق کرده اند و تو را آفریده اند
تا که خدا به خویش تماشا کند تو را
آیینه ای برای خدا آفریده اند
تا با تو گل بگوید و گل بشنود خدا
تا گل نفس شوید ،حرا آفریده اند
ای ناز از شکوفه گیلاس جان تو
دل نازک از دل تو کجا آفریده اند.؟
#علی_حنیفه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#قصیده
رسول داور آمد ، به غرب و خاور آمد
نخست و آخر آمد ، به انبیا سر آمد
به رخ فتاد بتها ، بی پیش ماه بطحی
شکست طاق کسری ، شه مظفر آمد
ز جلوه گاه قرآن ، دمید نور یزدان
که نور طور و فاران ، بکوی دیگر آمد
نگار ماه منظر ، جهان ازو منور
به فرق عشق افسر ، به عرش زیور آمد
بپوش چهره ماها ، زشرم روی طاها
که بین دلرباها ، ز جمله بهرتر آمد
به انبیاست استاد ، کند به عشق ارشاد
جهان ز مهر او شاد، حبیب داور آمد
شد از افق هویدا ، جمال ماه بطحی
به شام تار یلدا ، عجب مهی درآمد
به گمرهان بگوئید ، که دل ز غم بشوئید
ز شاهراه توحید ، شفیع محشر آمد
ز روی اوست پیدا ، تجلیات زهرا (ع)
به شوره زار دنیا ، گلی معطر آمد
گذشت شام حسرت ، رسید صبح عشرت
به عاشقان بشارت ، که می به ساغر آمد
شنو کلام او را ، صلای عام او را
نگر مقام او را ، که فوق حیدر آمد
دمی چو هست باقی ، کرم نمای ساقی
که شاه ملک باقی ، صفای کوثر آمد
گلی به این وجاهت ، رخی به این ملاحت
به کارگاه خلقت نه بار دیگر آمد
( حسان ) به لطف ایزد ، رضایت محمد (ص)
ز مدح آل احمد (ص) ، ترا میسر آمد
مرحوم #استاد_حبیب_الله_چایچیان_حسان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem