eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت همین بس است نبی گفت حمزه سیدالشهدا ست ای عموی نجیب پیغمبر تکیه گاه غریب پیغمبر اسدالله غزوه های رسول وقت غم ها حبیب پیغمبر همه جا یار مصطفی بودی تو مددکار مصطفی بودی هر زمان که اذیتش کردند تو طرفدار مصطفی بودی رفتی و در مدینه غوغا شد باب توهین به مصطفی وا شد بعد پیغمبر و تو و جعفر آتش کینه سهم زهرا شد من بمیرم چه بر سرت آمد چه به احوال پیکرت آمد عالمی سوخت آن زمانی که سر نعش تو خواهرت آمد خواهرت قد کمان رسید از راه ضجه میزد به ناله ای جانکاه تا که چشمش به پیکرت افتاد گفت وا حمزتا ! رسول الله خواهر تو ندید پیکر تو که چه آورده هند بر سر تو خارها و عبا کمک کردند که نمیرد عزیز خواهر تو خواهرت را کسی اسیر نکرد از خجالت که سر به زیر نکرد دختر نازدانه ات هرگز گیسویش بین پنجه گیر نکرد @shia_poem ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی» مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی بوی حسن می آید از صحن وسرایت تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو «ری» را حسینیة زهرا می کنی تو ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری «تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری» از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی الحق زیارانِ امامِ هادی هستی مارا تو از دستان غم آزاد کردی از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی این سرزمین را تو حسین آباد کردی بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران مدیون تو هستیم وآقای خراسان خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم با نوکران بی قرارت گریه کردیم هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم شاید تسلایِ دل مادر نماییم شاید که از شرمندگی ها در بیاییم صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست داده و سرگشته ایم الحمدلله مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم راه رسیدن تا خدا تنها حسین است زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد پیراهنی که جا صدها چنگ دارد مادر شکایت ها زروز جنگ دارد گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد گوید مرا با روضه هایت پیر کردی مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت با هر تکان خیزران زینب زمین خورد از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد @shia_poem تا که پایم به این حرم وا شد غصه از روی سینه ام پا شد درد بی دردی ام مداوا شد طبع خشکیده ام شکوفا شد فصل تنهایی ام دگر طی شد وطن مادری من ری شد پیش پای تو سر نمیخواهم جز دلی دربدر نمی خواهم به منی که جگر نمی خواهم میدهی هر قدر نمی خواهم جرأت پر زدن به من دادی بسکه عشق حسن به من دادی حسنی هستی و کرم داری خوشبحالت که تو حرم داری چه قدر عزت و حشم داری نکند از درت برم داری! میروم بی تو رو به حیرانی ملجأ مردمان تهرانی نامت عبدالعظیم آقا جان لقبت هم کریم آقا جان همگی از قدیم آقا جان با تو همسایه ایم آقا جان سایه ات مستدام همسایه شخص عالی مقام همسایه شب جمعه در ازدحام حرم شده ام خم به احترام حرم زندگی ام شده به نام حرم پرچم سبز روی بام حرم... ... آبروی تمام "ایران" است نفس تازه ای به هر جان است داده ام در هوای تو پر را میدهم پای تو تن و سر را میزنم حرف های آخر را ناله های غریب مادر را ما شنیدیم از دل صحنت جان به قربان سفره ی پهنت بانی روضه های مسلمیه گریه های عزای مسلمیه اشک جاری به پای مسلمیه سوز و ساز صدای مسلمیه حرمت پاتوق حسینی هاست حرمت مثل کربلا زیباست حرف کرببلاست یاالله روضه هایی به پاست یا الله این سری که جداست یاالله سر ارباب ماست یاالله بر سر نیزه هاست هجده سر سر مردان آل پیغمبر تا که او را نشانه میکردند سنگ ها را روانه میکردند گریه اش را بهانه میکر
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود زمانه سردتر از سرد میشد اما او همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود به کوری همه هندهای این عالم رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد چقدر مثل علی حمله میکند این مرد گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را زمین زده کمر قوم نامسلمان را خبر دهید همان شیر آمده، آنکه شکسته فرق ابوجهل های دوران را گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست گریز داده یکی جسم را یکی جان را علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او چنان به شانه علم بعد او نهاده علی که با وجود نود زخم، ایستاده علی به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار نکرده است ز شمشیر استفاده علی به حفظ جان پیمبر موظف است اگر ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی علی و حرف نود زخم معنی اش این است که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_ بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست: علی که گفت برای نبی به جان سپرم و از جدال به این سادگی نمیگذرم گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم "اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر من از شباهت این زن به هند باخبرم زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش @shia_poem
تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت همین بس است نبی گفت حمزه    سیدالشهدا ست ای عموی نجیب پیغمبر تکیه گاه غریب پیغمبر اسدالله غزوه های رسول وقت غم ها حبیب پیغمبر همه جا یار مصطفی بودی تو مددکار مصطفی بودی هر زمان که اذیتش کردند تو طرفدار مصطفی بودی رفتی و در مدینه غوغا شد باب توهین به مصطفی وا شد بعد پیغمبر و تو و جعفر آتش کینه سهم زهرا شد من بمیرم چه بر سرت آمد چه به احوال پیکرت آمد عالمی سوخت آن زمانی که سر نعش تو خواهرت آمد خواهرت قد کمان رسید از راه ضجه میزد به ناله ای جانکاه تا که چشمش به پیکرت افتاد گفت وا حمزتا !    رسول الله خواهر تو ندید پیکر تو که چه آورده هند بر سر تو خارها و عبا کمک کردند که نمیرد عزیز خواهر تو خواهرت را کسی اسیر نکرد از خجالت که سر به زیر نکرد دختر نازدانه ات هرگز گیسویش بین پنجه گیر نکرد @shia_poem
درود ای کنار علی میر بدر سلام ای شهید اُحد، شیر بدر به خیل شهیدان حق مقتدا گرامی‌عموی رسول خدا شهادت زآغاز، پابست تو شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو وجود تو از بحر، لبریزتر خدنگت ز تیغ اجل تیزتر به بدر و احد همچو حیدر یکی به بازوت ختم رسل متکی شنیدم که چون آمدی از شکار غبارت به رخسار بود آشکار سرشکی که برسینه زد آذرت روان بود از دیدۀ همسرت کنار تو بنشست و بگریست زار که ای شیر بازآمده از شکار شکار و بیابان و صحرا بس است محمّد تو چون نیستی، بی‌کس است نبودی که از چارسو آمدند محمّد عزیز دلت را زدند بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد توچون رعد از دل کشیدی خروش زخشم وغضب‌ خونت آمد به جوش گرفتی ره خصم نااهل را شکستی سر نحس بوجهل را زدی ضربه‌اش از یسار و یمین که گردیده چون مرده نقش زمین از آن پس نبُد زهره کس را دگر که گردد به ختم رسل حمله‌ور تو خود پای تا سر همه جان شدی به دست محمّد مسلمان شدی تو شیراُحد بودی و شیر بدر به دست تو گردید شمشیر بدر دریغا دریغا که دشمن شتافت دل و پهلو و سینه‌ات را شکافت چو آمد به خاک زمین پشت تو بریدند بینی و انگشت تو تو را چون جگر پاره در جنگ شد به کام عدو آن جگر، سنگ شد به زخم تنت دشت و صحرا گریست احد نیز با چشم زهرا گریست کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست در آن دم که پهلوی زهرا شکست کجا بودی آن دم که با ضرب در پسر از برای پدر شد سپر نبودی که حقِّ علی غصب شد صمد گشت تنها، صنم نصب شد کجا بودی آن دم که در علقمه ندا داد عباس «یا فاطمه» اگر کربلا بودی ای نورعین چو عباس بودی برای حسین نبودی ببینی که در قتلگاه شد از کعب نی، جسم زینب سیاه سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه غریبانه در دشت و صحرا همه چو نی، ناله در نینوا می‌زدند تو را در بیابان صدا می‌زدند امیـد دل سیّـدالنـاس تـو تو عباس بودی و عباس، تو ز «میثم»زخلق و خدای ودود به عباس و تو، تا قیامت درود @shia_poem
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود زمانه سردتر از سرد میشد اما او همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود به کوری همه هندهای این عالم رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد چقدر مثل علی حمله میکند این مرد گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را زمین زده کمر قوم نامسلمان را خبر دهید همان شیر آمده، آنکه شکسته فرق ابوجهل های دوران را گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست گریز داده یکی جسم را یکی جان را علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او چنان به شانه علم بعد او نهاده علی که با وجود نود زخم، ایستاده علی به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار نکرده است ز شمشیر استفاده علی به حفظ جان پیمبر موظف است اگر ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی علی و حرف نود زخم معنی اش این است که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_ بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست: علی که گفت برای نبی به جان سپرم و از جدال به این سادگی نمیگذرم گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم "اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر من از شباهت این زن به هند باخبرم زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش @shia_poem
قوّتِ بازوی من بود كه افتاده به خاک همه ی نيروی من بود كه افتاده به خاک . اين همان است كه ياریِ ولايت می كرد مثلِ يک شير زِ اسلام حمايت می كرد . در اُحُد هر كه به خونِ جگرش می گِريَد هر پسر بر سرِ نَعشِ پدرش می گِريَد . ای عمو جان به سرِ پيكرِ تو گريه كنم من به جای پدر و مادرِ تو گريه كنم . مثلِ تو هيچ كسی كُشته در اين صحرا نیست به خدا هيچ كسی چون تو شهيد، اینجا نيست . چه سرش آمده هر عضوِ تَنَش مُثله شده گوش و بينی و دو دست و دهَنَش مُثله شده . فكری امروز به حالِ بَدَنَش بايد كرد شُده با خار و گیاهی كَفَنَش بايد كرد . صورتش زود بپوشان كه زِ رَه خواهَرِ او تا رِسد خاک به سَر ريزد بالا سَرِ او . خواهرش گر برسد موی پريشان بِكُند دشت را گريه ی او شامِ غريبان بِكُند . در غم دلبر خود پاره گريبان بكند خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند . مَگُذاريد صَفيّه برسد تا اينجا مَگُذاريد ببينَد رُخِ خونينَش را . لحظه ای سخت تر از ماندنِ من اينجا نيست بدنت هست، ولی بَر تنِ تو اَعضا نيست ؟ . زِرِهَت پاره، كمان و سِپَرَت باقی هست جگرت نيست ولی شُكر، سَرَت باقی هست . باز هم شُكر عمو راسِ تو بَر نيزه نرفت باز هم شُكر كه در حَلقِ تو سَرنيزه نرفت . نزده بوسه به پاره گلويت خواهرِ تو با صَفيّه كه نزد حرف زِ نيزه سرِ تو . ای عمو راسِ تو در بزمِ شرابی كه نرفت به تماشا سوی هر شهرِ خرابی كه نرفت . باز هم شُكر سَرِ پاكَت عَمو چوب نَخورد گاه دندان و گَهی پاره گَلو چوب نَخورد . اَلاَمان وای حُسين... وای سَرِ شاهِ شَهيد... تا نَفس هَست مَرا، گويم: "مالي لِيَزيد" . @shia_poem
از احد آید ندا واویلتا واحَمْزَتاه شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتاه هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد خون شد از غم قلب ختم‌الانبیا واحَمْزَتاه قطعه قطعه پاره پاره اربا اربا چاک چاک پیکرش افتاده روی خاکها واحَمْزَتاه دست وحشی بشکند یارب که از راه ستم نیزه زد بر پهلوی او بی هوا واحَمْزَتاه تا نیفتد چشم خواهر بر جراحات تنش بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتاه خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت شد احد از ناله هایش کربلا واحَمْزَتاه فاطمه بعد از پدر با پهلوی بشکسته اش در کنار قبر او میزد صدا واحَمْزَتاه تو نبودی ای عمو بر صورتم سیلی زدند پیش چشم شوهرم در کوچه ها واحَمْزَتاه تو نبودی خانه ام را از جفا آتش زدند تو نبودی سوختم در شعله ها واحَمْزَتاه کاش بودی ای عمو تا باز میکردی طناب بین دشمن از دو دست مرتضی واحَمْزَتاه در مدینه مادر و ، دختر به دشت کربلا روی تل میزد صدا واجعفرا واحَمْزَتاه نیزه ها میرفت بالا زینب از سوز جگر ناله میزد واعلیا وااَخا واحَمْزَتاه کاش حمزه بود تا خنجر بگیرد از عدو یا که زینب را برد در خیمه ها واحَمْزَتاه @shia_poem
فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد شهر تاریک است وقتی نیست یار هم‌زبانی خانه روشن می‌شود وقتی که مهمان حمزه باشد بولهب لب بسته، پنهان می‌شود در خانۀ خود آن زمان که یار اسلام و مسلمان حمزه باشد صف به صف دشمن‌شکن با نیزۀ شیرافکن خود می‌شکافد کوه را وقتی به میدان حمزه باشد زخم تحریم و غم شعب ابی‌طالب چه باشد تا میان شام هجران ماه تابان حمزه باشد؟ با رسول‌الله پیمان بسته با جان و دل خود بر سر پیمان خود تا دادن جان حمزه باشد صف‌شکن، رزم‌آشنا، شیر رسول‌الله حمزه می‌چکد بر پیکرش اشک پیمبر، آه، حمزه :: حمزه را باید زمان جنگ و در میدان ببینی روبروی جهل بوجهلان و بوسفیان ببینی حمزه را باید کنار مرتضی و جعفر، آری حمزه را باید میان لشکر ایمان ببینی حمزه همراه ملائک، خوب‌تر از بدر تابان باید او را پابه‌پای یاسر و سلمان ببینی حمزه دوشادوش مولا با رسول‌الله همره حمزه را باید کنار مرد مردستان ببینی سرنوشت عاشقانت مرگ در بستر مبادا عشق را باید میان خون خود غلتان ببینی حمزه یعنی أیّها الکفّار ایمان جلوه‌گر شد دور شو شیطان که نام نیک انسان جلوه‌گر شد.. :: چشم پیغمبر ز داغ حمزه گریان است امشب عرش اعلا سوگوار فخر مردان است امشب با ردای مصطفی تا عرش اعلا رفت حمزه بند بند پیکرش تفسیر قرآن است امشب کربلا در پیش چشمان رسول‌الله آمد گوییا شرح کتاب داغ انسان است امشب سبحه‌ای از تربت پاک عمویش ساخت زهرا بی‌‌گمان محراب مولا غرق باران است امشب.. خواهری مشق صبوری می‌کند بر داغ سنگین یا صفیّه، زینبی کن، شام هجران است امشب.. بر سر پیمان خود تا پای جان جنگید حمزه جان به جانان داد و بر این وعده جان بخشید حمزه :: یار مولایی اگر، باید که از دل یار باشی جعفر طیّار باشی، میثم تمّار باشی زن اگر هستی، سمیّه، مرد اگر، مانند یاسر تا چراغ راه فرزندی چنان عمّار باشی چون ابوذر پیر عشق حضرت مولا بمانی همچو جابر تا نهایت تشنۀ دیدار باشی رهرو مقداد در راه بصیرت بی‌مهابا یار دین عشق، در رفتار و در گفتار باشی همچو سلمان جان و دل را در ره جانان بخواهی حمزه باشی، تا شهادت دشمن کفّار باشی مرد میدان، شیر غرّان، حمزۀ ما، حاج قاسم یار مولا، همدل و همراه آقا، حاج قاسم @shia_poem
تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت همین بس است نبی گفت حمزه    سیدالشهدا ست ای عموی نجیب پیغمبر تکیه گاه غریب پیغمبر اسدالله غزوه های رسول وقت غم ها حبیب پیغمبر همه جا یار مصطفی بودی تو مددکار مصطفی بودی هر زمان که اذیتش کردند تو طرفدار مصطفی بودی رفتی و در مدینه غوغا شد باب توهین به مصطفی وا شد بعد پیغمبر و تو و جعفر آتش کینه سهم زهرا شد من بمیرم چه بر سرت آمد چه به احوال پیکرت آمد عالمی سوخت آن زمانی که سر نعش تو خواهرت آمد خواهرت قد کمان رسید از راه ضجه میزد به ناله ای جانکاه تا که چشمش به پیکرت افتاد گفت وا حمزتا !    رسول الله خواهر تو ندید پیکر تو که چه آورده هند بر سر تو خارها و عبا کمک کردند که نمیرد عزیز خواهر تو خواهرت را کسی اسیر نکرد از خجالت که سر به زیر نکرد دختر نازدانه ات هرگز گیسویش بین پنجه گیر نکرد @shia_poem
درود ای کنار علی میر بدر سلام ای شهید اُحد، شیر بدر به خیل شهیدان حق مقتدا گرامی‌عموی رسول خدا شهادت زآغاز، پابست تو شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو وجود تو از بحر، لبریزتر خدنگت ز تیغ اجل تیزتر به بدر و احد همچو حیدر یکی به بازوت ختم رسل متکی شنیدم که چون آمدی از شکار غبارت به رخسار بود آشکار سرشکی که برسینه زد آذرت روان بود از دیدۀ همسرت کنار تو بنشست و بگریست زار که ای شیر بازآمده از شکار شکار و بیابان و صحرا بس است محمّد تو چون نیستی، بی‌کس است نبودی که از چارسو آمدند محمّد عزیز دلت را زدند بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد توچون رعد از دل کشیدی خروش زخشم وغضب‌ خونت آمد به جوش گرفتی ره خصم نااهل را شکستی سر نحس بوجهل را زدی ضربه‌اش از یسار و یمین که گردیده چون مرده نقش زمین از آن پس نبُد زهره کس را دگر که گردد به ختم رسل حمله‌ور تو خود پای تا سر همه جان شدی به دست محمّد مسلمان شدی تو شیراُحد بودی و شیر بدر به دست تو گردید شمشیر بدر دریغا دریغا که دشمن شتافت دل و پهلو و سینه‌ات را شکافت چو آمد به خاک زمین پشت تو بریدند بینی و انگشت تو تو را چون جگر پاره در جنگ شد به کام عدو آن جگر، سنگ شد به زخم تنت دشت و صحرا گریست احد نیز با چشم زهرا گریست کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست در آن دم که پهلوی زهرا شکست کجا بودی آن دم که با ضرب در پسر از برای پدر شد سپر نبودی که حقِّ علی غصب شد صمد گشت تنها، صنم نصب شد کجا بودی آن دم که در علقمه ندا داد عباس «یا فاطمه» اگر کربلا بودی ای نورعین چو عباس بودی برای حسین نبودی ببینی که در قتلگاه شد از کعب نی، جسم زینب سیاه سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه غریبانه در دشت و صحرا همه چو نی، ناله در نینوا می‌زدند تو را در بیابان صدا می‌زدند امیـد دل سیّـدالنـاس تـو تو عباس بودی و عباس، تو ز «میثم»زخلق و خدای ودود به عباس و تو، تا قیامت درود @shia_poem
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود زمانه سردتر از سرد میشد اما او همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود به کوری همه هندهای این عالم رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد چقدر مثل علی حمله میکند این مرد گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را زمین زده کمر قوم نامسلمان را خبر دهید همان شیر آمده، آنکه شکسته فرق ابوجهل های دوران را گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست گریز داده یکی جسم را یکی جان را علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او چنان به شانه علم بعد او نهاده علی که با وجود نود زخم، ایستاده علی به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار نکرده است ز شمشیر استفاده علی به حفظ جان پیمبر موظف است اگر ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی علی و حرف نود زخم معنی اش این است که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_ بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست: علی که گفت برای نبی به جان سپرم و از جدال به این سادگی نمیگذرم گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم "اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر من از شباهت این زن به هند باخبرم زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش @shia_poem
قوّتِ بازوی من بود كه افتاده به خاک همه ی نيروی من بود كه افتاده به خاک . اين همان است كه ياریِ ولايت می كرد مثلِ يک شير زِ اسلام حمايت می كرد . در اُحُد هر كه به خونِ جگرش می گِريَد هر پسر بر سرِ نَعشِ پدرش می گِريَد . ای عمو جان به سرِ پيكرِ تو گريه كنم من به جای پدر و مادرِ تو گريه كنم . مثلِ تو هيچ كسی كُشته در اين صحرا نیست به خدا هيچ كسی چون تو شهيد، اینجا نيست . چه سرش آمده هر عضوِ تَنَش مُثله شده گوش و بينی و دو دست و دهَنَش مُثله شده . فكری امروز به حالِ بَدَنَش بايد كرد شُده با خار و گیاهی كَفَنَش بايد كرد . صورتش زود بپوشان كه زِ رَه خواهَرِ او تا رِسد خاک به سَر ريزد بالا سَرِ او . خواهرش گر برسد موی پريشان بِكُند دشت را گريه ی او شامِ غريبان بِكُند . در غم دلبر خود پاره گريبان بكند خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند . مَگُذاريد صَفيّه برسد تا اينجا مَگُذاريد ببينَد رُخِ خونينَش را . لحظه ای سخت تر از ماندنِ من اينجا نيست بدنت هست، ولی بَر تنِ تو اَعضا نيست ؟ . زِرِهَت پاره، كمان و سِپَرَت باقی هست جگرت نيست ولی شُكر، سَرَت باقی هست . باز هم شُكر عمو راسِ تو بَر نيزه نرفت باز هم شُكر كه در حَلقِ تو سَرنيزه نرفت . نزده بوسه به پاره گلويت خواهرِ تو با صَفيّه كه نزد حرف زِ نيزه سرِ تو . ای عمو راسِ تو در بزمِ شرابی كه نرفت به تماشا سوی هر شهرِ خرابی كه نرفت . باز هم شُكر سَرِ پاكَت عَمو چوب نَخورد گاه دندان و گَهی پاره گَلو چوب نَخورد . اَلاَمان وای حُسين... وای سَرِ شاهِ شَهيد... تا نَفس هَست مَرا، گويم: "مالي لِيَزيد" . @shia_poem
از احد آید ندا واویلتا واحَمْزَتاه شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتاه هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد خون شد از غم قلب ختم‌الانبیا واحَمْزَتاه قطعه قطعه پاره پاره اربا اربا چاک چاک پیکرش افتاده روی خاکها واحَمْزَتاه دست وحشی بشکند یارب که از راه ستم نیزه زد بر پهلوی او بی هوا واحَمْزَتاه تا نیفتد چشم خواهر بر جراحات تنش بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتاه خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت شد احد از ناله هایش کربلا واحَمْزَتاه فاطمه بعد از پدر با پهلوی بشکسته اش در کنار قبر او میزد صدا واحَمْزَتاه تو نبودی ای عمو بر صورتم سیلی زدند پیش چشم شوهرم در کوچه ها واحَمْزَتاه تو نبودی خانه ام را از جفا آتش زدند تو نبودی سوختم در شعله ها واحَمْزَتاه کاش بودی ای عمو تا باز میکردی طناب بین دشمن از دو دست مرتضی واحَمْزَتاه در مدینه مادر و ، دختر به دشت کربلا روی تل میزد صدا واجعفرا واحَمْزَتاه نیزه ها میرفت بالا زینب از سوز جگر ناله میزد واعلیا وااَخا واحَمْزَتاه کاش حمزه بود تا خنجر بگیرد از عدو یا که زینب را برد در خیمه ها واحَمْزَتاه @shia_poem
فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد شهر تاریک است وقتی نیست یار هم‌زبانی خانه روشن می‌شود وقتی که مهمان حمزه باشد بولهب لب بسته، پنهان می‌شود در خانۀ خود آن زمان که یار اسلام و مسلمان حمزه باشد صف به صف دشمن‌شکن با نیزۀ شیرافکن خود می‌شکافد کوه را وقتی به میدان حمزه باشد زخم تحریم و غم شعب ابی‌طالب چه باشد تا میان شام هجران ماه تابان حمزه باشد؟ با رسول‌الله پیمان بسته با جان و دل خود بر سر پیمان خود تا دادن جان حمزه باشد صف‌شکن، رزم‌آشنا، شیر رسول‌الله حمزه می‌چکد بر پیکرش اشک پیمبر، آه، حمزه :: حمزه را باید زمان جنگ و در میدان ببینی روبروی جهل بوجهلان و بوسفیان ببینی حمزه را باید کنار مرتضی و جعفر، آری حمزه را باید میان لشکر ایمان ببینی حمزه همراه ملائک، خوب‌تر از بدر تابان باید او را پابه‌پای یاسر و سلمان ببینی حمزه دوشادوش مولا با رسول‌الله همره حمزه را باید کنار مرد مردستان ببینی سرنوشت عاشقانت مرگ در بستر مبادا عشق را باید میان خون خود غلتان ببینی حمزه یعنی أیّها الکفّار ایمان جلوه‌گر شد دور شو شیطان که نام نیک انسان جلوه‌گر شد.. :: چشم پیغمبر ز داغ حمزه گریان است امشب عرش اعلا سوگوار فخر مردان است امشب با ردای مصطفی تا عرش اعلا رفت حمزه بند بند پیکرش تفسیر قرآن است امشب کربلا در پیش چشمان رسول‌الله آمد گوییا شرح کتاب داغ انسان است امشب سبحه‌ای از تربت پاک عمویش ساخت زهرا بی‌‌گمان محراب مولا غرق باران است امشب.. خواهری مشق صبوری می‌کند بر داغ سنگین یا صفیّه، زینبی کن، شام هجران است امشب.. بر سر پیمان خود تا پای جان جنگید حمزه جان به جانان داد و بر این وعده جان بخشید حمزه :: یار مولایی اگر، باید که از دل یار باشی جعفر طیّار باشی، میثم تمّار باشی زن اگر هستی، سمیّه، مرد اگر، مانند یاسر تا چراغ راه فرزندی چنان عمّار باشی چون ابوذر پیر عشق حضرت مولا بمانی همچو جابر تا نهایت تشنۀ دیدار باشی رهرو مقداد در راه بصیرت بی‌مهابا یار دین عشق، در رفتار و در گفتار باشی همچو سلمان جان و دل را در ره جانان بخواهی حمزه باشی، تا شهادت دشمن کفّار باشی مرد میدان، شیر غرّان، حمزۀ ما، حاج قاسم یار مولا، همدل و همراه آقا، حاج قاسم @shia_poem