#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#غزل
بزم حسن حال و هوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
اینجا همه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
با دست خالی برنمیگردی از این در
بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد
چشمی که گریان عزای مجتبی شد
بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد
گریه نکرده مزد کارت را گرفتی
گریه کنی که ماجرایش فرق دارد
آقا خودش فرموده از کوچه بخوانید
اصلاً گریز روضه هایش فرق دارد
دارد صدای سیلی از کوچه می آید
این مجلس روضه عزایش فرق دارد
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#بقیع
#غزل
اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً
به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً
شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز
تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً
کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد
پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً
کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد
به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً
«مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب
و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً
اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار
تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً
همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود
خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#بقیع
#غزل
در جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم
با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم
با ید حیدر کرار به نام حسنیم
جبرئیل از ره ما بال و پرت را جمع کن
ساکن عرش خداییم غلام حسنیم
نسل سلمان رجزش در صف محشر این است
ما مسلمان شدۀ دست امام حسنیم
نا سزا گفته به او یک شبه مستغنی شد
مست و آواره این مشی و مرام حسنیم
لحظۀ سینه زدن جلوه طوفان اما
در عبودیت حق بنده ی رام حسنیم
خون دل خوردن از اول شده سهم شیعه
غرق دردیم ولی تشنه جام حسنیم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#چارپاره
از نگاهت شکیب میبارد
چشمهایت خلاصهٔ صبر است
همهٔ عمر پر تلاطم تو
لحظه لحظه حماسهٔ صبر است
خاطرات کبود آیینه
چقدر زود موسپیدت کرد
مرگ تدریجی چهل ساله...
داغ این کوچهها شهیدت کرد
حضرت آسمان! چهل سال است
جهل این قوم خستهات کرده
چقدر این قبیله بیدردند
بیوفایی شکستهات کرده
در صف رزم بودی و ناگاه
باز دوران غمی نثارت کرد
دست بیعتشکنترین یاران
خیمهات را چه زود غارت کرد
چشمهای تو پر شفق اما
ابروانی پر از گره داری
لشکر تو عجب وفادارند!
در نمازت به تن زره داری
آسمان هم به هقهق افتاده
همنوا با صدای زخمی تو
در مدائن هنوز شعلهور است
غربت کربلای زخمی تو
حاجت تو روا شده دیگر
شب اندوه رو به پایان است
ولی از داغ این غریبستان
چشمهایت هنوز گریان است
لحظههای وداع جاری بود
شعلهٔ غربت و مروری سرخ
چه گریزی به کربلا میزد
از دل لحظهها عبوری سرخ:
هیچ روزی شبیه روز تو نیست
تیر و شمشیر، تیغ و سر نیزه
به تن تو دخیل میبندند
نیزه در نیزه، نیزه در نیزه
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#چارپاره
از نگاهت شکیب میبارد
چشمهایت خلاصهٔ صبر است
همهٔ عمر پر تلاطم تو
لحظه لحظه حماسهٔ صبر است
خاطرات کبود آیینه
چقدر زود موسپیدت کرد
مرگ تدریجی چهل ساله...
داغ این کوچهها شهیدت کرد
حضرت آسمان! چهل سال است
جهل این قوم خستهات کرده
چقدر این قبیله بیدردند
بیوفایی شکستهات کرده
در صف رزم بودی و ناگاه
باز دوران غمی نثارت کرد
دست بیعتشکنترین یاران
خیمهات را چه زود غارت کرد
چشمهای تو پر شفق اما
ابروانی پر از گره داری
لشکر تو عجب وفادارند!
در نمازت به تن زره داری
آسمان هم به هقهق افتاده
همنوا با صدای زخمی تو
در مدائن هنوز شعلهور است
غربت کربلای زخمی تو
حاجت تو روا شده دیگر
شب اندوه رو به پایان است
ولی از داغ این غریبستان
چشمهایت هنوز گریان است
لحظههای وداع جاری بود
شعلهٔ غربت و مروری سرخ
چه گریزی به کربلا میزد
از دل لحظهها عبوری سرخ:
هیچ روزی شبیه روز تو نیست
تیر و شمشیر، تیغ و سر نیزه
به تن تو دخیل میبندند
نیزه در نیزه، نیزه در نیزه
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مربع_ترکیب
دارم به خاطر حَرَمَت گریه می کنم
از شوق سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
حتی علی و فاطمه خوشحال میشوند
در خانواده ات همه خوشحال میشوند
دنیا ندید وسعتِ بالاتر از تو را
سائل ندید جز خودت آقاتر از تو را
دستی ندید دستِ بفرماتر از تو را
یثرب ندید حضرتِ تنهاتر از تو را
تنها میانِ خانه و تنها میانِ شهر
زخم زبانِ همسر و زخم زبانِ شهر
پایِ غریبی تو به پا برنخواستند
یا دشمنت شدند و یا برنخواستند
مُشتی حرامزاده ز جا برنخواستند
وارد شدی به پایِ شما برنخواستند
اهل مدینه ناز شما را کشیده اند
یک عده جانماز شما را کشیده اند
با خنده زخم بر جگرت میگذاشتند
اهل مدینه سر به سرت میگذاشتند
گاهی عصا به رویِ پرت میگذاشتند
یک کوزه سَمّ کنار سرت میگذاشتند
تنها ، غریب ، بی کس و آرام میروی
از کوچه هایِ طعنه و دشنام میروی
در کوچه میروی ، غم مادر نشسته است
قنفذ در این مسیر مُکَرَر نشسته است
در پیش تو مُغیره به منبر نشسته است
درخانه پایِ قتل تو همسر نشسته است
این زهر و دردِ سوختنت فرق میکند
تو طرز دست و پا زدنت فرق میکند
زانو بغل مکن چقَدَر آه میکشی
تو در جوابِ اهل گذر آه میکشی
با راز خویش تا به سحر آه میکشی
داری به جای چند نفر آه میکشی
در آه آهِ خویش تو مویت سفید شد
در کوچه ای امیدِ دلت نا امید شد
تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست
تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست
تقصیر تو نبود دلِ اطهرش شکست
تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست
گیرم که دست تو سپر مادرت نشد
تقصیر تو نبود قدت یاورت نشد
بیرون بریز این جگر پاره پاره را
بیرون بریز غُصه یِ این گوشواره را
زینب رسیده است بگو راهِ چاره را
خونابه هایِ دور لبِ پُر شراره را
با مقنعه دهان تو را پاک میکند
این خاکِ گیسوانِ تو را پاک میکند
خون لخته رویِ پیرُهنت ریخته شده
آلاله وقت آمدنت ریخته شده
هفتاد تیر در بدنت ریخته شده
هم خونِ تازه از کفنت ریخته شده
دارد حسین پیش تو از حال میرود
او از کنار تو تهِ گودال میرود
شکر خدا که پیرُهنت در نیامده
با زور خاتم یمنت در نیامده
دیگر لباسهایِ تنت در نیامده
یا چوبِ نیزه از دهنت در نیامده
شکر خدا که پیکرِ پاکِ تو پا نخورد
سرنیزه ای میانِ گلویِ تو جا نخورد
اما حسین صورتِ از خون خضاب داشت
در دل برایِ خواهرِ خود اضطراب داشت
یک کوه غُصه داشت ولیکن رباب داشت
جا در میانِ مجلس و بزمِ شراب داشت
با چوبدست رویِ لبش مینواختند
یک عده مست رویِ لبش مینواختند
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#چارپاره
خیلی سخته اسیر بلا بشی
زیر بار درد و غصه تا بشی
از کوچه تا خونه راهی نباشه
اما واسه مادرت عصا بشی
وقتی آهت توی سینه سد میشه
برای دل تو خیلی بد میشه
چادر مادرتو لگد کنن
به خدا غرورتم لگد میشه
به خدا دلی که نا امید میشه
خوشیاش یک دفعه ناپدید میشه
یکی دست رو مادرت بلند کنه
یه روزه همه موهات سفید میشه
حرفایی هست تو گلو گیر میکنه
آدمو از زندگی سیر میکنه
مادر جوون اگه خمیده شه
معلومه که بچه شو پیر میکنه
مادرم غماشو با ما نمیگفت
بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت
میدونستیم که همش درد میکشه
شب تاصبح بیداره -امّا نمیگفت
برا رفتنش خدا خدا می کرد
دلامونو به غم آشنا می کرد
باهمون دست شکستش تو نماز
شبا همسایه هارو دعا میکرد
حالا هر اتفّاقی که بود گذشت
منم و یک جگر سوخته و طشت
جیگرم تو کوچه سوخت اونروزی که
مادرم با دست دنبالم می گشت
میذارم رو دوش گریه سرمو
می زنم ناله های آخر مو
بخدا میمیرم و زنده میشم
تا می بینم قاتل مادرمو
حق بده بشینم و زاری کنم
سیل گریه از چشام جاری کنم
اومد و تو کوچه راهمونو بست
به خدا نشد که من کاری کنم
حق دارم اگه پرم درد میکنه
هم دلم هم جیگرم درد میکنه
سر مادرم تو کوچه داد کشید
از همون موقع سرم درد میکنه
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#چارپاره
اگر که روضه کرده رو به راهم
اگه دائم حسین تو زندگیمه
همش واسه دعاهای حسن بود
آقا لطفش به ما از اون قدیمه
میون روضه ها حس کردم اینو
گدا اینجا طمع داره همیشه
یه کاری کردی که پر رو شدم من
دلم آقا به کم راضی نمیشه
منه مفلس در خونه ات نشستم
نه آبی نه غذا هیچی نمیخوام
فقط رد شو چشام روتو ببینه
کریم اهل بیت دستاتو میخوام
تو آقا با جزامی ها نشستی
بیا فرض کن ما هم مثل اوناییم
همیشه جنس بد پس داده میشه
شما هرجا بری ما با شماییم
دلم تنگه برا اون قبر خاکی
که قلب نوکرا صحن و سراشه
ایشالله می رسه روزی به زودی
که درهای بقیع بسته نباشه
شنیدم که موهاتون زود سفید شد
میشه توضیح بدی علت چی بوده؟
باشه من لال میشم عیبی نداره
بهم برخورد آخه کار کی بوده؟
بمیرم توی طشت بیچاره زینب
جگرهای تو رو دید پاره پاره
که هر تکه نشون از کوچه ها و
یه رد از سیلی مغیره داره
از اون "لایوم کیومک"میشه فهمید
مثه جنگ جمل آماده بودی
چهار فرزندتو تجهیز کردی
خودت کرب و بلا فرمانده بودی
#میلاد_فرید_نیا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مسمط
#تضمین
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن
عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن
مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن
خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن
که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی
ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی
خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی
مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی
به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی
به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا
دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی
دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی
دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها
خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما
بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام
تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام
اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام
اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام
نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام
تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است
کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است
به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است
مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است
غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است
زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن
دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن
چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟
مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن!
کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن
بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی
اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی
وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی
چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی
امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی
ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟
چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟
ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی
شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی
بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی
شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
#مجتبی_روشن_روان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مسمط_مخمس
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن
مادر افکند مرا در یم احسان حسن
روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن
از همان روز شدم بي سر و سامان حسن
بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن
دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم
رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم
پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم
نان هر سفره حرام است به جز نان حسن
چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامي دارد
خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد
وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد
همه اينها غزلي هست به ديوان حسن
آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن
آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن
معني حي علي خير العمل كيست حسن
مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن
شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریب الغربا جا دارد
خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن
زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم
جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم
زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم
همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم
دل پريشان شده از حال پريشان حسن
چقدر سخت گذشته است به او در کوچه
چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه
باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه
قاتل جان حسن می شود آخر کوچه
کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
(چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد)
وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد
ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد
خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد
شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
#رضا_تاجیک
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#بقیع
گلچین و تلفیقی از دو #مثنوی
ای بهشت مدینه شهر رسول
گلشن سرخ لاله های بتول
شِکوه بر درگه خدا داری
ناله وامحمّدا داری
شهر احمد، کجاست احمدِ تو
از چـه خاموش شد محمّد تو
آسمان ها همه خراب شوید
کوه ها در شـراره آب شوید
ناله ها آه از جگـر خـــیزید
اختران بر زمیـن فرو ریزید
لحظه ها محشری عظیم شدید
امّـت مصطفی یتیم شدید
ای جهانِ وجود، هستت رفت
خـــاتم الانــبیا ز دســتت رفت
او کـه بار بـــلای امّـــت برد
او که پا بر نجات خلق فشرد
بارها امّت ستم گســتر
بر سرش ریختند خاکستر
بر قدم هاش خار افشاندند
کاذبش گفته ساحرش خواندند
گاه کردند سنگ بارانش
گه شکستند درِّ دندانش
چون پدر با عدو تکلّم کرد
با لب غرق خون تبسّم کرد
مثل او از منافق و کفار
هیچ پیغمبری ندید آزار
وقت رفتن نخواست از امّت
اجر، الاّ مودّت عترت
چون پیمبر ز دار دنیا رفت
روح او در بهشت اعلا رفت
منکر آیهء شریفه شدند
بانی فتنهء سقیفه شدند
رو سوی بیت کبریا کردند
جای گل، بار هیزم آوردند
شعله افروختند بر در وحی
آیه ای شد جدا ز کوثر وحی
تا به جای صمد صنم شد نصب
گشت حق کتاب و عترت غصب
دختر وحی را به خانه زدند
بر تن وحی تازیانه زدند
اولین اجر مصطفی این بود
حمله بر بیت آل یاسین بود
اجر دوم نصیب مولا شد
کشته در صبحِ شامِ احیا شد
اجر سوم رسید بر حسنش
تیرباران شد از جفا بدنش
ریخت یک آسمان بلا به سرش
خون شد از غیر و آشنا جگرش
یوسف فاطمه حسین عزیز
اینقدر اشك از دو دیده نریز
مجتبی هم به غربت تو گریست
هیچ روزی بسان روز تو نیست
در حسن زخمِ چند چوبهء تیر
در تو زخم هزارها شــمشیر...
اجر چارم بسی فراتر بود
نیزه و تیر و تیغ و خنجر بود
دست ظلم و عناد بگشادند
اجرها بر حسین او دادند
حمله بر جسم پاک او کردند
نیزه در سینه اش فرو کردند
تیر مسموم خصم او را کشت
سر به دل برد و شد برون از پشت
آب ها بود مهر مادر او
تشنه لب شد بریده حنجر او
تن او ماند در دل غربت
سر او شد جدا به ده ضربت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#بقیع
#غزل
اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً
به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً
شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز
تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً
کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد
پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً
کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد
به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً
«مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب
و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً
اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار
تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً
همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود
خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
خیلی سخته اسیر بلا بشی
زیر بار درد و غصه تا بشی
از کوچه تا خونه راهی نباشه
اما واسه مادرت عصا بشی
وقتی آهت توی سینه سد میشه
برای دل تو خیلی بد میشه
چادر مادرتو لگد کنن
به خدا غرورتم لگد میشه
به خدا دلی که نا امید میشه
خوشیاش یک دفعه ناپدید میشه
یکی دست رو مادرت بلند کنه
یه روزه همه موهات سفید میشه
حرفایی هست تو گلو گیر میکنه
آدمو از زندگی سیر میکنه
مادر جوون اگه خمیده شه
معلومه که بچه شو پیر میکنه
مادرم غماشو با ما نمیگفت
بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت
میدونستیم که همش درد میکشه
شب تاصبح بیداره -امّا نمیگفت
برا رفتنش خدا خدا می کرد
دلامونو به غم آشنا می کرد
باهمون دست شکستش تو نماز
شبا همسایه هارو دعا میکرد
حالا هر اتفّاقی که بود گذشت
منم و یک جگر سوخته و طشت
جیگرم تو کوچه سوخت اونروزی که
مادرم با دست دنبالم می گشت
میذارم رو دوش گریه سرمو
می زنم ناله های آخر مو
بخدا میمیرم و زنده میشم
تا می بینم قاتل مادرمو
حق بده بشینم و زاری کنم
سیل گریه از چشام جاری کنم
اومد و تو کوچه راهمونو بست
به خدا نشد که من کاری کنم
حق دارم اگه پرم درد میکنه
هم دلم هم جیگرم درد میکنه
سر مادرم تو کوچه داد کشید
از همون موقع سرم درد میکنه
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#چارپاره
اگر که روضه کرده رو به راهم
اگه دائم حسین تو زندگیمه
همش واسه دعاهای حسن بود
آقا لطفش به ما از اون قدیمه
میون روضه ها حس کردم اینو
گدا اینجا طمع داره همیشه
یه کاری کردی که پر رو شدم من
دلم آقا به کم راضی نمیشه
منه مفلس در خونه ات نشستم
نه آبی نه غذا هیچی نمیخوام
فقط رد شو چشام روتو ببینه
کریم اهل بیت دستاتو میخوام
تو آقا با جزامی ها نشستی
بیا فرض کن ما هم مثل اوناییم
همیشه جنس بد پس داده میشه
شما هرجا بری ما با شماییم
دلم تنگه برا اون قبر خاکی
که قلب نوکرا صحن و سراشه
ایشالله می رسه روزی به زودی
که درهای بقیع بسته نباشه
شنیدم که موهاتون زود سفید شد
میشه توضیح بدی علت چی بوده؟
باشه من لال میشم عیبی نداره
بهم برخورد آخه کار کی بوده؟
بمیرم توی طشت بیچاره زینب
جگرهای تو رو دید پاره پاره
که هر تکه نشون از کوچه ها و
یه رد از سیلی مغیره داره
از اون "لایوم کیومک"میشه فهمید
مثه جنگ جمل آماده بودی
چهار فرزندتو تجهیز کردی
خودت کرب و بلا فرمانده بودی
#میلاد_فرید_نیا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مربع_ترکیب
دارم به خاطر حَرَمَت گریه می کنم
از شوق سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
حتی علی و فاطمه خوشحال میشوند
در خانواده ات همه خوشحال میشوند
دنیا ندید وسعتِ بالاتر از تو را
سائل ندید جز خودت آقاتر از تو را
دستی ندید دستِ بفرماتر از تو را
یثرب ندید حضرتِ تنهاتر از تو را
تنها میانِ خانه و تنها میانِ شهر
زخم زبانِ همسر و زخم زبانِ شهر
پایِ غریبی تو به پا برنخواستند
یا دشمنت شدند و یا برنخواستند
مُشتی حرامزاده ز جا برنخواستند
وارد شدی به پایِ شما برنخواستند
اهل مدینه ناز شما را کشیده اند
یک عده جانماز شما را کشیده اند
با خنده زخم بر جگرت میگذاشتند
اهل مدینه سر به سرت میگذاشتند
گاهی عصا به رویِ پرت میگذاشتند
یک کوزه سَمّ کنار سرت میگذاشتند
تنها ، غریب ، بی کس و آرام میروی
از کوچه هایِ طعنه و دشنام میروی
در کوچه میروی ، غم مادر نشسته است
قنفذ در این مسیر مُکَرَر نشسته است
در پیش تو مُغیره به منبر نشسته است
درخانه پایِ قتل تو همسر نشسته است
این زهر و دردِ سوختنت فرق میکند
تو طرز دست و پا زدنت فرق میکند
زانو بغل مکن چقَدَر آه میکشی
تو در جوابِ اهل گذر آه میکشی
با راز خویش تا به سحر آه میکشی
داری به جای چند نفر آه میکشی
در آه آهِ خویش تو مویت سفید شد
در کوچه ای امیدِ دلت نا امید شد
تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست
تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست
تقصیر تو نبود دلِ اطهرش شکست
تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست
گیرم که دست تو سپر مادرت نشد
تقصیر تو نبود قدت یاورت نشد
بیرون بریز این جگر پاره پاره را
بیرون بریز غُصه یِ این گوشواره را
زینب رسیده است بگو راهِ چاره را
خونابه هایِ دور لبِ پُر شراره را
با مقنعه دهان تو را پاک میکند
این خاکِ گیسوانِ تو را پاک میکند
خون لخته رویِ پیرُهنت ریخته شده
آلاله وقت آمدنت ریخته شده
هفتاد تیر در بدنت ریخته شده
هم خونِ تازه از کفنت ریخته شده
دارد حسین پیش تو از حال میرود
او از کنار تو تهِ گودال میرود
شکر خدا که پیرُهنت در نیامده
با زور خاتم یمنت در نیامده
دیگر لباسهایِ تنت در نیامده
یا چوبِ نیزه از دهنت در نیامده
شکر خدا که پیکرِ پاکِ تو پا نخورد
سرنیزه ای میانِ گلویِ تو جا نخورد
اما حسین صورتِ از خون خضاب داشت
در دل برایِ خواهرِ خود اضطراب داشت
یک کوه غُصه داشت ولیکن رباب داشت
جا در میانِ مجلس و بزمِ شراب داشت
با چوبدست رویِ لبش مینواختند
یک عده مست رویِ لبش مینواختند
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#ترکیب_بند
آمـدیم از تو بگـوییم و بباریم حسن
ما تعصب به تو و نام تو داریم حسن
کاش در صحن شما پا بگـُذاریم حسن
کـَرمی کن که بیاییم و بیـاریم حسن ....
سنگ و سیمان که بقیعِ غمَت آباد کنیم
صحـن خاکی تو را مثل گوهرشاد کنیم
کم ندیدی غم و غصه!!! پس ازامروز بس است
دشمنت زخم زبان میزند و بوالـهَوس است
در دل خانهای و قلب تو در تیررَس است
لخته خون میچکد از کنج دهان ... یا نفس است؟
می چکد خونِ دل از گوشه یِ لبهای حسن
کـاش می سـوخت تمام بدنـم جـای حسن
تا زمین خورد حسن زود حـرم آه کشید
شاه می گفت شکسته کـمرم ... آه کشید
جعده خندید ولی صبر و کرم ... آه کشید
مـادری گـفت خـدایا پسرم .... آه کشید
لخته خونِ جگرش ریخت درون ظرفی
مانده در سینه یِ آشفته یِ آقا حـرفی ...
حرفی از کوچه نشد غصه وغمها را خورد
کـوچه ای که دل زخـمیِ حسن را آزرد
ضربه یِ سیلی کین ... سوی نگاهی را بُرد
ای هـَلائل به خـدا یوسف ما آنجا مـُرد
مادر افتاد ... پَر افتاد ... سر افتاد به زیر
زیر لب گفت حـسن زیر دو بازومْ بگیر
داغـداران حسن داغ دلم بسـیار است
شال مشکی به روی شانهٔ پرچمدار است
تیرها آمد و تابوت کـرم پُرْخـار است
آخرین روضه یِ ما هلهله در بازار است
ندبه بر روی لب فاتح جنگ جمل است
مـَرهم داغ دل شـیعه دَم العـجل است
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#بقیع
#شهادت
#غزل_مثنوی
چشم های نجیب یعنی تو
غرق در عطر سیب یعنی تو
السلام ای کریم آل الله
به غمِ دل طبیب یعنی تو
و لسان شکور یعنی تو
و نگاه منیب یعنی تو
ای فدای مزار ویرانت
در مدینه غریب یعنی تو
نیمه شب چشم های بارانی
کودک غم نصیب یعنی تو
و زمان گذشتن از کوچه
گریه های عجیب یعنی تو
بانی روضه ها سلام آقا
شور ابن شبیب یعنی تو
خون دل بر محاسنت جاریست
شاه شیب الخضیب یعنی تو
روضه خوان غریب عاشورا
معنی آیه های اعطینا
تو نگار مدینه ای آقا
سفره دار مدینه ای آقا
وجناتت محمدی، نبوی
سکنات تو فاطمی، علوی
ضرب شمشیر تو شبیه علی
یکه تازی، تو فاتح جملی
وقت دیدار با خدا حالت
می شود باز تا خدا بالت
یوسف اهل بیت پیغمبر
ای امام و امیر بی یاور
ای غریب مدینه، بر تو حسن
تهمت کفر می زند دشمن
خون دل خوردی از زمانه زیاد
می کنی یاد تازیانه زیاد
یاد آن روزهای کودکی ات
روزهای عزای کودکی ات
کوچه ای تنگ و کوچه ای باریک
سینه ای سنگ و سینه ای تاریک
صحنه هایش هنوز یادت هست
راه را بی حیایِ بی دین بست
کوچه را بست، ماجرا بد شد
دست نامرد از سرت رد شد
مادر افتاد، گوشوار افتاد
مادری با دو چشم تار افتاد
جای پایی روی پرش مانده
رد خون روی معجرش مانده
لاله ی مصطفی خزانی شد
بین آن کوچه قد کمانی شد
گرد ماتم نشست بر رویت
در جوانی سپید شد مویت
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#بقیع
#غزل
در جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم
با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم
با ید حیدر کرار به نام حسنیم
جبرئیل از ره ما بال و پرت را جمع کن
ساکن عرش خداییم غلام حسنیم
نسل سلمان رجزش در صف محشر این است
ما مسلمان شدۀ دست امام حسنیم
نا سزا گفته به او یک شبه مستغنی شد
مست و آواره این مشی و مرام حسنیم
لحظۀ سینه زدن جلوه طوفان اما
در عبودیت حق بنده ی رام حسنیم
خون دل خوردن از اول شده سهم شیعه
غرق دردیم ولی تشنه جام حسنیم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخريب_بقيع
#بقیع
#چارپاره
سالیانیست ز عاشق شدنم..
به لب خلق سخن افتاده
بارها گفته ام و میگویم
دل من دست حسن افتاده
وسط قاب دوچشمان ترم
عکس یک منظره پیداست..بقیع
نیمه شبها به نیابت ز حسین
دل من زائر یکجاست..بقیع
السلام ای حرم بی زائر!
السلام ای که غریب وطنی!
آی اقا چقدر میچسبد...
وسط صحن شما سینه زنی!
دسته ها راهی صحنت باشند..
نوحه خوانها همگی دم بدهند
یکطرف ذکر حسن یا حسن و..
یکطرف پاسخ جانم بدهند..
همگی خیره به گنبد باشیم
چشمهامان بشود پیمانه
یکنفر پرچم یا ام بنین..
بزند برروی سقاخانه
حیف اینها همه خواب است و خیال
ظلمت از نور خدا میترسد
دور قبر تو پر از سرباز است
دشمن از اسم شما میترسد
یک نفر خون جگر میخورد و..
یک نفر گریه و نجوا دارد
جامه خاکی زایرهایت..
ارث از چادر زهرا دارد..
چادری که شرف عصمت بود
در کشاکش ز سر ماه افتاد
فاطمه در وسط آتش و دود
پشت در بود که ناگاه افتاد..
دست مولا به طناب افتاد و..
دست بی بی ز قلاف افتاده..
میخ نامرد!چه کردی آخر..
بینپهلوش شکاف افتاده..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#بقیع
#غزل
اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً
به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً
شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز
تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً
کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد
پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً
کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد
به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً
«مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب
و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً
اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار
تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً
همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود
خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مسمط_مخمس
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن
مادر افکند مرا در یم احسان حسن
روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن
از همان روز شدم بي سر و سامان حسن
بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن
دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم
رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم
پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم
نان هر سفره حرام است به جز نان حسن
چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامي دارد
خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد
وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد
همه اينها غزلي هست به ديوان حسن
آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن
آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن
معني حي علي خير العمل كيست حسن
مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن
شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریب الغربا جا دارد
خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن
زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم
جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم
زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم
همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم
دل پريشان شده از حال پريشان حسن
چقدر سخت گذشته است به او در کوچه
چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه
باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه
قاتل جان حسن می شود آخر کوچه
کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
(چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد)
وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد
ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد
خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد
شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
#رضا_تاجیک
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مسمط_مخمس
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن
مادر افکند مرا در یم احسان حسن
روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن
از همان روز شدم بي سر و سامان حسن
بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن
دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم
رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم
پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم
نان هر سفره حرام است به جز نان حسن
چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامي دارد
خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد
وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد
همه اينها غزلي هست به ديوان حسن
آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن
آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن
معني حي علي خير العمل كيست حسن
مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن
شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریب الغربا جا دارد
خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن
زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم
جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم
زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم
همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم
دل پريشان شده از حال پريشان حسن
چقدر سخت گذشته است به او در کوچه
چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه
باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه
قاتل جان حسن می شود آخر کوچه
کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
(چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد)
وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد
ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد
خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد
شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
#رضا_تاجیک
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem